۩ مشاعره ۩

[آریان]

من در این جای همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

[Roza_r]

تو که کیمیافروشی نظری به حال ما کن/ که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی

[آریان]

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

[العبد المرحوم]

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

[آریان]

ماییم و همین حلقی و پوشیدن دلقی
یک گوشهٔ نان بس بود و پاره گلیمی
گر روح غذا گیرد از آن باده که ماراست
سد سال توان زیست به تحریک نسیمی

[فرید]

یا سراغ من می آیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار منِ ابری نیا.... تَر میشوی

[Roza_r]

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم/ یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

فاضل نظری

[العبد المرحوم]

من آن ابرم که ميخواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد

[آریان]

در اين دنيا كسي بي غم نباشد       اگر باشد بني آدم نباشد

[فرید]

دلم میخواهد از یک راز کهنه پرده بردارم
امان از دست وجدانم که می‌بندد دهانم را

[آریان]

آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
مارا به رخت و چوب شبانی فریفته اند
این گرگ سالهاست که با گله آشناست

[ایرانا]

تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها


آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها

"سعدی"

[العبد المرحوم]

اگر جنگیده بودم دست کم حسرت نمی‌خوردم
ولی من بر شکست بی‌جدال خویش می‌گریم


فاضل نظری 

[آریان]

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

[فرید]

نهال بودم و در حسرت بهار! ولی
درخت میشوم و شوق برگ و بارم نیست