سلام. آیا برای شما هم پیش اومده توی خواب ببینید دارین خ. ا میکنید؟!
من خیلی وقتا این خوابو میبینم ولی وقتی بیدار میشم میفهمم خواب بوده و خیالم راحت میشه. اما امروز از وقتی بیدار شدم اصلا یادم نمیاد واقعا خواب بوده یا واقعیت... بخاطر همین اعصابم ریخته بهم. میگم نکنه واقعیت بوده...
(1395 اسفند 28، 10:35)hunter1 نوشته است: [ -> ]سلام. آیا برای شما هم پیش اومده توی خواب ببینید دارین خ. ا میکنید؟!
من خیلی وقتا این خوابو میبینم ولی وقتی بیدار میشم میفهمم خواب بوده و خیالم راحت میشه. اما امروز از وقتی بیدار شدم اصلا یادم نمیاد واقعا خواب بوده یا واقعیت... بخاطر همین اعصابم ریخته بهم. میگم نکنه واقعیت بوده...
بهش محل نذار داداش.
تو که مطمئن نیستی؟ اگر مطمئن بودی یه چیزی ولی حالا فکر کردن بهش فقط اعصابت رو خرد می کنه و بیشتر تو رو سمت خ.ا سوق می ده.
(1395 اسفند 27، 21:57)صادقین نوشته است: [ -> ]سلام برادر دریفت
آفرین به همت و تلاش و فکرت
ان شاء الله خدا به این کارهات برکت بده
خیلی دوست داریم در تاپیک کار آفرینی از تجربیات و صحبت های مفیدت استفاده کنیم
توی رهروان هم برامون از تجربیات کار آفرینیت بگو
خدا بهمراهت باشه
سلام داداش خیلی نمیخوام سر موضوع رو باز کنم که الان دقیقا دارم چکار میکنم و از کجا شروع کردم و الان در چه حالم چون اینم همون قضیه حاضر بودن همه چیز و خط دادنه،فقط نیاز بازار رو به نسبت توانایی و علاقه ای که تو وجودم هست جست و جو کردم بعد با اون علاقه که داشتم اون حرفه رو خوب یاد گرفتم و سعی کردم چیزایی رو تو کار یاد بگیرم که دیگران توش لَنگ میزنن تا همیشه سوپاپ اطمینانم باشه تا کارفرما نتونه منو بپیچونه،همچنین فردای روز که خودم ان شاالله اگر کسب و کارم رو توسعه دادم زچو نیروی کار گرفتم اونقدر تو کارم خبره باشم که نیرو هم نتونه منو بپیچونه،در نهایت بعد از کارگری سر ساختمون و حتی راه رفتن سر ساختمون بعنوان مهندس همیشه تو این فکر بودم که اینطوری کار کردن با روحیات من هم خوانی نداره و همیشه تو فکر این بودم که با کمترین وقت بیشترین درآمد رو داشته باشم و اینم پیچیده نیست جوابش تخصصی کار کردنه حالا این میتونه یک نانوا باشه که نون رو جوری بپزه که مشتری هاش جای دیگه نرن،یا یک نجاری باشه که اینقدر تمیز و دقیق کار کنه کارش منحصر به فرد باشه و .. فقط خواستم بگم طرز فکرمونو عوض کنیم به فکر این نباشیم که بدویم دنبال دیکران استخداممون کنن به این فکر باشیم دیگران دنبال ما بدون.
(1395 اسفند 28، 14:04)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]بهش محل نذار داداش.
تو که مطمئن نیستی؟ اگر مطمئن بودی یه چیزی ولی حالا فکر کردن بهش فقط اعصابت رو خرد می کنه و بیشتر تو رو سمت خ.ا سوق می ده.
تقریبا 90 درصد مطمئنم خواب بوده ولی همون 10 درصد هم فکرمو خراب میکنه
میخوام بهش فکر نکنم ولی همش میاد تو ذهنم...
با گوشیم پیام میدم، اگه کم و کسری بود به من چه :-D
ممنون که تجربیاتتو گفتی. حتماً خوشحال میشیم از پیشنهاداتت استفاده کنیم
اگه صلاح می دونی قسمت (1) رو بیشتر توضیح میدی؟
خواهش می کنم .
کنگره 60 اعتقاد داره که با اعتیاد ( به هر چیزی ) یه قسمت از مغزتون به نام نقطه ی ایکس ( که فک میکنم پون نمیدونن دقیقا کجاست میگن ایکس ) رو دستی تحریک میکنین . یعنی اون قسمت باید اتومات کارخودشو میکرده ( مثلا حس آرامش ، لذت ، شادی ، نشاط ) ، شما دخالت کردین تو کارش ، کارشو به هم زدین ( از طریق اعتیاد ) . حالا کسی که میخواد ترک کنه ، در عرض 3 تا 7 روز ، (به این روش میگن سقوط آزاد) سم مواد مخدر از بدنش میره بیرون و از نظر فیزیکی دیگه معتاد نیست . اما اون نقطه ی ایکس تو مغزه که دیگه کار نمیکنه و باعث میشه فرد با اینکه پاکه ، باز بره سراغش .
حالا کنگره میگه هر چیزی زمان طبیعیش باید طی شه ( مثلا جوجه شد تخم مرغ 21 روز ، به دنیا اومدن نوزاد 9 ماه طول میکشه و زودتر از اون نمیشه )
. و ترک رو مثلا ی سال طول میدن ، تا اون نقطه ایکس یواش یواش سر کارش برگرده و میگن عمل ترک کردن حداقل 10 ماه باید طول بکشه .
برای این هم یه شربتی رو جایگزین ماده مخدره میکنن ، و رفته رفته ازش کم میکنن ف تا مثلا بعد 10 ماه دیگه اون شربته رو نخوره دیگه ..
(1395 اسفند 28، 14:50)hunter1 نوشته است: [ -> ] (1395 اسفند 28، 14:04)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]بهش محل نذار داداش.
تو که مطمئن نیستی؟ اگر مطمئن بودی یه چیزی ولی حالا فکر کردن بهش فقط اعصابت رو خرد می کنه و بیشتر تو رو سمت خ.ا سوق می ده.
تقریبا 90 درصد مطمئنم خواب بوده ولی همون 10 درصد هم فکرمو خراب میکنه
میخوام بهش فکر نکنم ولی همش میاد تو ذهنم...
با گوشیم پیام میدم، اگه کم و کسری بود به من چه :-D
خب می دونم دست خودت نیست.
ولی باید باهاش مقابله کنی.
همین که بزرگ بشه ، جلوی کارت رو می گیره. (چون خودم از این افکار ضربه خوردم می دونم چه قدر می تونه خطرناک باشه)
سرت رو به کاری گرم کن حتما تا از یادت بره.
آقا ما رو انداختین با رییس مسابقات ؟؟!
واسه همین گروه ما رو سه نفری کردین ؟؟!
یه حس " من و قاصدک و صبور ، شما همه " در این یار کشی نهفته است ..
اینو توی ارسال های قبلیم پیدا کردم....یاد این شعر به خیر...
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
... لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش
اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مىشود انسان پاک
هرکه با گرگش مدارا مىکند
خلق و خوى گرگ پیدا مىکند
هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مىنماید، گرگ هست
در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر
اینکه مردم یکدگر را مىدرند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مىکنند
این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند
گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
زنده یاد فریدون مشیری
(1395 اسفند 28، 15:24)صادقین نوشته است: [ -> ]سلام برادر
خیلی خندیدم دستت درد نکنه
داداش مرتضی هم تو گروه شماست
گروه سوم
sadaf1
قاصدک
sabour
Mortezaag37
به .. داش مرتضی خودمونو میگی ؟ پیش تجربی ؟!با این حساب آقا ما خیلی قوی شدیم ها .. آخرش نیاید بگید یار کشی مشکل داشت ها ..!
--
آقا راستی دکتر آرش هم اومده مثل اینکه .. الان یه شعر قشنگ گذاشته بود ، یه آمار بگیرین ببینین اونم میاد یا نه !