زمین و اسمان
زمین از ان شما باد و اهل ان که مراست مرا بس است همین کهنه اسمان که مراست
اگر زمین جواهر نشان از ان شماست به اشک-بازی خیل ستارگان که مراست
چرا به تخت و به بخت شما بیارم رشک ز سوز سایه خورشید سایه بان که مراست
بهشت از ان شما-حور و سور از ان شما جهنم و شر این شور و این فغان که مراست
تنم فدای شما باد پس مرا بخورید رها کنید مرا از غم جهان که مراست
شما به رستوران های شهر خوش باشید... و ساندویچ کنید از دل و زبان که مراست
برای گام زدن-کفش نو درست کنید ز چرم سخت کشیده به روحی جان که مراست
شراب سرخ تر از خون من نمی یابید به لب نهید پس از بطری رگان که مراست
زمین زمینه تسخیر نقشه های شماست از ان چنان که شما را-از این چنان که مراست
شما اگر نخوریدم شوم زیان جهان چگونه حمل کنم عمری این زیان که مراست
شما نگاه جهانید و من نیم نگران هزار گرگ گرسنه نگاهبان که مراست
زمین از ان شما باد و اهل ان که مراست مرا بس است همین کهنه اسمان که مراست