1399 بهمن 6، 20:26
(1399 بهمن 6، 17:22)Aedan نوشته است: سلام
20 روز شد
هیچی درس نخوندم تا سحر بیدار میمونم 7 ساعت میکنمش روزه هم میگیرم فردا
ماشاءالله به روزهای پاکیت ایدن جان.
موفق باشی تو درسها.
(1399 بهمن 6، 17:26)ماجراجو نوشته است: بسم الله الرحمن الرحیم
داش آرمین روحه دیگه بعضی اوقات خودتم نمیدونی چت شده
( من که اینجورم)
شکستای اخیرمم ناراحتی رو تشدید کردن
من کلا اصلی ترین عاملشو بخام بگم تو خونه بودنه
حالا فرقی نداره بشینم یه گوشه یا ورزش کنم
کلا حالم از هر چی خونه بهم میخوره
بخاطر همینه اینقدر دوست دارم برم روستا
وگرنه روستا چیزی نداره
فقط اون آرامششو دوست دارم اینکه میتونی ۶ صبح بزنی بیرون ۱۲ شب برگردی تازه کلی کارم مونده باشه انجام بدی کلی تفریح هرچند تفریحای آنچنانی و باکلاس نیست اما من دوستش دارم
میتونم کلی به پدربزرگم کمک کنم شبا برم رودخونه پرنده شکار کنم یا برم کوه
من آدمیم که تو طبیعت بزرگ شده تا یک سالگی روستا بودیم بعد کرمانشاه بعد اونم سه سالم بود خودم تنها میرفتم روستا اصلا دلم برای خانوادم تنگ نمیشد اونقدر اونجا بهم آرامش میده
پنج شنبه هم رفتم کارو تحویل دادم
گفته دوشنبه بیا بهت میگم تاییدیه میگیری یا نه
حالا نماز به خاطر علاقه زیادیه که به سجده کردن دارم وگرنه توی دین خودمون نماز نداریم و بیشتر عملی عبادت میکنیم مثل نیاز دادن کمک کردن و ...
اما قرآن خوندن داریم
ببین من تا حالا اصلا دنبال دین نبودم یعنی حتی اسم دین خودمونم نمیدونستم
بعد حالا یکدفعه اینطوری علاقه شدیدی پیدا کردم
اصلا روم نمیشه قرآن بخونم
حالا خانواده هیچی
مادرم که هیچی میره پیش خالم حرف میزنه بعد همینطور تا ته میره تمام فامیل میفهمن
پدرمم که حتما اگه عمری باشه باید ببرمش پیش دکتر ذاکر نایک
که زیر بار دین بیاد
اینقدر میشینه پای اینترنشنال بی بی سی و ...
میگه انسان آزاده فقط باید خدا رو بپرستی این اماما دروغن و از این حرفا
و چند تا چیز شخصی دیگه
تو باشی جلوی اینا میشینی قرآن بخونی
سعید جان خونهتون اینجایی که هستید اطرافش طبیعتی پارکی چیزی نداره؟
جایی برای قدم زدن؟
انشالله کارهات تاییدیه رو میگیره.
داداش جون هر کس خودش به تنهایی دینش رو انتخاب میکنه و طبق همون پیش میره.
خانواده قرار نیست با ما همراه بشن. اگر همراه باشن و اگر موافق باشن، خیلی خوبه ها. اما اگر نه هم ما باید کاری که برای دینمون فکر میکنیم درست هست رو انجام بدیم.
من هم خانوادهام متاسفانه اعتقاد خیلی پایینی به این مسائل دارن و تنها هستم.
گاهی برای منم خیلی سخت میشه پیش بردن یک سری مسائل. یا عمل کردن به یه سری دستورات.
اما طبق چیزی که میدونم درسته عمل میکنم. و خدا هم این تلاش من رو میبینه و اجر این تنهایی من رو میده. طرف حساب من خداست.
چند سال پیشها خب برادرهام خیلی مسخره میکردن. اما الان خیلی کمتر شده. کمکم عادت میکنن.