کانون

بچه برای ترک خ.ا به نظر من مهمترین کار این باید باشه که
شما در قدم اول موقعیت هایی که از اون جا ضربه می خورید رو پیدا کنید.
و برای اون چاره بیاندیشید.
من خودم یکی از اینترنت ضربه می خورم و یکی هم وقتهایی که بیرون از خونه ام.
و البته تنهایی
قبل از هر چیز باید حواسم به این ها باشه.
دیشب ساعت دو شب گفتم بیام کانون ، همه خوابند ، موقعیت خطرناک.
تبلت رو که برداشتم ، قشنگ صدای وسوسه رو حس کردم. خیلی مبارزه با خ.ا پیچیده نیست. کافیه اولین زمزمه رو شنیدین ، فورا موقعیت خطرناک رو ترک کنین.
نگین ، نه بابا اتفاقی نمی افته.
بچه ها به این ختم صلوات هم عنایت داشته باشید. وقتی نمی گیره. ولی تاثیرش تضمینیه.

(1395 ارديبهشت 30، 22:36)Deril نوشته است: [ -> ]دریل/ گروه موعود / هفته اول سبز
خدا رو شکر

سلام
دوستان همگروهی واقعا متاسفم. دقیقا روز بعد از این اعلام وضعیت شکستم یعنی جمعه. ولی قول میدم دو هفته باقیمونده رو جبران کنم
دریل/ گروه موعود / هفته اول قرمز

سلام

(1395 ارديبهشت 30، 18:21)صادقین نوشته است: [ -> ]سلام به دوستان عزیز
ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام) و روز جوان رو خدمت همه ی جوانان تبریک میگم.
تلاش کنیم ان شاء الله روحیه جوانمردی رو در خودمون تقویت و بروز بدیم

با توجه به کمبود وقت، اگه دوستان موافق باشند همون اسم پیشنهادی برادر پیروز رو انتخاب می کنیم:
ماشاالله به بچه های گروه برتر 

خب زیاد رو اسم مانور ندیم. اونچه که مهمتره برنامه صحیح داشتن و عمل به اونه که ان شاء الله هر هفته میگیم که چقدر به اون پایبند بودیم.
برنامه ای که اعلام کردیم:
صادقین: تفکر پیرامون مسائل مختلف، کنترل نگاه، ذهن و تغذیه
پیروز95: خواندن نماز اول وقت و یا در صورت امکان نماز جماعت
محمد: نماز، سوره یس بعد از نماز
آخرین بار: منتظر حضور و اعلام برنامه

پیش بسوی هفته های پاک
---

(1395 ارديبهشت 29، 0:48)only god نوشته است: [ -> ]خب برگشتم ولی با روی سیاه....
بچه ها متوجه شدم خیلی بی ارادم... نمیدونم چرا نمی تونم بجنگم انگار جلوی شهوتم یه بچم .... شدم مثل اون ادمی که وقتی پوست موز دید گفت ای بابا بازم باید بخورم زمین....
خب منم جوونم فشار جنسی بالاس و الان چند مدته هر وقت فشار میاد روم میگم بازم باید بخورم زمین
با همین وضعیت ادامه بدم خودمو تباه میکنم...
این چند مدتی هم که روم نمیشد بیام اینجا بیشتر ضرر کردم... 
بچه ها کمکم کنید بهم روحیه بدین خیلی نیاز دارم...

سلام برادر عزیز
خوش برگشتی. چرا به خودت تلقین می کنی که بی اراده ای؟
خدا انسان رو با اراده خلق کرده. اما باید روی خودمون کار کنیم.
اینکه شما منتظر لغزشی اصلاً خوب نیست. ما باید تمام تلاشمونو بکنیم.به نظرم حرفای hunter1 خیلی عالی بود.
امیدوارم موفق بشی
---
و جا داره از دوست جدید و با روحیه مون برادر hunter1 تشکر بکنیم. امیدوارم در همه ی مراحل زندگی موفق و سعادتمند باشی  
یا علی

سلام دوستان 
ببخشید باید ی برنامه ای برای هفته ای ک گذشت اعلام می کرد، درسته؟ ولی نمی دونستم
ولی برای این هفته کنترل نگاه و خواندن قرآن

که خدا را شکر این دو مورد رو حواسم بشون بوده
و 
آخرین بار / برتر/هفته سبز

سلام دوستان
امشب با اینکه رفتیم جشن ولی اخر شب حالگیری اساسی شد
الان خیلی دلم گرفته

خدایا خداجونم چرا برای من کاری جور نمیشه
خداجونم نذار ناامید بشم نذار این فکر بیاد سراغم که اصلا برات مهم نیسم
خداجونم من خیلی عاشقتم ولی خودم میدونم امشب کارهای اشتباه زیادی کردم
خداجونم بهم صبر بده
خداجونم راسش دیگه برام حوصله نمونده همین که خانمم بگه اَ... نمیذارم حرفش تموم بشه میپرم بهش
خداجونم من این محمد رو دوست ندارم میدونم تو هم دوست نداری، کاری کن همونی بشم که جفتمون میخوایم
خداجونم ببخش من احمق رو که خانم صبورم رو میرنجونم
خداجونم خیلی دلم برات تنگ شده دوباره برگرد به زندگیم خواهش میکنم

=========================================================
بچه ها در جریانید که دو هفته پیش خیلی داغون شده بود اوضاعم و من از یکشنبه پاکیم شروع شده و شنبه رو بجای قرمز بنفش بودم
بخاطر همین
محمد 68 / گروه برتر / هفته اول قرمز (با کمال تاسف و عذر خواهی از دوستان)

دو تعریف جدید و جالب
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ
ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!

?ﮐﯿﻨﻪ
ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!

ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،
ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

نقص یا کمبود زیبایی در چهره یک فرد را اخلاق خوب تکمیل میکند...
اما کمبود یا نبود اخلاق را، هیچ چهره ی زیبایی نمی تواند تکمیل کند...
پایه و بنای شخصیت انسان ها بر کردارشان میباشد، و زیباترین شخصیت ها متعلق به خوش اخلاق ترین انسان هاست.

سلام دوستان عزیز

آقا میخوام اول یکم دردو دل کنم بعد برای یه مشکل ازتون راهنمایی بخوام



اسمم حسین 22 سالمه شرایط زندگیم زیاد باب میل نیست توی یک خانواده فقیر هستم از روز ناچاری دانشگاه آزاد درس میخونم

پدرم اعتیاد داره هفت ساله خوابیده تو خونه و به هیچ وجه سر کار نمیره منبع در آمدی نداریم جز یارانه و مادرم میره خیاطی با کار کردن تابستونای خودم تازه یارانه من و خواهر کوچکم و پدرم رو خود پدرم برمیداره و دود میکنه ... اما باز خدا رو شکر زندگیمون میگذره هر چند خونمون همیشه جنگ و دعواست منم با خونه رابطه خوبی ندارم .. همیشه احساس کمبود محبت دارم میخوام به یکی از دوستام پناه ببرم ولی با سردی مواجه میشم ...

فامیل کلا از ما بریدن هیچکس رو نداریم نه فامیل پدری نه مادری تنهای تنها

دل خوشیم به چند تا دوستی که دارم که البته اونا هم تعریفی نیستن

عقایدم نه خیلی مذهبی بود نه خیلی مدرن ، از بچگی توی هیئت بودم ائمه رو خیلی دوست دارم عاشق کربلام سه ساله که دارم میرم کربلا ... اما موجب شرمساری خیلی غرق گناهم

شنیدم نباید پیش کسی به گناه اعتراف کنی ولی شاید یکی از شما یک حرفی بزنه یکاری کنه که من درست بشم

گناه های کبیره زیاده میکنم نه تنها خ ا که کارای دیگه هم میکنم منظورم زنا و مشروب و.. نیست هاااااا چند سالیه که اینجوری شدم نزدیک به پنج یا شش سال هر بار توبه میکنم ولی .....

خسته شدم از بس گناه کردم ولی نمیدونم چرا نمیتونم یه اراده فولادی بکنم که گناه رو ترک کنم ترو خدا اگه میتونید کمکم کنید یه راهی یه چاره ای یه چیزی

میترسم امام حسین تردم کنه خیلی از  عشق بازیهای هیئتیمو از دست دارم از خدا خیلی دور شدم نماز میخوندم ولی الان انقدر فاصله گرفتم که .....

به نام خدا
مشارکت همساده
سلام به همه مخصوصا داداش حسین
خیلی شبیه من بود آخر حرفایی که زدی...منم به فکر مشارکت افتادم خب راستش منم خیلی دل خوش بودم و هستم به امام حسین...کربلا هم دو بار رفتم
طرز فکر من اینه که امام حسین هیچ وقت منو طرد نمیکنه هیچ وقت نمیگه هیئت نیا هر کاری هم کنم تو سرم نمیزنه و به روم نمیاره...البته یه مدته طرز فکرم اینجور شده...
ولی خب یه عقیده دیگه هم دارم اونم اینه که شهوت خیلی حسوده هرچی بهش بدی راضی نیست...اگه میشد من هیئتم رو میرفتم امام حسینم رو داشتم بعد شهوترانی هم میکردم خیلی خوب بود...اما نمیشه شهوت میخواد امام حسین رو هم از من بگیره...شهوت نمیتونه ببینه که من به یه چیز دیگه بیشتر از اون اهمیت میدم...مثلا بارها جنگ افتاده تو وجودم بین اینکه برم هیئت یا حرم یا برم شهوترانی کنم و فیلم ببینم...تو محرم که من باید به یاد امام حسین باشم یهو لغزش میکنم و میرم مشغول شهوترانی...
امام حسین هیچ وقت طردم نکرده و نمیکنه مطمئنم ولی وقتی به خودم نگاه میکنم خودم با شهوترانی و خودارضایی دارم دور میشم از این منبع خیر و برکت...نمیشه هم من با دخترهای شیعه ناهوشیاری کنم و هم رابطه م به امام حسین قوی بشه...و درد اینه که به چشم دارم پسرفت خودم رو تو دستگاه امام حسین میبینم
ممنونم که به حرفام گوش دادین ایشالا همه مون وصل بشیم به نیروی برتر و با کمک خودش هوشیار بشیم

علی / 2 خرداد / 0 روز خوب
حالم این روزا حال خوبی نیست..
شرمسارم ...
در عجبم که چگونه با خ.امقابله کنم و همیشه در سرم خیال موفقیت را دارم ! ولی او همواره پیروز است...
دائما در فکرم که چه باور ها و رفتار هایی می تواند مرا تغییر دهد. ده ها راه به ذهنم میرسد و مرا به شک می اندازد . باز به نتیجه نمیرسم و این هر روز مرا دیوانه تر می کند...

(1395 خرداد 2، 20:02)Dash Ali نوشته است: [ -> ]علی / 2 خرداد / 0 روز خوب
حالم این روزا حال خوبی نیست..
شرمسارم ...
در عجبم که چگونه با خ.امقابله کنم و همیشه در سرم خیال موفقیت را دارم ! ولی او همواره پیروز است...
دائما در فکرم که چه باور ها و رفتار هایی می تواند مرا تغییر دهد. ده ها راه به ذهنم میرسد و مرا به شک می اندازد . باز به نتیجه نمیرسم و این هر روز مرا دیوانه تر می کند...

علی جان بیشتر فکر کن ،
سعی کن به این سوال ها جواب بدی ، عامل شکست هات چیا هستن؟ چطور می تونی با اون ها مقابله کنی؟
فقط خودت هستی که می تونی به این سوال ها پاسخ بدی.

داداش حسین عزیز سلام
متنتو که خوندم غم نشست تو دلم
پنجم دبستان بودم که فهمیدم پدرم معتاده
من فرزند اخر هسم و شرایط شما رو ندارم ولی یکم از اوضاعم میگم شاید چیزی ازش بدردت خورد
خانواده ام بخصوص مادرم اینقدر محکم جلو پدرم ایستادگی کردند که من هیچوقت به چشم خودم ندیدم پدرم مواد مصرف کنه
مادر عزیزم بیشتراز مادر بودن برای ما پدر بود
مادرم با اینکارش باعث شد ما بچه ها توی مدرسه و جامعه چیزی کم نداشته باشیم (من با لیسانسم خنگه حساب میشم! )
من نمیدونم اعتیاد پدر شما در چه حده ولی 2 چیز رو هیچوقت یادت نره:
1- ایشون پدر شما هستند
2- ایشون مثل همه ما دچار یه بیماری اعتیاد اور شده حالا از ما خ.ا و از ایشون مواد
(تو پرانتز بگم پدر و مادر من هردو شاغل دولت بودند و حقوق بگیر ولی همیشه ما با حقوق کم مادرم زندگی میکردیم و پدرم معاف از پرداخت یک ریال پول برای خرج خونه و غیره بود!)
مادر ما قبلا که بچه بودم خیلی با پدرم دعوا میکرد و همش جنگ داشتیم ولی بالاخره روزی رسید که هممون پذیرفتیم که ایشون بیمارند
رفتار خودمون رو باهاش عوض کردیم
حدودا سال دوم دانشگاه بودم که پدرم به ته خط رسید. ایشون مواد زده بودند و زبونم لال داشتند دیگه میرفتند که خداروشکر برگشت.
برادر بزرگم بعد این اتفاق با هماهنگی مادرم بدون اینکه به کسی بگه و حتی به پدرم بگه ایشون رو بردند از این کمپای ترک اعتیاد و بعد یک ماه و نیم ایشون اومدند اینقد عوض شده بود اینقد ماچش کردیم ولی حیف که بازم دقیقا مثل ما که میایم میزنیم 0روز ایشون هم زدند 0روز!
خلاصه الان یه سری قرصه (اسمش یادم رفته) بجای مواد مصرف میکنه تقریبا خواب اوره البته زیر نظر متخصص ترک اعتیاده
ما بچه ها همه چیزمون رو مدیون مادر فداکارمون هستیم ولی وقتی به بقیه نگاه میکنم اخرش حسرت میخورم چرا من نباید پدر قوی و با اراده ای داشته باشم هرچند همون موقع یه نگاه به خودم میندازم و میگم خودت چی؟!
خودت که از همه بی اراده تری و خودت که های زیادی که لازم به ذکر نیست
زندگی که الان توش هستی رو بپذیر و تمام تلاش قدرت و جوونیت رو بذار پای اینکه یه موقع پسرت که نگاهت میکنه نگه کاش این بابام نبود(اینو باخودم هستم به شما نگفتم داداش گلم)
در نهایت برات ارزوی بهترینها رو دارم و هرچیزی که از ائمه بخوای اگه به صلاحت باشه بهش میرسی شک نکن و مثل همیشه: