عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

همفکری در مورد هدف گذاری و برنامه ریزی

#1
به نام خدا

سلام

این تاپیک جهت تعامل پیرامون مباحث هدف گذاری و  برنامه ریزی ایجاد شده


کسایی که هنوز  برنامه ریزی رو شروع نکردن ، تردید دارن که شروع کنن یا نه و یا نمیدونن چطور شروع کنن ؟!
کسایی که برنامه ریزی رو شروع کردن ولی وسطش به مشکل برخوردن و رهاش کردن و مجدد دغدغه مند برنامه ریزی شدن
و کسایی که برنامه ریزی دارن ولی با مشکلات یا سوالاتی مواجه شدن


میتونید مشکلات ، سوالات و دغدغه هاتون رو اینجا بنویسید
تا با کمک و همفکری هم به جواب برسیم ان شاء الله

همه ی کانونی هایی که تجربه ای در زمینه برنامه ریزی دارن میتونن در این بحث شرکت کنند

302
#2
سلام خدمت همه امیدوارم حالتون خوب باشه  4chsmu1
منم تقریبا چند ماهی میشه که میخوام برنامه بریزم و اینا گ
حقیقتا هر وقت من برنامه سالانه ماهانه یا هفتگی یا حتی روزانه می نویسم اصلا نمیتونم عمل کنم  Hanghead 
یعنی اگه برای مدت مشخص نباشه میتونم  Hanghead 
مشکلاتی هم که توی برنامه ریزی دارم اینه : 
خوب من کمالگرام باید بهترین برنامه رو بنویسم به بهترین شکل ممکن و به قولی خیلی قشنگ مشنگش کنم  Hanghead اینطوری طبیعتا کارای خیلی زیادی رو هم میذارم توش 
ولی جدیدا یه برنامه ریختم خیلی ساده و معمولی و کارایی که روزانه باید انجام بدم و روتینشون کنم و نوشتم و هر روز تیک میزنم و کلا به خودم اجازه اینو ندادم که حساب کنم ببینم چند روز میشه گفتم تا هر وقت که صفحه اش تموم بشه 
آها داشتم میگفتم  Hanghead من بخوام سالانه و ماهانه بنویسم هم کلی کار و عادت که باید بوجود بیاد و مینویسم و در آخر همشون مهم در میان و میفتن توی ماه اول  22 و در نتیجه نه تنها ماه اول نمیتونم انجامشون بدم بلکه کل سالم به فنا میره  Hanghead اگه بخوامم یه طور دیگه بریزم برناممو یه عادتو میزارم واسه یه سال  22 کلا حالت معمولی وجود نداره و تعادل رو دقیق نمیتونم برقرار کنم 
هرچی میخوام یه چشم انداز کلی داشته باشم همش گیج و ویج میشم  65 
خلاصه حالا یه برنامه گذاشتم بدون مدت مشخص و فعلا سعی دارم همونا رو تبدیل به عادت کنم خداروشکر این چند روزم بد نبوده  53258zu2qvp1d9v چند تاش که عادت شدن هی چند تا دیگه بهشون اضافه میکنم بیینم چی میشه  Hanghead 
برنامه درسی رو هم که حرفشو نزنم بهتره کلا گذاشتم به امان خدا  Hanghead 
ولی قبلا طبق یه روش پیش می رفتم بد نبود 
صبح زود یا از شب قبل برنامه درسی فرداشو می نوشتم  53258zu2qvp1d9v مثلا یه قسمتو درسایی که باید بخونم و قسمت دیگه مشقا و بر اساس اولویت طبقه بندیشون می کردم و با یه برنامه مدت زمان خوندن هر کدوم رو میذاشتم و بعد که انجامش دادم هر چقدر طول می کشید جلوش می نوشتم  Hanghead  شاید دوباره همین روش اجرا کنم  Hanghead  اون موقع ها که خوب بود  53258zu2qvp1d9v
 چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
Khansariha (2)
  
#3
منم یه هدف بزرگ دارم 
که طولانی مدت هم هست 
وقتی میگم بزرگ غیر قابل دسترس نیستا 
ولی حس میکنم خیلی بزرگ تر از منه.. یعنی حس میکنم که نمیتونم بهش برسم 
ولی باید برسم  22

باید شروع کنم ولی خب مشکلاتی که نمیزاره اینه که
1. میگم طولانی مدته و هنوز وقت دارم 
2. ترس از این که نتونم انجامش بدم 
3. از بزرگیش تو نگاه اول میترسم 

مورد اول و سوم  رو میدونم باید کار هام رو قسمت قسمت کنم و به قدم های کوچیک تر تبدیلشون کنم 
ولی مورد دوم جلوی این کار رو میگیره.. 

البته هدفم خیلی سری نیست به زودی ( وقتی که تصمیم گرفتم واقعا براش تلاش کنم) میام میگم
#4
سلام

نقل قول: حقیقتا هر وقت من برنامه سالانه ماهانه یا هفتگی یا حتی روزانه می نویسم اصلا نمیتونم عمل کنم  [تصویر:  hanghead.gif]

نقل قول: خوب من کمالگرام باید بهترین برنامه رو بنویسم به بهترین شکل ممکن و به قولی خیلی قشنگ مشنگش کنم  [تصویر:  hanghead.gif] اینطوری طبیعتا کارای خیلی زیادی رو هم میذارم توش

نقل قول: ولی جدیدا یه برنامه ریختم خیلی ساده و معمولی و کارایی که روزانه باید انجام بدم و روتینشون کنم و نوشتم و هر روز تیک میزنم

خیلی خوبه
خودت مشکلت رو بررسی کردی و راه حلش رو هم پیدا کردی


ببین فرض کن یه پازل هزار تکه ای داری ،  این پازل هیچ تصویر نهایی نداره رو جعبش که از روش نگاه کنی و تکه های پازل رو کنار هم بچینی
چه اتفاقی میوفته؟
ممکنه با زحمت زیادی کلی بگردی چندتا تکه پازل رو کنار هم بچینی ولی خیلی زود خسته میشی و رهاش میکنی
چون نمیدونی قراره چه تصویری بسازی !

حالا  اون تصویر نهایی همون  چشم انداز بلند مدت  تو از زندگیه
و اون تکه های پازل همون برنامه های روزانه

با خودت فکر کن ستاره قراره یک سال دیگه کجا باشه؟ تو چه نقطه ای باشه ؟ از لحاظ درسی ، از لحاظ معنوی، از لحاظ عادت های خوب و ترک عادت های بد، از لحاظ پاکی ، از لحاظ سلامتی و ...

ستاره الان کجاست؟ یک سال دیگه باید کجا باشه ؟
و برای  رسیدن از ستاره الان  به ستاره یک سال بعد باید چه مسیری رو طی کنه؟

مثلا  اومدی نوشته 5 تا عادت رو باید تو خودم ایجاد کنم تو کل این سال تا برسم به اون ستاره ای که میخوام

خودت گفتی همه ی عادت هارو میذارم ماه اول ، در نتیجه هیچکدوم رو انجام نمیدم:

نقل قول: من بخوام سالانه و ماهانه بنویسم هم کلی کار و عادت که باید بوجود بیاد و مینویسم و در آخر همشون مهم در میان و میفتن توی ماه اول  [تصویر:  22.gif] و در نتیجه نه تنها ماه اول نمیتونم انجامشون بدم بلکه کل سالم به فنا میره 

و خودت هم به این نتیجه رسیذی که اگه اینجوری برنامه بریزی جواب میده:

نقل قول: ولی جدیدا یه برنامه ریختم خیلی ساده و معمولی و کارایی که روزانه باید انجام بدم و روتینشون کنم و نوشتم و هر روز تیک میزنم



الان هم بیا برنامه ی سال رو همینقدر ساده کن
اگه 5 تا عادت قراره تو خودت ایجاد کنی ،  برای هر عادت حدود 2 ماه وقت داری
این ماه تمرکزت رو میذاری فقط روی یک عادت ، ماه بعد هم همینطور

ردیاب ماهانه براش بکش و فقط همون رو انجام بده

برای اهداف دیگت هم همینطور ،  بر فرض مثال اگه قراره یه کتاب 500 صفحه ای بخونی ، 12 ماه وقت داری
حالا یک ماه رو بذاری برای مرور ، 11 ماه میمونه ، تقسیم بر 11 کنی میشه ماهی حدودا 45 صفحه
ماهی 45 تقسیم به 4 هفته ، میشه هفته ای 11 صفحه

تمرکز من باید تو این یه هفته رو این 11 صفحه باشه
تو این یک ماه باید رو 45 صفحه تمرکز کنم
تا تو 11 ماه برسم تمومش کنم ، 1 ماه هم وقت دارم برای مرور و جبران


اگه اون شخصیت کمالگراهه اومد خواست حرفی بزنه بهش بگو :  من   20 درصد برنامه رو هر ماه انجام بدم  بهتره  یا  کلا انجامش ندم؟؟؟

و خیالت جمعه که بابا من تو کل سال به این 5 عادتم خواهم رسید چون مسیر برات روشن شده ، دیگه نمیای همه رو بریزی تو ماه اول !!


پس برنامه سالانه ای که نوشته ای رو باید همین قدر سادش کنی  و تبدیل کنی به روزانه .
#5
(1400 آذر 26، 18:35)karma نوشته است: منم یه هدف بزرگ دارم 
که طولانی مدت هم هست 
وقتی میگم بزرگ غیر قابل دسترس نیستا 
ولی حس میکنم خیلی بزرگ تر از منه.. یعنی حس میکنم که نمیتونم بهش برسم 
ولی باید برسم  22

باید شروع کنم ولی خب مشکلاتی که نمیزاره اینه که
1. میگم طولانی مدته و هنوز وقت دارم 
2. ترس از این که نتونم انجامش بدم 
3. از بزرگیش تو نگاه اول میترسم 

مورد اول و سوم  رو میدونم باید کار هام رو قسمت قسمت کنم و به قدم های کوچیک تر تبدیلشون کنم 
ولی مورد دوم جلوی این کار رو میگیره.. 

البته هدفم خیلی سری نیست به زودی ( وقتی که تصمیم گرفتم واقعا براش تلاش کنم) میام میگم

از هر چه میترسی خود را در آن بیفکن.    امام علی (ع)

اگه از مسیری که میخواین برین مطمئنید و خوب تحقیق و بررسی کردین  ، باید برید تو دل ترس و باهاش مواجه بشین


همونطور که گفتین  این هدف بزرگ رو باید تبدیلش کنید به قدم های کوچیک
اول از خودتون بپرسین : چرا من میخوام به این هدف برسم؟
وقتی چرایی قوی پیدا کردین براش و نوشتین

حالا از خودتون بپرسید : چگونه باید به این هدف برسم؟
خوب تحقیق و بررسی کنید و با افرادی که این مسیر رو طی کردن یا تجربه دارن مشورت کنید
و بنویسید که چه قدم هایی باید بردارید و  حدودا چه مدت زمان میبره اجرای این کارها



اگه مثلا قراره تو 5 سال انجام بشه این کار
تقسیمش کنید:
امسال حدودا  چه میزان از کار رو باید انجام بدین
این ماه باید چه قدم هایی بردارین
این هفته باید چه قدم هایی بردارین
و امروز باید چه قدمی بردارین


و به خودتون تعهد بدین بگین من امروز به خودم قول میدم این قدم رو بردارم.
وقتی که متعهد میشید به خودتون و شروع میکنید به عمل کردن های روزانه  اعتماد به نفس تون بالا میره و ترس تون کمتر میشه.

البته برعکسش هم هست ، اگه به قول های روزانه عمل نکنید ؛ اعتماد به نفس کم میشه و بیشتر میترسید که نرسید بهش.


در حین تلاش خوش بین باشید
و از الان پیشگویی بد نکنید که من نمیتونم !
هر روز خودتون رو تصور کنید که به اون هدفه رسیدین



و توکل کنید به خدا
بگین خدایا من دارم تلاشم رو میکنم ، نتیجش با خودت .اگه به صلاحمه تو به سرانجامش برسون .
شما فقط تلاش کنید، نتیجه رو کامل بسپرید به خدا و خیالتون از این بابت راحت باشه
هر کس به خدا توکل کند ؛ خدا برایش کافی است.


حتی اگه خیلی تلاش کردین و نرسیدن بهش چی میشه؟ از خودتون بپرسید چی میشه؟ تهش چی؟ بنویسید حتما

هدف فقط رسیدن به یه چیز خاصه؟ یا خود مسیر هم میتونه هدف باشه؟
شما تو مسیر کلی تجربه کسب میکنید ، کلی رشد میکنید ، کلی بزرگ میشید
حتی اگه بهش نرسیدین این شکست نیست این یک پله تجربه ست
تجربه این که این مسیر جواب نداده میام بیرون یه مسیر دیگه رو میرم..


و تو تله ی هنوز وقت دارم ها نیوفتید ! هیچ کس نمیدونه چقدر وقت داره ! از همین امروز شروع کنید.

امیدوارم موفق باشید 53
#6
سلام  وقتتون  بخیر و  شادی  

من  یه مشکلی که تو هدف گذاری روزانه  دارم  اینه که  مثلا میگم ساعت ۶  تا ۹  فلان کتابو مطالعه  میکنم بعد خواب میمونم یا یه اتفاقی  میفته حالا ساعت ۷  بلند میشم  دیگ نمیتونم قید اون یکساعتو بزنم   و باید ۳ساعتو حتما بخونم  و مثلا تو برنامه ریزی  تا ساعت ۲ ظهر میبینی یه چیزیو  جا گذاشتم و میندازمش اخر شب و خب اخر شبم که  خودتون  میدونید ادم اینقد خسته میشه نمیتونه ادامه  بده و موکول میشه به هفته های بعد و کلن  حالا از برنامه حذف میشه  و  این خیلی بعده مثلا اخر هفته  میبینی  کلن یکی از کتاب هارو مثل  ادبیات  مطالعه  نکردی و کم کاری کردی به نظرتون  چیکار کنم  این مشکلم  حل بشه؟ 
و دوم اینکه  ساعت ۶  صب تا ۲ظهرم کاملا در اختیار  منه  همه  چیز برنانه ریزی  شده  ولی  بعد از ظهرا  و شبا  از دستم در میره  همه  چی و حتی گاها  میبینم ساعتها  نشستم پایه  تلویزیون  و یا گوشی  و یا حرف زدن  با یکی از اعضای خانواده  و .... و شبا خیلی  بهم  ریختس   و اصلا انگار دست من نیست برنامه  کی تموم شه  یهو میبینی تا ۱۲ برنامه  داشتم  بعد میام  کانون   و خوابم  میره برا ساعت  ۱ و هفت بلند میشم  و یا بعضی موقع ها ساعت ۱۰ تموم  میشه  اینقد خسته ام شام  نخورده  میخوابم  و تغذیمم  خیلی بهم ریخته  به برنامه و مطالعه  و  نظم  خیلی  بیشتر از تغذیم  اهمیت میدم گاها  میبینی ظهرو با یه بیسکوییت  میگذرونم که وقتی برا  خوردن  از من نره و من مطالعه  کنم
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
#7
سلام بنت الهدا جان


نقل قول: من  یه مشکلی که تو هدف گذاری روزانه  دارم  اینه که  مثلا میگم ساعت ۶  تا ۹  فلان کتابو مطالعه  میکنم بعد خواب میمونم یا یه اتفاقی  میفته حالا ساعت ۷  بلند میشم  دیگ نمیتونم قید اون یکساعتو بزنم   و باید ۳ساعتو حتما بخونم  و مثلا تو برنامه ریزی  تا ساعت ۲ ظهر میبینی یه چیزیو  جا گذاشتم و میندازمش اخر شب و خب اخر شبم که  خودتون  میدونید ادم اینقد خسته میشه نمیتونه ادامه  بده و موکول میشه به هفته های بعد و کلن  حالا از برنامه حذف میشه  و  این خیلی بعده مثلا اخر هفته  میبینی  کلن یکی از کتاب هارو مثل  ادبیات  مطالعه  نکردی و کم کاری کردی به نظرتون  چیکار کنم  این مشکلم  حل بشه؟


اتفاقات پیش بینی نشده همیشه ممکنه پیش بیان و مارو از برنامه ای که ریختیم عقب بندازن

برای همین بهتره یه زمانی رو به کارهای عقب افتاده اختصاص بدی  

مثلا تو برنامه روزانه اگه 12 ساعت روزانه مطالعه داری ؛ 2 ساعتش رو  خالی بذاری و براش برنامه تعیین نکنی
تا اگه از درسی عقب موندی تو اون تایم خالی بتونی بخونی
اگرم کاری پیش نیومد اون دو ساعت رو استفاده کن برای درس های دیگه


یا اینکه یک روز از هفته رو مثلا روز پنجشنبه یا جمعه  رو اختصاص بدی  به درسهای عقب مونده و براش برنامه تعیین نکنی، تا درس های عقب مونده در طول هفته رو بتونی تو اون روز بخونی

البته مواظب باش تو این تله! نیوفتی که از عمد درس هارو عقب بندازی برای اون روز  و یهو با کلی درس تلنبار شده مواجه بشی!


نقل قول: و دوم اینکه  ساعت ۶  صب تا ۲ظهرم کاملا در اختیار  منه  همه  چیز برنانه ریزی  شده  ولی  بعد از ظهرا  و شبا  از دستم در میره  همه  چی و حتی گاها  میبینم ساعتها  نشستم پایه  تلویزیون  و یا گوشی  و یا حرف زدن  با یکی از اعضای خانواده  و .... و شبا خیلی  بهم  ریختس   و اصلا انگار دست من نیست برنامه  کی تموم شه  یهو میبینی تا ۱۲ برنامه  داشتم  بعد میام  کانون   و خوابم  میره برا ساعت  ۱ و هفت بلند میشم  و یا بعضی موقع ها ساعت ۱۰ تموم  میشه  اینقد خسته ام شام  نخورده  میخوابم  و تغذیمم  خیلی بهم ریخته  به برنامه و مطالعه  و  نظم  خیلی  بیشتر از تغذیم  اهمیت میدم گاها  میبینی ظهرو با یه بیسکوییت  میگذرونم که وقتی برا  خوردن  از من نره و من مطالعه  کنم

یه ساعت هایی از روز سطح انرژیمون بالاست
ی ساعت هایی سطح انرژی متوسطه
و یه ساعت هایی سطح انرژی پایینه

این ساعت هارو شناسایی کن در طول روزت

الان مشخصه ساعت های 6 تا 2  ساعت های پر انرژی روزته
بعد از ظهر و شب احتمالا سطح انرژیت پایین میاد درسته؟ در نتیجه میری سراغ عوامل حواس پرتی مثل گوشی و تلویزیون و اطرافیان

بهتره تو ساعت های پرانرژی درس های که نیاز به تمرکز بیشتر دارن رو بخونی
درس های آسونتر رو بذاری برای ساعت هایی با سطح انرژی متوسط
و ساعت هایی که سطح انرژی خیلی کمه یا درس نخون  کلا یا بذار برای مرور



یه نکته ی مهم دیگه استراحت منظمه
هم بین درسا مثلا هر یک ساعت مطالعه یک ربع استراحت عمیق کن
استراحت نه اینکه بری تو گوشی ، برو تو هوای آزاد یکم نفس عمیق و چندتا حرکت ورزشی و یه چیزی هم بخور انرژی بگیری ادامه بدی
یه استراحت طولانی تر هم بعد ساعت 2 داشته باش 


به تغذیه ات هم خیلی توجه کن ، حالا ناهار اگه دیرتر بخوری بهتره ، چون انرژی رو میگیره و بعد غذا کسل میشی
ولی شام رو حتما سر موقع بخور
اینا وقت تلف کردن نیست ، اینا بهره وریت رو چند برابر میکنن

خواب مناسب هم سعی کن داشته باشی ، کم خوابی هم انرژیت رو تو طی روز پایین میاره
ببین بدنت با چندساعت خواب انرژی لازم رو میگیره همونقدر بخواب.

ان شاء الله موفق باشی 53
#8
سلام . ممنونم بابت این تاپیک خوب

من فکر میکنم مشکلم اینه ک همزمان روی چند تا کار تمرکز میکنم . می‌دونم باید روی یه کار تمرکز کرد . اما واسه من لازمه چند تا کار رو پیش ببرم 

مثلا درس های دانشگاه هست ، ورزش هست ، ترک هست ، مسابقه ی دانشگاهی ک می‌خوام برم هست ، این ترم هم دستیار استاد شدم باید تمرین بدم به بچه ها و آموزش بدم بهشون و ... 

همه ی اینا لازمن . نمیتونم چیزی رو حذف کنم 

چجوری باید این همه کار رو با هم انجام بدم ؟

همین زیاد بودن کار ها باعث میشه به برنامه ام خوب عمل نکنم . شکست توی یکی از کار ها هم اعصابمو بهم می‌ریزه . اینم یکی دیگه از دلایلیه ک نمیزاره موفق شم


یه چیز دیگه اینه ک هر کدوم از اهداف بالا ، خودش تقسیم میشه به چیزای دیگه 

مثلا درس های دانشگاه : فیلم ها رو باید تموم کنم . کتاب رو باید کنم 
ورزش : روزانه باید برم باشگاه ، خونه هم یه سری حرکات باید برم 

ترک : سخنرانی مذهبی ، دعا ها و نماز و قرآن و ...

مسابقه : حل روزانه سوال ، دیدن فیلم و ...

و چیزای دیگه 

یعنی من هر کدوم از اینا رو تو برنامه ام بنویسم ، اولا دیدن همون لیست خودش آدم رو ناامید می‌کنه . بعدش هم اصلا نمیتونم و نمی‌رسم انجامشون بدم
هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک


[تصویر:  woman-praying-free-bird-enjoying-nature-...00-256.jpg]
#9
مشکل من درمورد برنامه ریزی بیشتر اینه که یه مدت خوب با انگیزم ولی بعد یه مدت انگیزم به شدت کم میشه. دومین مورد که مهم تر از اولیه اینه که به هیچ وجه نمیتونم اهداف بلند مدت برای خودم تعریف کنم مثلا نمیتونم با قاطعیت بگم میخوام 5 سال دیگه کجا باشم. نه اینکه بهش خوب فکر نکرده باشم اتفاقا خیلی درموردش فکر و بررسی کردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که چون تردیدهام خیلی زیاده و فکر کردن درمورد مثلا 5 سال آینده واقعا واسم استرس آفرینه فعلا درحد  نهایتا 6 ماه و  یک سال آینده و درموردش برنامه ریزی کلی کنم.
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤

#10
سلام آقای شهریار


نقل قول: من فکر میکنم مشکلم اینه ک همزمان روی چند تا کار تمرکز میکنم . می‌دونم باید روی یه کار تمرکز کرد . اما واسه من لازمه چند تا کار رو پیش ببرم 

مثلا درس های دانشگاه هست ، ورزش هست ، ترک هست ، مسابقه ی دانشگاهی ک می‌خوام برم هست ، این ترم هم دستیار استاد شدم باید تمرین بدم به بچه ها و آموزش بدم بهشون و ... 

همه ی اینا لازمن . نمیتونم چیزی رو حذف کنم 

چجوری باید این همه کار رو با هم انجام بدم ؟

همین زیاد بودن کار ها باعث میشه به برنامه ام خوب عمل نکنم


تمرکز کردن هر روزه روی همه ی این کارها  کار سختیه

پیشنهاد میکنم کارهاتون رو  به این صورت تقسیم بندی کنید:

1. کارهای عمیق : کارهایی که نیاز به زمان زیاد ، تمرکز و توجه بالا دارن مثل درس های دانشگاه
2. کارهای کم عمق : کارهایی که نیاز به زمان کم و تمرکز کم دارن مثل ورزش یا کارهای مربوط به پاکی و ...

3.کارهای معنوی رو به نظرم جدا از این دو دسته در نظر بگیرید : نماز ، دعا ، قرآن  ،سخنرانی و ...



اگر امکانش هست روزی  روی یک کار عمیق تمرکز کنید   (نهایت 2 تا نه بیشتر)

مثلا :

روزهای شنبه و یکشنبه : تمرکز روی کار عمیق شماره 1  مثلا درس های دانشگاه  و همه ی کارهای مربوط به درس تو این دو روز انجام بشه
روزهای دو شنبه و سه شنبه : تمرکز روی کار عمیق شماره 2  و همه ی کارهای مربوطش تو همون دو روز انجام بشه
روز چهارشنبه : تمرکز روی کار عمیق شماره 3

ترجیحا اگر امکانش هست :  یک روز  یا بازه ای از یک روز رو اختصاص بدین به روز نجات یا کارهای عقب مونده در طول هفته مثلا کل پنجشنبه یا فقط پنجشنبه صبح یا عصر

و یک روز هم برای تفریح و استراحت ترجیحا جمعه : حالا یا میتونه کل روز باشه یا بخشی از روز

این مثال هست ، شما با توجه به شرایط خودتون میسنجید که چه برنامه ای تنظیم کنید.


حالا روز شنبه  تمرکز من روی کار عمیق شماره 1 هست.
زمان زیادی از روز شنبم رو اختصاص میدم به این کار
باقی زمان باقی مونده روز رو اختصاص میدم به کارهای کم عمق مثل ورزش

کارهای معنوی رو هم گره بزنید به نماز
مثلا
بعد نماز صبح دعا بخونید
بعد نماز ظهر قرآن بخونید
بعد نماز مغرب سخنرانی گوش بدین




یه نکته ی مهم دیگه اینکه ، برای هر کاری هرچقدر زمان در نظر بگیرید همونقدر طول میکشه
مثلا اگه بهتون بگن برای خوندن یک کتاب 300 صفحه ای یک ماه زمان دارید  دقیقا یک ماه طول میدین تا  تمامش کنید
اگه بگن فقط یک روز زمان دارید ، نهایت تلاش رو میکنید تا یک روزه تمام بشه


شما هم برای کار عمیق امروز با توجه به توانتون  زمان و مقدار در نظر بگیرید و خودتون رو متعهد کنید به انجامش
مثلا من امروز از ساعت 8 تا 11  ، 50 صفحه از کتاب فلان رو میخونم.

این باعث میشه دیگه کل روز شما برای 50 صفحه کتاب صرف نشه و تو زمان کمتری انجامش بدین تا وقت برای کارهای کم عمق هم پیدا کنید.
 سپاس شده توسط
#11
(1400 آذر 28، 7:33)سنــا نوشته است: سلام بنت الهدا جان


نقل قول: من  یه مشکلی که تو هدف گذاری روزانه  دارم  اینه که  مثلا میگم ساعت ۶  تا ۹  فلان کتابو مطالعه  میکنم بعد خواب میمونم یا یه اتفاقی  میفته حالا ساعت ۷  بلند میشم  دیگ نمیتونم قید اون یکساعتو بزنم   و باید ۳ساعتو حتما بخونم  و مثلا تو برنامه ریزی  تا ساعت ۲ ظهر میبینی یه چیزیو  جا گذاشتم و میندازمش اخر شب و خب اخر شبم که  خودتون  میدونید ادم اینقد خسته میشه نمیتونه ادامه  بده و موکول میشه به هفته های بعد و کلن  حالا از برنامه حذف میشه  و  این خیلی بعده مثلا اخر هفته  میبینی  کلن یکی از کتاب هارو مثل  ادبیات  مطالعه  نکردی و کم کاری کردی به نظرتون  چیکار کنم  این مشکلم  حل بشه؟


اتفاقات پیش بینی نشده همیشه ممکنه پیش بیان و مارو از برنامه ای که ریختیم عقب بندازن

برای همین بهتره یه زمانی رو به کارهای عقب افتاده اختصاص بدی  

مثلا تو برنامه روزانه اگه 12 ساعت روزانه مطالعه داری ؛ 2 ساعتش رو  خالی بذاری و براش برنامه تعیین نکنی
تا اگه از درسی عقب موندی تو اون تایم خالی بتونی بخونی
اگرم کاری پیش نیومد اون دو ساعت رو استفاده کن برای درس های دیگه


یا اینکه یک روز از هفته رو مثلا روز پنجشنبه یا جمعه  رو اختصاص بدی  به درسهای عقب مونده و براش برنامه تعیین نکنی، تا درس های عقب مونده در طول هفته رو بتونی تو اون روز بخونی

البته مواظب باش تو این تله! نیوفتی که از عمد درس هارو عقب بندازی برای اون روز  و یهو با کلی درس تلنبار شده مواجه بشی!


نقل قول: و دوم اینکه  ساعت ۶  صب تا ۲ظهرم کاملا در اختیار  منه  همه  چیز برنانه ریزی  شده  ولی  بعد از ظهرا  و شبا  از دستم در میره  همه  چی و حتی گاها  میبینم ساعتها  نشستم پایه  تلویزیون  و یا گوشی  و یا حرف زدن  با یکی از اعضای خانواده  و .... و شبا خیلی  بهم  ریختس   و اصلا انگار دست من نیست برنامه  کی تموم شه  یهو میبینی تا ۱۲ برنامه  داشتم  بعد میام  کانون   و خوابم  میره برا ساعت  ۱ و هفت بلند میشم  و یا بعضی موقع ها ساعت ۱۰ تموم  میشه  اینقد خسته ام شام  نخورده  میخوابم  و تغذیمم  خیلی بهم ریخته  به برنامه و مطالعه  و  نظم  خیلی  بیشتر از تغذیم  اهمیت میدم گاها  میبینی ظهرو با یه بیسکوییت  میگذرونم که وقتی برا  خوردن  از من نره و من مطالعه  کنم

یه ساعت هایی از روز سطح انرژیمون بالاست
ی ساعت هایی سطح انرژی متوسطه
و یه ساعت هایی سطح انرژی پایینه

این ساعت هارو شناسایی کن در طول روزت

الان مشخصه ساعت های 6 تا 2  ساعت های پر انرژی روزته
بعد از ظهر و شب احتمالا سطح انرژیت پایین میاد درسته؟ در نتیجه میری سراغ عوامل حواس پرتی مثل گوشی و تلویزیون و اطرافیان

بهتره تو ساعت های پرانرژی درس های که نیاز به تمرکز بیشتر دارن رو بخونی
درس های آسونتر رو بذاری برای ساعت هایی با سطح انرژی متوسط
و ساعت هایی که سطح انرژی خیلی کمه یا درس نخون  کلا یا بذار برای مرور



یه نکته ی مهم دیگه استراحت منظمه
هم بین درسا مثلا هر یک ساعت مطالعه یک ربع استراحت عمیق کن
استراحت نه اینکه بری تو گوشی ، برو تو هوای آزاد یکم نفس عمیق و چندتا حرکت ورزشی و یه چیزی هم بخور انرژی بگیری ادامه بدی
یه استراحت طولانی تر هم بعد ساعت 2 داشته باش 


به تغذیه ات هم خیلی توجه کن ، حالا ناهار اگه دیرتر بخوری بهتره ، چون انرژی رو میگیره و بعد غذا کسل میشی
ولی شام رو حتما سر موقع بخور
اینا وقت تلف کردن نیست ، اینا بهره وریت رو چند برابر میکنن

خواب مناسب هم سعی کن داشته باشی ، کم خوابی هم انرژیت رو تو طی روز پایین میاره
ببین بدنت با چندساعت خواب انرژی لازم رو میگیره همونقدر بخواب.

ان شاء الله موفق باشی 53

آخر هفته  و  روزهای دیگ هفته همه  پره  و از قبل  براش  برنامه چیده شده  مگر اینکه  همون کارو انجام  بدم  یعنی   ۱ساعت در روز برا کارهای عقب افتاده تعیین کنم 



و  برای  سطح انرژی  در روز   من چاره ای ندارم  که همه  روز برای هدفم مطالعه  کنم  و کم کم  ۷ یا ۸  ساعت  باید مطالعه  کنم حداقلش اینه و نیاز دارم همش  انرژیمو  بالا  نگه  دارم   حالا شده  با یه نوشیدنی   یا غذا  یا خواب  یا یه اهنگ  و  تصور اهداف    و ..... ولی ۱۱شب به بعد  واقعا  واقعا   دیگ  نمیتونم ذهنمو کنترل کنم  و اصلا  مطالعه جواب نمیده
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
#12
(1400 آذر 28، 21:38)Roza_r نوشته است: مشکل من درمورد برنامه ریزی بیشتر اینه که یه مدت خوب با انگیزم ولی بعد یه مدت انگیزم به شدت کم میشه. دومین مورد که مهم تر از اولیه اینه که به هیچ وجه نمیتونم اهداف بلند مدت برای خودم تعریف کنم مثلا نمیتونم با قاطعیت بگم میخوام 5 سال دیگه کجا باشم. نه اینکه بهش خوب فکر نکرده باشم اتفاقا خیلی درموردش فکر و بررسی کردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که چون تردیدهام خیلی زیاده و فکر کردن درمورد مثلا 5 سال آینده واقعا واسم استرس آفرینه فعلا درحد  نهایتا 6 ماه و  یک سال آینده و درموردش برنامه ریزی کلی کنم.

سلام رزا جون

من فکر میکنم بی انگیزه شدنت به خاطر اینه که اون تصویر نهایی رو از پازل زندگیت نداری
برای همین هر چند وقت یه بار تصمیم میگیری شروع کنی و چندتا قطعه رو کنار هم بذاری ، ولی چون نمیدونی قراره این قعطه ها در نهایت چه تصویری بسازن  ، انگیزت رو از دست میدی

خودت چی فکر میکنی؟


به نظرم اول بشین و تکلیفت رو با خودت مشخص کن
با اون استرسه مواجه شو ، برو دنبال اینکه مسیرت رو پیدا کنی

به این سوالا جواب بده تو دفترت:

دوست داری عمرت تو چه راهی صرف بشه؟

بعد مرگت میخوان یه کتابچه بنویسن از  عمرت 
دوست داری داخل این کتابچه چی بنویسن؟رزا چه کاری تو این دنیا انجام داد در طول زندگیش؟ چه تغییری تو این دنیا ایجاد کرد؟ چه ارزش افزوده ای به این عالم اضافه کرد؟


معنای زندگی رزا چیه؟ رزا رو بهر چه کاری ساختن؟

یکی ممکنه با مادر شدن و بچه تربیت کردن به معنای زندگیش برسه
یکی ممکنه تو حرفه ی خاصی به معنای زندگیش برسه
یکی با تحصیلات خاص  ،یکی با گسترش یه علم خاص
و...

و بعد یه چشم انداز کلی از زندگیت تصور کن

رزا 20 سال دیگه کجاست ؟ چه آدمیه ؟ چه ویژگی هایی داره؟
در مورد همه حوزه های زندگی فکر کن
از نظر معنوی قراره به کجا برسی؟
از  لحاظ سلامتی کجا؟
از لحاظ خانواده و ارتباطات کجا؟
از لحاظ شغل و حرفه و درآمد کجاست؟
از لحاظ پاکی کجاست؟

و.....


و بعد که معنا یا چشم انداز زندگیت رو پیدا کردی ، حالا بیا اهداف سالانه بنویس براش
این اهداف سالانه فرقش با اهداف قبلی که مینوشتی چیه؟  اینه که این اهداف تو رو به اون معنای زندگیت نزدیک میکنن، تو مسیر درستی هستن
در نتیجه انقدر برای انجامشون شور و شوق پیدا میکنی و انقدر هدفت خواستنی میشه که از هیچ تلاشی دریغ نمیکنی و دچار این کاهش انگیزه ها نمیشی



خوب خوب فکر کن بعد نظرت رو بگو 53
 سپاس شده توسط
#13
سنا جان نمیدونم چطوری بیان کنم که جواب دادن به بیشتر این سوالات با وجود فکر کردن زیاد واسم خیلی خیلی سخته! از لحاظ پاکی رو فقط قطعا میتونم بگم کجا میخوام باشم. از لحاظ معنوی و خونوادگی رو تا حدودی میتونم بگم. از لحاظ شغلی که بخش مهمی از زندگی منه متاسفانه اصلا نمیتونم تصمیم گیری کنم! توضیحش مشکله ولی تصمیم گیری واقعا واسم مشکله. این موضوع رو تصمیمات خونوادگیم هم تاثیر گذاشته 53258zu2qvp1d9v
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤

 سپاس شده توسط
#14
نقل قول: سنا جان نمیدونم چطوری بیان کنم که جواب دادن به بیشتر این سوالات با وجود فکر کردن زیاد واسم خیلی خیلی سخته!

اگه این سوالات به نظرت سخت و پیچیدست ، از سوال های کوچیک شروع کن
هر روز به هر موردی که تو برنامت نوشتی جداگانه فکر کن و از خودت بپرس چرا من دارم اینکارو انجامش میدم؟
چرا دارم فلان کتابو میخونم؟  چرا دارم رو فلان پروژه کار میکنم؟
یا در مورد احساساتت بپرس:چرا این حسو دارم ؟  چرا استرس دارم؟ چرا افسرده ام؟ چرا از دست فلانی ناراحتم؟
هر لحظه با خودت فکر کن و جواب این چراها رو بده 


کتاب بولت ژورنال که میخوندم  به یه بخشی رسیدم که در مورد پیدا کردن معنای زندگی صحبت میکرد ، راهکارش این بود:

فکر کن سر دو راهی قرار گرفتی
یک راه یه مسیر فرسوده و پرتردده
راه بعدی ی مسیر خلوت و کم تردد


اون راه فرسوده و پر تردد یه راه آشناست .راهیه که اکثر آدما همون راهو انتخاب میکنن
اونراه راهیه که آدم راحتی رو به ریسک کردن ترجیح میده
نمیخواد از ناحیه امنش بیرون بیاد
اون راه ادامه ی همین مسیر زندگی ماست
ادامه ی همون کارهایی که میکردیم بدون هیچ تلاشی برای تغییر
همون زندگی خطی که عارفه جون میگفت
خودت رو تو انتهای این مسیر ببین ، از نظر شخصی و شغلی آخر این مسیر به کجا میرسی؟  نتایج چنین زندگی ای چیه؟


حالا راه دوم که خلوت و کم تردده و یه مسیر نرفتست
به یه سمت ناآشنا میره
تو این مسیر خطر کردن رو به آسایش ترجیح میدی
جرات پیدا میکنی و میری دنبال چیزهای مورد علاقت
و فعالانه برای بهبود خودت تلاش میکنی
در پایان این زندگی از نظر شخصی و شغلی کجا هستی؟ عواقبش چیه؟




حالا نویسنده ی کتاب میگه یه آگهی درگذشت متناسب با هرکدوم از این مسیر ها برای خودت بنویس  خیلی عمیق و صادقانه هرچی به ذهنت میرسه بنویس
وقتی به انتهای هر مسیر نگاه میکنی چی میبینی؟
در طول این مسیرها  چه احساسی داشتی؟
چه سوالاتی برات پیش اومد؟
چه چیزهایی ناراحتت کرد؟
چه چیزهایی خوشحالت کرد؟

این احساس هارو طوری بنویس که بفهمی چه تغییری میخوای بکنی، از چه چیزی میخوای دور بشی و به چه چیزی میخوای برسی؟
دستاورد هایی که بهشون افتخار میکردی چیا بودن؟  همینا میشن اهداف زندگی تو  . حالا این اهداف رو باید تعریف کنی و براشون برنامه بریزی و اولین قدم رو به سمت یک زندگی پر معنا برداری

هر روز به خودت توجه کن ببین تو کدوم یکی از این مسیر ها هستی  اگه تو مسیر اشتباهی سریع تغییرش بده
برای شغل هم همینطور ببین کدوم شغل تورو  به کدوم مسیر میبره و عواقبش چیه؟

اینا کار یه روز و  دو روز نیست
یک هفته یک ماه شاید یک سال حتی زمان ببره
خوب بهشون فکر کن
ان شاء الله که مسیر درست رو پیدا کنی

از  خودشناسی و روان شناس هم حیلی خوبه که کمک بگیری.
 سپاس شده توسط
#15
سنا جااان یه دنیا ازت ممنووونم. متاسفانه این مدت هرچی اومدم کانون خیلی کوتاه اومدم و حس میکنم برای این پیامات باااید زمان بذارم 53258zu2qvp1d9v باید بنویسم و البته این جدت که درجوردش فکر کردم دیدم احتمالا حتما به مشاوره نیاز پیدا میکنم.
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤


موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان