امتیاز موضوع:
- 16 رأی - میانگین امتیازات: 4.19
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
ارسالها: 1,478
تاریخ عضویت: دي 1399
اعتبار:
530
جنسیت: خانم
ساعت ۸ صبح
تلفن آسمان زنگ میخوره ، از خواب بلند میشه و میبینه مامانش هست . تلفن رو جواب میده
مامان: سلام عزیزم خوبی؟ چه خبرا؟ امروز شوهرت نیست؟
آسمان: سلام عزیزم صبحت بخیر نه امروز شیفت هست
مامان: تا ساعت چند دانشگاهی ؟ بعدش میایی پیشمون؟
آسمان: تاغروب دانشگاهم . نه دیگه عزیزم خونه خودم میمونم هم توخونه کار دارم هم تکالیف دانشگاه هست.
مامان: آهان ... یعنی هیچ جوره راه نداره؟
آسمان: نه دیگه عزیزم بخوام بیام به کارهام نمیرسم .
مامان: اهان باشه .
.
.
.
.
ساعت ۷ غروب
تلفن آسمان زنگ میخوره
مامان: سلام عزیزم داریم میاییم پیشت!!
اسمان: مامان جان من همین الان رسیدم خونه حتی لباس هامو درنیاوردم .... خیلی خسته هستم.
مامان: یه ذره استراحت کن حدودا یک ساعت دیگه میرسیم !!
.
.
.
اخه من چجوری باید منظورمو برسونم؟ واقعا چجوری؟
سپاس شده توسط
ارسالها: 7,157
تاریخ عضویت: مرد 1396
اعتبار:
1,812
جنسیت: خانم
1404 آبان 10، 12:59
ویرایش شده
رفته رفته اخلاق و رفتارم بد میشه .
بد نه به اون معنای غیرقابل تحمل ...
بلکه جوری که دارم خیلی خودم و نادیده میگیرم و دیگران برای من اولویت میشن انگار و از این بابت خیلی ناراحتم ..مثلا سر اینکه حرف دیگران باشه خودم دارم از بین میرم . زندگیم و خودم و دارم از دست میدم..
(1404 آبان 7، 19:40)*آسمان* نوشته است: ساعت ۸ صبح
تلفن آسمان زنگ میخوره ، از خواب بلند میشه و میبینه مامانش هست . تلفن رو جواب میده
مامان: سلام عزیزم خوبی؟ چه خبرا؟ امروز شوهرت نیست؟
آسمان: سلام عزیزم صبحت بخیر نه امروز شیفت هست
مامان: تا ساعت چند دانشگاهی ؟ بعدش میایی پیشمون؟
آسمان: تاغروب دانشگاهم . نه دیگه عزیزم خونه خودم میمونم هم توخونه کار دارم هم تکالیف دانشگاه هست.
مامان: آهان ... یعنی هیچ جوره راه نداره؟
آسمان: نه دیگه عزیزم بخوام بیام به کارهام نمیرسم .
مامان: اهان باشه .
.
.
.
.
ساعت ۷ غروب
تلفن آسمان زنگ میخوره
مامان: سلام عزیزم داریم میاییم پیشت!!
اسمان: مامان جان من همین الان رسیدم خونه حتی لباس هامو درنیاوردم .... خیلی خسته هستم.
مامان: یه ذره استراحت کن حدودا یک ساعت دیگه میرسیم !!
.
.
.
اخه من چجوری باید منظورمو برسونم؟ واقعا چجوری؟
نیمشه باهاش در این مورد حرف بزنی؟
شاید هم نیازه که محکم تر بهشون بگی که نیاز به پرایویسی داری و حد و مرز هات و پررنگ کنی .
حریم خصوصی خیلی مهمه
سپاس شده توسط
ارسالها: 7,157
تاریخ عضویت: مرد 1396
اعتبار:
1,812
جنسیت: خانم
سلام ، پاکم.
پاکی دیگه برام پررنگ و اولویت نیست . فکرم درگیر چیزهای دیگه هست .
مثل پیشرفت ، رفتن ، درس ، رشد ... و روزمرگی ها..
از پریروز دارم دقیق برنامه هام و مینویسم .بعد از ظهر شبیه یه سقوط به قعر هست . بازدهی خوبی ندارم.
___________
تعیین کردن حد و مرزم فقط اینکه باز نتونستم .
نمیدونم مشکل از چیه !
___
دلم میخواد تا عید همه چی و درست کنم .
این دو ماه و تلاش کنم بعدش حل میشه.
سپاس شده توسط
ارسالها: 1,478
تاریخ عضویت: دي 1399
اعتبار:
530
جنسیت: خانم
(1404 آبان 10، 12:59)یاقوت نوشته است: رفته رفته اخلاق و رفتارم بد میشه .
بد نه به اون معنای غیرقابل تحمل ...
بلکه جوری که دارم خیلی خودم و نادیده میگیرم و دیگران برای من اولویت میشن انگار و از این بابت خیلی ناراحتم ..مثلا سر اینکه حرف دیگران باشه خودم دارم از بین میرم . زندگیم و خودم و دارم از دست میدم..
(1404 آبان 7، 19:40)*آسمان* نوشته است: ساعت ۸ صبح
تلفن آسمان زنگ میخوره ، از خواب بلند میشه و میبینه مامانش هست . تلفن رو جواب میده
مامان: سلام عزیزم خوبی؟ چه خبرا؟ امروز شوهرت نیست؟
آسمان: سلام عزیزم صبحت بخیر نه امروز شیفت هست
مامان: تا ساعت چند دانشگاهی ؟ بعدش میایی پیشمون؟
آسمان: تاغروب دانشگاهم . نه دیگه عزیزم خونه خودم میمونم هم توخونه کار دارم هم تکالیف دانشگاه هست.
مامان: آهان ... یعنی هیچ جوره راه نداره؟
آسمان: نه دیگه عزیزم بخوام بیام به کارهام نمیرسم .
مامان: اهان باشه .
.
.
.
.
ساعت ۷ غروب
تلفن آسمان زنگ میخوره
مامان: سلام عزیزم داریم میاییم پیشت!!
اسمان: مامان جان من همین الان رسیدم خونه حتی لباس هامو درنیاوردم .... خیلی خسته هستم.
مامان: یه ذره استراحت کن حدودا یک ساعت دیگه میرسیم !!
.
.
.
اخه من چجوری باید منظورمو برسونم؟ واقعا چجوری؟
نیمشه باهاش در این مورد حرف بزنی؟
شاید هم نیازه که محکم تر بهشون بگی که نیاز به پرایویسی داری و حد و مرز هات و پررنگ کنی .
حریم خصوصی خیلی مهمه
یاقوت عزیزم سلام
دقیقا توی همین محکم گفتن مشکل دارم
سپاس شده توسط
ارسالها: 7,157
تاریخ عضویت: مرد 1396
اعتبار:
1,812
جنسیت: خانم
از این جهت که تونستم کارهای نیمه تموم رو جمع و جور کنم خوب بود .
از این جهت که نتونستم درس بخونم و گزارش دروغ نوشتم بد هست .
از این جهت که دارم دل تنگ میشم اذیتم .
از این جهت که دارم بلاتکلیف پیش میرم اذیتم .
از باید و نباید ها خسته ام.
______
سپاس شده توسط
ارسالها: 7,157
تاریخ عضویت: مرد 1396
اعتبار:
1,812
جنسیت: خانم
آسمان خوشگلم ، امیدوارم حالت خوب باشه .
____
کاش مشکل تعیین حد و مرز ها رو نداشتیم . مثلا ناراحتی بقیه رو به جون میخریدیم و محکم و رسا میگفتیم من این تایم و میخوام تنها باشم .
________
وقتی ازدواج کردی ، خونه زندگی مستقلی داری باید بقیه به این زندگی احترام بذارند و تایم هایی مختص تو و زندگی مشترکت بشه نه اینکه درگیر خانواده ی خودت و همسرت و فامیل و زندگی خانوادگی بشی ..
آسمان جان ، روزی میرسه که میبینی بین تمام عزیزانت تنها هستی و همه درگیر زندگی خودشون هستند . میبینی اونقدری که برای دیگران وقت گذاشتی بقیه تو رو نادیده گرفتند . پس لطفا تا دیر نشده به احترام خودت و زندگیت به بقیه نه بگو و تایم های مشخصیرو برای دیگران زمان بذار . خوشحالی خودت و اولویت بذار عزیز من .
امیدوارم همه چی درست بشه قشنگم .
سپاس شده توسط
ارسالها: 3,911
تاریخ عضویت: اسف 1399
اعتبار:
1,000
جنسیت: خانم
سلاام
صبحتون بخیر
برنامه میانترم اومده و با ۲۰ روز میانترم حذفی، درواقع دوبار پایانترم داریم.
زبان رو خودم پیام داده بودم توی گروه که اضافه بشه و الان پشیمونم از حجم زیاد مباحث و امتحانات
و خب خیلی استرس دارم،
فردا و پسفردا کلا خونه نيستم و نمیرسم هیچ درسی بخونم. امیدوارم هفته بعد حداقل سه تا از درسامو جمع کنم.
الان متوجه شدم که اتفاقا کاش رفرنسها رو میخربدم و اتفاقا کاملا به کارم میاومدن، بعد علومپایه میفروختم فوقش.
ببخشید که همیشه هروقت میام درباره تک بعد درس حزف میزنم، الان همه دغدغهم همینه
به شدت نگران زبان عمومی خودم هستم، کلاس زبانی که چند جلسه رفتم رو کنسل کردم، هم من فرصت مطالعه پیدا نمیکردم هم استادش خوب نبود، ولی به شدت لازم دارم زبانم رو تا یک و نیم سال دیگه تقویت کنم و دیپلم رو بگیرم و کارم خیلی گیره. دنبال کلاس آنلاین هم گشتم اما چیز به درد بخوری پیدا نکردم.
دنبال دورکاری و درآمد پیدا کردن هستم به شدت، اما چیزی پیدا نکردم، همش میگم کاش تابستونهایی که کاملا بیکار بودم یک مهارت دیجیتالی یاد میگرفتم..
هدفم اینه تا آخر ترم بعدی مدرک عکاسی و فیلمبرداری رو بگیرم اما از اونا هم نمیشه درآمد داشت تا دوربین شخصی نداشته باشی..
اگه ایدهای داشتید بگید
دیگه بگم چه خبرههه.
خیلی سرم شلوغه و خداروشکر.
اون کسی که دوستش داشتمم درگیر کار و پول جمع کردنه، خانوادهش رو نمیدونم چقدر مخالفن الان.. طبق صحبت خودش الان همه اوکین بجز اینکه باید پول ابتدایی رو جمع کنه و شغل ثابتی که پدرم رو قانع کنه و اینچیزها
سپاس شده توسط
موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان