امتیاز موضوع:
  • 21 رأی - میانگین امتیازات: 4.1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گروه ۳ آقایان: سرو (حامی: مهدوی - سرپرست: )

(1400 فروردين 8، 11:04)warrior. P نوشته است: واریور / 0

اگه میپرسید چی شد باید بگم هیچی  من همه چیز ها رو آماده کردم هم اون اهداف که آقا آرمین دفعه قبل گفتن هم اهرم رنج و لذت رو قبل از این که بیام کانون داشتم ولی وقتی شروع میشه دیگه هیچی به درد نمیخوره... اون موقع اراده میخواد برا تسلیم نشدن که من ضعیفم و اون اراده رو ندارم که مقاومت کنم و در نتیجه هیچی جلوم رو نمیگیره برا انجام ندادنش...

همش به خاطر ضعف منه نه هیچ چیز دیگه


سلام واریور جان، 
اصلا لازم نیست خودت رو اینجوری ملامت کنی، 
انتظار نداشتی با اولین تلاش برسیم به رکورد یک ساله که، داشتی؟ 4chsmu1
اول غسل و سایر تمهیدات ویژه رو بیندیش
بعدش بیا منطقی ببینیم کجا رو اشتباه رفتی، که حلش کنیم ..
داستان من
ملامت لازمه چون گند زدم... 

و بد بختی اونجاس که تلاش اولم نیست....
یادآوری 2
(اول دبیرستان)

داشتم میگفتم که تو اوج بودم، معدلم کمتر از 19.90 نمیومدم هیچ وقت. از پارسال که با خ.ا آشنا شدم اون چنان تاثیری نذاشت روی درس هام، ولی فاجعه از امسال رقم خورد. از شانس بد ما هم شروع شدن دوره ی بلوغ و آشنا شدن با عمل قبیحِ خ.ا ( 4chsmu1 ) مصادف شد با شدیدترین اختلافات خانوادگی و استرس و اسباب کشی و سه بار عوض کردن مدرسه!
هیچی دیگه، ترم اول دیدم ریاضی شدم 11 ! معدلم 15 ! برای منی که تا حالا رنگ 19.5 به پایین ندیده بودم خیلی شوکه کننده بود. یادمه کارنامه رو نشون خانواده ندادم. 
چرا؟
چون دیگه درس نمیخوندم. قشنگ یادمه امتحان ریاضی داشتم (مبحث دنباله ها) و 6 صبح ، تو اتوبوس (بارون هم میومد) تازه کتاب رو باز کردم ببینم چی هست این! دیگه تمرین حل نمیکردم و از بقیه بچه ها میگرفتم تمرین ها رو .. 
دیگه ورزش نمی کردم، کلاس زبان هم برای اولین بار یه ترم رو افتادم، و چون همون ترم رو نداشتن ، زبان رو هم دیگه ادامه ندادم.
مادرم شاغل بود و وقتی میومدم خونه، معمولا تنها بودم و همین بدتر میکرد اوضاع رو .. 
داستان من
من الان اوج فشار جنسی هست برام.  میخام بخابم همراهمه بیدار میشم همراهمه دو دقیقه میخام تمرکز کنم درس بخونم همراهمه.... فکر میکنم هرچی سنم بیشتر میشه این فشار هم بیشتر میشه....
دیروز کلی پیاده روی کردم که انرژیم کم بشه یکم راحت تر بشم اومدم خونه داشتم منفجر میشدم برعکس عمل کرد.... نمیدونم اب و هوا بهاریه ادم اینجوری میشه؟تعطیلات هست کار نمیکنیم؟ از چیه نمیدونم. 
الانم از ترسم پاشدم اومدم کانون. 
بعد وقتی فکر میکنم میبینم مسخره ترین و مزخرف ترین کار هست خ.ا. نمیدونم چرا این همه درگیر شدم که بخاد اذیتم کنه. الان درس و کتاب و همه چیو کنار گذاشتم نشستم وسط خونه با خانواده حرف میزنم که یدف شیطون گولم نزنه. از روز 10 پاکی خیلی فشار رومه الان 4 - 5 روزه.
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
 دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور 
نقل قول: مسخره ترین و مزخرف ترین کار هست خ.ا.
سلام
ای و الله
موافقم

نقل قول: دیروز کلی پیاده روی کردم

آره برا منم پیش اومده
گاهی پیاده روی کفاف نمیده و ممکنه اثر عکس روی میزان میل بذاره ..
شاید یه کار هدفدار و با میزان خستگی بیشتر، بهتر باشه
مثلا تمیز کردن کمد و میز و کتابها و ..
یا شستن ماشین
یا دویدن
یا کوه
یا کمک تو کار خونه

به نظرم بستگی به ریشه وسوسه داره
گاهی از استرسه .. آدم باید قدری خونسردی و آرامش تزریق کنه
گاهی از بلا تکلیفی و حس مفید نبودنه .. آدم باید یه سری کارای زود بازده تعریف کنه
و ...
سلام
یک فروندابتین هستم
با2609روز پاکی
داده ام دل به حسن سر به اباعبدالله
پدرم گفت به دلدادگیت ایول الله
منم 10 روز پاکم...امروز روز دهمه یعنی.

 الان تو خونه تنهام.

پریروز هم کل روزو تنها بودم...

تنهایی خیلی بده

وسوسه هاش خیلی سنگین تره

من مسابقه ی کنترل نگاه و ذهن هم شرکت میکنم و هیچ نگاه بد نداشتم و حتی ذهنمو کنترل کردم تا فکر بد بیاد سریع قطعش میکنم.

میخوام بگم هیچ میل جنسی و تحریکی نداشتم ولی تنهایی باعث میشه وسوسه شدید بشم که لباسامو در بیارم.


پریروز تسلیم شدم و لباسامو درآوردم....ولی مداحی گذاشتم و همینجور نشستم و هیچ کاری نکردم تا حس و حالش رفت و لباسامو پوشیدم و رفتم سر درسم.

ولی توی کاغذ ثبت کردم...که فلان روز لباساتو در آوردی ....دست ورزی در حد 5 ثانیه داشتی...و جزییاتشو دقیق نوشتم....
امروز که تنها شدم بازم وسوسه ها برای برهنه شدن داشت کلافم میکرد...با اینکه میگم نه فکر بد داشتم ...نه نگاه بد...صرفا یه نیازه انگار که با تنها شدن شروع میشه.

امروز هیچ کاری نکردم  نه برهنه شدن نه هیچی ....فقط یکم تلخ گذشت...یه حس بدی دارم...البته که گذراست و با حواس پرتی اون حسه میره...

رفتم این مغزه رو رنگش کردم   یکمم آهنگ و اینا گوش دادم....خوب خوب شدم.

 به نظرم در برابر قدم اول اگه مقاومت کنیم بقیش خیلی راحت میشه...قدم اول اول کنترل ذهنه بعد کنترل نگاه و بعد کنترل دست و عدم برهنه شدن.
منم اولش مقاومت میکردم برم تاپیک کنترل ذهن و نگاه ولی از وقتی رفتم خیلی فشار روم کمتره.شماها رو هم صمیمانه دعوت میکنم. 53

من شکست نمیخورم....حتی تو تنهایی...حتی لباسامو هم در نمیارم....محکم محکم....من باید موفق بشم...1400 نباید خراب بشه ...و خراب نمیشه...



POWERFUL   ا/ 28 اسفند/ 10 روز خوب

[تصویر:  0_DAYS.jpg]
----------------------------
اگر فکر میکنی 
 که
میتوانی
قطعا 
Khansariha (69) میتوانیییییی Khansariha (69)
----------------------------
حالا بشین با خودت فکر کن ببین
 فکر میکنی ؟ 
---------------------------------
 سپاس شده توسط
رفتم غسل کردم.. 

من دیگه دارم دیوونه میشم از بس نمیشه  Khansariha (60)



لعنت به من 
لعنت به دست من 
لعنت به مغز من 
لعنت به ذهن من
لعنت به خودارضایی 
لعنت به پورن 
لعنت به هر آشغالی که به خودارضایی مربوط میشه 
لعنت به شیطان 
لعنت به نفس سر کش
(1400 فروردين 8، 12:07)warrior. P نوشته است: رفتم غسل کردم.. 

من دیگه دارم دیوونه میشم از بس نمیشه  Khansariha (60)



لعنت به من 
لعنت به دست من 
لعنت به مغز من 
لعنت به ذهن من
لعنت به خودارضایی 
لعنت به پورن 
لعنت به هر آشغالی که به خودارضایی مربوط میشه 
لعنت به شیطان 
لعنت به نفس سر کش

سلام داداش واقعا ناراحت شدم به خاطر شکست
ولی ادامه بده و به بخشش خدا امید وار باش سوره لقمان و حشر هم بخون
داداش برا خودت مجازات و تشویق قرار بده یه جا بنویس افسردگی بعد گناه که دیگه سمتش نری 53 53 53
(1400 فروردين 8، 12:04)Powerful نوشته است:
منم 10 روز پاکم...امروز روز دهمه یعنی.

 الان تو خونه تنهام.

پریروز هم کل روزو تنها بودم...

تنهایی خیلی بده

وسوسه هاش خیلی سنگین تره

من مسابقه ی کنترل نگاه و ذهن هم شرکت میکنم و هیچ نگاه بد نداشتم و حتی ذهنمو کنترل کردم تا فکر بد بیاد سریع قطعش میکنم.

میخوام بگم هیچ میل جنسی و تحریکی نداشتم ولی تنهایی باعث میشه وسوسه شدید بشم که لباسامو در بیارم.


پریروز تسلیم شدم و لباسامو درآوردم....ولی مداحی گذاشتم و همینجور نشستم و هیچ کاری نکردم تا حس و حالش رفت و لباسامو پوشیدم و رفتم سر درسم.

ولی توی کاغذ ثبت کردم...که فلان روز لباساتو در آوردی ....دست ورزی در حد 5 ثانیه داشتی...و جزییاتشو دقیق نوشتم....
امروز که تنها شدم بازم وسوسه ها برای برهنه شدن داشت کلافم میکرد...با اینکه میگم نه فکر بد داشتم ...نه نگاه بد...صرفا یه نیازه انگار که با تنها شدن شروع میشه.

امروز هیچ کاری نکردم  نه برهنه شدن نه هیچی ....فقط یکم تلخ گذشت...یه حس بدی دارم...البته که گذراست و با حواس پرتی اون حسه میره...

رفتم این مغزه رو رنگش کردم   یکمم آهنگ و اینا گوش دادم....خوب خوب شدم.

 به نظرم در برابر قدم اول اگه مقاومت کنیم بقیش خیلی راحت میشه...قدم اول اول کنترل ذهنه بعد کنترل نگاه و بعد کنترل دست و عدم برهنه شدن.
منم اولش مقاومت میکردم برم تاپیک کنترل ذهن و نگاه ولی از وقتی رفتم خیلی فشار روم کمتره.شماها رو هم صمیمانه دعوت میکنم. 53

من شکست نمیخورم....حتی تو تنهایی...حتی لباسامو هم در نمیارم....محکم محکم....من باید موفق بشم...1400 نباید خراب بشه ...و خراب نمیشه...



POWERFUL   ا/ 28 اسفند/ 10 روز خوب

[تصویر:  0_DAYS.jpg]
خداقوت داداش دمت گرم بااراده ان شاءالله جشن پاکی و مدال اوردنت یاعلی 53 53 53 53 53 53
 سپاس شده توسط
(1400 فروردين 8، 11:54)abtin نوشته است: سلام
یک فروندابتین هستم
با2609روز پاکی

2uge4p4 2uge4p4 Khansariha (46) Khansariha (46)
 سپاس شده توسط
(1400 فروردين 8، 11:34)Deril نوشته است: من الان اوج فشار جنسی هست برام.  میخام بخابم همراهمه بیدار میشم همراهمه دو دقیقه میخام تمرکز کنم درس بخونم همراهمه.... فکر میکنم هرچی سنم بیشتر میشه این فشار هم بیشتر میشه....
دیروز کلی پیاده روی کردم که انرژیم کم بشه یکم راحت تر بشم اومدم خونه داشتم منفجر میشدم برعکس عمل کرد.... نمیدونم اب و هوا بهاریه ادم اینجوری میشه؟تعطیلات هست کار نمیکنیم؟ از چیه نمیدونم. 
الانم از ترسم پاشدم اومدم کانون. 
بعد وقتی فکر میکنم میبینم مسخره ترین و مزخرف ترین کار هست خ.ا. نمیدونم چرا این همه درگیر شدم که بخاد اذیتم کنه. الان درس و کتاب و همه چیو کنار گذاشتم نشستم وسط خونه با خانواده حرف میزنم که یدف شیطون گولم نزنه. از روز 10 پاکی خیلی فشار رومه الان 4 - 5 روزه.

سلام داداش خداقوت ادامه بده برای موفقیت کار هایی هست مثلا میتونی جایزه بزاری برای خودت مثلا پول بزار کنار بعد که جمع شد برا خودت چیززی که دوس داری را بخر 49-2 49-2 49-2 49-2 53 53 53
 سپاس شده توسط
(1400 فروردين 8، 11:32)شارمین نوشته است:
یادآوری 2
(اول دبیرستان)

داشتم میگفتم که تو اوج بودم، معدلم کمتر از 19.90 نمیومدم هیچ وقت. از پارسال که با خ.ا آشنا شدم اون چنان تاثیری نذاشت روی درس هام، ولی فاجعه از امسال رقم خورد. از شانس بد ما هم شروع شدن دوره ی بلوغ و آشنا شدن با عمل قبیحِ خ.ا ( 4chsmu1 ) مصادف شد با شدیدترین اختلافات خانوادگی و استرس و اسباب کشی و سه بار عوض کردن مدرسه!
هیچی دیگه، ترم اول دیدم ریاضی شدم 11 ! معدلم 15 ! برای منی که تا حالا رنگ 19.5 به پایین ندیده بودم خیلی شوکه کننده بود. یادمه کارنامه رو نشون خانواده ندادم. 
چرا؟
چون دیگه درس نمیخوندم. قشنگ یادمه امتحان ریاضی داشتم (مبحث دنباله ها) و 6 صبح ، تو اتوبوس (بارون هم میومد) تازه کتاب رو باز کردم ببینم چی هست این! دیگه تمرین حل نمیکردم و از بقیه بچه ها میگرفتم تمرین ها رو .. 
دیگه ورزش نمی کردم، کلاس زبان هم برای اولین بار یه ترم رو افتادم، و چون همون ترم رو نداشتن ، زبان رو هم دیگه ادامه ندادم.
مادرم شاغل بود و وقتی میومدم خونه، معمولا تنها بودم و همین بدتر میکرد اوضاع رو .. 
بعد از سختی اسانی هست داداش شک نکن Khansariha (46) Khansariha (46) Khansariha (46) Khansariha (46)
 سپاس شده توسط
(1400 فروردين 8، 11:19)warrior. P نوشته است: ملامت لازمه چون گند زدم... 

و بد بختی اونجاس که تلاش اولم نیست....

داداش یاعلی شروع دوباره ببین کجا ضربه خوردی
 سپاس شده توسط
(1400 فروردين 8، 11:32)شارمین نوشته است:
یادآوری 2
(اول دبیرستان)

داشتم میگفتم که تو اوج بودم، معدلم کمتر از 19.90 نمیومدم هیچ وقت. از پارسال که با خ.ا آشنا شدم اون چنان تاثیری نذاشت روی درس هام، ولی فاجعه از امسال رقم خورد. از شانس بد ما هم شروع شدن دوره ی بلوغ و آشنا شدن با عمل قبیحِ خ.ا ( 4chsmu1 ) مصادف شد با شدیدترین اختلافات خانوادگی و استرس و اسباب کشی و سه بار عوض کردن مدرسه!
هیچی دیگه، ترم اول دیدم ریاضی شدم 11 ! معدلم 15 ! برای منی که تا حالا رنگ 19.5 به پایین ندیده بودم خیلی شوکه کننده بود. یادمه کارنامه رو نشون خانواده ندادم. 
چرا؟
چون دیگه درس نمیخوندم. قشنگ یادمه امتحان ریاضی داشتم (مبحث دنباله ها) و 6 صبح ، تو اتوبوس (بارون هم میومد) تازه کتاب رو باز کردم ببینم چی هست این! دیگه تمرین حل نمیکردم و از بقیه بچه ها میگرفتم تمرین ها رو .. 
دیگه ورزش نمی کردم، کلاس زبان هم برای اولین بار یه ترم رو افتادم، و چون همون ترم رو نداشتن ، زبان رو هم دیگه ادامه ندادم.
مادرم شاغل بود و وقتی میومدم خونه، معمولا تنها بودم و همین بدتر میکرد اوضاع رو .. 

داداش منتظر ادامه داستانت هستم خیلی شبیه واقعا به داستان خودم منم از اول دبیرستان افت تحصیلی پیدا کردم به خاطر این گناه یادمه کسایی که به نزدیک معدلم هم نمیریسیدن ازم جلو زدن فقط من از اولم با ورزش میونه خوبی نداشتم Gigglesmile 4chsmu1

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان