ممنون از آقای Rise و آقای عاشق ولی فک کنم بد منظورمو رسوندم چون برااون از روش مخصوص موری استفاده میکنم
(تو این روش بلند چند بار تکرار میکنم نه نه نه و بعدش میرم دنبال ی کاری.... البته احتمالش هم هست داداشت بزنه تو سرت بگه آروم باش چته تو؟
) ولی منظورم قبل بیدار شدنه که ادم ی چند دیقه ای تو هپروته
(1395 اسفند 2، 23:52)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ] (1395 اسفند 2، 13:29)AssAssIN_DeAmON نوشته است: [ -> ]ناپلئون هیل: وقتی با شکست روبرو می شوی آن را به عنوان نشانه ای بپذیر که نشان می دهد برنامه هایت کامل نبوده اند، سپس از نو برنامه ریزی کن و دوباره به سمت هدفت حرکت کن.
سلام به همه امیدوارم روز خوب و پاکی داشته باشین من تازه عضو شدم خشحالم ک اینجام از دوران راهنمایی درگیر این کارم زنگیمو مختل کرده نمیتونم رو موضوعی ک دلم میخواد تمرکز داشته باشم بدترین نوع اعتیاده خیلی وقته درگیرم تا ترکش کنم همش شکست خوردم امیدوارم ک با کمک همدیگه به موفقیت ک پاکی باشه برسیم
سلام داداش
خوش اومدی
مطمئنا چیزی رو که این همه مدت درگیرش بودی رو نمی شه یه ماهه ، ترکش کرد.
جدیت نیازه ، تلاش ، تفکر ، همت و ...
ولی حتما شدنیه.
بیشتر بیا اینجا
نقل قول: دوستان این کنترل ذهن برا من خیلی مشکل تر از کنترل نگاه و کنترل موارد سه گانه است کسی پیشنهادی نداره تا این مغز ما ناخوآگاه نره سمت گناه؟
من می گم بهترین کار اینه که از روش گیوتین استفاده کنی.
این که در هر وضعیتی ، وقتی یه پالس منفی اومد ، سری حواس خودت رو پرت کنی.
می تونی بزنی روی دستت ، موقعیتت رو عوض کنی ، بری به صورتت آب بپاشی و ...
ولی به هیچ وجه ، به هیچ وجه ، به هیچ وجه به فکرت پر و بال نده.
......................
ویرایش : بچه های گروه ما خودشون اومدن
کوچیک همشون هم هستم.
سلام .ممنون از راهنمایت واقعا دلم میخواد ترکش کنم خسته شدم ازش نابودم کرده
خدا بهم رحم کرد...به خیر گذشت
سلام به همه مخصوصا هم گروهی ها , اینجا که همه چیز عالیه و به خوبی پیش میره,
این هفته قرار سبز باشه دیگه؟؟؟؟
چیزی نمونده ها , کجا ان بچه ها
(1395 اسفند 3، 15:13)Mr Degaresh نوشته است: [ -> ]خدا بهم رحم کرد...به خیر گذشت
من همین الانش هم درگیرم
یقه رو گرفته لامصب ول نمی کنه.
از پریشبی.
صبح هم تو همون هپروتی که این دوستمون میگه ، نزدیک بود خراب کنم.
اما من تسلیم نمی شم. سرگروهتون هم مثل شما توی خط مقدم در حال جنگه.
(من احمد متوسلیان هستم.)
سلام
من شرمنده ام. اول از خودم که بازم رو عهد خودم نتونستم پایبند باشم و از خدای خودم با اینکه به شدت بهش تو این روزها نیازمندم و دست حمایتشو حس میکنم ولی بنده خوبی نبودم براش و از همگروهیام که این هفته رو خراب کردم.
ولی تسلیم نمیشم...خوبیش اینه که اینجا رو دارم برای شکستن خودم و اعتراف به این کار که این خودش خیلی خوبه و بعدش اینکه علتها رو دقیقا فهمیدم چیه و چی این بلا رو سرم میاره
1) گفتن این جمله که " تا کی میخوای اینو تحمل کنی ، تو که فعلا شرایط ازدواجت فراهم نیست، یک بار که چیزی نیست" این فکر همانا و رفتن سراغ مطالب ناجور همان
2) دیدین مطالب ناجور و سایتها حتی یه دفعه و یه نگاه کوتاه که میشه آفت این روزها
3) استرس و فشار روانی واسه مسائل زندگی که اینم خیلی موثره، یه لحظه باعث میشه همه چیزیو فراموش کنم و برای رهایی( مثلا رهایی) برم سراغ این کار
ولی خوب کاری که شده.
دوباره با قدرت شروع میکنم و با دیدن ستاره هام به خودم امیدوار میشم. باز شرمندم از همگی
:
دوستان
عاشق فاطمه زهرا
هادی
جناب خان (مرخصی)
مهدیار
دریل
منوببخشید که سبز بودن این هفته رو خراب کردم.
منم شرمنده ی بچه ها شدم.
دشمن خوب فهمیده کجا رو بزنه.
سلام
مثل اینکه امروز روز خوبی نیس
منم صبح داشتم سست میشدم که ولش کن دوباره شروع میکنم خب(فقط فکر خ.ا اومد تو ذهنم) ولی به خیر گذشت(گفتم بچه های گروه رو من حساب باز کردن تو اولین کسابقه ناامیدشون نکنم
)
ولی امروز اینو فهمیدم که من به خاطر ناراحتی و تنهایی ومشکلاتم به خ.ا روی میاوردم درصورتی که قبلا فک میکردم اینجور نیست وبه خاطر فرار از مشکلات نیست
بازم خیلییی خوشحالم چون اگه ایندفعه عهدم رو دوباره مشکستم خودمم میکشستم
ولی در هر صورت ادم اگه شکست بخوره و جا بزنه خیلی بدتره تا اینکه دوباره شروع کنه امیدوارم دوستانی که دوباره شروع میکنن خدا کمکشون کنه و پیروز باشن تو این راه
خدا همراه اونیه که بلند میشه و شروع میکنه نه اونیی که نشسته وهعی میزنه تو سر خودش که نمیشه و این ناراحتی هم نه برا خودش و نه برای دیگران هیچ فایده ای نداره
ولی هنوز دارم با این مشکل دست و پنجه نرم میکنم که وقتی دارم فکر میکنم(اصن فکرم درمورد یه چیز دیگه مثلا دیروز چرا فلانی این حرف رو بم زد)یهو یه لحظه یه فکر بد میاد توسرم ومیره از طرف دیگه رو کنترل خشمم مشکل داره اصن انگار کوچکترین چیزی باعث میشه عصبانی بشم(کم مونده به داشم بگم تو چرا نفس کشیدنت صدا داره هان؟نفس نکش)قبلا با این موضوع مشکل نداشتم ولی الان که به خودم نگاه میکنم میبینم چقدر رفتارم با دور و بریام بد بوده و چقدر زود عصبانی میشدم
ممنون که وقتتونو بهم دادین
(1395 اسفند 4، 17:30)Mortezaag37 نوشته است: [ -> ]سلام
مثل اینکه امروز روز خوبی نیس
منم صبح داشتم سست میشدم که ولش کن دوباره شروع میکنم خب(فقط فکر خ.ا اومد تو ذهنم) ولی به خیر گذشت(گفتم بچه های گروه رو من حساب باز کردن تو اولین کسابقه ناامیدشون نکنم )
ولی امروز اینو فهمیدم که من به خاطر ناراحتی و تنهایی ومشکلاتم به خ.ا روی میاوردم درصورتی که قبلا فک میکردم اینجور نیست وبه خاطر فرار از مشکلات نیست
بازم خیلییی خوشحالم چون اگه ایندفعه عهدم رو دوباره مشکستم خودمم میکشستم
ولی در هر صورت ادم اگه شکست بخوره و جا بزنه خیلی بدتره تا اینکه دوباره شروع کنه امیدوارم دوستانی که دوباره شروع میکنن خدا کمکشون کنه و پیروز باشن تو این راه
خدا همراه اونیه که بلند میشه و شروع میکنه نه اونیی که نشسته وهعی میزنه تو سر خودش که نمیشه و این ناراحتی هم نه برا خودش و نه برای دیگران هیچ فایده ای نداره
ولی هنوز دارم با این مشکل دست و پنجه نرم میکنم که وقتی دارم فکر میکنم(اصن فکرم درمورد یه چیز دیگه مثلا دیروز چرا فلانی این حرف رو بم زد)یهو یه لحظه یه فکر بد میاد توسرم ومیره از طرف دیگه رو کنترل خشمم مشکل داره اصن انگار کوچکترین چیزی باعث میشه عصبانی بشم(کم مونده به داشم بگم تو چرا نفس کشیدنت صدا داره هان؟نفس نکش)قبلا با این موضوع مشکل نداشتم ولی الان که به خودم نگاه میکنم میبینم چقدر رفتارم با دور و بریام بد بوده و چقدر زود عصبانی میشدم
ممنون که وقتتونو بهم دادین
سلام داداش خوشحالم که تونستی خودت متقاعد کنی
من هم چنین مشککلی داشتم خداراشکر حل شد
اون دوستان دیگه که شکستند ناراحت نباشند دوباره شروع کنند ولی نه شروعی که از سر عادت باشه،من یک مدت که زیاد میشکستم باخودم گفتم اینطور نمیشه یا گناه یا خدا انتخاب کن
یا ازامروز برو پی گناه و فراموش کن خدایی هست برو پی لذت هات و گند بزن به زندگی کسی دیگه کارت نداره
یاخدا رو انتخاب کن ،تکلیف خودتو مشخص کن،
ضمنا تو زندگی هدف داشته باشید.بری هدف تلاش کنید تا زندگیتون با انگیزه باشه.
سلاااااااااااااام
ببخشید بچه ها من سرم واقعا شلوغ بود نتونستم زودتر جواب مشارکت داشته باشم
(1395 اسفند 1، 12:29)Mortezaag37 نوشته است: [ -> ]سلام به همه امیدوارم روز خوبی داشته باشین ...
اسمم مرتضی است و بچه شمالم البته اینجا زندگی میکنم...فعلا محصلم وسال دیگه کنکور دارم
حدود پنج ساله به خ.ا شدید دچارم ولی چون انگیزه کافی نداشتم هعی تو ترک ناموفق بودم(غیر این دو سه ماه اخر که به امید خدا میترکونم : ) و منم مثل خیلیای دیگه توسط رفیقم با خ.ا آشنا شدم(هعی روزگار کج رفتار )ولی بازم میگم به امید خدا و کمک شما رفقا و تصمیم جدیم میخام ترک کنم ...عاشق رنگ آبیم و استقلالیم آدم درون گراییم و تو جمع زیاد حرف نمیزنم(اینجور راحت ترم)عاشق فیلم وآهنگم وتفریحم ایناست با وب گردی...آستیکماتم | و یچیز دیگه هم هست که من جایی نگفتم(حتی به مدرسه ولی چون دیدم بچه ها خودمونین میگم)اونم اینه که من با پدر و داداشم زندگی میکنم و مادرم جای دیگست ولی هروقت ی تعطیلی پیدا بکنم میرم دیدنش
حدودأ هشت ساعت خونه تنهام و با کانونم توسط وب گردی آشنا شدم و واقعا فکر نمیکردم سایت به این خوبی داشته باشبن
امیدوارم کامل بوده باشه :اگه چیزی از قلم افتاد بگین اضافه کنم
به به خیلی خوش اومدی داداش مرتضی گل. خوشحالم که در حال تلاشی برای پیروزی. منم روزی که وارد کانون شدم خیلی حالم خوب بود، بخاطر همین فک کنم حالت رو موقعی که کانون رو پیدا کردی درک کنم. ی حس امید بسیار زیادی داشتم.
(1395 اسفند 1، 15:43)Hossain نوشته است: [ -> ]سلام به همگی
من اسم آینده ی زیبا رو برای گروهمون پیشنهاد میدم
با آرزوی موفقیت برای همه ی بچه های رهروان
اسم خیلی قشنگیه. من که موافقم. اگه بقیه دوستان هم موافق باشن همین رو بر میگزینیم
(1395 اسفند 2، 14:08)Mortezaag37 نوشته است: [ -> ] (1395 اسفند 2، 13:29)AssAssIN_DeAmON نوشته است: [ -> ]ناپلئون هیل: وقتی با شکست روبرو می شوی آن را به عنوان نشانه ای بپذیر که نشان می دهد برنامه هایت کامل نبوده اند، سپس از نو برنامه ریزی کن و دوباره به سمت هدفت حرکت کن.
سلام به همه امیدوارم روز خوب و پاکی داشته باشین من تازه عضو شدم خشحالم ک اینجام از دوران راهنمایی درگیر این کارم زنگیمو مختل کرده نمیتونم رو موضوعی ک دلم میخواد تمرکز داشته باشم بدترین نوع اعتیاده خیلی وقته درگیرم تا ترکش کنم همش شکست خوردم امیدوارم ک با کمک همدیگه به موفقیت ک پاکی باشه برسیم
پیروزی همیشه نصیب فردی خواهد شد که از مبارزه دست نمی کشد.
«ناپلئون هیل»(به انگلیسی: Napoleon Hill )
جملات قشنگی گفته نپلئون...منم شرایطم مثل خودته به امید خدا با یک ماه پاکی سال جدید رو شروع میکنیم واز شر این گناه خلاص میشیم
دوستان این کنترل ذهن برا من خیلی مشکل تر از کنترل نگاه و کنترل موارد سه گانه است کسی پیشنهادی نداره تا این مغز ما ناخوآگاه نره سمت گناه؟
چه حرف خوب و مهمی زده، ممنون از اینکه گذاشتی ما ام استفاده کنیم.
پیشنهاد میکنم ۱- قبل از خواب قرآن بخونی و یا با یاد خدا بخوابی، حالا یا با دعا (چه به صورت فارسی یا عربی آنچه که از دلت بر میاد) یا با گفتن ذکر و هرچی که خودت فکر میکنی.
۲- برای فردات (بخصوص صبح بعد از بیدار شدن از خواب) برنامه ریزی کنی قبل خواب، و برنامه داشته باشی.
۳- قبل خواب یا در داخل رخت خواب به هیچ وجه پرنده خیالت رو به آسمانه آلوده نکشون.
امیدوارم موفق باشی
راستی خشم باعث فشار بیشتر روی انسان میشه، سعی کن ازش دوری کنی.
✳️ از شکست هرگز نترسید...
✳️ شما بارها شکست خوردید حتی اگه یادتون نباشه:
✳️ اولین باری که سعی کردید راه بروید افتادید مگه نه؟
✳️ اولین باری که سعی کردید شنا کنید داشتید غرق میشدید مگه نه؟
✳️ اولین باری که سعی کردید توپ رو گل کنید به خارج رفت مگه نه؟
? نگران تعداد دفعات شکستهاتون نباشید؛ نگران تعداد دفعاتی باشید که میتونستید سعی کنید و تلاشی نکردید.
یه هفته گذشت هنوز اسم گروه مشخص نشده...چقد فعالیم ما
چند روزه فکرم مشغول شده به این که من چرا تو این8-9 اینجوری زندگی کردم
ورود من به خ.ا کاملا نا آگاهانه بود(اون موقع حتی اسمشم نمی دونستم) - عادت من به خ.ا کاملا نا آگاهانه بود(اون موقع حتی نمی دونستم خ.ا مضره) - ادامه خ.ا تا این مدت از عمرم کاملا نا آگاهانه بود(نمی دونستم برای ترک و نجات باید چیکار میکردم)
هر چی فک می کنم...من شدید تلاش کردم برای موفق شدن تو زندگی، برای نزدیک شدن به خدا...برای هر موفقیتی و شکست نخوردن احمقانه ای
ولی من...من در وضعتی قرار گرفتم که زندگیم رو پست رفت می رفت و هر تلاشی هم برای پیشرفت میکردم، هیچ سودی برام نداشت...چون یک مانع بزرگ در مقابلم بود که جلو هر کاری رو می گرفت...میخواستم پدر و مادر به من افتخار کنن...تو تحصیلم که فعلا کار اصلیم شده نبازم...تو زندگی اجتماعیم جای خوبی داشته باشم...دلم مث اون روزهای قبل خ.ا با خدا باشه...نمازهامو مث اون روزهای قبل خ.ا می خوندم...بتونم بخندم...گریه کنم...فکر کنم....ولی...هیچکدوم به نتیجه نرسید چون من مبتلا به عادت زشتی بودم که نمی تونستم از دستش خلاص بشم ومث یک بمب همه پیشرفت ها رو نابود و خراب می کرد
مگه خدا تو قران نفرموده که من بنده رو به اندازه ای که وسعت نفس داشته باشه مکلف میکنم
هر چی واقعیتو نگا می کنم مبینم که من وسعت نداشتم ولی چرا اینجوری شد نمی دونم!
به همسن و سالای خودم نگا میکنم ،به بچه های فامیل همشون واسه خودشون یه چیزی شدن یه چیزایی دارن...
ولی من تو این چند سال به جلو که نمی رفتم به عقب هم میرفتم تحت گاز...
نمی دونم رو بقیه ی بچه ها خ.ا چقد تو شکست تو زندگیشون تاثیر داشته...ولی رو من...من تا قبل خ.ا قضا شدن نماز مث مردن بود ولی بعد اون سست شدم و نماز رو واسه یه مدتی ترک کردم همشم بخاطر حواس پرتی ، خستگی و کوفتکی ناشی از خ.ا ، ضعیف شدن ایمان و خیلی چیزای دیگه
حرف زیاد دارم باز میام می نویسم...البته با اجازه سرپرست بخش