گروه ۳ آقایان: سرو (حامی: مهدوی - سرپرست: )

[يا ماه بني هاشم]

[Mr Degaresh]

سلام به همه دوستان

Mr Degareshا/17 اسفند 1401 /107 روز خوب



خدایا برای 24 ساعت دیگه پاکم نگه دار.

[مهدوی]

سلام

مهدوی/ 19 تیر 1401/ 250 روز خوب


کلیات سعدی رو باز کردم یه کم حال و هوام عوض شه، دیدم حال و هواش عشقولانه ست، بستمش و بیخیال شدم

رفتم فیلم ببینم، اکثر شبکه ها فیلم عشقولانه گذاشته بودن، رفتم شبکه پویا نگاه کردم

بعدش رفتم توی ایتا ببینم چی پیام اومده، اولین پیام در مورد عاشقانه زندگی کردن بود

واقعاً فاز دنیا رو نمی‌فهمم؛ الآن فقط وقت خوابه، خواب
سرد شد، درو میبندی و پتو رو میکشی رو خودت؛ گرم شد پنکه رو میزنی؛ گرم تر شد کولر رو روشن میکنی و کیفشو میبری

ولی جدی ها. نمیدونم چه سری داره این ایام که هواش اینجوری خواب آوره.
الآن از وقتی بیدار شدم خوابم میاد و میدونم تا وقتی که خوابم ببره همچنان خوابم خواهد اومد

[sanctity]

سلام دوستان.
sanctityا / 17 اسفند 1401 / 11 روز خوب  

[Töprak]

عرض سلام و چطورید دارم خدمت همه عزیزان انشأالله که حال و احوالتون خوب باشه 

من میخام تایپ کنم ولی تمرکز ندارم اصلا حرفم نمیاد احتمالا از تأثیرات خ.ا 

البته خستگی بیش از حد هم تأثیرشو گذاشته.

البته به برکت پاکی حالم خوبه.

کارا کمی عقب بود و مشتری کارشو میخواست برا همین
دییشب ساعت 2.5 از سر کار اومدم خونه ، به خاطر خستگی زیاد کمی سردرد داشتم که باعث شد یه ساعتی تو رخت خواب ووول بخورم تا خوابم ببره دوباره صبح زود بیدار شدم رفتم سر کار خلاصه داغون شدم

اما بالأخره تموم شد
 
کلا غیر استراحت و چند جا عید دیدنی رفتن و شاید کمی دوستی با کتاب هیچ برنامه ای برا عید نداشتم که ناگهان دوستان اسمم رو  برا مسابقه پینگ پونگ که برا عید تدارک دیدن ثبت نام کردن 

خداوندا مار در مسیر پاکی ثابت قدم بدار

توپراک /1دی/88

[Mr Degaresh]

سلام به همه دوستان
با آغار سال جدید می خوام از صفر شروع کنم، حتی لغزشهای نگاه هم می خوام جز شکست در نظز بگیرم.

Mr Degareshا/29 اسفند 1401 /1 روز خوب



خدایا برای 24 ساعت دیگه پاکم نگه دار.

[muhammadali1964]

سلام
muhammadali1964
26اسفند
2روز خوب

[صادقین]

با سلام

عضویت آقایان پشتکار ، Abc و THE GOMNAM

به دلیل عدم اعلام وضعیت و مشارکت در گروه سرو، لغو شد.

با آرزوی موفقیت برای ایشان
مدیریت گروه‌های ترک

[بازگشت به خاک]

من سالی ۱۰‌تا پیام می‌ذارم تو این سایت باید سالی ۱۰ بار ثبت نام کنم
خسته کننده شده
خواهشاً زمان مدت ثبت نام رو به یک سال افزایش بدین 
این دفعه لطفا من رو اتوماتیک تمدید کنید

[بازگشت به خاک]

۲ روز پیش بعد از شکست! داشتم خودم رو محاسبه و ارزیابی میکردم
دیدم من برای خدا جانم رو قطعا میدم 
قطعا برای خدا و اسلام و امام زمان جانم رو میدم
در ضمن برای خدا پولم رو هم میدم 
من از سال ۹۵ که اولین حقوقم رو در شرکت خصوص گرفتم ۵ درصد حقوقم رو به فقرا اختصاص دادم و از امسال این درصد رو به ۱۰ درصد افزایش دادم 
قصدم اینه در آینده به خمس و ۲۰ درصد برسونم

ولی چرا تا حالا نتونستم به خاطر خدا از شهوت و بگذرم؟
چرا از جان و پول می‌گذرم ولی از شهوت حرام به خاطر خدا نمیگذرم؟

البته من یک گله از خدا دارم که راه حلال به دلایلی بسته شده برای من ولی با این حال وظیفه من حتی با بسته بودن راه حلال، تقوا و پرهیز از گناه که اصلا به وظیفه ام عمل نمی کنم

بازگشت به خاک : یک و نیم روز خوب!

[Nimra]

البته من یک گله از خدا دارم که راه حلال به دلایلی بسته شده برای من ولی با این حال وظیفه من حتی با بسته بودن راه حلال، تقوا و پرهیز از گناه که اصلا به وظیفه ام عمل نمی کنم

هر چه می کشی ام از همین بسته شدن راه حلاله. 
من که از باعث و بانی اش نمی گذرم. 
چه پدر مادرم که می تونستن زمینه‌ی ازدواج من و فراهم کنن، ولی نکردن، خساست به خرج دادن و گفتن بچه ای، به بلوغ عقلی نرسیدی، از لحاظ اقتصادی خودکفا نیستی (انتظارشون این بود که آدم نباید زودتر از 5 سال ازدواج کنه، خودکفایی اقتصادی هم یعنی خونه داشته باشی و ماشین و ماهی حداقل 15 میلیون درآمد) 

ولی همون پول و میدن که برم خارج ! 

اینا که گناه براشون معنی نداره. [...]
منم هرچی گناه از الان تا آینده است رو میندازم گردن خودشون.. 



نیما 2 روز خوب

[Nimra]

اینم بگم برم، 
این حدیث که می گن، ازدواج نیمی از دین رو کامل می کنه اصلا بی راه نیست. اصلاااااا... 

بچه ها خیلی خطریه. همه چی. 
اگه دور و بری هاتون مذهبی باشن (تازه بچه مثبت نه ها، مذهبی! کسی که سفت وایسه پای حرفش)،
مثلا کار دولتی داشته باشید، یا جای نظامی و غیره
شاید بشه تا یه مدت تحمل کرد، اونم میگم تا یه مدت! 

ولی امان از وقتی که نداشته باشید .. 
قدم به قدم به قدم میاید تو گود
خودتون نمی فهمید چجوری ..
فقط نگاه می کنی میبینی وسط گودی
*************************************************
این داستان زندگی منه، عییییییین واقعیت.. عیییییییییییییییییییییییییییین واقعیت، یعنی شاید فک کنید دارید فیلم نامه یه سریال هالییوودی می خونید..

(خودم اهل تهرانم)

من توی کارشناسی یه شهر کوچیک بودم، مذهبی. روزه می گرفتم، همیشه به خودم غر میزدم که چرا نمازام هر روز نیست، تنهایی میرفتم هیات،
 کسی بودم که هر سال میرفتم مشهد، زیارت، توی انجمن های خیریه دانشگاهمون همیشه فعال بودم، اول میرفتم نماز جماعت، بعد سلف غذا می خوردم، آرزوم بود برم اعتکاف..

اون موقع ها همه مذهبی بودن، خالم سفره نذری مینداخت، هر از چندگاهی یکی میرفت حج میرفتیم ولیمه، محرما همه جمع بودیم خونه دایی  و ...
یکی فوت می شد من قرآن می خوندم و حسابی تشویقم می کردن و غیره

پسر خوب و سالمی بودم خلاصه. ولی نماز نمی خوندم.


تا رفتم ارشد توی یه شهر بزرگ! 
کم کم دیدم عهههه.. چه عجیب. مثلا یکی از هم اتاقی هام اون غلطی که توی ذهن تو تا ان سال قفله رو انجام میده و با افتخار برای همه تعریف می کنه. بقیه هم خیلی عادی .. اون یکی صحبت از مشروب می کنه! دیگه 80 درصد روزه نمیگرفتن ، نماز که هیییییییچییییی.. منم گفتم خب، اینجوری همه نمره های من داره کم میشه که، منم دیگه روزه نگرفتم .. 


تا درسم تموم شد و برگشتم تهران ...
صحبت از مهاجرت بود، کلاس زبان می رفتم، کنارش هم رفتم توی یه شرکت خصوصی مشغول به کار شدم !
عههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
قیافه هارو سر کلاس زبان میدیدم برگام می ریخت، حیاط کلاس زبان انگار خاک آلمان .. دختر و پسر دارن سیگار میکشن ، با هم دست می دن، جشن میگیرن ، 
سر کار بدتر ، 

دیگه حوصله ندارم بنویسم
کار دارم

فقط اینکه آخرش حس می کنی داری دیوونه میشی، با 50 تا روانشناس حرف میزنی و میگن تو داری سخت می گیری، تویی که وسواس داری، تویی که نمیدونی چطوری از زندگی ات لذت ببری، حتی اون خاله ای که نذری می ذاشت، بهت می گه دوست دختر نداشته باشی کلاهت پس معرکه است! الان هممممه دارن، دایی هیاتی ات میگه من اگه مشروب می خوردم بهتر بود، چون اینجوری از جمع بچه هام دور افتادم، اون دامادی که 10 سال پیش رفتی ولیمه کربلاش،  دعوتت می کنه خونه اش و میبینی سفره انداخته و د بنوش!!! 

چی شد واقعا؟
چی شد یهو توی این ده سال؟

[مهدوی]

سلااااااااااااااااااااام
سال نو مبارک
آقا بهار اومد و کلی شادی و خنده با خودش آورد
دعا میکنیم سال جدید، سال پاکی و شادی و سلامتی و خوشبختی و حتماً حتماً سال ازدواج همه بچه‌های سرو باشه
خدایی دیگه سالش رسیده، دیرتر بشه قبول نیست



Sanctity جان
داداش عزیز 11 روز پاک مبارکت
چشم رو هم بذاری شده یک ماه پاک



Töprak جان
داداش سعید 88 روز پاکیت خیلی مبارک باشه
تبریک میگم بهت؛ هم بابت سال نو هم بابت تعهد کاری که داری و هم تموم شدن سفارشات
پینگ پونگت خوبه؟ پس یادم بده
سعید حوالی شما هوا چطوره؟




دگرش جان
سال جدید، سال خودته
ان شاءالله به پاکی بگذره و به شیرینی ازدواجت ختم بشه



حسین جان
ای ول به حسیییین
حسین جان امسالو دیگه باید جور دیگه ای رقم بزنیم



بازگشت به خاک جان
داداش عزیز عیدت مبارک
داداش عزیز، قانون گروه اینه که ماهی حداقل یک بار باید مشارکت کرد
بچه‌هایی که عموماً مشغله زیادی دارن و نمیرسن زیاد مشارکت کنن؛ وقتشونو جوری تنظیم میکنن که ماهی یکی دو بار پست بزنن
در ضمن؛ چطوری دلت میاد ما ماه به ماه ازت بی خبر باشیم و هیچ اطلاعی از احوالت نداشته باشیم؟
اون پستت خیلی جالب بود.
ما خیلی وقتا حاضریم خیلی کارا برای خدا بکنیم؛ اما شده از تعلقاتمون هم بگذریم؟
جالب‌تر اینکه چیزی که مورد علاقه ماست یک گناهه.
بزرگانی که در تاریخ می‌شناسیم از چیزی گذشت که حلال بود و متعلق به خودشون.
ابراهیم از فرزندش، ایوب از اموال و سلامتی و فرزندانش، یوسف از آزادیش و...
اما ما چطور؟
شاید رمز موفقیت و به افلاک رسیدن ما خاکیان همین گذر از گناه باشه.
ترک چیزی که اساساً متعلق به ما نیست. که اتفاقاً مایه محدودیت و رنج ما هم هست.
پس در ترک گناه چندین نعمت هست. اولیش رضای خدا و دومیش رهایی خود هست. که اگر فکر کنیم نعمت سوم و چهارم و پنجم و... رو هم میتونیم براش بشمریم.
خب داداش عزیز.
میخوایی این یک و نیم روز رو تا کی ادامه بدی؟
وقتش نشده این یک و نیم روز، به ابدیت بپیونده؟

[مهدوی]

Nimra جان
داداش عزیز؛ سال نو مبارک 
امیدوار سال جدید، سال کامل شدن دین و آرامشت باشه 
نیما جان بابت این مواردی که گفتی خیلی ناراحت شدم؛ امیدوارم توی سال جدید این مشکلات رفع بشن و لبخند رضایت وارد مدار زندگیت بشه 
واقعیتش زندگیت چندین گره داره.
و گره هایی هستن که نمیشه با دندون باز کرد که باید حساب شده بری جلو.
میتونم باهات راحت صحبت کنم و نظرمو رک و پوست کنده بگم؟
بر فرض قبول، نظرمو میگم!

مشکلت با مهاجرت حل نمیشه.
که هر جا هم بری فقط پاک کردن صورت مسئله ست 
ببخش که اینطوری گفتم 

من کاری به این ندارم که محیطت چه شکلیه که میدونم چقدر اثر گذاره؛ اما حرف من درباره خودته. خودت چه کاری برای خودت کردی یا قصد داری انجام بدی؟
جامعه ما از یه جامعه محجوب و با حیا، داره به سمت یه جامعه ول می‌تازونه!
اینو میشه توی جمع های دوستانه و فامیلی هم دید. جایی که ما ارزش رو ضد ارزش کردیم و به ضد ارزش بها دادیم، قافیه رو باختیم. دودشم تو چش ماها میره.

اما این وسط نقش ما چیه؟
تیکه چوبی باشیم تو دل موج؟ که هر طرف رفت اونو با خودش ببره و فقط برای خودمون حسرت بخوریم؟

میخوام ذهنتو از بقیه جدا کنی؛ میخوام خودت به خودت فکر کنی. تو کجای این پازلی؟ نقشت در زندگیت چیه؟ اصلاً کار درستی که الآن میبینی چیه؟ وسط گود بمونی و برای عذاب وجدان کمتر، وضعیتت رو انکار کنی یا از این گود بیایی بیرون؟

اگه کار درست اینه که به گذشته برگردی و بشی نیمای سابق، پس منتظر چی هستی؟ از یه کار کوچیک شروع کن.
اصلاً پاشو نماز بخون؛ نماز و خدا که ایران و آلمان نداره.
یه روز روزه بگیر. یه ساعت برای رضای خدا یه کار هرچند کوچیک انجام بده.

کارای خوبی که میتونه کارتو درست‌تر کنه رو میخوایی بگم؟
رابطه ات رو با اون رفیقی که تو رو به سمت بی اخلاقی و بی بند و باری میکشونه قطع کن. از همه جا بلاکش کن و شماره شو پاک کن.

مگه ترک خ.ا هم اینطوری نیست که جایگزین کنیم؟ رفیق خوب جای رفیق بد رو میگیره. شغل خوب جای شغل بد رو میگیره و به تبع اینها حال خوب جای حال بد رو هم میگیره.

نمیدونم تصمیمت برای رفتن و مهاجرت چقدر جدیه و آیا حتمی و غیر قابل بازگشته یا نه میشه کنسلش کرد؛ اما اگه چاره اینه که ازدواج کنی، پس ازدواج کن.
اگه بودجه مهاجرتت، میتونه کمک کنه ازدواج کنی چرا این کار رو نمیکنی؟
خانواده نمیپذیرن؟ براشون توضیح بده.
ازت قبول نمیکنن؟ واسطه بذار.
تو که کار داری، خانواده هم اگه کوتاه بیان حامیت هستن. پس دست به کار شو.
اون مهمونی که میدونی ممکنه درش خلاف باورت چیزی گذاشته بشه رو هم نرو. مگه مهمه بقیه چی میگن؟

قیافه هارو سر کلاس زبان میدیدم برگام می ریخت، حیاط کلاس زبان انگار خاک آلمان .. دختر و پسر دارن سیگار میکشن ، با هم دست می دن، جشن میگیرن ، 

سر کار بدتر

اون زندگی که با دست دادن و پارتی گرفتن و سیگار کشیدن و با سبک سانتی مانتالی و خیالی که توی کتابای زبان و فیلمای سیندرلایی طرح میشه، زندگی نیست که خود توهمه 
وگرنه من ندیدم این فانتزی ها جای خانواده و شغل و مسئولیت ها و کل زندگی رو بگیره.
.
.
.
نیما جان
اینو یادت نره که تو الآن مثل یه گوهر گرانبها میمونی.
یه گوهر که افتاده توی یه حوض گِل و گل‌آلود شده.
چیزی از ارزش این گوهر کم نشده اما فقط یه پاکسازی اساسی میخواد 

[فرید]

سلام
فرید / ۱ فروردین ۱۴۰۰ / ۲ سال