(1395 فروردين 5، 20:43)درخشنده نوشته است: [ -> ]این بزرگمرده حالا کی هست؟
حرفام منفیه توی پروفایل میگم
درخشنده اون بنده خدا هر کی بود فردا رفتنیه... بذار ناشناس دفنش کنیم... فاتحه بخون براش...
داداش جون گروه واسه حرفای منفی هم فضا داره... حرف هامون رو اینجا نزنیم، کجا بزنیم؟
چقدر اینجا حرف های تکراری بزنیم؟
چقدر اینجا کنار هم بشینیم و برای هم از گل و گلدون و درخت و سروناز بگیم!؟
به من گفتی:
نقل قول: تو میدونی کجای کار میلنگه که درست نمیشم؟!
انگار که روز اول و هفته ی اول تشنه بودم هنوزم هستم! فقط یکم بیشتر شده!
نمی دونم درست شدن رو چی تعریف می کنی؟
هستن آدمایی مثل من که اگه به 100 روز پاکی برسن، حس درست شدن که هیچ، حس انسان کامل بهشون دست میده...
انگار که همه چیز در حیطه ی اختیاری اون هاست... و اون ها برنده ی بالفطر در همه چیز...
اما هستن آدم هایی که نگاه شون به نتیجه نیست...
نگاه شون به راهه... به مسیری که طی می کنن...
اگه محل فعلی شون از محل قبلی شون ارتفاع بیشتری داره، اما آیا جای پاشون هم جای پای محکم تریه؟
یا به همون سستی محل کم ارتفاع قبلی؟
این جور آدم ها درست شدن رو به درست شدن رفتارشون می بینن...
درست شدن فکرشون... درست شدن روح... درست شدن درون شون...
و من فکر می کنم تو جزء این دسته از آدم ها باشی...
از تشنگی گفتی... که خیلی تشنه ای!
اول از همه...
این تشنگی هر چی که هست از اراده ی تو خیلی کوچیک تر بوده و هست...
چون یه دفعه و دو دفعه رو میشه رد کرد... اما هر روز و هر ساعت رو نه...
تبریک میگم به تو...
که اینجا هم مثل خیلی جاهای دیگه ی زندگیت... نشون دادی که تشنگی هر چقدر هم باشه، اما حرف اول و آخر رو چیزی از جنس اراده می زنه...
اراده ای که خیلی از ما گمش کردیم... و بی تفاوت نسبت به میزان تشنگی، همیشه یه بازنده ی راحت برای رقیب مون بودیم...
اما اصل بحث...
تشنگی که ما در موردش حرف می زنیم به نظرم از اون تشنگی ها نیست که هیچ وقت برطرف بشه...
باید باشه...
چون انسانیم... چون خدا این مدلی ما رو آفریده...
تو وجودمونه... و نشون دهنده ی نیازی که باید پاسخ داده بشه...
باید پاسخ داده بشه... اما آیا راهش مهیا هست؟
نه...
لااقل در شرایط فعلی نه...
تنها راه نسبتا مهیاش احتلامی هست که تو خوابه...
که هر چند بودنش بهتر از نبودنشه... اما شاید مشکلات دیگه ای هم به وجود بیاره...
که البته واسه همه هم رخ نمیده... نمی دونم وضعیت تو چه جور بوده...
اما حالا که شرایط پاسخ دادنش (لااقل تو بیداری) مهیا نیست، باید شرایط کنترل کردنش رو مهیا کرد...
کنترلی که در نهایت با حس خوب همراه بشه...
نه کنترلی که همراه با حسرت بشه...
نه کنترلی که همراه با اذیت شدن باشه...
که حسرت ناشی از ناتوانی در پاسخ به یه نیاز فطری ساده نخواهد بود...
و اذیت شدن و جنگ و گریز دائمی با نفس هم قطعا ما رو خسته و رنجور و درمونده می کنه...
صحبت سر رسیدن به این حس خوب هست...
که چه کنیم حالا که کنترل رو انجام میدیم، حس خوب بیشتری از این کنترل همراه ما شه؟
راحتیش بیشتر و سختی هاش کمتر...
قاعدتا این سئوال هم مثل هر سئوال دیگه ای یه پاسخ مشخص نداره...
مجموعه ای از پاسخ هاست که کنار هم یه پاسخ جامع رو تشکیل میده...
عده ای خودارضایی رو گناه می بینن... دور شدن از خدا...
و طبیعتا پاک موندن و نزدیک شدن راه شون به خدا حال شون رو بهتر می کنه... روز به روز بیشتر و بیشتر...
عده ی دیگه این یه مقدار حال بهتر براشون کافی نیست... سراغ ترک باقی گناه ها هم میرن...
خب معلومه که درون شون پاک تر... و حس و حال شون هم بهتر...
و عده ی دیگه ترک باقی گناه ها هم براشون کافی نیست... سراغ فضیلت ها میرن...
که مشخصاً درون شون خدایی تر... حس و حال شون هم بهتر...
بحث من دینی نیست... اشتباه نکن...
صحبت سر رشده... سر پیشرفت...
کنار گذاشتن خ.ا کار سختیه... خیلی هم سخت...
اطراف مون رو نگاه کنیم و واقعیت رو ببینیم...
اما اگه همین کار سخت، صرفا خودش به تنهایی کنار گذاشته شه، اون دستاوردهایی که باید داشته باشه رو نداره...
چون پاک شدیم... به قله ی مرتفع تری هم رفتیم... اما هنوز جای پای محکم تری نداریم...
نیاز به بررسی خودمون داریم... نگاه کنیم ببینیم:
فکرای منفی مون چقدر از قبل باقی مونده؟ فکرامون پاکیزه شده؟ مدل ذهنی مون تغییر کرده؟ قبلا اگه تو یه شرایطی، یه سری فکر بد می اومد سراغم، الان هنوزم همون طوره؟
رفتارمون چی؟ رفتارمون عوض شده؟ کارهایی که من قبل ترک تو یه شرایط مشخص انجام میدادم، تغییر کرده؟ یا من همون آدم قبلی ام و با رفتارهای سابقش، صرفاً در یک جسم پاک؟
گذشته مون رو چقدر بخشیدیم؟ نکنه هنوز توش شناوریم؟ اصلا فهمیدیم که از گذشته مون جدا شدیم؟
چقدر خودمونو باور کردیم؟ توانایی هامون رو؟ بعد از این همه روزی که پاک موندیم...
چقدر به اشتباه بودن خ.ا اعتقاد قلبی داریم؟ به درست بودن ترکش چی؟ کاری که انجام دادیم رو ارزشمند می دونیم؟
خ.ا رو که ترک کردیم... آیا تلاشی هم کردیم بقیه جنبه های زندگیمون رو بهبود بدیم؟ چیزایی که مدام اذیتمون می کنه... چیزایی که مثل سوهان روی روح و روان مون کشیده میشه...
اما جدای از مطالب بالا این رو هم بگم:
1-
عوض شدن شرایط بی تاثیر تو وضعیت و حس و حال ما نیست...
به فرض منی که تو 10 سال گذشته جز با دوستای هم جنس خودم ارتباطی نداشتم... امسال وارد دانشگاهی شدم که از چهار طرف خانم ها من رو احاطه کردن!
این شرایط جدیده و من هنوز نتونستم خودم رو باهاش وفق بدم... طبیعتاً تو روند ترکم دچار چالش هم میشم...
یا مثلاً منی که مشکلم افسردگی بود و تو سال های قبل داروی لحظه ایم خ.ا بود...
حالا شرایطم تغییر کرده و جز مشکل افسردگی، تنهایی و بی پولی و کار سخت هم بهش اضافه شده...
و من هنوز نتونستم به این شرایط جدید فائق بیام...
طبیعتا روند ترک من هموار که نشده هیچ، سخت تر هم شده...
2-
میل جنسی ما با طبع مون در ارتباطه...
یکی سرد و خشکه... یکی گرم و تر...
خب قطعا فرق هست بین این ها...
3-
همون قضیه ی احتلام که بالا گفتم...
بودنش و میزان تکرارش بی تاثیر نیست...
نمی دونم چقدر حرف هام برات گویا بود... و نمی دونم چقدر درسته این حرف ها...
اما این همه ی چیزی بود که بلد بودم و می تونستم بگم...
نه از زبان کسی که بیشتر از تو می دونه و اهل عمل کردنه... از زبان کسی که درگیره و دوست داره کمک کنه...
من نمی دونم دوای درد تو چیه...
بهترین دکتر هر کس خودشه...
خودمون که بهتر از هر کس دیگه ای از شرایط مون آگاهیم...
و بیشتر از هر کس دیگه ای خودمون رو می شناسیم...
ببخشید بابت این جواب طولانی...
وقتایی که وقت داشته باشم، واسه کسایی که دوست شون دارم، جواب های طولانی تری می نویسم...