سلام
ب گل دخترا و شازده پسرایی ک قدر فرصتی ک پیش روشون هست رو میدونن..
صمیمانه امیدوارم خوش آخلاق باشین.. ترمز اعصابتون دست خودتون باشه و مهارش آسون..
دوستانی ک ی مدت نبودن.. خب اولا جایگزین داریم..
میتونین ازش استفاده کنین تا هم تمرین ایستادگی باشه و هم هم نشینی با قرآن و تقویت اراده..
و
ثانیا خب حیفه رهاش نکنین..
عاقبتهامون ب خیر..
و
:.❖.::: روز یازدهم و نکته یازدهم از چله چهارم :::.❖.:
زمانيکه مردي در حال پوليش کردن اتوموبيل جديدش بود کودک 4 ساله اش تکه سنگي را بداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت. مرد آنچنان عصباني شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون آنکه به دليل خشم متوجه شده باشد که با آچار پسرش را تنبيه نموده در بيمارستان به سبب شکستگي هاي فراوان چهار انگشت دست پسر قطع شد. وقتي که پسر چشمان اندوهناک پدرش را ديد از او پرسيد “پدر کي انگشتهاي من در خواهند آمد” !
شبی حوالی غروب از نزدیک مسجدی در اوایل خیابان سیروس تهران عبور می کردم. برای درک فضیلت نماز اول وقت، وارد شبستان مسجد شدم دیدم شخصی مشغول اقامه ی نماز است و هاله ای از نور اطراف سر او را گرفته. پیش خود فکر کردم که بعد از نماز با او مانوس شوم ببینم چه خصوصیاتی دارد که چنین حالتی در نماز برای او پدیدار است. پس از پایان نماز همراه او از مسجد خارج شدم. نزدیک درب مسجد، وی با خادم مسجد بگو مگویی پیدا کرد و به او پرخاش کرد و به راه خود ادامه داد. پس از عصبانیت دیدم آن هاله ی نور از روی سرش محو شد.