(1396 خرداد 12، 10:16)همساده نوشته است: سلام
دیروز تو مترو یه زنه دست یه دختر بچه کثیف رو گرفته بود و داشت گدایی میکرد میگفت که پسر نه ماهش داره کور میشه چشمش آب آورده و این حرفا. این جور مواقع ما آدمها میشیم چند دسته:
۱- یه عده خیلی قلیلی باور میکنن داستان این خانم رو کمک میکنن در حد توان
۲- یه عده کمی بیشتری از دسته اول داستان رو باور نمیکنن ولی دلشون میسوزه و صدقه ای میدن
۳- یه عده زیادی هم دلشون میسوزه هم واسه اون زنه هم خیلی بیشتر واسه اون دختربچه معصوم پلاستیک به دست با اینکه اعصابشون خرد میشه ولی خب کمک نمیکنن به دلایلی
۴- بیشتر افراد هم که به چشم یه شارلاتان و دزد عواطف مردم به این زن نگاه میکنن
اما من دیروز یه تیپ افراد دیگه هم دیدم در مواجهه با این مشکل. نیست که اینقدر تعدادشون کمه ما فکر کردیم نایابن و اصلا وجود خارجی ندارن. قیافه ش مثه شهید چمران بود( کلا من عاشق شهید چمرانم) به خانمه گفت بچه ت کجاس؟ چه میکنه؟ کدوم بیمارستانه؟ مشکلش چیه؟ بعد جای خودشو داد به اون زنه به همراهانشم گفت شما برید من برم ببینم قضیه این بنده خدا چیه و ایستگاه شوش هم با هم پیاده شدن و رفتن.
نمیدونم داستانشون به کجا رسید نتیجه کاری که کرد هر چی بشه از اون ۴ گروه قبلی تاثیر بهتری داره در این شک ندارم.
این آقاهه یه فرق بزرگ داشت با من و همه آدمهای توی مترو اون قضاوت نکرد اون مسئولیتشو پذیرفت اون دنبال راه حل بود. اون خدا داشت