گروه ۳ آقایان: سرو (حامی: مهدوی - سرپرست: )

[افرا]

 البته بعضی وقتا همین مسخره جلوه کردن باعث میشه مسخره مسخره هم بشکنم...
مثلا ۲ روز پیش به طرز خیلی مسخره‌ای شکستم... نه وسوسه‌ای بود... نه هیچی...
نمیدونم... شاید بخاطر تمرکز بیش از اندازه روی ترک محتوای بد بد هست...
الان ۲۳ روزه که سراغشون نرفتم...


سوال؟ تحلیل روی کاغذ به چه شکلیه؟
مثلا بدی‌های یه موضوعی رو اونقدر مینویسیم تا به نتیجه برسیم؟ یا چی؟

وسوسه نبوده و در عین حال انگیزه برای تغییر هم نبوده... یعنی رسما هیچی تو اون لحظه نبوده!

تحلیل روی کاغذ هم چیز خاصی نیست...مثل زمانی که خوبی ها و بدی های یه کار رو مینویسیم تا در یک لحظه به کاغذمون نگاه کنیم 

که ذهنمون همه ی این اطلاعات رو در یک زمان ببینه... نه اینکه صرفا فقط خوبی هاش رو ببینه و یه جورایی خودشو گول بزنه...

[مهدوی]

بچه ها من این تیکه رو ویرایش کردم کسی نبینه

چند ماهه دلم میخواست بگم ولی دیدم فایده نداره
الان هم ویرایش زدم ولی شکارش کردین


با اجازه آقا افرا من این تیکه رو از پستت حذف کنم کسی نبینه 

من بارها تو زندگیم دیدم کسایی که یه بیماری مزمن رو دارن خیلی سطح فکری بالاتری نسبت به دیگران دارن... بینش خودشون رو برای 
جبران ارتقا دادن.

درسته
امید
شاید
ارزشمندترین چیزیه که آدم میتونه داشته باشه

[مهدوی]

تحلیل روی کاغذ هم چیز خاصی نیست...مثل زمانی که خوبی ها و بدی های یه کار رو مینویسیم تا در یک لحظه به کاغذمون نگاه کنیم

بچه‌ها میدونید چیه؟
من واقعاً اینو تجربه کردم
وقتی آدم روی کاغذ مینویسه خیلی اثر مثبتی داره
خصوصاً اگه با مداد بنویسه
صرف نظر از اینکه متن بنویسه یا نقاشی بکشه یا حتی خط خطی کنه برگه رو
همین کشیدن مداد انگار کلی از انرژی منفی آدم رو ازش سلب میکنه

[افرا]

بچه ها من این تیکه رو ویرایش کردم کسی نبینه 

چند ماهه دلم میخواست بگم ولی دیدم فایده نداره
الان هم ویرایش زدم ولی شکارش کردین 


با اجازه آقا افرا من این تیکه رو از پستت حذف کنم کسی نبینه  

پیام من رو هوا مونده مشخص نیست در جواب چیه!

خوبه همین مدلی. کنجکاوی همه رو بر می انگیزیم که بیان صحبت کنن

[مهدوی]

وای نه وقتی تو ذهن میمونه دیگه هیچی. مثل امروز صبح که دختر همسایمون اومد از شانس داغون من هروقت میخواد بیاد در بهترین وضعیت ممکن
میاد! 

دقیقاً منم دیشب تو یه مراسم بودم
ملت هم که اعتقادی به حفظ یه سری حریم ها ندارن
الآن فقط میخوام فریز شم راحت شم

[آبـی]

درسته
امید
شاید
ارزشمندترین چیزیه که آدم میتونه داشته باشه

یه دفعه بهشون اجازه دادم امیدم رو ازم بگیرن
و خب موفق شدن...
و خب هنوز که هنوزه نتونستم چیزی رو جایگزینش کنم...
انگار که حرف‌هاشون توی ذهنم حک شده... انگار که واقعا همونجوری قراره باشه که اونا گفتن...
انگار که هیچی قرار نیست تغییر کنه...
نمیدونم امید چه قدرتی ماورایی داره یا حتی ماهیتش چیه...
اما همونطور که خودت گفتی ارزشمندترین چیزی هست که آدم میتونه داشته باشه
پس نزاریم امیدمون رو ازمون بگیرن... هیچ چیز و هیچ کسی... این اجازه رو براشون صادر نکنیم  
امیدوارم همه چیز بهتر بشه مهدوی جان
از صمیم دل

تحلیل روی کاغذ هم چیز خاصی نیست...مثل زمانی که خوبی ها و بدی های یه کار رو مینویسیم تا در یک لحظه به کاغذمون نگاه کنیم

بچه‌ها میدونید چیه؟
من واقعاً اینو تجربه کردم
وقتی آدم روی کاغذ مینویسه خیلی اثر مثبتی داره
خصوصاً اگه با مداد بنویسه
صرف نظر از اینکه متن بنویسه یا نقاشی بکشه یا حتی خط خطی کنه برگه رو
همین کشیدن مداد انگار کلی از انرژی منفی آدم رو ازش سلب میکنه

بسی موافقم

[افرا]

بچه‌ها میدونید چیه؟
من واقعاً اینو تجربه کردم
وقتی آدم روی کاغذ مینویسه خیلی اثر مثبتی داره
خصوصاً اگه با مداد بنویسه
صرف نظر از اینکه متن بنویسه یا نقاشی بکشه یا حتی خط خطی کنه برگه رو
همین کشیدن مداد انگار کلی از انرژی منفی آدم رو ازش سلب میکنه

یادمه یه زمانی بود که توی یه برگه هایی ارزوهامو مینوشتم و بارها و بارها مینوشتم! مثلا من میخوام پزشکی فلان دانشگاه قبول بشم....هی مینوشتم پشت هم...
حس خوبی هم بهم میداد!

اقا انگار به اخر تایممون رسیدیم...

موضوع هم که مشخص نکردیم ولی به اندازه ی قبلا برای من مفید بود و خوش گذشت...

مرسی از مهدوی و آبیه عزیزم....

شبتون زیبا...

[مهدوی]

خوبه همین مدلی.  کنجکاوی همه رو بر می انگیزیم که بیان صحبت کنن 

اگه بچه‌های استوا بودن الآن یه اتاق بازجویی با یه لامپ درحال تکون خوردن ترتیب داده بودن

بحث اینه که چیزی دست آدم نیست
بعضی وقتا محکوم میشه به تحمل یه سری مشکلات که دستی توشون نداشته
صحبت کردن درباره اینجور مشکلات حتی فایده هم نداره چون دردی رو درمان نمیکنه و باید تا آخر عمر سنگینیشونو تحمل کرد

[آبـی]

  امیدوارم که بقیه‌ی همگروهی‌های عزیز حالشون خوب و عالی باشه
من هم یک دنیا ممنونم از داداش مهدوی و افرا جان شب خیلی خاصی رقم خورد  

مراقب خودتون باشید خیلی زیاد
برای همه آرزوی سلامتی و تندرستی دارم،
شبتون پر ستاره و زیبا

[مهدوی]

و خب هنوز که هنوزه نتونستم چیزی رو جایگزینش کنم...

پس همدردیم

 امیدوارم همه چیز بهتر بشه مهدوی جان
 از صمیم دل

ممنونم رفیق جان
منم همین آرزو رو برات دارم؛ که همه چیز بهتر بشه 

مرسی از مهدوی و آبیه عزیزم....

ممنونم ازت افرا جان
لطف داری
شب همه خوش

[فکر پاک]

فکر پاک/۲۹ آذر/۳۵ روز پاک بدون خ.ا
الهی شکر

[مهدوی]

فکر پاک/۲۹ آذر/۳۵ روز پاک بدون خ.ا
الهی شکر

سلام داداش فکر پاک
حسابی داری میدرخشی
ماشاءالله بهت
35 روز پاکت مبارک رفیق جان
اصلاً مگه من اعلام وضعیت فکر پاک رو میبینم کلی امیدوارتر میشم

حالت چطوره رفیق عزیزم؟

[آرمین]

سلام بچه‌ها

من یک ربع بیست دقیقه‌ای صبر کردم
و یک نفر هم اعلام حضور نکرد رفتم.  

فکر کنم باید ساعت گردهمایی رو تغییر بدیم. 

[مهدوی]

گزارش امروز...


صبح موقع نماز بیدار شدم و نماز خوندم بعدش هم دعای عهد رو گوش دادم و همراهش خوندم و بعد هم خوابیدم
این روزا صبح وقتی اذان میگه خود به خود خوامشش میکنم و به هوای پنج دقیقه بیشتر خوابیدن از هوش میرم! بعد خونواده بیدارم میکنن
البته همش به خاطر به هم ریختن برنامه خوابمه 
بازم برگشتم به عادت تا 2 بیدار بیدار موندن

ساعت 10 بیدار شدم
اومدم کانون یه یک ساعتی بودم فکر کنم بعد هم صبحونه

نماز ظهر و عصر امروز و قضای دیروز رو خوندم بعدش هم ناهار بود
شروع کردم به ادامه مطالعه کتاب برنامه ریزی تا غروب
نماز خوندم و بازم مطالعه تا شام
بعد شام شروع کردم به نوشتن یه سری مطلب از اون کتاب
تا الآن که کانونم

امروز یه نفر از یکی از دانشگاه های شمال پیام داد و گفت که شماره ام رو از یکی دیگه از بچه‌ها شماره منو گرفته و برای یه مطلبی ازم کمک خواسته
جوابشو هنوز ندادم
زنگ هم زد ولی جواب ندادم
کار خاصی نیست
فقط یه پرس و جوی ساده درباره مسائل دانشگاهیه ولی خسته شدم
کلی از اینجور کارا تا حالا انجام دادم؛ منت نیست به خدا
خدمت به خلق خدا برام لذت بخشه
ولی زیادش هم به آدم فشار میاره
یه دلم میگه به خودت فکر کن؛ به اهداف و زندگی خودت، به از دست رفته هایی که آرزو میکنی جایگزین شن
ولی یه دل دیگه میگه! کمکش کن؛ دست از همه جا کشیده اومده سمتت
نمیدونم
الان و توی این ساعت هیچ تصمیمی نمیتونم بگیرم
باید یه کم صبر کنم
شاید فردا حالم بهتر بود و تونستم تصمیم بگیرم


مشکلات امروز:
1. دیر بیدار شدم
2. زیاد غذا خوردم
3. کنترل نگاه و ذهنم رو از دست دادم
4. حس خوبی نسبت به صبح ندارم



خوبیای امروز:
1. نمازام کامل و اول وقت بودن
2. مطالعه مفیدی داشتم
3. تونستم قدم کوچیکی برای خودم بردارم و اون هم مطالعه طرز برنامه ریزی بود
4. به عهدنامه روزانه پاکی پایبند بودم
5. لطف خدا رو به خودم یادآوری کردم
6. شکرگزاری کردم
7. گردهمایی داشتیم



مهدوی/9آذر/54 روز خوب

[مهدوی]

سلام بچه‌ها

من یک ربع بیست دقیقه‌ای صبر کردم
و یک نفر هم اعلام حضور نکرد رفتم.  

فکر کنم باید ساعت گردهمایی رو تغییر بدیم. 

شرمنده به خدا
من یادم رفت
وگرنه خیلی زودتر میومدم
میبخشی؟!