عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 21 رأی - میانگین امتیازات: 4.1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گروه ۳ آقایان: سرو (حامی: مهدوی - سرپرست: )

نیما / 8 فروردین / 0 

من مشکل اعتقادی دارم .. نمی دونم باید چیکارش کنم
(1402 فروردين 8، 9:30)Nimra نوشته است: نیما / 8 فروردین / 0 

من مشکل اعتقادی دارم .. نمی دونم باید چیکارش کنم

سلام 
چه مشکلی ؟ به چی اعتقاد نداری یا اعتقادت سست شده؟ بنویس برامون 
به دین؟ یا ترک ؟
صوت زیبای دعای سحر >>>    دعای سحر

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ بَهاَّئِک بِاَبْهاهُ وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِىُّ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِبَهاَّئِکَ کُلِّهِ

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِاَجَلِّهِ وَکُلُّ جَلالِکَ جَلیلٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِاَعْظَمِها وَکُلُّ عَظَمَتِکَ عَظَیمَهٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها
----------------------------
 سپاس شده توسط
(1402 فروردين 7، 13:44)Nimra نوشته است: سلام، بچه ها این فکر  "تا کی؟" خیلی اذیتم می کنه .. 
همش میگم 28 سالمه و دارم مهاجرت می کنم و مینیمم تا 3 سال دیگه نمی تونم ازدواج کنم .. تازه اون موقع هم آیا بشه، آیا نشه .. پیدا بشه ، نشه ..
این فکر به آینده است که نا امیدم می کنه،
شما چیکار می کنید این جور مواقع؟

سلام
ناامیدی بدترین مانع ترک کردنه. همونطور که امیدواری بهترین کمک رو به ترک میکنه.
اگه ما نامزد داشته باشیم و بدونیم دوماه دیگه عقد میکنیم شدید ترین وسوسه هارو هم تحمل میکنیم. 
اگه بدونیم تحمل کنیم چند روز دیگه مشکل بزرگی مثل استخداممون حل میشه تحمللمون چند برابر میشه.

امید بینظیر ترین چیز ممکن واسه ترکه.

اینکه به خودمون امید بدیم در حالی که در واقعیت خیلی امید نباشه یه هنر بزرگه. باید تمرینش کنیم.
کار سختیه ها. 
وقتی میدونی سه سال دیگه خبری از ازدواج و استخدام نیست الکی به خودت امید بدی و بگی یکم دیگه تحمل کن سحر نزدیکه. 
ولی با تمرین میشه بهترش کرد.
مثلا به خودت بگو کی گفته سه سال دیگه ازدواج میکنم شاید همین امروز عاشق شدم و شد.
صوت زیبای دعای سحر >>>    دعای سحر

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ بَهاَّئِک بِاَبْهاهُ وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِىُّ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِبَهاَّئِکَ کُلِّهِ

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِاَجَلِّهِ وَکُلُّ جَلالِکَ جَلیلٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِاَعْظَمِها وَکُلُّ عَظَمَتِکَ عَظَیمَهٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها
----------------------------
 سپاس شده توسط
(1402 فروردين 8، 9:34)يا ماه بني هاشم نوشته است:
(1402 فروردين 8، 9:30)Nimra نوشته است: نیما / 8 فروردین / 0 

من مشکل اعتقادی دارم .. نمی دونم باید چیکارش کنم

سلام 
چه مشکلی ؟ به چی اعتقاد نداری یا اعتقادت سست شده؟ بنویس برامون 
به دین؟ یا ترک ؟

سلام داداش، خوبی؟ 
ممنون از اینکه توجه نشون دادی.. 

یه ذره پیچیده است توضیحش، نوشتنش هم سخت تر می کنه، اگه میشد حضوری بگم شاید بهتر بود. 
درک می کنم که هر کس اعتقادای داره، که برای خودش عزیزه و من هم باید احترام بذارم، واسه همین باید مواظب باشم درباره توضیح دادنش.
امیدوارم بقیه هم من و درک کنن.

میدونی چیه، وسط گیر کردم. نه این وری ام، نه اون وری.. دقیقا به هیچ کدوم از دو طرف تعلق ندارم. 
این وری ها من و مشرک و کافر می دونن، اون وری هام من و خیلی نوربالا و بچه مثبت و پاستوریزه.

مهم تر از همه مساله مهاجرت منه. 
یه سال و نیم می شه که تصمیم گرفت مهاجرت کنم به آلمان. 
70 درصد به خاطر مشکلات اقتصادی و این که آینده ای نمی دیدم برای خودم، اینکه بتونم پیشرفت کنم، خونه بخرم، ماشین بخرم، ازدواج کنم، بچه دار شم و غیره.
پدر مادرم هم تا جایی که میشد کمک کردن، ولی توی 28 سالگی، آدم باید دیگه روی پای خودش وایسه و من دیدم که این اتفاق توی ایران برای من نمی افته. و من هرکاری بخوام بکنم، بدون کمک دیگران نمی شه، دیگران هم تمایل ندارن کمکی بکنن یا نمی تونن، هیچی دیگه .. دیدم برم، حداقل بعد از 2 سال مستقل شدم. 
تصمیم رو هم گرفتم، عوضش هم نمی کنم و میخوام ادامه بدم. 

اعتقادات یه مقدار متزلزل شده. مخصوصا توی جامعه ی مهاجرین فعلی (کسایی که می خوان برن) و جامعه ی هدف ارزش ها فرق می کنه. همه چی زیر سواله. همه چی. از الف تا ی به همه چی شک هست و این شک آدم و خسته می کنه و نمی ذاره زندگی کنه. مجبور میشی همرنگ جماعت بشی، ولی خب، تربیت و ناخودآگاهت نمی ذاره. 

مثلا، درباره ازدواج. خب یه چیزی ته دلم میگه کار خوبیه و باید انجام شه، ولی منظق میگه واسه نیاز جنسی نباید ازدواج کرد! یعنی این سبک ازدواج بیشتر ریشه مذهبی داره تا منطقی. اون ور آب یه جور دیگه به این مسئله نگاه می کنن.. 


چرت و پرت دارم می گ اصلا .. ولش کن  4chsmu1
(1402 فروردين 8، 17:42)Nimra نوشته است:
(1402 فروردين 8، 9:34)يا ماه بني هاشم نوشته است:
(1402 فروردين 8، 9:30)Nimra نوشته است: نیما / 8 فروردین / 0 

من مشکل اعتقادی دارم .. نمی دونم باید چیکارش کنم

سلام 
چه مشکلی ؟ به چی اعتقاد نداری یا اعتقادت سست شده؟ بنویس برامون 
به دین؟ یا ترک ؟

سلام داداش، خوبی؟ 
ممنون از اینکه توجه نشون دادی.. 

یه ذره پیچیده است توضیحش، نوشتنش هم سخت تر می کنه، اگه میشد حضوری بگم شاید بهتر بود. 
درک می کنم که هر کس اعتقادای داره، که برای خودش عزیزه و من هم باید احترام بذارم، واسه همین باید مواظب باشم درباره توضیح دادنش.
امیدوارم بقیه هم من و درک کنن.

میدونی چیه، وسط گیر کردم. نه این وری ام، نه اون وری.. دقیقا به هیچ کدوم از دو طرف تعلق ندارم. 
این وری ها من و مشرک و کافر می دونن، اون وری هام من و خیلی نوربالا و بچه مثبت و پاستوریزه.

مهم تر از همه مساله مهاجرت منه. 
یه سال و نیم می شه که تصمیم گرفت مهاجرت کنم به آلمان. 
70 درصد به خاطر مشکلات اقتصادی و این که آینده ای نمی دیدم برای خودم، اینکه بتونم پیشرفت کنم، خونه بخرم، ماشین بخرم، ازدواج کنم، بچه دار شم و غیره.
پدر مادرم هم تا جایی که میشد کمک کردن، ولی توی 28 سالگی، آدم باید دیگه روی پای خودش وایسه و من دیدم که این اتفاق توی ایران برای من نمی افته. و من هرکاری بخوام بکنم، بدون کمک دیگران نمی شه، دیگران هم تمایل ندارن کمکی بکنن یا نمی تونن، هیچی دیگه .. دیدم برم، حداقل بعد از 2 سال مستقل شدم. 
تصمیم رو هم گرفتم، عوضش هم نمی کنم و میخوام ادامه بدم. 

اعتقادات یه مقدار متزلزل شده. مخصوصا توی جامعه ی مهاجرین فعلی (کسایی که می خوان برن) و جامعه ی هدف ارزش ها فرق می کنه. همه چی زیر سواله. همه چی. از الف تا ی به همه چی شک هست و این شک آدم و خسته می کنه و نمی ذاره زندگی کنه. مجبور میشی همرنگ جماعت بشی، ولی خب، تربیت و ناخودآگاهت نمی ذاره. 

مثلا، درباره ازدواج. خب یه چیزی ته دلم میگه کار خوبیه و باید انجام شه، ولی منظق میگه واسه نیاز جنسی نباید ازدواج کرد! یعنی این سبک ازدواج بیشتر ریشه مذهبی داره تا منطقی. اون ور آب یه جور دیگه به این مسئله نگاه می کنن.. 


چرت و پرت دارم می گ اصلا .. ولش کن  4chsmu1
درست میگی. حیف که نمیشه اینجا زیاد بحث سیاسی کرد.

الان تو جامعه خودمون ,نه حتی بین اونا که میخوان برن , همینجا خیلی سخته بخوای اون راهی که از بچگی میدونستی درسته و اعتقاد داری درسته رو بری. هر روزم داره سخت تر میشه.
الان بعضی خانم ها که حجابشون چادر هست و از قدیم چادری بودن وقتی وارد یه پاساژ خیلی مد بالا میشن و 80 درصد افراد رو بیحجاب میبینن حس منزوی بودن و خلاف جمعیت حرکت کردن میکنن. 

چند روز پیش یه فامیلامون به من میگفت هنوز نماز میخونی ؟ دیگه از مد افتاد نماز خوندن!!!
و این ها تازه شروعشه.

بعد شما که میخوای بری المان . حالا نمیدونم واسه تحصیل میری یا کار. ولی تو اون جامعه پیش دوستات بخوای بر اساس اعتقاداتت عمل کنی و حتی یه نماز ساده بخونی سخت میشه.


همه ما داریم امتحان میشیم. دنیا کلش امتحانه دیگه. شما داری میری جایی که من نرفتم ولی احتمال میدم امتحان شدن اونجا خیلی سخت تر از اینجا باشه. شایدم اینطور به نظر برسه. نمیدونم.
به هر حال کل دنیا هر روز داره بیشتر به سمت بی دینی و سست شدن اعتقادات پیش میره. و نشانه های اخر الزمان هست. ادمای خیلی کار درست کم و کمتر میشن. و امتحانا سخت تر و سخت تر.

ممکنه ادم تو این امتحانا گناه کنه. ممکنه واجباتشو یه جاهایی نتونه انجام بده. ولی باید تلاشش رو کنه تا جایی که میتونه اولا خودشو در معرض گناه نذاره. دوما دوستای خوبی برای خودش انتخاب کنه. حتی خارج از کشور دوست نماز خون پیدا میشه . کم هست ولی هست.
و اینکه اگه گناه کرد زود به زود توبه کنه و با مستحبات اثار بدی گناه رو به خوبی تبدیل کنه . واجباتشو هم تاجایی که میتونه انجام بده یا قضا شو انجام بده.

جنگه. باید بجنگیم. تاجاییکه میشه باید تلاشمون رو بکنیم.
ماها اگه زرنگ باشیم زودتر خودمون رو به وضعیتی میبریم که گناه کردن کمتر اتفاق بیافته. مثلا شرایط ازدواجمون رو اوکی میکنیم. کار و پول رو اوکی میکنیم. اول کار و پول و بعد ازدواج. این دوتا مارو از بلاهای اخر الزمان حفظ میکنه.
اینکه شما تصمیم گرفتی با رفتن به المان مشکل اقتصادی رو حل کنی یه راه حله. یعنی داری تلاش میکنی شرایط گناهتو کم کنی. و نباید یادت بره واسه چی داری میری المان. داری میری مشکلات رو حل کنی تا زودتر وضع مالیت خوب بشه و ازدواج خوبی داشته باشی. 
تا شرایط گناه رو کمتر کنی. 

حالا بیشتر بحث میکنیم. فعلا نزدیک افطاره.
التماس دعا
صوت زیبای دعای سحر >>>    دعای سحر

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ بَهاَّئِک بِاَبْهاهُ وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِىُّ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِبَهاَّئِکَ کُلِّهِ

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِاَجَلِّهِ وَکُلُّ جَلالِکَ جَلیلٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِاَعْظَمِها وَکُلُّ عَظَمَتِکَ عَظَیمَهٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها
----------------------------
 سپاس شده توسط
۵۲ روز پاک بودم و بعدش یه تجربه شکست.
ان‌شاءاللّه می‌خوام از نو شروع کنم. این‌بار قدرتمندتر.
 الهی به امید تو.
علی_۲۱۳ / ۶ فروردین ۱۴۰۲ / ۲ روز

 هدف اول : یک هفته
muhammadali1964 
۹فروردین
۰روز خوب
دفعه بعدی من درس گرفتم
     

     درس گرفتم که اینبار اون باید از میدون به در بشه


                                                             محمد علی کلی
نیما / 1 روز خوب 

(1402 فروردين 8، 18:22)يا ماه بني هاشم نوشته است: چند روز پیش یه فامیلامون به من میگفت هنوز نماز میخونی ؟ دیگه از مد افتاد نماز خوندن!!!
و این ها تازه شروعشه.

بعد شما که میخوای بری المان . حالا نمیدونم واسه تحصیل میری یا کار. ولی تو اون جامعه پیش دوستات بخوای بر اساس اعتقاداتت عمل کنی و حتی یه نماز ساده بخونی سخت میشه.

به هر حال کل دنیا هر روز داره بیشتر به سمت بی دینی و سست شدن اعتقادات پیش میره. و نشانه های اخر الزمان هست. ادمای خیلی کار درست کم و کمتر میشن. و امتحانا سخت تر و سخت تر.

دقیقا .. 
من این احساس و دارم که توی 10 سال یهو همه چیز عوض شد، هممممه چی 
نماز که خوبه، تقریبا هیچ موردی نیست که دین مخالفش بشه و الان عادی و همگانی نشده باشه ..  4chsmu1
دقیق نمیشه گفت، مرزهای انجمن جا به جا میشه 

من فکر میکنم توی این اجتماع مادر پدرم فقط درک ام می کنن، که اونا هم نمی کنن، چون میگن ازدواج توی 35 سالگی! بری پول جمع کنی، خونه بخری، ماشین بخری ، بعد .. 

البته خدایی اش هم، منطقی نگاه کنیم بد هم نمی گن، 
مثلا من وقتی 21 22 سالم بود، شدیییید می خواستم ازدواج کنم، ولی الان می بینم همون بهتر که نشد. 
با این وضع اقتصاد و درآمد و ... فقط میفتادم توی چاله ی بزرگتر


فالواقع نیاز جنسی فقط یه قسمت از ازدواجه ( حالا چند درصد، نظرا متفاوته، من میگم 30 درصد) 
خیلی موضوع های دیگه هست، خانواده های طرفین، شناخت خود، اصول اخلاقی و اعتقادی، شغل، شغل، شغل! شغلی که بتونی روش حساب کنی که اجاره خونه ات در میاد.

من اون موقع اگه ازدواج کرده بودم، اولا 3 میلیارد مهریه گردنم بود (سرمایه هفت جد و آبادم انقد نمیشه) ، دو مجبور بودم یه شغل معمولی از 8 صبح تا 6 عصر رو تا آخر عمر برم، سر و کله بزنم با فامیل های بی مزه ی همسرم، فشار هم روم باشه که بچه دار بشیم یا نشیم، هیچ موقع هم فرصت نمی کردم این کتاب هایی که توی این چندین سال خوندم و باعث شده خودم و بهتر بشناسم، نقاط قوت و ضعفم و بشناسم، بخونم.

یکی از جذابیت های آلمان برای من همین تناسب زندگی کاره. امکان نداره کارفرما بیشتر از 8 ساعت از شما کار بکشه. و وقتی میری خونه، دیگه رفتی خونه! برای خودتی. 
اینجا من میرفتم سرکار ، ساعت 11 شب کارفرما زنگ میزد فرمایش داشت.
(1402 فروردين 9، 11:48)Nimra نوشته است: نیما / 1 روز خوب 


دقیقا .. 
من این احساس و دارم که توی 10 سال یهو همه چیز عوض شد، هممممه چی 
نماز که خوبه، تقریبا هیچ موردی نیست که دین مخالفش بشه و الان عادی و همگانی نشده باشه ..  4chsmu1
دقیق نمیشه گفت، مرزهای انجمن جا به جا میشه 

من فکر میکنم توی این اجتماع مادر پدرم فقط درک ام می کنن، که اونا هم نمی کنن، چون میگن ازدواج توی 35 سالگی! بری پول جمع کنی، خونه بخری، ماشین بخری ، بعد .. 

البته خدایی اش هم، منطقی نگاه کنیم بد هم نمی گن، 
مثلا من وقتی 21 22 سالم بود، شدیییید می خواستم ازدواج کنم، ولی الان می بینم همون بهتر که نشد. 
با این وضع اقتصاد و درآمد و ... فقط میفتادم توی چاله ی بزرگتر


فالواقع نیاز جنسی فقط یه قسمت از ازدواجه ( حالا چند درصد، نظرا متفاوته، من میگم 30 درصد) 
خیلی موضوع های دیگه هست، خانواده های طرفین، شناخت خود، اصول اخلاقی و اعتقادی، شغل، شغل، شغل! شغلی که بتونی روش حساب کنی که اجاره خونه ات در میاد.

من اون موقع اگه ازدواج کرده بودم، اولا 3 میلیارد مهریه گردنم بود (سرمایه هفت جد و آبادم انقد نمیشه) ، دو مجبور بودم یه شغل معمولی از 8 صبح تا 6 عصر رو تا آخر عمر برم، سر و کله بزنم با فامیل های بی مزه ی همسرم، فشار هم روم باشه که بچه دار بشیم یا نشیم، هیچ موقع هم فرصت نمی کردم این کتاب هایی که توی این چندین سال خوندم و باعث شده خودم و بهتر بشناسم، نقاط قوت و ضعفم و بشناسم، بخونم.

یکی از جذابیت های آلمان برای من همین تناسب زندگی کاره. امکان نداره کارفرما بیشتر از 8 ساعت از شما کار بکشه. و وقتی میری خونه، دیگه رفتی خونه! برای خودتی. 
اینجا من میرفتم سرکار ، ساعت 11 شب کارفرما زنگ میزد فرمایش داشت.


سلام 

اینکه مشکلات اقتصادی هست و باعث شده سن ازدواج بره بالا درسته. الان 35 سن ازدواج تو بیشتر شهرهای بزرگه. 
ولی به نظرت اگه مشکلات مالی نبود سن ازدواج چند بود خوب بود؟
20 یا دیگه نهایت 25
حالا 20 رو میگیم طرف بچست ممکنه انتخابش بیشتر از روی حس و علاقه باشه تا عاقلانه
ولی 25 دیگه سن عالیه واسه ازدواج

اگه مشکلات اقتصادی نبود منظورمه


خوب حالا این سوال پیش میاد ایا این مشکلات اقتصادی ما رو محکوم میکنه به نداشتن و فقر؟ ایا از این وضعیت نرخ تورم و کاهش ارزش پول ملی همه ما باید بدبخت تر بشیم؟

جوابش نه هست.
معلومه که نه. 
اگه کسی سواد داشته باشه سواد مالی و مثلا بتونه پیش بینی کنه شروع حرکت دلار رو چیکار میکنه ؟ داراییشو در بهترین موقع ممکن چنج میکنه. بعد در بهترین زمان ممکن دوباره دلار رو میفروشه ریال میکنه. 

یعنی میخوام بگم مشکلات اقتصادی تو مملکت ما برای بعضی ها فرصته بینظیر ثروت سازیه. هرچی تورم بیشتر باشه بعضی ها پولدار تر و شاد تر میشن.

میخوام بگم میشه تو همین مملکت تو سن 25 سالگی از پس خرج های زندگی تاهلی براومد. به شرطی که سواد مالی رو جز واجبات بدونیم.
به شرطی که همه آموزش تحلیل مسائل اقتصادی ببینند. همونطور که جمع و ضرب رو اموزش میبینند. اموزش مالی باید ببینند.
صوت زیبای دعای سحر >>>    دعای سحر

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ بَهاَّئِک بِاَبْهاهُ وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِىُّ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِبَهاَّئِکَ کُلِّهِ

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِاَجَلِّهِ وَکُلُّ جَلالِکَ جَلیلٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِاَعْظَمِها وَکُلُّ عَظَمَتِکَ عَظَیمَهٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها
----------------------------
 سپاس شده توسط
سلام

راوی(narrator) / 5 فروردین 1402 / 4 روز خوب

====================================

دیشب متاسفانه تا دبروقت درگیر کار بودم و نتونستم بیام؛ سعی میکنم تا یه سال تکمیل نشده، هر شب بیام و امضا بزنم  Khansariha (69)
سوالی که داشتم زیاد کلیه و شاید نشه واضح جواب داد ولی، چطوری میشه عادت ها رو نگه داشت؟ این استقامت، این پشتکار، این همت از کجا میاد؟ چطوری یکی ادامه میده و جا نمیزنه؟ خسته ست ولی با صلابت میره جلو؟ چطوری کم نمیاره؟ چطوری این همه رنج و درد تحمل میشه؟ 
 سپاس شده توسط
سلام دوستان. پس از مطالعه یک سری مطالب وضعیت از کنترل خارج شد و شروع مجدد ...
sanctityا / 8 فروردین 1402 / 2 روز خوب
302
سلام دوستان

سپهر/30بهمن 1400/ 405 روز خوب


نقل قول: سوالی که داشتم زیاد کلیه و شاید نشه واضح جواب داد ولی، چطوری میشه عادت ها رو نگه داشت؟ این استقامت، این پشتکار، این همت از کجا میاد؟ چطوری یکی ادامه میده و جا نمیزنه؟ خسته ست ولی با صلابت میره جلو؟ چطوری کم نمیاره؟ چطوری این همه رنج و درد تحمل میشه؟ 
سلام داداش عزیز
امیدوارم که خوب باشی

داداش جان بزار پاسخ شما رو با این شروع کنم.
داداش هممون میدونم کار شیطان وسوسه کردنه و چیزی که راستش من امروز یاد گرفتم این بود که هیچ آدمی به یک باره نمیره سمت گناه. (هر گناهی) (و البته میتونه گناه هم نباشه ناامیدی و تنبلی باشه) 

منظورم اینه که مثلا کسی که گناهی رو انجام میده به یک باره تصمیم نگرفته تا اون گناه رو انجام بده، از مدتی قبل از انجام اون گناه مدام شیطان توی ذهنش انجام اون گناه رو براش وسوسه کرده و اون فرد رو برای انجام گناه بجورایی آماده کرده و قبح گناه و زشتی اون رو توی چشم و ذهنش کم کرده وهمین موضوع هستش که فرد رقبت به گناه پیدا میکنه. مثال این داستان هابیل و قابیل هستش.
و این فقط مربوط به گناه نیست بلکه مثلا تنبلی ما آدما توی انجام کارهامون هم شامل میشه، اولش وسوسه و بعدش انجام ندادن اونکار ها

داداش برای جلوگیری از این موضوع باید خود مراقبتی کرد. باید نشست و فکر کرد. وقت گذاشت و یه سری کارهارو تکرار کرد تا بشه عادت و بره توی ناخودآگاهمون تا اینقدر سرمون شلوغ باشه و اینقدر ایمانمون قوی بشه که شیطان تو ذهن ما جایی نداشته باشه و وسوسه هم نشیم. و کار بجایی هم نکشه که بخاییم جلوی انجام دادن گناهانمون رو بگیریم.

اینو از من داشته باش داداش عزیز، 
"پیشگیری بهتر از درمان است" cheshmak
هر روز نشونه هاش رو برامون میفرسته،
کافیه یکم دقت کنی...
و من با تموم نشونه هایی که برام میفرستی،
ازت میخوام که کمکم کنی بهترین تصمیم های زمان حال رو بگیرم، هوامو داشته باشی.
خدای بزرگم

کارگاه گروه های ترک            گروه سرو
برنامه ریزی روزانه                کارگاه مذهبی
قرار عاشقی                         روزانه های قرآنی
کنترل نگاه وذهن                 ورزش
درسیجات                            مکتبخونه
شبانه روزی
علی_۲۱۳ / ۶ فروردین ۱۴۰۲ / ۴ روز

 هدف اول : یک هفته
^علی^ /۲۶ بهمن ۱۴۰۱ / 43 روز

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان