امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4.64
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
حافظ
 سپاس شده توسط
دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
حافظ
مباشی بس ایمن به بازوی خویش 
خورد گاو نادان ز پهلوی خویش

فردوسی
[تصویر:  uVwrXF.png]
چقدر قشنگ بود چیزی که نوشتین
daghighan
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان 
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
حافظ
نمیدانم نمی‌دانم الهی 
تو دانی و تو دانی آنچه خواهی
[تصویر:  uVwrXF.png]
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند


خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند


خیام
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
حافظ
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
حافظ
من کویری خشکم اما ساحلی بارانی‌ام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانی‌ام


سجاد سامانی

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
منصور سر گذاشت در این راه و برنگشت 
زاهد در این غم است که دستار میرود
صائب تبریزی
[تصویر:  uVwrXF.png]
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
حافظ
Khansariha (69)
 سپاس شده توسط
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
حافظ
اینجا هم هیشکی جواب نداد
Hanghead
خودم جواب دادم
128fs318181
 سپاس شده توسط
ماییم در این گنبد فیروزه‌ی خام
نه کافر مطلق نه مسلمان تمام
یک دست به مصحفیم و یک دست به جام
گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
 سپاس شده توسط
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف ها میکنی ای خاک درت تاج سرم
حافظ
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان