۩ مشاعره ۩

[مهدوی]

از کوشش بیهوده خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست...

فاضل نظری

[*بنده پاک*]

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شراب خوار

[شازده کوچولو]

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

حافظ

[*بنده پاک*]

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی

[مهدوی]

یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم که جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟!


فاضل نظری

[*بنده پاک*]

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

حافظ

[مهدوی]

دست هیزم شکنم بانی آبادی‌هاست
شاید این بار دگر از تبرش نیست خبر!


ماهان یونسی

[*بنده پاک*]

روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
در لباس فقر کار اهل دولت میکنم

حافظ

[ماجراجو]

می بخشی یا الهی، جرم مرا که گاهی


            گر غیر حضرت تو، یاری گزیده بودم

[مهدوی]

مسپار دل به هر کس که رخ چو ماه دارد
به کسی سپار دل را که دلت نگاه دارد


سلمان ساوجی

[*بنده پاک*]

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

حافظ

[سبز آبی]

یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دمزدن از وجود خود شاد نیم
شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم

خیام

[*بنده پاک*]

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
حافظ

[*بنده پاک*]

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش
حافظ

[شازده کوچولو]

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت

حافظ