مرسی فرمانده جان
ولی یه نکته رو بهت میگم تو پیشنهاد دادنت بهتره لحاظ کنی
وقتی کسی کاری رو انجام میده همیشه 2گروهن که درباره کارش نظر میدن
اول گروهی که کار رو نقد میکنه و همیشه نتقدش رو با راهکارهایی همراه میکنه تا برای بهتر شدن اون کار کمکی هم کرده باشه.
دوم گروهی که کار رو نقض میکنه و هیچ راهکاری رو هم تو دستش نداره.
اکثرموقعه ها این موضوع نقض مخربه ولی نقد کارسازه.
از باب دوستی اینها رو گفتم تا یه وقت این نقد زیبات تبدیل به نقض نشه.
در ضمن مگه فکر کردن چقدر زمان میبره ؟
حالا شما به خاطر کانون یه شب نیم ساعت دیر بخواب و درباره یه راهکار فکر کن و نقد روا انجام بده.
از بقیه دوستان گل جنگو هم درخواست دارم تا اگر پیشنهادی و انتقاد سازنده ای دارن به خانوم حسن یوسف و یا من پیام خصوصی بدن تا فعالیتمون هرچه بهتر بشه
سلام مجدد
باور کنید من ذهنم درگیره این بیماریه و دارم خودمو هرجور شده کنترل میکنم ...
یه جوری برنامه ریزی کنید ... روزهای سر زدن حامیا مشخص بشه ...... بچه ها رو تفکیک کنید و منظم کنیدو به حساب تک تک همه برسید .....قرار بذارید تو کانون .... برا فعالیتا اسم انتخاب کنید ... ارتباطارو بیشتر کنید ... جوری باشه که هیج کدوم از اعضا حتی یه هفته غایب نباشن .... فعالیتا رو متمرکز کنید ... به هم ریخته پست نذارین ... برا هر هفته یه اسم بذارین ... مثل مردم مصر و بحرین و یمن و لیبی .....گروه رو به گروه های کوچیک تر تقسیم کنید ... تا بچه ها بیشتر ازهم مراقبت کنن ....برا هر هفته یه هدف تعیین کنید ... با هم ترک رو شروع کنیم .... نه هرکسی برا خودش .... شکست ها رو ریشه یابی کنید ....مقالات تاثیر گذار رو به همدیگه معرفی کنیم .... از روش های شخصی بگیم ...
همه ی اینا موقعی عملی میشه که بجه ها واقعا ارتباطشون رو باکانون حفظ کنن ...
پس قدم اول اینه که هم پیمان بشیم برا اینکه تا آخرش کنار هم باشیم و رفیق نیمه راه نشیم ....
قول بدید ...
من دستمو دراز کردم .... بسم الله
اااااااااااااای ول
حالا به این میگن نقد
دستت درد نکنه
ولی قرار بود پیام خصوصی کنی که!!!!!!!!!!
حالا اشکال نداره ایشاله دفعه بعد
ما بازم منتظریم
سلام به دوستان عزیز جنگجو
منم نقدهای فرمانده کاملا قبول دارم و کاملا درست میگه
بالاخره یکی پیدا شد که این کانون از یکنواختی در بیاره
درسته که فرمانده با لحن بدی نقد شروع کرد
یه منتقد میتونه خیلی بهتر و قشنگتر انتقاد کنه
فقط فرمانده جان ما همه ادمای انتقاد پذیری هستیم و قبول داریم که ایراداتی داریم
اما حواست باشه که انتقادت تبدیل به توهین به بچه ها نشه
بقول تولد40 نقد باشه یه وقت نشه نقض
یکی از مشکلاتی که این کانون داره من مطرح میکنم راهکارش با شما اقای منتقد
جدای از اینکه بعضیا هفته ای یکبار میان
خیلی ها بعد ثبت نامشون دو سه بار میان و دیگه کلا کانون فراموش میکنن و به خودارضایشون ادامه میدن
به نظر شما چطور میشه اونارو پابند کانون کرد حتی اگه ادرس ایمیل شون بذارن میشه از طریق ایمیل باهاشون ارتباط برقرار کرد
اما مشکل اینجاست که خیلیا مشخصاتشون کامل نمیذارن
سلام دوستان.من که هستم در رکابتون هر جور که تمایل دارین.فقط بگین چکار کنم
سلام بچه ها
خوبببببببیییییییییییییییین
میخوام یه طرحی رو شروع کنم
به اسم طرح طهارت
که چند مرحله داره
دارم دربارش فکر میکنم
حالا میام جزییاتشو بهتون میگم
ایشاله که همراهی کنید
خیلی به ترک کمک میکنه
وقتی با برنامه پرواز حسن یوسف خانوم تلفیق بشه دیگه محشر میشه
ما منتظر طرح شما هستیم
هیچ جا نمیریم همینجا هستیم
میگم راستی بچه ها این عماد پیدا نیست
سنگین تا میکنه یا بازنشسته شده نمیدونم چرا یهو رفتم تو فکرش
ردپاشو تو کانون نمیبینیم
سلام اومدم بگم من حالم خیلی بده ..............................چی کار کنم دیگه از طریغ پ.خ به خیلی ها گفتم هیچ راه حلی هم پیدا نشده
:smiley-yell:
اقای باریس
شما مشکلت اینه که خودت نمیخوای
هر موقع واقعا تصمیم گرفتی بیا من خودم راهنماییت میکنم
اول قبل از هر چیز باید خدا بتو شناسوند که کیه و چیه
و ما کی هستیم و چرا داریم زندگی میکنیم و هدفمون از زندگی چیه
خدمت دوستان گل عرض کنم من این حرف میزنم
چون از طریق مسنجر باهاش حرف زدم و میدونم مشکلش چیه
و واقعا وضعش خرابه و بحرانیه
اگه تو کانون کسی درست و حسابی میتونه راهنماییش کنه
زودتر تا خودکشی نکرده
یا بقیه الله .........................
شرمنده ام ز خود و اعمال خود ........
باشد که دوباره نخورم فریب شیطان .....
روز و شبم شده چشم چرانی ......
آقا قسم که خسته ام ازین مصیبت ......
خود باید عاقبت بگیری دست من را....
ورنه ابلیس به ضلالتم کشاند........
گناه کارم درست ...... عشق شما در وجودم ریشه دوانده چه کنم ؟؟
آقا ذهن مرا شست و شو ده ....... خسته ام ازین همه بی چشم و رویی .......
مولا تویی .... بنده منم ..... باید که فرق باشد بین من و مولای من......
آقا نیا ..... گر توبیایی من کجا بروم ..... از شرم خودرا در کجا نهان کنم .........
آفا دلم تنگ دعای کمیل است ..... آقا دلم تنگ دعای عهد روزهای راهیان نور است ....
آقا نمی گویم بریده ام ولی بریده ام بی شک .....
من امید دارم به روزهای سبز .... چه کنم که زانوانم توان ایستادن را ندارند .....
مهدی جان شرم دارم که نام تورا بر زبان آلوده ام جاری میکنم ، ببخش عبد عاصی ات را
از آن بدتر شرمنده ام که یاد تو را در لابه لای انبوه افکار شیطانی و زشت عبور می دهم و در ذهن آلوده ام مرور می کنم ...
به راستی که ذهن من چقدر جای تو را دارد .... هیچ ... هیچ ...هیچ
یابن الحسن امدادی رسان تا که تمام عمر خود را وقف راه تو کنم .... یابن الحسن کجایی ؟
نمی دانم چه میخواهم بگویم .... زبانم سردو خشک مانده ..... این حرف ها ، دل نوشته بود ... بدون هیچ فکر قبلی و هیچ ذهنیت قبلی .... ناگهان بیرون ریخت از اعماق دلم ....................
یا صاحب الزمان الغوث الامان ..... یا صاحب الزمان الغوث الزمان
hadi جااااااان
باور کن راست میم از مسافر پاکی بپرس اگه باورت نمیشه