عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♥نوستالژی های کانونی♥

(1399 مهر 11، 1:36)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: پیداش کردم.

اینجا بارگزاریش می کنم.

ولی انصافا نفری یه اعتبار باید بهم بدید بابت این زیرخاکی کانونی.

[تصویر:  d88_img_20151222_04234567.jpg]


خیلی از بچه هایی که توی این عکس پای ثابت کانون بودن یه زمانی
الان رفتن و از پشت دیوار داخل رو می پان.

مثل سها
مثل طاهر
مثل خود مهاجر

نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت که اسمم توی این عکس هست. 39
ی دونه از این نقاشی ها با تغییر اسم و بروزرسانی لیست نیازمندیم فکرکنم 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  15400000.gif][تصویر:  photo_2023_11_22_22_13_47.jpg][تصویر:  15400000.gif]
[تصویر:  hs1h_unnamed_(15)-03_65p1.jpeg]

(1394 آبان 29، 23:08)آرمین نوشته است: سلام
بچه ها همگی جمع شید می خوام یک اقرار انجام بدم...  Khansariha (96)

بازی PES رو دوست ندارم...
نه به این خاطر که فوتبال رو دوست ندارم... اتفاقا فوتبال ورزش اول مورد علاقه ی منه...
نه به این خاطر که بازی کردن رو دوست ندارم... که اتفاقا حسرت خیلی از بازی های کامپیوتری که دوست داشتم و هیچ وقت نتونستم انجام بدم تو دلم پابرجاست...
نه به این خاطر که بازی کردن اعتیادآوره و اتلاف وقت... که این جزء لاینفک تمام بازی های کامپیوتریه...

PES رو دوست ندارم..
چون هر وقت کسی منو به این بازی دعوت کرد یک شخص عادی نبود... کسی بود که سال ها در راه PES جان داده بود!
منی که تا انتهای بازی دنبال دکمه های شوت و پاس می گشتم باید با کسی بازی می کردم که چشم بسته 8 دکمه رو مدیریت می کرد...
و گل هایی که یکی از پس از دیگری روانه ی دروازه ی من می شد، برام نشونه ای از یه بازی ناعادلانه بود...  Hanghead

سال اول دانشگاهم رو خوب یادم هست... موقعی که به ما گفتن یه برنامه ی رمزنگاری بنویسد...
یه طرف داستان کسی مثل من بود که هر چه می کرد، نمی فهمید شمارنده به چه درد می خوره... نمی فهمید یه متغیر چطور میتونه چندین و چند مقدار مختلف داشته باشه...
و طرف دیگه ی داستان کسانی بودن که سال ها تجربه ی برنامه نویسی داشتن... 

و من مدام به این فکر می کردم که چه رقابت ناعادلانه ای!
تمام ما از یک آزمون واحد وعادلانه به نام کنکور پا به این دانشگاه و رشته گذاشتیم.... اما چیزی که این وسط ناعادلانه است دانش اولیه ای هست که به درستی بین دانشجویان تقسیم نشده!  Hanghead


بعد از اینکه تاپیک دست خط های خودمون زده شد، حس خوبی داشتم...
از اینکه می تونم هر از گاهی قلم به دست شم... چیزی بنویسم و با بقیه به اشتراک بذارم...
اندکی تخلیه ی روانی برای اوقات ناخوشی ها... یا اندکی طعم شیرین برای اوقات خوشی ها...

اما بعد که پست ها و پیام های بچه ها رو خوندم دلم گرفت...
به نظرم رسید همون حس رقابت ناعادلانه ای که من همیشه ازش فراری بودم رو خواه ناخواه در بقیه به وجود آوردم...
یه طرف قضیه آدم هایی بودن که عادی بودن...  و یه طرف دیگه ی قضیه کسی بود که یکی دو سالی تعلیم خوشنویسی با خودکار می دید...

و این شد که خیلی ها دست خط شون رو نذاشتن...
و این شد که هر کس متنی گذاشت، به اشتباه حس می کرد خطش بده...
و این شد که اونی هم که ظاهرا خط خوشی داشت تصمیم گرفت دیگه هیچ متنی نذاره تا این حس بد کمتر به سراغ بقیه بیاد...

کم کم خودم هم نسبت به اون تاپیک حس بدی پیدا کردم... و هر کسی هم که چیزی می پرسید به نوعی می پیچوندمش!
می توانم خانم خواسته بودن نمونه خط های اولیه م رو بذارم... نمیدانم سئوال از چطور نوشتن پرسیده بود... طاهر چند باری گفت براش تعریف کنم از ماجرا...
اما من دوست نداشتم در موردش چیزی بگم...


کاش می تونستم به نوعی به دوستای خوبم بگم دست خط تون رو بذارین... بی پروا... بی دغدغه... بی فکر!
محتوای اون چه که می نویسید خیلی ارزشمندتر از دست خط دربرگیرنده ی اونه...
وجودی که دوست داشتنی باشه، دست خطش هم دوست داشتنیه...  Khansariha (69)
 
شما هم اگه مثل من کلاس خط می رفتید، نه به اندازه ی من بلکه بیشتر از من، خوش خط بودید...
اما چه فایده از خط خوشی که داری و چیزهایی که باید داشته باشی نداری؟ 

نقاشی درخشنده رو دیدید؟ واقعا ای ول داره...
به نظرم هنری مثل نقاشی واقعا هنره...
بدون هیچ چارچوبی باید یه ذهن خلاق و تجسم گرا داشته باشی...

در حالی که تو خوشنویسی این طور نیست...
چیزی از خودت نداری... همه ش طبق قاعده است...
به تو اصول «ر» نوشتن رو میگن... که باید نوکش رو نازک بگیری... وسطش رو ضخامت یک دوم... و انتهاش رو پرتابی...
به تو از کشیده هایی میگن که طولش مشخصه... از دال های که زاویه ی 90 درجه ایش اجباریه...
 
شاید بقیه برای تو دست بزنن و هورا بکشن...
اما خودت خوب می دونی که در بهترین حالت یک مقلد عالی برای قواعد از پیش تعریف شده ای! 53258zu2qvp1d9v

پ.ن 1: جواب سئوالی هایی که ازم پرسیده بودین رو به زودی میدم...
پ.ن 2: داستان کلاس رفتنم رو می تونید اینجا بخونید...
پ.ن 3: این روزها بهتر از همیشه می دونم که چیزی به نام رقابت وجود نداره... و اگه رقابتی هم باشه، در بهترین حالت صرفا کمی عادلانه است!
پ.ن کاملا بی ربط: کاش فردا یه روز خوب باشه...

ارادتمندم...  303
یا علی...  53
.
.
.
[تصویر:  screenshot_۲۰۲۰۰۸۱۵-۱۷۰۲۳۷_samsung_internet_t00x.jpg]

اسکرین پست های 29 فروردین ب چشمم خورد و گفتم ارسال کنم [تصویر:  hmm.gif] Gigglesmile

چ قدر اون روز خندیده بودیم : ) 
[تصویر:  15400000.gif][تصویر:  photo_2023_11_22_22_13_47.jpg][تصویر:  15400000.gif]
[تصویر:  hs1h_unnamed_(15)-03_65p1.jpeg]

نقل قول: دمت گرم که تصمیم گرفتی پاک بمونی [تصویر:  khansariha%20(69).gif] 
الان پیامای اورژانس رو دیدم
یه چیزی بگم [تصویر:  khansariha%20(56).gif] 
با ارزش ترین و مهمترین آدم زندگیتو به یاد بیار؟! اگه اون بگه که من بی‌اهمیت و بی‌ارزشم ، ناراحت نمیشی؟ از اینکه توجه و احساستو ندید گرفته [تصویر:  khansariha%20(56).gif] 
خدا این همه ما رو دوست داره چه توجهی که برای خلقتمون گذاشته ، چه تا اینجای زندگی که هربار گناه کردیم همه کار کرده تا برگردیم ، وقتی خدا عاشقته میشه معشوق خدا بی‌ارزش باشه؟
حتی اگه خودمون دوست نداشته باشیم با‌ارزش ترین دارایی که همیشه میمونه اینه که ما مخلوق و معشوق والاترین مقام هستی‌ایم [تصویر:  2uge4p4.gif] 
انصافا آدم ضربان قلبش با این درجه اهمیت بالا میره [تصویر:  317.gif]

حیفم اومد نذارم اینجا
این یادداشت ضحی است بعد از پستم تو اورژانس و گلایه از اینکه حس بی ارزشی و پوچی ای که دارم کلافم کرده و وسوسم میکنه که با این اوضاع اگر بشکنم طوری نمیشه.  Hanghead
هدف از ترک  / حس خوب ۱۵۷ روز /علت شکست 157 روز/   علت شکست 10 روزه  /  اهرم رنج و لذت / 1401   Khansariha (58)

دلایل وسوسه  / هدف از ترک تاثیر پاکی
خدایا چنان کن سرانجام کار  Confetti تو خشنود باشی و ما رستگار 317 بهترین خدای دنیا Khansariha (63) دعا میکنم بشم بهترین بنده دنیا برات  Khansariha (2)  الحمدلله رب العالمین Thankyou خداوندا مرا پاکیزه بپذیر  fly2  صبر داشته باش  خدا با صابران است  49-2  خداوند توبه کنندگان را دوست دارد Khansariha (84)  

 امام صادق(ع): روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفت و گو نمى کند و از چشم خدا مى افتد.  Hanghead
(1394 ارديبهشت 7، 14:22)mahdi نوشته است: سلام،
چه اینجا تغییر کرده،
روز اولی که وارد کانون شدم ،19 سالم بود، و الان وارد 26 سالگی شدم،
حدود 7 سال گذشته، مثه یه چشم بهم زدن، خاطرات خوب و بد زیادی از این 7 سال دارم،
دوران دانشگاهو خوبیاش، سربازی و سختیاش، از دست دادن عزیزام، و هزار تا چیز دیگه،
حالا فصل تک نفره بودن زندگیم داره تموم میشه،فصلی که 25 سال و یک ماه و پونزده روز طول کشید.

پنج شنبه این هفته با امید و توکل به خدا به زندگی مجردیم پایان میدم،

واسم دعا کنین که هر روز بیشتر عاشق هم بشیم. و هیچ روزی فکر نکنیم که اشتباه کردیم.
(1392 تير 22، 14:07)Alone man نوشته است: ماتیلدا:زندگی وقتی بچه ای اینقدر سخته یا همیشه همین طوره ؟

لئون: همیشه همین طوره 
53258zu2qvp1d9v
لئون 1994
(1399 اسفند 23، 12:44)omid 24 نوشته است:
به نام دوست
 

سلام به همه ی دوستان عزیز
خیلی وقته نبودم  Shy Hanghead و چقدر همه چیز تغییر کرده   4chsmu1
اصلا نمی دونم از کجا باید شروع کنم و چی باید بنویسم،
بزارید اصلا از خودم ننویسم چون زیادم جذاب نیست
اصلا نمی دونم چرا اینجا نوشتم ولی دوست داشتم یادداشتم تو این مکان از انجمن باشه :1
 از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است 53258zu2qvp1d9v
 

 
 
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند
نگاه کن
هنوز آن بلند دور،
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست،
سپیده‌ای که جان آدمی هماره در هوای اوست،
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز
 
 
دوست عزیز،
بیش از همه چیز به یه رفیق مهربون نیاز داریم
به خودمون !
بعد شکست و با هر اتفاق بدی
در بدترین شرایط
یه چایی برای خودتون بریزید و بگید رفیق
نگران نباش با هم حلش می کنیم
دفتر برنامممون را باز کنیم
بریم تو فکر آرزوی های شیرینمون با همه ی جزئیاتش
بعد کلی نقشه بچینیم برای رسیدن به اونا
چه شیرینه این فکر! 
و چقدر این خوبی زیباست ،
مهربون ترین فرد زندگیمون باشیم ،
 اونموقع که به یه رفیق خوب نیاز داریم
در بدترین شرایط ، زمانیکه هیچکس قبولمون نداره،
بعد از هزار اشتباه ، شکست و وقتی همه ی اتفاق ها علیه ما رقم می خوره
اونموقع است که به خودمون نیاز داریم !
عذاب نداشته باش دوست من، همه اشتباه می کنند
ولی همه آیا اینقدر بزرگ شدند که بخوان اشتباهشون را درست کنند
 
اگه فکر می کنی که صورتت زشت شده ؛ چشمات ، موهات و ...  ، اصلا نه وضعیت روحی درستی داری و نه جسمی
دوست من ته چاه هم که باشیم می تونیم بیایم بالا ،ته دنیا هم که بودیم نگران نباش خدای مهربونی داریم
نمی دونم چقدر قیافم تغییر می کنه ،
ولی می خوام وقتی تو ی آینه خودم را دیدم ، یه رفیق مهربون را ببینم و از خودم و کارهام راضی باشم ، حتی اگه زشت ترین مخلوق جهان باشم .
تا اینکه دشمنم را در آیینه ببینم و به چشم هایی خیره بشم که منو بترسونه و منو مجبور به کارایی که نمی خوام بکنه


بیا تا جرات داشته باشیم ، در این فرصت یکباره ی زندگی
 بی هیچ هراسی در راهی که فکر می کنیم درسته قدم برداریم.
چون چیزی برای از دست دادن نداریم 53258zu2qvp1d9v نگران نباش
با همه ی نقصان ها خودمون را دوست بداریم ، رشد کنیم و امید بیافرینیم.
 
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش! 
 
 
مهم نیست یک ثانیه است ، یک ساعت ، یک روز یا یک ساله که تصمیم گرفتی در این راه فوق العاده قدم برداری
مهم شور و شوق پاک بودن و خوب بودنه که در دلتونه
کوچک بودن و راه رفتن
بهتر از نبودن یا در مسیر اشتباه بودن است
اگه کوچکترین نهال جهان هستی ام که باشی ،
زیبایی !
 از خودت مراقبت کن که به روزی یه درخت تنومند می شی
نمی دونم کی ولی سعی کن نشکنی دوست من
هر چند بارم که زمین خوردی نذار شعله ی زیبایی توی قلبت خاموش بشه
که با نور میشه به جنگ تمام سیاهی ها رفت
در هر جایی هر چقدرم کوچک بودید
 در ابتدای راه ، در میانه ی راه خجالت نکشید
چون افتخار باید کرد به همچین انسانی که به راه درست می رود
 
 
امیدوارم آدم بهتری بشم
اونروزی که دل آدما را شاد کنم
اونروزی که تونستم خوبی کنم و زیباتر باشم
جهان را به اندازه ی خودم زیبا می کنم
هر چند بی نهایت کوچک است ولی بزرگترین هدیه ی من به این دنیا است


تا میتونید امید داشته باشید 
پر از فکر خوب باشید
برای بهتر شدن حال خودتون و دیگران
در پناه زیباترین و مهربانترین وجود هستی
بخشنده باشید
و پر از نقص باشید ولی زیبا
 
 
این یاداشت را اختصاصی برای یکی از دوستان عزیز نوشتم که متوجه شدم یکمم حالشون خوب نیست.
نمی دونم بخونه یا نخونه
ولی امیدوارم تهش یه لبخندی بزنه ، یه کم حالش بهتر بشه
یه کم امیدش بیشتر و یه کم دنیاش زیباتر! 
 
دوستای عزیز مراقب خودتون باشید
و چه روز زیبایی
روز مبعث
امیدوارم هر کدوممون یه پیام آوری از زیبایی و خوبی باشیم
و رشد کنیم
 و به معراج بریم برای رسیدن به خوبی
 
هنوز دیر نیست
هنوز صبرِ من، به قامتِ بلندِ آرزوست
عزیزِ همزبان
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟
میخواستم تو همون تاپیکی که بود نقل قولش کنم اما گفتم شاید اینجا بهتر باشه 53258zu2qvp1d9v


(1389 اسفند 3، 21:20)مجتبی نوشته است: يا مَنْ اَنْوارُ قُدْسِهِ لِأَبْصارِ مُحِبّيهِ رآئِقَةٌ، ‏
ای که انوار قدس و  پاکیت روشنی بخش دیده های عاشقان توست

وَسُبُحاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عارِفيهِ شآئِفَةٌ
و تجلی گاه های روی تو برای قلب های عارفان شوینده است

يا مُنى‏ قُلُوبِ الْمُشْتاقينَ وَيا غايَةَ امالِ الْمُحِبّينَ
ای آرمان قلب مشتاقانش و ای منتهای آرزوی عاشقانش

اَسْئَلُكَ حُبَّكَ وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنى‏ اِلى‏ قُرْبِكَ،
عشق تو را می خواهم و عشق هر کسی که عاشق توست و عشق هر عملی که مرا به قرب تو میرساند...

وَاَنْ تَجْعَلَكَ اَحَبَّ اِلَىَّ مِمَّا سِواكَ
و این که به تو از هرچه غیر توست بیشتر عشق بورزم

وَاَنْ تَجْعَلَ حُبّى‏ اِيَّاكَ قآئِداً اِلى‏ رِضْوانِكَ
و عشقم به تو را زمینه ساز رسیدن به مقام خوشنودی خود سازی


وَشَوْقى‏ اِلَيْكَ ذائِداً عَنْ عِصْيانِكَ
و اشتیاقم را به تو بیشتر از عصیانت قرار دهی

وَامْنُنْ بِالنَّظَرِ اِلَيْكَ  عَلَىَّ
با یک نظر به من منت بده!!

وَانْظُرْ بِعَيْنِ الْوُدِّ وَالْعَطْفِ اِلَىَّ
و نظر کن با چشم دوستی و عطف  به من

وَلا تَصْرِفْ عَنّى‏ وَجْهَكَ
و رویت را از من بر نگردان

.

آمین
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
(1392 اسفند 23، 15:54)سنــا نوشته است: [تصویر:  237.gif]

زندگی یعنی نفس کشیدن یعنی قد کشیدن یعنی دیدن یعنی شنیدن یعنی دوست داشتن .

 زندگی خیلی بزرگ است هرگز تنگ نیست میبینی زندگی جملاتی ساده است این انسان است که می کوشد پیچیده اش کند
و در این پیچیدگی های بیهوده مزه اش را نچشد!

زندگی خوشمزه است همینطوری خوشمزه است اصلا نیازی نیست به آن ادویه بزنید اما انسان ها آنقدر ادویه و نمک و چی و چی میزنند
 که چیزی شور و تلخ و نخوردنی را می چشند و از طعم بی نظیر زندگی محروم می شوند!

آدم ها آنقدر سرگرم خریدن بشقاب و کاسه هستند که هیچوقت فرصت پیدا نمی کنند غذا بخورند!
انسان آنقدر به کفش هایش عادت می کند که هیچگاه خنکای چشمه را نمیفهمد!

می توان آسود، می توان آرمید،می توان شاد بود و شاد کرد میتوان خوشحال کرد و خوشحال بود برای همین هستیم که تماشا کنیم باغ
 سرسبز آفرینش را ...

آدم ها مثل کسی هستند که در یک مهمانی مجلل شرکت میکنند اما لب به غذا نمی زنند،
 مثل بچه بهانه گیری می کنند که هر کس به او غذاهای رنگارنگ تعارف می کند رو در هم می کشد و می گوید دوست ندارم.
بزرگترها پافشاری می کنند که تو یک بار امتحان کن باور کن خوشمزه است.خیلی خوشمزه است! تو که هنوز نخورده ای از کجا میدانی
 بد مزه است؟! اما او همچنان رویش را برمیگرداند و می گوید دوست ندارم!


ادامه دارد...

یه سری سلسله پست از سنای عزیز پیدا کردم، جملاتش بر جانم نشست.  Khansariha (8)

.
.

کاش بتونیم بین تلاطم های زندگی، قشنگی لحظه ها رو ببینیم و حسشون کنیم. 53
امیرالمومنین (ع):

جاهِدوا فی ‌سَبیلِ‌‌‌اللهِ بأَیدیكُم فَإنْ لَمْ تَقدِروُا فَجاهِدُوا بِألْسِنَتِكُم فَاِنْ لَم تَقِدروُا فَجاهدوُا بِقُلوبِكُم.

در راه خدا با دستها (و جوارحتان) جهاد و مقابله کنید
و اگر نتوانستید با زبانتان و اگر نتوانستید(لااقل) با دلهایتان مجاهده نمائید✌☘

°•مستدرک، ج ١۱، ص ١٦•°
____

اون کسی ک باید ببینه میبنه ، دلسرد نشو رفیق✌
(1396 خرداد 12، 10:16)همساده نوشته است:
سلام
دیروز تو مترو یه زنه دست یه دختر بچه کثیف رو گرفته بود و داشت گدایی میکرد میگفت که پسر نه ماهش داره کور میشه چشمش آب آورده و این حرفا. این جور مواقع ما آدمها میشیم چند دسته:
۱- یه عده خیلی قلیلی باور میکنن داستان این خانم رو کمک میکنن در حد توان
۲- یه عده کمی بیشتری از دسته اول داستان رو باور نمیکنن ولی دلشون میسوزه و صدقه ای میدن
۳- یه عده زیادی هم دلشون میسوزه هم واسه اون زنه هم خیلی بیشتر واسه اون دختربچه معصوم پلاستیک به دست با اینکه اعصابشون خرد میشه ولی خب کمک نمیکنن به دلایلی
۴- بیشتر افراد هم که به چشم یه شارلاتان و دزد عواطف مردم به این زن نگاه میکنن

اما من دیروز یه تیپ افراد دیگه هم دیدم در مواجهه با این مشکل. نیست که اینقدر تعدادشون کمه ما فکر کردیم نایابن و اصلا وجود خارجی ندارن. قیافه ش مثه شهید چمران بود( کلا من عاشق شهید چمرانم) به خانمه گفت بچه ت کجاس؟ چه میکنه؟ کدوم بیمارستانه؟ مشکلش چیه؟ بعد جای خودشو داد به اون زنه  به همراهانشم گفت شما برید من برم ببینم قضیه این بنده خدا چیه و ایستگاه شوش هم با هم پیاده شدن و رفتن.
نمیدونم داستانشون به کجا رسید نتیجه کاری که کرد هر چی بشه از اون ۴ گروه قبلی تاثیر بهتری داره در این شک ندارم.
این آقاهه یه فرق بزرگ داشت با من و همه آدمهای توی مترو اون قضاوت نکرد اون مسئولیتشو پذیرفت اون دنبال راه حل بود. اون خدا داشت 
(1393 خرداد 12، 15:30)باران.. نوشته است:
(1393 خرداد 12، 13:49)مرد مجاهد نوشته است: چقدر دوست دارم این  داستان تموم شه،
دیگه خسته شدم.
مبارزه را پایانی نیست جوانمرد

(1393 خرداد 12، 14:06)mahsa20 نوشته است: خدایا چقدر خسته ام
میخام برم بخابم ولی یه خواب اروم میخوام
بدون فکر
میخام بخوابم ولی بعدش پر انرژی بلند شم و به زندگی ام برسم
یه راه سخت پیش رو دارم که نیاز به یه عالمه انرژی و صبر داره
خدایا مثل همیشه امیدم به تو
کمکم کن

یه روزایی حسرت این دوران رو میخوری...که چیزی داشتی برای دلواپسی..
و انگیزه ای داشتی برای انرژی و صبر..

این روزا شربت گلاب بخور قبل از خواب..و یه بار سوره ی حمد رو بخون..
بسیار آرامش بخشه..
دقیقا همون حسی رو که میخوای بهت میده


(:
(1394 آبان 18، 20:53)alOne but Happy نوشته است: واییییییییییییی ترک کـــــــــــردن پر از اتفاقات خووووووووووب شادی و نشــــاط هستش چیزهایی در زندگیتون اتفاق میفته که نا خود آگاه میفهمید تاثیر ترک کردن هستش انگار که خدا هی به آدم جایزه میده 317 317 317 بهش میرسیددددددددددد به زودیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
(1393 بهمن 7، 12:35)اميد فردا نوشته است: سلام
من متن گفت و گو مانندي رو ديدم كه مناسب ديدم اينجا بذارم و استفاده ببريد
اين مكالمه مطالب اين تاپيك رو به زبان ساده بيان ميكنه..
جوري كه استدلال ها خيلي سادست و به راحتي استدلال ميشه..
(درسته كه مطلب در مورد رابطه با جنس مخالف هست،اما هرگونه رابطه حقيقي و مجازي و خودارضايي رو هم در نهايت شامل ميشه)
»
نقل قول:
وقتی که حاج آقاگفتند دوست دختر داشته باشید!»


سلام حاج آقا، ببخشید مزاحم شدم. می‌شه یه سؤال خاص بپرسم؟


سلام عزیزم، بپرس.


دوست دختر اشکال داره؟


نه خیلی هم خوبه. اگه دختر خوبی سراغ داری از دستش نده.


حاج آقا جدی می‌گم، درست جواب بدید.


منم جدی می‌گم اصلاً خدا جنس دختر و پسر رو برای هم جذاب آفریده که به هم علاقه‌مند بشن و از هم لذت ببرن.


پس من با مجوز شما فردا می‌رم با یک دختر دوست می‌شم ها، ok؟!


خیلی خوبه، اگه لازم شد خودمم کمکت می‌کنم.


ایول حاج آقا ، دمتون گرم، اصلاً فکر نمی‌کردم این‌قدر پایه باشین!

حالا کجاشو دیدی! البته اگه می‌خوای با مجوز من بری، لطفاً همون جوری که من می‌گم اقدام کن.


چشم حاج آقا ، خیلی با حالی!


حالا کسی رو هم سراغ داری برای خودت؟


راستش یک نفر هست که ازش خوشم اومده.


به به مبارکه. پس زود باش که طرف از دست نره!


چه کار کنم؟ خودتون گفتید همه اقدامات با هماهنگی شما باشه!


تلفن بزن به خونه طرف و با مادرش یا پدرش قرار خواستگاری رو بذار،


در مورد نوع و رنگ دسته گل خواستگاری هم می‌تونی از سلیقه خیلی خوب من استفاده کنی!


حاج آقا سر کارمون گذاشتی؟! من فقط می‌خوام باهاش دوست بشم.
نه عشقی در کاره ونه ازدواج. مثل یک دوست.

یعنی چه جوری؟

مثل همه دوستای دیگه‌ام.

پسرا؟

بله.

یعنی اصلاً جنسیت در کار نیست؟

نه باور کنید اصلاً نیست. فقط یک رابطه عاطفی و دوستانه است. برای مثلاً درد دل کردن و...

باور می‌کنم البته در یک صورت.

چی؟

این دوست رو که فقط برای عواطف و دوستی می‌خوای

و توجهی هم به جنسیتش نداری از بین پسرها انتخاب کنی.

آخه نمی‌شه که... .

چرا نمی‌شه اتفاقاً چون پسر هستن بیش‌تر هم درکت می‌کنن.

نه حاج آقا دختر خیلی عاطفی‌تره!

پس جنسیت هم مهمه!

یعنی می‌خواین بکین من قصدم شهوت‌رانی با دختر مردمه؟!

نه عزیزم من چند ساله که می‌شناسمت
و می‌دونم پسر پاکی هستی فقط می‌خواستم بدونی و بدونم
که اون چیزی که تو می‌خوای فراتر از یک دوست معمولیه،
چیزی می‌خوای که به خصوصیات زنانه و دخترانه مربوط می‌شه
و توی پسرها پیداش نمی‌کنی و مطمئن هستم تمایل جنسی به معنای خاصش منظور تو نیست. درسته؟

بله

پس حالا از اول بپرس تا جواب بدم.

دوستی با دختر بدون دید جنسی و شهوت اشکال داره؟

جواب چه جوری می‌خوای؟ شرعی؟ عقلی؟ روان‌شناسی؟ اجتماعی؟ و...

یک جواب می‌خوام که قانع بشم، آخه خیلی از هم‌کلاسیام دوست دختر دارن
و به نظر میادهیچ مشکلی ندارن و من احساس کمبود دارم.
آخه من که نمی‌فهمم چند دقیقه در روزپیامک زدن
و چند دقیقه صحبت با یک دختر چه مشکلی برای من می‌تونه ایجاد کنه؟

نظر خودت چیه؟

نمی‌دونم واقعا گیجم. از یک طرف خیلی‌ها رو می‌بینم
که این‌جور رابطه رو دارن و هیچ مشکلی هم ندارن
و از طرفی خیلی‌ها هم که آدم‌های باسوادی هستن و من قبولشون دارم
با این کارها مخالفن. ولی واقعاً نمی‌تونم قبول کنم که خدا از لذت بردن
من (که به هیچ کسی هم آسیب نمی‌زنه) ناراحت بشه.

به نظرت کی می‌تونه حرف آخر رو بزنه؟

شما بگید.

اگه تو یک وسیله برقی گرون قیمت و حساس بخری، از کجا می‌فهمی
که چه‌طور باید ازش استفاده کنی که آسیبی نبینه و بهترین کارآیی رو داشته باشه؟

از کاتالوگش.

کاتالوگش رو کی می‌نویسه؟

کارخونه سازنده‌اش.

وقتی تو اون جنس رو خریدی و پولش رو دادی،
چه دلیلی داره که کارخونه تو رو امر و نهی کنه
و از بعضی استفاده‌ها منعت کنه و تو چرا باید به دفترچه راهنمایی که کارخونه نوشته عمل کنی؟

سودش به خودم می‌رسه چون اگه به دفترچه عمل نکنم خودم ضرر می‌کنم.

قبول داری که دستورات سازنده هر وسیله در واقع دستور به تو نیست
بلکه خبر دادن به تو از یک واقعیت‌هایی درباره وسیله‌ای هست که مالکش هستی؟

بله کاملاً.

پس ببین نظر سازنده‌ات چیه. هر جا خدا می‌گه این کار واجبه

یعنی برای این‌که جسم و روحت بهترین کارآیی و کم‌ترین آسیب رو داشته باشه

این کار ضروریه و اگه می‌گه این کار حرومه یعنی این کار باعث آسیب به جسم یا روحت می‌شه.

وگرنه خدا نه فقط از لذت بردن انسان از جنس مخالفش ناراحت نمی‌شه

بلکه همون جوری که گفتم، اصلاً مرد و زن رو برای هم جذاب آفریده که از هم لذت ببرن.

پس به نظر شما هم این کار اشکال داره؟

به نظر من نه. به نظر سازنده من و تو.

می‌شه بگین چه ضرری داره؟ آخه من که فقط یک رابطه عاطفی و دوستی می‌خوام!

البته رابطه‍ای که فقط با یک جنس مخالف حاصل می‍شه.

اگه خدا این دوستی رو منع کرده پس به این نیاز من چه جوابی می‍ده؟

ازدواج.

حالا کو تا ازدواج؟!

بله قبوله که فاصله بلوغ جنسی تا ازدواج خیلی زیاده اما اگه می‌خوای

از ازدواجت لذت کامل رو ببری باید این دوره محرومیت رو تحمل کنی.

چه ربطی داره؟ این دوستی برای ارضای عواطفه و ازدواج برای ارضای خیلی چیزای دیگه.
من تا زمانی که بتونم ازدواج کنم با یک نفر دوست هستم که آرامش داشته باشم.

یعنی بعد از ازدواج آرامش نمی‌خوای؟

چرا.

از همسرت یا باز هم از یک دوست دیگه که کسی غیر از همسرت باشه؟

نه دیگه، ما از اوناش نیستیم. اون موقع فقط همسر.

اصطلاح بیسکویت قبل از غذا رو شنیدی؟

منظورتون چیه؟!

یک روز مثلاً ساعت ۱۲ ظهر می‌ری خونه و گرسنه‌ای اما به دلایلی قراره ساعت یک غذا بخوری.

اگه تا قبل از غذا بخوای یک کیک یا بیسکویت یا شیرینی یا... بخوری، مامانت چه عکس‌العملی نشون می‌ده؟

می‌زنه توی سرم و می‌گه یک کم جلو اون شکمتو بگیری نمی‌میری که! صبر کن یه ساعت دیگه غذا میارم.

مامانت از گرسنگی تو لذت می‌بره یا از خوردن تو ناراحت می‌شه؟

هیچ‌کدوم. فقط می‌خواد اشتهام کم نشه و غذام رو با لذت و کامل بخورم.

دوست دختر قبل از ازدواج هم حکم همون بیسکویت قبل از غذا رو داره!

هر قدر ازش لذت ببری به همون مقدار از لذت ارتباطت با همسرت کم می‌شه

حتی اگه این لذت بردن فقط در حد حرف زدن باشه. یا دست دادن یا... .

تا حالا این جوری نگاش نکرده بودم. 

یک جمله هم بگم شاید خیالت راحت‌تر بشه. امام علی(ع) می‌فرمایند:

برای هر کسی مقدار خاصی روزی مشخص شده (که البته راه‌هایی برای افزایش اون هست)

و اگه کسی بخواد از راه حرام به روزی بیش‌تری برسه، به همون مقدار از حلالش کم می‌شه.

لذت هم یکی از روزی‌های ماست اگه قراره تو در عمرت ۱۰۰ واحد لذت ببری،

می‌تونی همه‌ش رو از همسرت ببری و می‌تونی ۱۰ یا ۲۰ یا ۵۰ تاش

رو از بیسکویت قبل از غذا ببری و بقیه‌اش رو با همسر آینده‌ات. به نظرت تو کدوم حالت زندگیت گرم‌تره؟
----------------------------
اگر فکر میکنی 
 که
میتوانی
قطعا 
Khansariha (69) میتوانیییییی Khansariha (69)
----------------------------
حالا بشین با خودت فکر کن ببین
 فکر میکنی ؟ 
---------------------------------
(1391 بهمن 14، 2:24)می توانم نوشته است: سلام
طهورا خانوم چرا تا الان بیداری؟
منو ک میبینی عادت دارم تو خواب میام کانون
بعدشم
آقا تا این تالارای شاد شاد شاد مطلب نخونده داری اورژانس چرا میای؟
یعنی بخش سوتیا ته خنده است
فک کن یکی نمیدونم چی سرچ زده بوده امده بوده کانون بخش سوتی خوشش امده بوده عضو شده بوده تازه میخواسته به داداششم معرفی کنه! بعدا تازه بقیه کانونو خونده فهمیده خ ا اصلا چیه!!!
برو بخون بخند
منم موتورم دیگه داره خاموش میشه

راستی وضو ورو بگیر ی مسواک مشتم بزن خیلی موره
5353


Gigglesmile  خدا رحمش کرده
----------------------------
اگر فکر میکنی 
 که
میتوانی
قطعا 
Khansariha (69) میتوانیییییی Khansariha (69)
----------------------------
حالا بشین با خودت فکر کن ببین
 فکر میکنی ؟ 
---------------------------------
 سپاس شده توسط
(1401 ارديبهشت 28، 1:56)العبد المرحوم نوشته است:
(1400 فروردين 16، 16:30)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: پست رامین خیلی جالب بود.
منم تجربه مشابهی دارم، از نوع علمی البته.
شاید به دردتون (مخصوصا جوون ترا) بخوره.

سال ۹۱ موقع انتخاب رشته، می تونستم هر رشته ای رو که بخوام رو انتخاب کنم.
تقریبا کل جهان بهم می گفتن که برو دنبال رشته هایی که پول ساز هستن.
من هدفم علمی بود، می خواستم کار علمی درست و حسابی بکنم.
می خواستم یه تحولی توی علم بوجود بیارم.

برای همین وقتی تصمیمم قطعی شد، فیزیک رو انتخاب کردم.
پدر و مادرم بعد از این همه سال هنوز که هنوزه، ابراز ناراحتی می کنن به خاطر انتخابم.
اما این انتخاب رو کردم و براش هزینه هم دادم و پاش ایستادم.

چند سال بعد کارشناسی که داشت تموم می شد،
اکثر دوستام اپلای کردن و رفتن، من هم به راحتی می تونستم برم خارج از کشور ادامه تحصیل بدم، رزومه خیلی خوبی داشتم.
اما می خواستم بمونم و توی کشور خودم کار کنم و برای کشورم کار کنم.

به نظر خیلی آرمانی و شعاری می اومد و تقریبا همه مخالفت می کردن،
ساعت ها با دوستام بحث می کردم سر این موضوع، آخرش نه من قانع شدم نه اون ها،
دلایل اون ها برای من قانع کننده نبود، این که:

بد بخت می شی،
حیف تو نیست،
ایران قدر تو رو نمی دونن،
اپلای کن مدرکت رو بگیر و بعدش برگرد ایران خدمت کن.
اگر بری خارج بیشتر توی ایران روی حرفت حساب می کنن.
کار گیر نمی آری،
نمی تونی ازدواج کنی و ...

من یه نفر بودم، اونها خیلی،‌اما به عقل خودم شک نکردم،
برای من هیچکدوم از این دلایل قانع کننده نبود. برای من مهم نبود که مردم چه فکری می کنند و بقیه چه راهی رو انتخاب می کنن.
برای من مهم این بود که به کشورم کمک کنم، برای همین حاضر بودم هزینه بدم و سختی هم بکشم.
و مطمئن بودم وقتی ایران بمونم خدمت بیشتری به کشور خواهم کرد.

نتیجه این شد که توی این ۸ سال درسی که خوندم، هر موقع با دوستام صحبت می کردم، همیشه خدا ناراضی بودن.
همیشه  گله می کردن، هر دفعه بهونه ای هم پیدا می کردن،

جالب نبودن درسایی که می خونن
مشکلایی که با دانشگاه دارن
مشکلایی که با استادشون پیدا کردن
مشکلایی که سر کلاس های تمرین پیدا کردن

این توی کلامشون مشترک بود که می گفتن تا چند سال آینده دیگه همه چی خوب میشه.
یه سال کنکور می خونیم بعدش راحتی، دو سال تلاش می کنیم اپلای می کنیم، بعدش راحتی، دکترا تموم میشه کار گیر میاریم بعدش راحت می شیم، اقامت می گیریم و بعدش راحت می شیم.
من که یاد این عکس می افتم.

[تصویر:  d.jpg]

برعکس من تک تک این سال ها رو زندگی کردم،
وقتی من سر کلاس نسبیت عام داشتم حظ و بهره می بردم، رفقام توی کلاس ریاضیات مهندسی و ... چرت می زدن.
وقتی من مقالات علمی جدید رو با اشتیاق می خوندم، دوستام به سختی توی آزمایشگاه مشغول کار با دستگاه بودن به این امید که زودتر کارشون تموم شه.

من هیچوقت درسی رو برنداشتم به خاطر این که استادش ساده گیره، یا این که استادش توصیه نامه میده و ...
من همیشه دنبال این بودم که درسی رو بردارم تا یه چیزی یاد بگیرم.

نتیجه اش هم این شد که سه ماه گذشته بهترین روزهای عمرم رو سپری می کردم،
با این که از بعضی لحاظ شرایط خوبی نداشتم، اما نمی دونید چه لذتی داره وقتی درگیر یه موضوع علمی مهم می شید،
باورتون نمیشه، بعضی شب ها اینقدر مسئله درگیرم می کرد که به سختی می تونستم بخوابم،
صبحم خود به خود زود بیدار می شدم و همچنان مغزم در حال تحلیل و ایده زدن و ... بود.
یه جاهایی خودم هم خسته می شدم، اما مثل معتادها درگیرش شده بودم، اینقدر که لذت داشت.
فهمیدن چیزهای جدیدی که هیچ کس تاحالا توی تاریخ بشریت نفهمیده.


رزومه علمی من از خیلی از دوستانم (حتی اون هایی که اپلای کردن) بهتره.
و در حال حاضر چند قدم فاصله دارم با انجام دادن کارهای خیلی بزرگ. برای همون تحولی که دنبالش بودم.
چند قدم سخت البته.

ممکن هم هست واقعا به اون هدفی که دنبالش هستم نرسم، اما وقتی مسیری که انتخاب کردم رو دوست داشتم، ناراحتی نداره.

به نظر من مسیری که انتخاب می کنید به اندازه هدف مهمه.
اگر دوست دارید پزشکی قبول بشید و این پزشکی از مسیر کنکوری می گذره که ازش زجر می کشید به مسیر و هدف شک کنید.

من واقعا حسرت ثانیه هایی رو می خورم که اشتغال به چیزی داشتم که من رو از مسیر اصلیم منحرف کرده.
یک سال واقعا زمان زیادیه. 53258zu2qvp1d9v 

مهم نیست بقیه چی میگن و چه فکری می کنن، برید دنبال کاری که براش ساخته شدید.

فیزیک، کارآفرینی، هنر، سینما، پزشکی، موسیقی، زیست شناسی، دلالی، اپلای و ....
هدف و مسیر جفتش مهمه.

توی مسیری باشید که اگر هم به هدف نرسیدید، چیزی رو از دست ندید.


مهم نیست بقیه چی میگن و چه فکری می کنن، برید دنبال کاری که براش ساخته شدید.  53258zu2qvp1d9v

(1401 مرداد 14، 10:20)یا باب الحوائج نوشته است:
(1396 تير 13، 10:23)همساده نوشته است: .....
..................................................
دوستان یه چیزی بگم؟ باشه میگم 4chsmu1
اگه لغزشی هستی اگه به سختی میتونی چند روز پاک بمونی اگه اعتیاد به پورن داری به فیلم و عکس داری یا با افکار جنسی و رویاپردازی های جنسی مشکل داری اگه چشمات هرز میپره و کله ت دائما راه میفته همه اینا قبول همه اینها رو من میپذیرم به عنوان یه دوست همدرد همش واسم قابل درکه واست دعا هم میکنم
ولی خدا وکیلی جون همساده که اینقدر واست عزیزه 53258zu2qvp1d9v جون کسی که دوست داری:
 نزار عادی بشه واست این چیزا 
نزار شهوترانی بشه جزیی از زندگی روزمره و روتینت 
بی تفاوت نشو نسبت به پاکیت حتی اگه هر روز لغزش میکنی
غسل کردنت رو به تعویق ننداز
پوشیدن لباس های تمیز
استغفار رو به تعویق ننداز
دعا برای پاک شدنت
پشیمونی تو قلب و ذهنت رو به تعویق ننداز
حذف کردن فیلتر شکن و دیلیت کردن فیلمها رو حتی اگه امیدی نداری که فردا باز نصبش نکنی به تعویق ننداز
دست از تلاش برندار
هیچ وقت نزار واست عادی بشه خودارضایی
تلاش کن این نفرت و کینه از شهوترانی همیشه تو دلت بمونه
هرگز توی سر خودت نزن و خودتو تف و لعنت نفرست ولی جان مادرت نزار عادی بشه واست لغزش حتی اگه سریالی هستی
به هر بهانه ای به هر هدفی به هر انگیزه نصفه نیمه ای شده یه جرقه درون خودت روشن نگه دار
هر بار که لغزش کردی حتی اگه امیدتم صفره پاک بشی بگو این بار آخره بگو دوباره شروع میکنم
اینو از داداش کوچیکتون قبول کنید که سیاهی و بدبختی و نکبت و کارهای به شدت پست و کثیفتر در راهه اگه همه چی واست عادی بشه
میگی کانون اومدنم سود نداشته نتونستم پاک بمونم ولی باز بیا هر روز بیا خودتم حرف نزدی حرفهای بقیه رو بخون
 بترس از سرنوشت انسانهایی که گفتن آب که از سر گذشت چه یه وجب چه صد وجب
 دنیا ساکت نمیمونه جوری امتحانت میکنه و زمینت میزنه که نتونی دیگه پا بشی به خودت غره و مطمئن نباش که اوج خلافت اینه تو حمام یا تو خلوتت یا تو اتاقت با یه فیلم لغزش میکنی
 بترس از آزمایشهای روزگار بترس از روزی که مورد آزمونت قرار بدن و رفوزه بشی جوری مردود بشی که دیگه فلکم نتونه جمعت کنه
 کسایی که عمرشون سلامتیشون بر باد رفت هیچ فرقی با ما ندارن هیچ فرقی سر بزنگاه پاشون لغزید چون عادی شده بود همین شهوترانی های به ظاهر کم خطر و کم ریسک
 نگو فیلم پورن و یه عکس و یه صحنه که این حرفا رو نداره شدت بیماری به حدی میرسه که به فیلمهایی روی میاری که نشانه عدم سلامت روح و روانه نمیخام اسم ببرم ولی به دیدن چیزهایی میفتی که دور از جون حیوون هم حالش بد میشه از دیدنش نگو ارتباط با جنس مخالف در حد پیامک و چت که ترس نداره بترس از عاقبتی که گریبانگیر خیلیها شد تو از اونها لزوما باهوشتر نیستی یهو چشمتو باز میکنی میبینی چیزایی رو از دست دادی که دیگه برگشت پذیر نیست نگو من مراقبم مثه معتادی نباش که میگه من با معتاد گوشه خیابون فرق دارم اون معتاد و بیماره نه من 
به افراد پاک و طاهر فکر کن نه به اینکه همه دچارن و مبتلا نگو منم یکی سر این همه مبتلا
در یه کلام  نزار هیچی واست عادی بشه نزار پشت درس و کار و مطالعه و تفریح قایم بشه شهوترانیت نزار دلمشغولی ها و گرفتاریها سرپوشی بشه برای اینکه یادت بره مشکلی هست
با هر درجه ای از پاکی با هر اعتقادی با خدا رابطه تو باهاش قطع نکن همیشه باهاش بحرف
دیگه سختی های اون دنیا رو نگفتم و کیفرهای اخروی رو چون نیازی نیست به نظرم تصور کیفرهای همین دنیا به اندازه کافی دردناک و بیم آور هست.
یادمان باشد نزاریم گناه عادی بشود.........

اینا اینقدر قشنگ بودن که از همین تاپیک دوباره فرستادم 53258zu2qvp1d9v
اگه این دوتا لینک رو وقت گذاشتی و خوندی، بعدش میتونیم مطمئن باشیم که قصد صددرصدیت ترکه.

https://www.ktark.com/Thread-%D8%AA%D8%A...#pid612256


https://www.ktark.com/Thread-%DA%AF%D8%B...#pid612283


اره طولانیه چون راه ترکم طولانیه ولی قول میدم بعد خوندنشون همون آدمی نیستی که وارد تونل شد 53 302  


https://www.ktark.com/Thread-%DA%AF%D8%B...#pid621890

https://www.ktark.com/Thread-%DA%AF%D8%B...#pid621964


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان