(1396 تير 8، 10:26)engineer نوشته است: [ -> ]نقل قول: .
.
.
و اینکه همیشه قدم اول سخته. خصوصا اگه یه کاری رو مدت هاست می خواستیم انجام بدیم و پشت گوش انداختیم.
حس و حال انجام کار با بسم ا... گفتن و شروعش به وجود میاد.
باشگاه اسم بنویس، حس و حالش خودش میاد.
برنامه نویسی رو استارت بزنی، حس و حال انجامش هم میاد. (واسه خودت چک پوینت هم بذار. هر مقدار جلو میری یه جایزه واسه خودت بذار. به خودت انگیزه بده که ادامه بدی. نسبت به تلاش هات بی تفاوت نباش. ما خودمون خودمون رو بی انگیزه می کنیم که کارهای شروع کرده مون متوقف میشن.)
منتظرم ببینم چی کار می کنی.
آرمین خان، این متن خیلی عالی بود، چند بار از روش خوندم و فکر کردم بهش. مخصوصا این قسمت که گفتی باید استارت هرکاری رو بزنیم تا حس و حال انجامش هم بیاد. فقط چک پوینت نمیدونم چیه؟ این قسمت جایزه گذاشتن رو هم تاحالا انجام ندادم ولی سعی میکنم انجام بدم و نتیجشو میگم بهتون.
خداروشکر هر روز که بیشتر آدم پاک میمونه احساس میکنه دوباره داره به زندگی بر میگرده، می فهمه چقدر کار عقب افتاده داره که باید انجام بده
علیرضا منظورم ازچک پوینت (Check Point) این بود که یه کار بزرگ رو به بخش های کوچیک تر تقسیم کن.
برنامه نویسی که تو می خوای یاد بگیری می تونه به صد قسمت تقسیم بشه. قرار نیست تو صد قسمت رو تموم کنی تا بعدش به حس رضایت برسی. قراره هر بار با انجام یکی از قسمت ها احساس رضایت کنی و به خودت بابت موفق بودنت جایزه بدی. این جوری انتظار معقول تری از خودت داری. فشار روانیت برای انجام و به اتمام رسوندنش کمتر میشه. تلاشت ادامه دار میشه. چون هر بار قراره فقط یه بخشی از کار رو انجام بدی و می دونی از پسش برمیای.
و
در مورد جمله ای که سبز کردم:
همه ی تلاش ما برای پاکی واسه اینه که به چنین جایی برسیم. اگه کسی رو دیدی که گفت به پاکی رسید و به چنین جایی نرسید، می تونی شک کنی بهش.
خدا رو شکر کن که داری این حس رو تجربه می کنی. برای اینکه توفیق این حس ازت گرفته نشه، ازش نهایت استفاده رو ببر تا خدا چیزهای بعدی رو نشونت بده.
--------------------
(1396 تير 7، 3:00)aliunknown نوشته است: [ -> ].
.
شب یهو از خواب میپرم و دیگه هیچی دست خودم نیست ( out of control میشم به قول معروف )
هنوزم دلیلشو کشف نکردم ... و نمیدونم اصن برای چی منی که انقدر شب خسته و کوفته میخوابم یهویی ساعت سه از خواب میپرم و خ.ا میکنم ....
.
.
اگه یادتون باشه ... قبلا گفته بودم داداشم به دور از بقیه میره و به نوعی به خودش ور میره ... و این اواخر بدترم شده ... خیلی بدتر از اون موقع که باهاتون در میون گذاشتم ...
.
.
علی جان
در مورد مشکل اولت، تو تنها هستی. خیلی های دیگه هم چنین مشکلی دارن.
منم داشتم و دارم. الان بهتر شدم خدا رو شکر. واسه من تغییر محل خواب و خوابیدن کنار بقیه خیلی موثر بود.
تو این دو ماه فقط یه بار این مدلی شدم. اونم یهو از خواب پریدم و دیدم ای وای تو خواب داشتم چی کار می کردم. همون لحظه که بیدار شدم قطعش کردم و رفت پی کارش.
منم بهت توصیه می کنم هر قسمتیش که بیدار شدی، ازش دست بکش و رهاش کن. سخته. ولی باور کن میره پی کارش.
اگه موضوع هم خیلی وقته برات تکرار شده، انتظار نداشته باش یه دفعه ای درست شه. طول می کشه. ناامید نشو. بابتش هم الکی اعصابت رو خورد نکن. چون دست خودت نیست.
بعدم اینکه اگه واقعا هشیار نبودی و تو خواب این ماجرا اتفاق افتاد، اون رو جزء لغزش ها حساب نکن. اینجا هم می تونی اعلام وضعیت سبز انجام بدی.
و
بابت مورد دوم هم تعارف نداریم که.
اینجا مایی که آدم عاقل و بالغ هستیم نمی تونیم ازش دست بکشیم. با همه چیزهایی که در موردش می دونیم. میدونیم چه بلایی به سرمون میاره. از یه بچه 4 ساله چه انتظاری داری که دست بکشه؟
حتما با یه روانشناس و دکتر خوب کودکان مشورت کن در موردش. حتما یه دوره نیازه تحت نظر باشه.
به پدرت هم حتما بگو که داستان چی هست. بهشون بگو بچه گفته از تو گوشی شما فیلم هایی دیده. این باعث میشه پدرت هم بیشتر دقت کنن.
و
بابت پست اخیرت هم متاسفم
اما فاصله گرفتن از کانون چیزی رو درست نمی کنه.
قراره اینجا کنار هم تلاش کنیم تا به نتایج خوب برسیم نه اینکه به نتایج خوب برسیم و بعد اینجا برای هم به اشتراک بذاریم.
امیدوارم تصمیم درست بگیری.