عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
هروقت خبر فوت یه نفرو می‌شنوم یاد یه بنده خدایی میفتم که می‌گفت
.
.
.
.
تو صف یه نفر رفتیم جلو!!!
شاید دردی که امروز تحمل می‌کنی... .
.
.
.
.
.
راه نجاتت باشه1
[تصویر:  _۲۳۰۸۵۶_3h0a.jpg]
می‌گویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمی‌گیرد...
طوری زندگی کن که انگار فردا قراره بمیری...
قدر لحظاتتون رو بدونید..
هر یک ثانیه یک نعمت بزرگه Confetti Confetti Confetti Confetti Confetti Confetti
خدارو شکر کنید به خاطر لحظات و فرصت هایی که در اختیارتون میزاره . 63
خدایا شکرت..
می‌گویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمی‌گیرد...
 سپاس شده توسط
3- مردى به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عرض كرد: به من سفارشى كن كه در اثر آن خدا به من سود رساند. حضرت فرمود: بيشتر به ياد مرگ‏ باش تا تو را از دنيا برهاند. شكرگزارى را پيشه خودساز كه سبب افزايش نعمت گردد. بسيار دعا كن چون تو نمى‏دانى چه وقت دعايت به اجابت مى‏رسد. از تجاوز بپرهيز كه خدا چنين حكم فرموده: «هر كس مورد ستم قرار گيرد، قطعا خدا او را يارى خواهد كرد» [سوره حج، آيه 60] و فرموده: «اى مردم! سركشى شما فقط به زيان خود شماست» [سوره يونس، آيه 23] و از مكر و نيرنگ دورى كن كه خداوند مقرّر فرموده: «نيرنگ زشت جز دامن صاحبش را نگيرد». [سوره فاطر، آيه 43] 4- شما به زودى به حكومت كردن حريص مى‏شويد و سپس پشيمان مى‏گرديد و افسوس مى‏خوريد؛ وه! چه خوب دايه‏اى است و چه بد از شير بازگيرنده‏اى است! 5- مردمى كه زمام كار خويش را به زنى سپارند هرگز رستگار نشوند.
تحف العقول / ترجمه حسن زاده، ص: 59
 سپاس شده توسط
كسى كه زياد ياد مرگ‏ كند از دنيا به كم و اندك راضى گردد. و كسى كه بداند گفتارش از جمله اعمال اوست سخنش مگر در آنچه او را مهم است كم مى‏شود.
نهج البلاغة / ترجمه انصاريان، متن، ص: 367
 سپاس شده توسط
فکر کردن به یه زمانی که مرگمون فرا میرسه و هر چیز مادی که داشتیم 
از بین میره ..
این انگیزه رو در من ایجاد کرد که هدف داشته باشم..
یه هدف بزرگ 
هدفی که مادی نیست..
هدفی که کمتر از ۲۵ صدم درصد انسان های دنیا جرات به دنبال رفتنشو دارن .
من میخوام استفاده کنم از این وقت طلایی ..
نمیخوام زندگیم مثل مردمی باشه 
که بازنده بودن ..

# قدر لحظات و روزهارو بدونیم.
و نهایت استفاده رو ببریم.
می‌گویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمی‌گیرد...
 سپاس شده توسط
(1) باز (هم به تو سفارش مى‏كنم كه در مواجهه با مردم و مخصوصا به هنگام كيفر بزهكاران) نخوت، جوش و خروش، حملات دست و زبانت را مهار كن، و براى حفظ و حراست خوى تملك نفس و خويشتن دارى، از سرعت اقدام و شتاب در كيفر خوددارى كن، هر گاه آثار قهر و غضب در خود احساس كردى به آسمان بنگر تا سورت و فوران خشمت فرو نشيند، و دوباره عنان اختيار را بكف آورى، و اين صفت در روانت مستحكم نگردد جز آنگاه كه ياد مرگ و بازگشت به خدا بسيار كنى.
تحف العقول / ترجمه جنتى، متن، ص: 223
 سپاس شده توسط
(2) حق گويم: اسب را اگر سوار نشوند، تمرين ندهند و بكار نگيرند، چموش شود و طبعش نيز دگرگون گردد، دلها نيز اگر به ياد مرگ‏ نرم نشود، و عبادتهاى پياپى رنجورش نسازد سخت و خشن گردد، خانه تاريك را چراغ بر بام نهادن چه سود، با اينكه درون خالى و تيره است؟ فروغ دانش اگر در دهانها تابد و دلها خالى و بى‏فروغ باشد، چه ثمر دارد؟


خانه‏هاى تاريك را هر چه زودتر روشن كنيد، و دلهاى سخت را پيش از آنكه گناه بر آنها غالب آيد و از سنگ سخت‏تر شود، زودتر با آب حكمت نرم سازيد.
تحف العقول / ترجمه جنتى، متن، ص: 817
 سپاس شده توسط
پسر جانم! بسيار به ياد مرگ‏ باشد و هجوم ناگهانى آن را به خاطر سپار و در انديشه پيشامدهاى پس از مرگ باش. مرگ را برابر خود بدار تا بر تو رسد و تو حذر از آن را گرفته باشى مبادا به ناگاهت در ربايد. بسيار ياد آخرت كن و آنچه از نعمت و عذاب دردناك در آن است؛ زيرا اين شيوه تو را به دنيا بى‏رغبت نمايد و آن را در چشم تو بى‏مقدار و كم‏ارزش گرداند؛ چه خدا تو را از دنيا خبر داده و دنيا وصف خويش را با تو در ميان نهاده و از بديهاى خود پرده برگرفته است‏
تحف العقول / ترجمه حسن زاده، ص: 125
 سپاس شده توسط
بسيار به ياد مرگ‏ و روز برآمدن از قبرهاى خود و ايستادن در پيشگاه خداوند متعال باشيد كه اين يادكردها مصيبت‏ها را بر شما آسان مى‏سازد. هر كس احساس درد چشم نمايد آية الكرسى را با اعتقاد نيك به بهبود يافتن آن بخواند ان شاء اللَّه بهبود يابد.
تحف العقول / ترجمه حسن زاده، ص: 171
 سپاس شده توسط
فیلم سیاحت غرب ۳



اینو حتی اگه دیدید بازم ببینیدش عالیه
می‌گویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمی‌گیرد...
 سپاس شده توسط
درود خداوند به یکایک شما مومنان  302

توجه شما رو به خواندن حکایت هایی از مرگ جلب میکنم .

با ما همراه باشید با  10 حکایت و داستان زیبا از مرگ ...
بچه ها تنها راهی که بدونم از پست ها خوشتون اومده زدن سپاسه.
پس اگه پست های بیشتری میخواید دکمه سپاس بزنید ممنون  1
می‌گویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمی‌گیرد...
حکایت شماره یک 

گویند صاحب دلی، وارد جمعی شد.


حاضرین همه او را شناختند و از او خواستند که پس از انجام کارهایش آنان را پندی گوید.

پذیرفت.

کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشم‌ها به سوی او بود.

مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:

ای مردم ! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!

کسی برنخاست.

گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!

باز کسی برنخاست.

گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و برای رفتن نیز آماده نیستید!
می‌گویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمی‌گیرد...
حکایت شماره دو

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در شب معراج، خداوند مرا به آسمان‌ها سیر می‌داد، در آسمان فرشته ای را دیدم که لوحی از نور در دستش بود، و آنچنان به آن توجه داشت که به جانب راست و چپ نگاه نمی‌کرد و مانند شخص غمگین، در خود فرو رفته بود، به جبرئیل گفتم: این فرشته کیست؟


گفت: این فرشته مرگ (عزرائیل) است که به قبض روح‌ها اشتغال دارد گفتم: مرا نزد او ببر، تا با او سخن بگویم، جبرئیل مرا نزدش برد، به او گفتم: ای فرشته مرگ آیا هر کسی که مرده یا در آینده می‌میرد روح او را تو قبض کرده ای و یا قبض می‌کنی؟

گفت: آری، گفتم: خودت نزد آن‌ها حاضر می‌شوی؟ گفت: آری خداوند همه دنیا را همچنان در تحت اختیار و تسلط من قرار داد، همچون پولی که در دست شخصی باشد، و آن شخص، آن پول را در دستش هرگونه که بخواهد جابجا نماید. هیچ خانه ای در دنیا نیست مگر اینکه در هر روز پنج بار به آن خانه سر می‌زنم، وقتی که گریه خویشان مرده را می‌شنوم به آن‌ها می گویم:

گریه نکنید من باز مکرر به سوی شما می‌آیم تا همه شما را از این دنیا ببرم.
می‌گویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمی‌گیرد...
حکایت شماره سه 

سید نعمت الله جزائری شاگرد مقرب علامه مجلسی گوید: من با استادم مجلسی قرار گذاشتم هر کدام زودتر از دنیا برویم به خواب دیگری بیائیم تا بعضی قضایا منکشف شود.

بعد از اینکه استادم از دنیا رفت بعد از هفت روز که مراسم فاتحه تمام شد، این معاهده به یادم آمد و رفتم سر قبر علامه مجلسی، قدری قرآن خواندم و گریه کردم و مرا خواب ربود و در عالم رؤ یا استاد را با لباس زیبا دیدم که گویا از میان قبر بیرون شده.!

فهمیدم او مرده است و انگشت ابهام او را گرفتم و گفتم: وعده که دادی وفا کن و قضایای قبل از مردن و بعد از مردن را برایم تعریف کن.

فرمود: چون مریض شدم و مرض بحدی رسید که طاقت نداشتم، گفتم: خدایا دیگر طاقت ندارم و به رحمت خود فرجی برایم کن.

در حال مناجات دیدم شخص جلیلی (فرشته) آمد به بالین من و نزد پایم نشست و حالم را پرسید و من شکوه خود را گفتم، آن ملک دستش را گذاشت به انگشت پاهایم و گفت: آرام شدی؟ گفتم: آری، همینطور دست را یواش یواش به طرف سینه بالا می‌کشید و دردم آرام می‌گرفت، چون به سینه‌ام رسید، جسد من افتاد روی زمین و روحم در گوشه ای به جسدم نظر می‌کرد.

اقارب و دوستان و همسایگان آمدند و اطراف جسد من گریه می‌کردند و ناله می‌زدند، روحم به آن‌ها می‌گفت: من ناراحت نیستم من حالم خوب است چرا گریه می‌کنید، کسی حرفم را نمی‌شنید.

بعد آمدند جنازه را بردند غسل و کفن و نماز بجای آوردند و جسدم را درون قبر گذاشتند، ناگاه منادی ندا کرد ای بنده من، محمد باقر برای امروز چه مهیا کردی؟

من آنچه از نماز و روزه و موعظه و کتاب و… را شمردم، مورد قبول نشد، تا اینکه عملی یادم آمد، که مردی را به خاطر بدهکاری در خیابان می‌زدند و او مؤ من بود و من بدهکاری او را دادم و از دست مردم او را نجات دادم، آن را عرض کردم.

خداوند به خاطر این عمل خالص همه اعمالم را قبول و مرا به بهشت (برزخ) داخل نمود.
می‌گویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمی‌گیرد...


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان