عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

مسابقه ی بهترین تجربه از نظر شما

#31
برنده ی دور بیست و پنجم مسابقه  **

( قسمت آخر )
با موضوع اینترنت
با 6 رای از 13 رای داده شده (
46.15% آرا )




نقل قول: "امـــید فردا"

بدون فیلترشکن و اینها هم راههای شکستن هست..!
من فکر میکنم باید به این باور رسید که نیازی به رفتن به اون سایتها نیست
حالا چندین طرز تفکر به این باور میرسه..
اول از همه اینکه شما بالاخره یه سری دلایلی داری واسه ترک..
خوب رفتن به اونجاهارو باید مساوی در نظر گرفت با عدم ترک!!..
یکیش توجه به زنجیره شیطانیه..
یکیش توجه به اهداف شوم تاسیس این قبیل سایتا هس،که به قصد تحت الشعاع قرار دادن اذهانه..

یکم تفکر،یکم باور نتیجش میشه یکم اراده..
"به تاپیک مضرات سایت های هرزه نگار هم میتونید سر بزنید.."
شما اینترنت هم نباشه راه شکستنو پید ا میکنی..(میتونی پیدا کنی)
آقا میپرسیم همش که چجوری وسوسه نشم...
اول اینکه فرمول کلی نداره

یه عادت ذهنی خیلی کمک میکنه..یه چیزی که از لحاظ ذهنی برات خوشاینده..
آقا من برام ترک نکردن خوشاینده..!!..دقیقا همینه ها..باید عواملی که برعکس ترک حرکتتمیدنو مساوی بگیری با ترک نکردن..
معلمه میگه اگه میخوای یاد بگیری باید تمرین حل کنی..نکردی جات تو کلاس نیس..معلومه نخواستی!!
 سپاس شده توسط
#32

**برنده  دور بیست وششم مسابقه  **
" با موضوع خودخوری "

با 9 رای از 12 رای داده شده ( 75.00% آرا )


**خلاصه ی این موضوع در اینجا
**

(1392 آذر 9، 19:48)Alireza 68 نوشته است: خب خودخوری کردن چی رو تاحالا حل کرده؟

تاحالا شده به ان فکر کنید که من این همه به خودم سرکوفت زدم و خودخوری کردم چقدر کمک کرد بهم تو پاکی؟

یادمه یکی از دوستان بهم میگفت برای اینکه موفق بشی باید ترکت رو از نیت خودت ببری به سمت نیت خدا

یعنی ترکتو نیتشو ببر سمت خدا اینجوری اگه شکستی به خدا قول میدی و دوباره بلند میشی به اون برنامه ساده ای که برای ترک ریختی عمل میکنی

اما اگه نیت ترکت برای خودت باشه یا بدتر بی هدف باشه ترکت این خودخوری میاد وسط

و بهتر که نمیکنه هیچ بدتر هم میکنه

ی اتش عصبانیت ناشی از خودار.. هست + اتش ناشی از خودخوری

خودخوری اعتماد به نفس رو پایین میاره روحیه تونو هم تضعیف میکنه و تو گوشه گیر کردن هم موثره

بازم بگم؟ هنوز میخواید ادامه بدید به این خودخوری؟

حسن ظن هم دادنی نیست کسب کردنیه  چیزی هست که باید خودتون بهش برسید فکر میکنم این آینه صوتی هایی که آقا مجتبی میذارن موثر باشه تو این امر

در مورد وسواس هم باید باهاش مقابله کنید

اولا مشخص کنید تو چه امری وسواس دارید

ثانیا محل ندید بهش و خیلی جاها سعی کنید نادیدش بگیرید



** آینه صوتی**
 سپاس شده توسط
#33
**برنده ی دور بیست وهفتم از مسابقه  **
با موضوع :
" گفتگو با نفس هنگام وز وز"جناب آقای عاشق فاطمه زهرا
( وز وز = وسوسه )
"جناب آقای عاشق فاطمه زهرا"
با 4 رای از 9 رای داده شده (44.44% آرا)
53
تجربشونو یه بار دیگه می خونیم :
بهترین چیزی که من در این مورد شنیدم اینه که
نفس انسان مثل یه بچه لجباز می مونه
که دائم لج می گیره و هر چی می بینه دلش می خواد
گاهی باید یه بستنی داد بهش تا آروم بشه
گاهی باید بهش بی محلی کرد
گاهی باید دعواش کرد
گاهی باید باهاش صحبت کرد
تا کم کم این بچه تربیت بشه
53
 سپاس شده توسط
#34
**برنده دور بیست وهفتم از مسابقه **
" هر دو برنده با 2 رای از 6 رای داده شده ( 33.33% آرا ) "
( قسمت دوم )

با موضوع :
" گفتگو با نفس هنگام وز وز"
( وز وز = وسوسه )

53 گلبرگ بانو با این تجربه 53
یه جاهایی یکی از راهها نشستن و حرف زدن با نفسه
به جای مبارزه و مقابله باهاش
به جای سیاست و تدبیر و گول زدنش
به جای قهرمان بازی
گاهی لازمه که قهرمان بازی روو بذاریم کنار
من هستم ونفسی که مدام حرف می زنه
من هستم و بیکاری ونفس
حرفاشو دوس ندارم
اذیتم می کنه
اعصابمو خرد می کنه
می خوام که  خلاص شم از دستش
شنیدمو یاد نگرفتم و به کارش نبستم
شنیدم که میشه آروم شد
میشه نفس رو همراه کرد با خودم
میشه اینجوری هم آروم گرفت
این هم یه راهه::باهاش حرف بزنم
شنیدم که نفس هم به جای حرف زدن گوش میده به  حرفام
گوش که داد میگه راس میگی
هر چی میگی درسته
گوش که داد حق رو میده به من میگه طرف توام
و اونوقته که اون حس  خوب و لبخندجای اون حس بد و  تحقیر کننده رو میگیره
اگه اینکاررو کردی و باهاش حرف زدی و رسیدی به آرامش به من هم بگو چی گفتین با هم ؟
تا من هم تمرین کنم و یادش بگیرمو به کارش ببندم
گاهی وقتا که ذهنم درگیر مسائل دیگس و
مدام دارن تکرار میشن
استرس و دلهره میاد سراغم
مدام سوالاتی از خودم میپرسم
یعنی میشه؟
اینهمه خرج ؟
اینهمه دویدن و نرسیدن
و بر فرض که رسیدی تازه اول راهه؟
و
...
این وسط نفس هم خودشوم میندازه وسط:
می خوای از دست اینهمه فکر و خیال راحتت کنم ؟
می خوای آروم بگیری بخوابی؟
می خوای ...
راهش...
گاهی وقتا فحش می خوره بهش میگم :
برو گمشو این وسط تو چی میگه دیگه ؟
گاهی وقتا از روش آقا مجتبی استفاده می کنم : دوستانه باهاش حرف زدن :
دوس داری تموم روز رو یاد بی حیایی جلوی خدا بیفتی ؟
دوس داری تموم روزت و روزای بعدت بشه حسرت جلوی چشمات
دوس داری تموم روزت خجالت باشه و
شرمندگی ؟
دوس داری اینجوری جلوی آینه خودتو نیگا کنی ؟
و
چقدر بده یادآوری روزی که نفس حرف میزنه و تو میشی مرکبش
فقط به خاطر این وعده :
تو رو به آرامش میرسونم
راحت میشی
و من ...
حرف نفسمو گوش می کنم بدون فکر
بهش می گم :
آره می خوام که آروم شم حتی برای یه لحظه
بهش می گم  که آره تو آرومم کن
آره تو به برس به دادم
و یادم میاد کسایی رو که باعث این اوضاع من شدن
باعث شدن که بشم پر از نفرت
پر از تنهایی
پر از گناه و
حقیر شدن با گناه و
می خوام که تلافی کنم
می خوام که انتقام بگیرم
می خوام که زجر بکشن
می خوام که یکی گیدا بشه همون بلایی رو ...
می خوام که پر بشن از حسرت ..
می خوام که ...
و انگار تمومشو سر خودم خالی می کنم
با چیزی که نباید ...
بدترین انتخاب
بدترین راهی که راه نیس بیراهس
بدترین شکنجه خود :
خ. ا
و اما وعده وعده ی آروم شدن بود و الان :
منی که کوچک تر از همیشم
حقیرتر ، خوارتر، تنهاتر...
و یه جایی تو همین کانون نوشته بود:من می خوام یعنی نفسم می خواد
این می خوام ها چیزی رو حل نکرده
دلمو سیاهتر کرده
و به قولی نفسی که تربیت نشده این بهونه ها رو هم میاره
و چه خوبه تمرین بیشتر برای گفتگوی دوستانه و به موقع به کار بستنش
میشه حتی گفتگوی بد رو نوشت
همون موقع رو کاغذ
یه جوری ازش متنفر میشی
و دوس نداری حتی این کاغذه باشه
می سوزونیش مقابل سطل آشغال
خاکسترش میره قاطی آشغالا
همونجا که جاشه
و گریه از سر راحت شدنت
یا علی
و
53 سنا بانوی عزیزم  با این تجربه 53

خیلی وقتا این حس بهم دست میده که یه چیزی داره بهم فرمان میده
مثلا بیرون هستم  بهم دستور میده که فلان چیز رو بخر یا فلان چیز رو بخور در حالی که نیازی نیست بهش
یا مثلا از جلوی فقیری رد میشم بهم میگه حالا اینبار لازم نیست کمک کنی یا تنبلیم میشه دست تو کیفم کنم
یا مثلا خیلی خوابم میاد ولی هنوز مسواک نزدم بهم دستور میده بخواب فردا مسواک میزنی
و و و خیلی چیزای دیگه...

این همون نفسیه که با اومدن یه وسوسه ی کوچیک بهت دستور میده  حالا اینبار هم بشکن دفعه ی بعد جلوش وایمیستی

اگه این نفس رو از همون اول سرکوب و رامش کنیم و به جای اینکه اون به ما دستور بده و ما اطاعت کنیم
ما بهش دستور بدیم و اون بگه چشم ، دیگه جرئت نداره بگه اینبار رو هم بشکن

منظورنم اینه که از همین کارای کوچیک شروع کنیم برای رام کردن نفس
مثلا می خوای در رو ببندی یا مثلا تشنته آب می خوای  به یکی دیگه دستور نده خودت پاشو انجامش بده
یا تو اوج خواب تنبلیت میاد مسواک بزنی ولی یه نه محکم به نفست بگو و برو مسواک بزن
یا خیلی  دلت می خواد فلان غذا که دوست داری رو بخوری جلوشو بگیر نخور
تو کانونی وقتت داره میگذره اما دلت می خواد هنوز بگردی ،یه نه محکم بگو و کانون رو ببند و برو به کارت برس
و ...

باید نفسمون رو تربیت کنیم[تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

خدایا خودت پشت و پناهمون باش
یا علی
#35
** برنده دور بیست وهفتم از مسابقه  **
"قسمت سوم و آخر"
با  14 رای  از 29  داده شده 

  خلاصه این موضوع در این لینک

نقل قول:  "مــجتبــی"

"به نفست بگو بی حوصله میشی وقتی میشکنی تا چند ساعت بعدش حال هیچ کاریو نداری حوصله نداری گاهی عقلت توی اون لحظات دری وری میگه یکم عقلت مست میشه و به چه کنم چه کنم میفتی . توی تصمیمات و برنامه ات دچار بی ارادگی و بی حوصلگی و بی حالی میشی .


 به نفست بگو چقدر خواب کافی  و نشاط کافی خوبه . بش بگو روزهای بعد پاکی براش لذت بخش تره بش بگو لذات دیگه رو با پاکی توی روزهای بعد از پاکی بیشتر میشه چشید ،  دیگه چشمها و دماغ و حس چشایی گریپ نیست . میشه از دیدن یه منظره بیشتر لذت برد . میشه با آرامش و خلوت فکری بهتری خوابید .


 میشه هم دردی و درک بهتری با بقیه داشت . بخدا وقتی پاک باشی آب که میخوری باش حال میکنی و لذت بستنی خوردن رو بیشتر میفهمی ! 



این ها رو بنفست بگو .
 بگو تو بی نظمی و بی خوابی رو دوست داری که میشکنی ؟
تو بی قراری و بی حوصلگی و تشویش فکری رو دوست داری که میشکنی ؟
تو حس گناه و پوشوندن وجدان رو دوست داری که میشکنی ؟
بش بگو تو حال بد و بی تمرکزی رو دوست داری ؟
تو چه کنم چه کنم و گیجی و تردید رو توی تصمیمات  زندگیت دوست داری که میشکنی ؟ 



مرتب بس بگو و بشمار . بعد خود نفست میگه بیا دیگه نشکنیم ! بیاد خود نفست بگه من طرف لذت پاکیم . طرف لذت ارامشم . طرف لذت شهوتم منتها پاکش و به موقعش توی خواب . بیاد بگه طرف لذت بردن از غذا ها و منظره ها و میوه هام .


 بیاد بگه نمی خوام با یه شکست  خ.ا ، غدایی که میخورم رو کوفت کنم!
 نمی خوام گردشی که با دوستم میرم رو از کم درکی و بی حو صلکی باش کوفت کنم .!
 خودش میاد میگه نمی خوم انقدر تحملم کم بشه که  بواسطه شکست که نتونم یه ساعت بشینم درس بخونم و یه ساعت نشستن بر ای درس برام عذاب باشه . 


دوستانه باش حرف بزن 
بلاخره برای شکستت لحظه قبلش توجیهی میاری
 سپاس شده توسط
#36

**برنده ی دور بیست وهشتم  از مسابقه  **
(قسمت اول)
با موضوع :
" تصمیم قاطع"

با 5 رای از 8 رای داده شده (
62.50% )
جناب آقای بهمن با این تجربه :

تصمیم قاطع گرفتم کار هر کسی نیست نیاز پیش زمینه داره
یکی از اونها باید پل های پشت سر رو خراب

چون اون پلای پشت سرتن که باعث میشن خطاهات رو تکررار کنی ...
مشکل اینجاس تصمیم قاطع گرفتن نیاز داره با امادگی و خیلی چیزای دیگه و البته کم تر کسی اینگونه هست ...

مثال میزنم من تصمیم که گیرم یه ماشین بخرم اول نیاز داره به پول دوم نیاز داره به گواهینامه سوم نیاز داره به اعتماد به نفس تا کسی رو زیر نگیری و حواس جمع ....
نمیشه بی گدار به آب زد

اگه می خوایید تصمیم قاطع بگیرید بنظر من بهترین اینکه واقع نگر باشید
مثلا اگه خ.ا کنی مضرره برات و اینو بتونی با تمام وجود درک کنی ...

در نهایت باید حواست به خیلی چیزا باشه چون نمیشه یه تصمیم قاطع گرفت چرا چون باید همه چانبه نگاه کرد تا بعدها این تصمیمی به شکست نخوره چون برای تصمیم قاطعانه گرفتن باید به اون هدف علاقه داشت تا در مسیر جا نزد.
ممنون از همه ی عزیزانی که اومدن و بودن کنارمون
53
 سپاس شده توسط
#37
**برنده ی دور بیست وهشتم  از مسابقه  **
(قسمت دوم)
با موضوع :
" تصمیم قاطع"

با 3 رای از 5 رای داده شده (
60.00% )
جناب آقایdavoodgt با این تجربه :

شما بهترین کسی هستید که میتونید به خودتون کمک کنید
 چرا که تمام نقاط ضعف و قوت خودتون را بهتر از هر کس دیگه می دونید. شما اگر سرجای اول ایستادید
فقط به خاطر این بوده که خودتون خواستید!

گاهی وقتها لازم هست که تصمیم جدی با خودمون بگیریم و همیشه برای به دست اوردن باید چیزی را رها کنیم ،
چیزی را رها کنیم تا حفره ای در وجودمون شکل بگیره تا جذب کنیم انچه را که می خواهیم و برامون ارزش مند هست

باید کینه ها نفرت ها حسرت ها وسوسه ها و ... را رها کنیم تا عشق ، دوستی ، امید و پاکی را جذب کنیم.

اگر اعتماد به نفس نداریم یک کار خوب این هست که 
هدفهامون را کوتاه مدت و قابل دسترسی در نظر بگیرید
و
کم کم به  هدف های بلند مدت را در زندگی مون برسیم


حس بی تفاوتی ! مثل مردابی که ادم را درون خودش میکشه و هر چی که تلاش کنیم از اون بیرون بیاییم بیشتر در این باتلاق فرو میریم واقعا وحشتناکه  ،
تلاش بیهوده و عبث ، تلاشی که نه تنها باعث نمیشه از این باتلاق بیرون بیاییم
بلکه باعث میشه بیشتر غرق بشیم
 سپاس شده توسط
#38
**برنده ی دور بیست وهشتم  از مسابقه  **
(قسمت سوم)
با موضوع :
" تصمیم قاطع"
 با 7 رای از 14 رأی داده شده (
50.00% آرا)

**mobina خانم**


53 53 ممنونم ازشون و از همه ی دوستانی که همراهمون بودن 53 53
53 53
خلاصه این موضوع رو می تونیم اینجا ببینیم


تصمیم,اون هم یه تصمیم قاطع,یه تصمیم که همه چیز رو که قبلا اتفاق افتاده ببندی و بذاری یه کنار و بتونی از نو شروع کنی "حتما"لازمه.تا تصمیمی نباشه,تا خواستنی نباشه هیچ اتفاقی نمی افته.باید که نشست و فکر کرد و همه چیز رو در نظر گرفت و بعد تصمیمی گرفت,جالا چرا قاطع؟
چون تصمیم کوچیک کوچیک خیلی گرفتیم توی زندگی,که شاید خیلی هاشون هم عملی نشدن,فرق تصمیم قاطع این که هم اراده پشتش قوی تره,هم آدمی که پشت تصمیم هستش خسته شده از تصمیم های کوچیکی که به اجرا نرسیدن و
اینبار میخواد به تصمیم خودش "احترام" بذاره.

تصمیم قاطع خودمون رو در برابر خودمون قرار میده تا در مقابلش جوابگو باشیم و دیگه خودمون رو ناامید نکنیم.
برای ثبات تصمیم قاطع,کافیه مواظب خودمون باشیم,توی هر لحظه,کافیه تصمیم رو برای هر لحظه اجرا کنیم و نه عقبش بندازیم و نه بگیم خب حالا یه بار اونجوری که توی ذهنم بوده عمل بکنم طوری نیست,همین محکم بودن بهترین تمرینه که تصمیمی پا برجا بمونه,بعدش آهسته آهسته ناخودآگاه میبینیم افتادیم توی مسیری که میخواستیم و کارا راحت تر شده  [تصویر:  2uge4p4.gif]


حالا اگر تصمیم قاطعی بود که در حد حرف موند,شاید دلیلش این که خودمون رو قبول نداریم,به خودمون اعتماد نداریم,به سابقه بدمون نگاه میکنیم و حتی اگر تصمیمی رو به زبون بیاریم ته ذهنمون اینو داریم که عملی کردنش واسمون فوق العاده سخته.

کافبه,یه بار تصمیم بگیریم کسی نباشیم"که جلوی خودمون رو میگیریم",خودمون رو با گذشته خودمون مدام سرزنش نکنیم,تنها کسی که میتونه کمکمون باشه و از وضعیتی که دوستش نداریم بیرونمون بیاره خودمون هستیم,
پس اینبار با یه مهربونی,با یه اعتماد,با یه اطمینان تصمیمون رو بگیریم و تو هر لحظه یادمون باشه و میتونیم اونجوری باشیم که میخوایم  [تصویر:  2uge4p4.gif]
#39
 برنده دور بیست و نهم مسابقه 
(قسمت اول)


با موضوع اوقات فراغت


 اقای عاشق فاطمه زهرا 
با کسب 3 رای و 100% آرا برنده دور اول مسابقه اعلام میشود Confetti


(1395 تير 22، 10:11)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: برنامه داشتن خیلی خوبه ولی کافی نیست.
باید همت کنیم و به برنامه عمل کنیم.
به قول مرد مجاهد‌ : نباید بذاریم بی نظمی ها و اختلالات موقتی ، گسترش پیدا کنند.
اگر حوصله انجام هیچ کاری رو ندارین ، مفید استراحت کنین ، نشستن پشت کامپیوتر و ول گشتن توی اینترنت راهش نیست.
و یک تجربه ی خاص و منحصر به فرد :
اگر می خواهید روزتون رو با تلاش و به دور از کسالت شروع کنید ،
شب قبل از خواب به کاری که می خواهید انجام بدید فکر کنید ،
مثلا فردا می خواهید ریاضی بخونید ،
شب قبل از خواب به اون مبحث خاص فکر کنید و سعی کنید معادلات رو توی ذهنتون حل کنید.
خیلی جزئی و خیلی دقیق.
تجربه من نشون داده ،‌ شما قبل از خواب به هر چیزی فکر کنید ، فرداش ذهنتون اطراف همون موضوع می چرخه.






  [تصویر:  zko_mxcpx3irr8xxxrsdbdjwa0n2.png]
 یک راند دیگر مبارزه کن 
 سپاس شده توسط
#40
برنده دور بیست و نهم مسابقه 
(قسمت دوم)


با موضوع اوقات فراغت

آقای آرمین

با کسب 14 رای و 66/67 % آرا برنده دور دوم مسابقه اعلام میشود Confetti

نقل قول: آرمین نوشته است:

مقدمه:
اصولا از وضعیتی به وضعیت دیگه دراومدن خطرناکه!


چیزی که به نظرم از همه مهم تره...
اینه که هر وقت شرایط مون تغییر کرد، تو اون روزهای اولیه بیشتر از هر وقت دیگه ای مراقب خودمون باشیم...
همون چیزهایی ساده ای که تو روزهای گذشته سرسری می گرفتیم و هیچ اتفاقی هم واسه مون نمی افتاد... تو شرایط جدید می تونه پاشنه ی آشیل ما بشه... و اگه تدبیری نیاندیشیده باشیم، دچار مشکل خواهیم شد... [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

-----------

و اما در مورد فراغت:

1- تنهایی ها رو جدی بگیریم:
قبلا درگیر درس بودیم و ساعت ها هم غرق مطالعه... هیچ اتفاقی هم نمی افتاد...
اما وقتی فارغ باشیم و این فارغ بودن همراه با تنهایی باشه، اوضاع خیلی فرق می کنه...

تا می تونیم دور شیم از تنهایی...
و اگه مجبور بودیم به تنهایی... مقابل وسوسه های آغازین، خیلی جدی، محکم و قاطعانه عکس العمل نشون بدیم! 1

2- بی برنامه نباشیم:
خیال مون راحته... آسوده خاطریم... کاری هم نداریم...
کافیه شیطون یه دعوت کوچیک انجام بده... اون وقته که خیلی راحت عرصه رو واگذار می کنیم...  [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif] 

میشه واسه همون اوقات فراغت هم برنامه ریخت...
اتفاقا چه برنامه های خوبی هم میشه ریخت...  [تصویر:  128fs318181.gif] 

3- انس با خدا:
وقتی احساس آرامش وجودمون رو گرفته... نمیشه این احساس آرامش رو بسط داد و گسترده تر کرد؟
نمیشه ذکر گفت؟ نمیشه قرآن خوند؟ نمیشه به خدا نزدیک شد؟

یه موقع هست میگیم سرمون شلوغه... همین واجبات هم به زور انجام میدیم...
ولی خب وقتی سرمون خلوته دیگه چه بهونه ای داریم؟ 1

4- خوندن کتاب و مجلات خوب:
آخ که چه لذتی داره با خیال راحت بشینی کتاب و مجله های دلخواهت رو بخونی...
خیلی ناجوان مردانه است کتابای مورد علاقه ات رو بچینین دورت... بعد بهت بگن دست نزن...  [تصویر:  4fvfcja.gif] 

هر کس به یه چی علاقه داره...
من یکی همین که مجله موفقیت دستم بگیرم، پالس ها و انرژی های مثبت درونم سرشار میشه... ناخودآگاه هرچیز و ناچیز دیگه ای رو به فراموشی می سپارم...  [تصویر:  4fvfcja.gif] 
باید یکی رو بسپرم بره ازشون خبر بگیره بیاره...  [تصویر:  4.gif] 

5- ورزش:
نمیگم «ز نیرو بود مرد را راستی»... چون می دونم خودتون ختم این حرفایین...  [تصویر:  4fvfcja.gif] 
ولی خداوکیلی حیفه آدم ورزش نکنه... اون وقت روحیه ی شاد و پرانرژی و بانشاطش رو با یه روحیه ی خراب و داغون و افسرده جایگزین کنه...  [تصویر:  128fs318181.gif]

با یه روحیه ی بد واقعا نمیشه مبارزه کرد... اونم مبارزه ای مثل جهاد اکبر... 1

---------



پ.ن 1: این تجربه ها رو شخصا موقعی که کنار هم گذاشتم، نتیجه بخش بوده...
وگرنه موقعی که ورزش کردم؛ اما این ورزش کردن در تنهایی بوده، دچار خسران شدم... بد هم دچار خسران شدم! [تصویر:  42.gif]
اما وقتی تو همین تنهایی ها شروع کردم به تدبر کردن در قرآن، بی اندازه لذت بخش و اثربخش بوده... 1
 
  [تصویر:  zko_mxcpx3irr8xxxrsdbdjwa0n2.png]
 یک راند دیگر مبارزه کن 
#41
برنده  دور سی ام مسابقه 

با 5 رای از 15 رای داده شده ( 33.33% آرا)


(1398 خرداد 31، 17:10)Raspina نوشته است: آره برای من هم پیش اومده خصوصا اینکه به خاطر سختی کنکور خیلی وقت ها خسته شدم یکی از دلایل اینکه امکان داره در شرایط سخت و نفس گیر شهوت به ما حمله کنه  اینه که بعد از یه خستگی٬ تفریح و یا یه نوع رفع خستگی میخوایم حالا چرا شیطان خ.ا و شهوترانی رو به ما پیشنهاد میده؟
خوب دلیل مشخصی داره  میتونین توی سرچ گوگل بنویسین دوپامین بعد متوجه میشی چرا. دوپامین هورمون شادی بخشه  مثلا  وقتی انجمن شاد شاد کانون رو میخونین این هورمون ترشح میشه که یه چیز کاملا طبیعیه ولی وقتی شهوت رانی میکنین همین هورمون دو برابر و تا سه برابر بیشتر ترشح میشه شاید اول فکر بکنین در حین شهوت رانی حال خوبی دارین و یا خیلی شاد هستین و یا به عبارتی دارین لذت می برین و خستگی شما بعد از خ.ا کم تر میشه ولی این حس کوتاه مدت و خطر ناکه.
شما وقتی خ.ا میکنین عین اینه که شیشه یا تریاکی کشیده باشین که البته توی افراد معتاد خیلی بیشتر از افراد مبتلا به عادت شهوترانی دوپامین ترشح میشه ولی دقیقا همون حالت برای همه‌ی ما پیش میاد.
حالا اینکه راهش چیه چجور از این وسوسه نجات پیدا کنیم اینه که با خدا حرف بزنیم و کتابش رو یکم بخونیم به جان شما تاثیر داره من که کنکوری هستم هر وقت نماز یا قرآن خوندم هر چی خستگی داشتم بر طرف شده.
روش های دیگه هم وجود داره مثلا بعد یه روز سخت و  نفس گیر میتونین یه دوش آب سرد بگیرین (این مهمه که آب سرد باشه و هم تایم حموم کردن کم مثلا ۱۰ دقیقه تا ۱۵ دقیقه)
یه چیز دیگه‌ای هم که خیلی توی رفع خستگی مهمه نوشیدن آبه شاید تعجب کنین که چه ربطی داره ولی آب خیلی روی بدن شما تاثیر داره خصوصا برای مغز. اگر به مغز آب کافی برسه میتونه تصمیم گیری های خوبی رو در زمان خستگی انجام بده.
در ضمن یه چیز خیلی خیلی مهم دیگه هم هست اینکه خواب خیلی اهمیت داره.شما اگر روز کاریتون خورد به بعد از ظهر باید حداقل ۳۰دقیقه یا ۴۵ دقیقه بخوابین که تاثیر فوق العاده‌ای برای شما داره خصوصا برای زمان حمله شهوت چون قدرت مغز توی اون ۳۰ دقیقه جبران شده و تصمیم گیری به جا میگیره اگر می بینین بعد از خواب بعد از ظهر تحریک شما دوبرابر میشه غذا کم بخورین یا قبل از خواب از خدا بخواین مواظبتون باشه. نمازتون رو دو تیکه کنین یعنی نماز ظهر قبل از خواب و نماز عصر بعد از خواب  اینجوری شیطان رو توی دلتون میکشین Khansariha (58) یا طبق سخن امام علی (ع) پوزشو به خاک میمالین.
آقایان و خانم های محترم کانون اینها تجربیات من در مورد روز های خسته کننده بود سعی کنین توی روز های خسته کننده به خودتون سخت نگیرین و از خدا بخواین که شما رو در برابر حملات شهوانی کمک کنه.
 سپاس شده توسط
#42
برنده ی دور سی و یکم از مسابقه

آقای قاصدک با کسب 5 رای از 11 رای


(1398 اسفند 29، 19:10)قاصدک نوشته است: سلام
این روزا که قرنطینه اجباری برامون پیش اومده و نمیتونیم نه مسافرتی بریم نه حتی از خونه بیرون بریم
میتونیم خیلی از کارهای عقب افتاده مون انجام بدیم

باید تهدید ها رو به فرصت تبدیل کنیم

لازمه استفاده از این فرصت، داشتن برنامه هست. باید از تمام روز بیشترین استفاده رو کرد
بدون برنامه همون روزهای عادی هم به جایی نمیرسیم ، مخصوصا الان که کامل توی خونه هستیم باید برای خودمون برنامه داشته باشیم

اولویت بندی کنیم و کارهای عقب افتاده مون رو انجام بدیم
مثلا من یه سری فایل های صوتی باید گوش میدادم این روزها دارم کم کم بهشون گوش میدم
یه چند تا کتاب نخونده دارم گذاشتم توی برنامه ام
ورزشم منظم تر شده و احساس خوبی پیدا کردم
و کلی کار دیگه که میشه توی این فرصت انجام داد

تا بعد که این روزها تموم شد از خودمون راضی باشیم 49-2
پیشاپیش سال نو تون هم مبارک 53
با تشکر از شرکت کننده ها و رای دهنده های عزیز 302
#43
برنده دور سی و دوم مسابقه 

موضوع : تاثیر اپیدمی و خانه نشینی کرونا بر پاکی

جناب آقای آرمین  49-2

با کسب 35.29% آرا



نقل قول: سلام

1
از این فرصت برای بیشتر رسیدگی کردن به خودمون استفاده کنیم. جسمی. روحی. روانی. فعالیت های مجازی ما هم در این راستا میتونه شکل بگیره و جایگزین سایر فعالیت های بی بهره و کم بهره بشه.

2
چقدر لازم داریم به خلوت کردن و روبه رو شدن با خودمون. روزانه هفتگی ماهانه. چیزی که جراتش رو نداریم یا عقب میندازیم. بررسی کسی که هستیم و کسی که میتونیم باشیم و چی کار کنیم که باشیم. چه فرصتی بهتر از الان؟

3
درسته دسترسی به فضاهای مجازی و تایم های خالی بیشتر شده اما مدیریت این فضاها و این تایم ها همه دست خودمون هست. برای خودمون معین کنیم که در روز چند ساعت نیاز به کار کردن با گوشی داریم. خودمون رو متعهد کنیم بهش. نرم افزار روی گوشی نصب کنیم تا بدونیم روزانه چقدر از وقت مون رو تو کدوم اپلیکیشن میگذرونیم. شاید دغدغه ای برای تغییر شد.

4
تو همین گوشی این قدر اپلیکیشن خوب هست که ما از اون ها بی خبریم. میشه جستجو کرد و چند اپلیکیشن مناسب و مورد علاقه مون پیدا کنیم. شاید بهانه ای شد برای کم کردن از وقت تلف کردن های شبکه های اجتماعی و پرداختن به کارهای مفیدتر. 

5
کرونا که فعلا هست و قرار هم نیست فعلا بره. اون با ما تطبیق پیدا نمیکنه پس ما خودمون رو با شرایط اون تطبیق بدیم. چه نوع زندگی رو دوست داری؟ باید رو چی تمرکز کنی؟ چی رو باید جلو ببری؟ تا هر اندازه ای که ممکنه پا شو و انجامش بده.

6
بهانه جویی نکنیم. من اگه باشگاه نرم ورزشم نمیاد! خب دیگه باشگاه نیست. همین جوری میخوای بمونی منتظر؟ ده ها حرکت ورزشی هست که تو خونه میشه انجام داد. بدون وسیله یا با همین صندلی و تخت خواب و میزی که تو اتاق مونه (تاپیک ورزش خونگی). اصلا اپلیکیشن هست که خودش هر روز بهت تمرین میده و جلو می بردت. دیگه چی میخوای؟ کلی هم به آدم نشاط میده و اگه قصد عضله سازی داشته باشی اون هم قابل انجامه.
خیلی از کارها رو با همین بهانه جویی ها کنار میذاریم و در عوض بیهوده تو اینترنت میگردیم. چقدر ورزش میشه کرد. چقدر کتاب خوند. چقدر آموزش دید.

7
برنامه ریزی برنامه ریزی برنامه ریزی
با فعالیت های مختلف هنری معنوی تفریحی آموزشی 
وگرنه روزها یکی پس دیگری میگذرن و تنها چیزی که عایدمون میشه حس پوچی روزهای تکراریه.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

#44
برنده دور سی و سوم مسابقه

خانوم عارفه

 با 23.08 درصد آرا
نقل قول:
سلام و درود [تصویر:  49-2.gif] [تصویر:  53.gif]
چه مسابقه جالبی!
از اون جایی که من با خیال پردازی به خ.ا مبتلا شدم، دلیل اصلی و شیرازه این کارم همین عامل بود.

باید اول از همه در نظر گرفت که خیال پردازی از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو دربر می گیره [تصویر:  gigglesmile.gif]

مهمه بدونیم مال ما از کدومه. [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

تخیل های رویایی و فرشته های سفید صورتی و دنیای عاری از بدی،

تخیل تجربه زندگی های دیگران،

تخیل های جنسی،

تخیل رسیدن به اهداف و زندگی اون موقعمون،

تخیل عبور از سختی ها و تخیل یک خود قوی که توانمنده و صبورانه از چالش های زندگی عبور می کنه،

تخیل عوض شدن پدر و مادرمون و خوب شدن رفتار اطرافیان با ما،

...

اما خب همه خیال پردازی ها یک ویژگی مشترک دارن 
دور شدن از واقعیت

که میتونه مفید هم باشه!
یا خطرناک تر از هر خطر واقعی ای! [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

بعضی تخیل ها برای فراموشی واقعیته.
در حالی که درد واقعیت، داره با تمام وجود میگه :
برای من یه کاری کن!
یه کاری کن نه یه فکری

کارهای عقب مونده استرس میارن. حتما تجربه کردید، استرسشون با فکر ( از جنس خیال ) نمیره، با عمل ( از جنس عمل ) میره. مثلا اگه درد دندون استرس بده، گرفتن شماره تلفن یه دکتر از دوستمون، توانایی اینو داره که چندین درصد از استرس ( بخونید هشدار طبیعی فراخوندن به عمل، ضرب الأجل/عجل انجام کار ) ما رو کم کنه.

 استرس بد نیست به ذات. استرس طبیعی هشداره. مثل سوختن که باعث میشه فوری دستمون رو بکشیم. اگه نمی سوخت احتمالاً فوری این کارو نمی کردیم، و یک دست جرغاله برامون می موند. [تصویر:  106.gif]

بچه ها، دوری از واقعیت شاید یکمش بد نباشه. اما چون ما ماده ایم، اتفاقات دنیا علی معلولی اند، فاصله گرفتن از واقعیت اگر حساب شده و در جای خودش نباشه میتونه دردسرهای زیادی درست کنه.

مثلا تخیل جنسی. این تخیل تحریک کننده ست. در حالی که بدن انسان طراحی شده تا با حواس پنجگانه تحریک بشه، ما با تخیل این فرایند رو مختل می کنیم.

فراموش نکنید، بدن ما پر از سیستم های عصبی هورمونیه که به هم وصلن.
لمس در فرآیند جنسی مثلا، میاد یک هورمونی درست می کنه،
اون هورمون یک خاصیت تعریف شده ای داره در بدن، یک کاری انجام میده،
که وقتی خیال می کنیم این فرایند ناقص انجام میشه.
به بدن جسمانی ما آسیب وارد میشه.

تخیل در مواد مخدر هم به نوع دیگه.
طرف درکش از زمان و سرعت عوض میشه. فکر می کنه پرواز می کنه، می پره. بعد از ارتفاع سقوط می کنه و بدنش که جسمیه و خیالی نیست این وسط آسیب می بینه. [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]


مال من از نوع اول بود.
یک تخیل سفید صورتی لطیف که آزارش به مورچه هم نمی رسید. چه برسه به من! 




حالا من چیکار کردم...
اولین قدم لین بود که آگاه شدم خیالم از یک نیاز رفع نشده برخاسته پس باید نیاز رو به طریق درست برطرف کنم.
توی علم روانشناسی ثابت شده که حس تنهایی از درون فرد نشات می گیره و ربطی به اطرافیان او نداره.
فرد تنها باید اسیب ها و باورهای خودش رو تغییر بده.
و من با اینکه بسیار بسیار کار سختی بود تصمیم گرفتم این کار رو انجام بدم.
دخترای بارانی حوالی دی ماه تا عید نوروز پارسال یادشونه چه روزهایی داشتم. 
خودمراقبتی و تفریح های شاد کننده، قطع کردن تخیل ها به طور کامل، ورزش و چند عمل دیگه منو نجات داد.
حالا شش ماه بلکه بیشتره با اینکه شکست داشتم اما از تخیل پاک بودم. [تصویر:  2uge4p4.gif]

خدایا شکرت ... ممنون که منو همراهی کردی [تصویر:  2uge4p4.gif]



اضافه شده در ویرایش:
به نظرم اومد بد نیست مرحله غلبه رو بیشتر توضیح بدم.

این اولین چالش رفتاری من نبود و من قبل این چالش های این شکلی ای داشتم که برشون غلبه کرده بودم.
و روشی داشتم برای خودم. همون استراتژی رو ادامه دادم.


برای برنامه ریزی اول باید خوب اون حوالی رو شناخت!

شناخت شناخت شناخت!

کللی تحلیل کردم خودمو، فکر کردم، خودمو زیر ذره بین گذاشتم، تعداد تکرار ها و عوامل تشدید میل به تخیلم رو ردیابی کردم. اتفاقات، مشاهداتم رو می نوشتم تاریخ می زدم. نمودار می کشیدم فلش می زدم، دسته بندی می کردم. هر هفته یه تصمیم می گرفتم و سعی می کردم اجرا کنم. یادداشت می کردم نتایج روزانه رو. آخر هفته بررسی می کردم چی شد. با نتایج هفته قبل خوبی ها و ضعف های تصمیم و عملکرد هفته قبل رو در میاوردم و برای هفته بعد تصمیم بهتری می گرفتم. شکست که می خوردم یا ترس ها بهم غلبه می کرد با خدا حرف می زدم، تو نمازام ازش کمک می خواستم و انرژی روانیمو اینطوری تامین می کردم. چون واقعا خورد می شدم تا تغییر بدم خودمو. دل بکنم از سبک جا افتاده همیشگیم...

برای شناخت کافی باید سوال های اساسی ساخت؛

سوال سوال سوال!

هر جا تو شناخت گیر می کردم نمی دونستم دیگه چیکار کنم ار خودم سوال های اساسی می پرسیدم.

چرا اینجوری میشم؟؟
کی ها اینجوری میشم؟؟
کی ها تشدید میشه؟؟
چرا با تلاش قبلیم عوض نشد؟؟
چطور میشه که یادم میره؟؟
چکار کنم یادم نره؟؟
چه ابزارهایی دارم برای تغییر؟؟
چه نقاط قوتی دارم که میشه روش سرمایه گذاری کرد؟؟؟
چه نقاط ضعفی دارم که ازش گزیده میشم؟؟
گاهی می شد یک هفته به یه سوال فکر می کردم. جواب سرسری؟ ابدا قانع نمی شدم. توی پارک راه می رفتم یهش فکر می کردم، شب قبل خواب، موقع ظرف شستن...بعد هم جواب هامو نگه می داشتم اما سوال رو نمی بستم و وقتی جواب بهتر پیدا می کردم جایگزین اون جواب قبلی می کردم.
گاهی برای یک سوال یه کتاب خوندم گاهی کلی گریه کردم تا خدا جوابشو سر راهم بذاره. و خدا لطف زیادی به من داشت. 

و صداقت باید داشت با خود.
و تحمل شنیدن حرف حق.
و شجاعت مواجهه با واقعیت.

صداقت تحمل شجاعت!!


[تصویر:  dingdingding.gif] نترسید از مواجهه با واقعیت ها!!
بترسید که سال ها پشت این ترس های تو خالی بمونید!! [تصویر:  dingdingding.gif]

من حالا می فهمم سال ها خودمو گول زدم!
سال ها برای موندن تو امنیت روانی خودمو گول زدم!!
یبار یکی از دوستام گفت الان عصبی هستی؟ 
گفتم نهههه! طوری گفتم که یعنی تو غلط کردی اسم عصبی رو اوردی! اما خب من عصبی بودم. با کتمان که ادم به جایی نمی رسه. گیر داریم، عیب داریم، ترس نداره، ناراحتی و خجالت نداره. دربیا از تو گاردت دوست من. همه عیب دارن. بگو اره من گاهی عصبی میشم. من زودرنجم و میدونم اخلاق خوبی نیست. بعد تلاش کن، برنامه بریز. خودتو قوی کن دیگه عصبی نشی. رراهش اینه. نه ماسک زدن[تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
همه چی حل داره، چاره داره.
با کتمان، با در رفتن، با خجالت الکی
خودت اولین مانع رو میذاری سر راه خودت [تصویر:  106.gif]

پیدا کردن صداقت و تحمل و شجاعت هم خودش نیاز یه زمینه چینی داشت.
اول باید می پذبرفتم که با پذیرش ایرادهام طرد نمیشم. آدم بده نمیشم. من به عنوان یک انسان که خدا به من وجود بخشیده فارغ از اینکه رفتارم چیه ارزشمندم. پذیرفتن خود این جمله یک سال زمان برد. آخه باور نمی کردم ارزشمند باشم. باور نمی کردم دیگران منو بدون نقاب دوست داشته باشن و بخوان... [تصویر:  12.gif]
حتی تو تنهایی هم که کسی نبود و نیاز به نقاب نبود، خودمو دوست نداشتم. برای خودم نقاب های دیگه می زدم. ظاهرسازی می کردم!
تا اینکه یه روز که یه قول بقیه ادم ها میگن بلا، خدا بلایی سرم اورد که دیگه ترکیدم. گریه پشت گریه از این همه ضعف. اما اون بلا نبود. اون رحمت خدا یود که باعث شد به بن بست برسم کلی گریه کنم از ضعفم، بعد به فکر بیفتم یکبار برای همیشه. بعد...بعد...اتفاقاتی پشت سر هم بیفته و اخرش من عیبجویی مو در رابطه با خودم کنار بذارم و خودمو بابت همه این عیبجویی هام ببخشم. 
دنبال روش های جدید برم.


از ترک تخیل به کجا رسیدیم! [تصویر:  khansariha%20(13).gif]
ولی واقعا همه اتفاقاتی که سرمون میاد به هم ربط داره. وقتی یه مهارت پیدا می کنی، اون تو همه سطوح زندگیت تحول ایجاد می کنه و گره ها اگه باز هم نشن شل میشن. بعد با مهارت بعدی و آگاهی بعدی و تمرین بعدی کم کم گره کور شده همه مشکلات میرن به سمت حل شدن.

خیلی زیاد شد.
امیدوارم استفاده کرده باشید.
اگر شبیه خودستایی شده باید بگم هدفم از بیان جزئیات انتقال تجربه بود. 
  [تصویر:  zko_mxcpx3irr8xxxrsdbdjwa0n2.png]
 یک راند دیگر مبارزه کن 

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان