(1396 شهريور 29، 1:08)nobody31 نوشته است: [ -> ]سلام
نوبت محسن عزیز هم فرا رسید
14 تا صلوات سهم من
الباقی دوستان هم بشتابید ...
از محسن هم میخوایم که برامون از خودش بگه ... تازگیا ستاره سهیل شده انگار ...
محسن جان بیا و طلسم سکوتت رو بشکن
منتظرتیم داداش
(29 شهریور ، ساعت 2:08)
(1396 شهريور 29، 17:28)mohsen73 نوشته است: [ -> ]سلام، ممنون از دوستایی که واسم صلوات فرستادن
امروز روز منه انگار، راستش مشکل اصلی من کمبود شدید اعتماد به نفسه که در طول این سالایی که گرفتار این گناه بودم از بین رفته و بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تو شروع کردن یه کار و ترسی که از شروع یه کار دارم اگه استارت بزنم خیلی زود نا امید میشم و شکست می خورم از جمله خود ترک همین گناه، خیلی سعی کردم گذشته ای رو که به گند کشیدم فراموش کنم ولی انگار دست از سرم بر نمی داره...
امسال سال سرنوشت سازیه واسه من و میخام درست و حسابی تلاش کنم و واسه هدفام بجنگم که البته در راسش ترک این گناه هست این اخرین فرصتیه که میتونم خودمو حداقل به خودم اثبات کنم.
واسم دعا کنید، دوستون دارم
(29 شهریور ، ساعت 18:28)
(1396 شهريور 31، 0:35)mohsen73 نوشته است: [ -> ]سلام دوستان،من دیروز روز ختم صلواتم بود و دست همه کسایی که واسم صلوات فرستادن میبوسم ولی من از اوضاع احوالم گفتم ولی خیلی زود پست من رفت زیر پستای دیگه خب من این حرفا رو روزی هزار بار با خودم مرور میکنم یا مثلا به دیوار اتاقمم میگفتم فرقی نمی کرد .
ولی در کل از حق نگذریم من اولا که عضو سایت شدم یه حس بدی داشتم و اصلا فکر نمی کردم بخام مداوم سر بزنم ولی مرام بعضی از بچه های سایت رو دیدم واقعا وابسته شدم، امیدوارم دوستان از دستم ناراحت نشن چیزایی که تو دلم بود گفتم و قصد و غرضی نداشتم.
مخلص همگی
(31 شهریور ، ساعت 2 )
آقا لطفا در این سه تا نقل قول فوق لحظاتی تآمل کنید ، سپس فاعتبروا یا اولوالابصار
راجع به بحث اخیر ، من میخوام یه خورده رک حرف بزنم ، امیدوارم کسی از دستم ناراحت نشه ...
ما مسلمونا یه آیه تو قرآن داریم ، که مخصوص این جور موقعیتاس :
«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییردهند
دوستان عزیزم ، مقیاس کوچیک تر قوم در این آیه ، میشه همین مجموعه ی کانون خودمون ...
منتظر کی هستید ؟
تغییر رو باید خودتون شروع کنید آقایون
وضعیت مدیران اینجا رو که می بینید ، بندگان خدا حسابی گرفتارند ، آرمین طفلک کلی درد میکشه و گرفتار دوا و دکتره ... طاهر عزیز سربازیه ... بقیه هم خب گرفتاری های خودشون رو دارند ...
چرا همه نمیایم وسط و اندازه سهم مون به این مجموعه کمک نمی کنیم ؟
چرا در حدی که میتونیم به همدلی ها و رفاقت ها توی کانون دامن نمی زنیم ؟
خب اگه توی یه گروه سرگروه گرفتاره ، یا بقیه ی اعضا احوالمون رو نمی پرسند ، چرا ما سراغشون رو نمی گیریم ؟
مگه فرق ما با بقیه چیه ؟ فرق ما با مدیرا چیه ؟
همه مون آدم ایم و همه مون یه درد مشترک داشتیم که اومدیم اینجا با کمک اول خدا و بعد دوستان واسش چاره ای پیدا کنیم ، پس چرا توقعات مون از بعضیا بیشتر از خودمونه ؟
چرا به اندازه ای که برای خودمون حق قائلیم ، به همون اندازه تکلیف قائل نیستیم ؟
مگه کسی که اینجا شده مدیر ، داره از جایی حقوق میگیره و یا میتونه توی جامعه یا پیش فک و فامیل ژست بگیره و پُز جایگاهش رو بده ؟
اصلا تا به حال شده به این فکر کنید چرا مدیران اینجا دارند مفت و مجانی از عمرشون برای ماها میذارند ؟
این همه سال ، این همه ماه ، این همه روز ، این همه هفته ، این همه ساعت برای ما نشستند ، فکر کردند ، طراحی کردند ، وقت گذاشتند ، حرف زدند و تایپ کردند ... آیا اگه ماهم جای اونا بودیم ، اینقدر حاضر بودیم وقت بذاریم ؟
اگه الان چند وقته از عضو شدن مون توی این کانون میگذره ، چقدر حاضر شدیم برای بقیه وقت بذاریم ؟
چقدر به حرفای بقیه گوش دادیم و برای مشکلات شون فکر کردیم و وقت گذاشتیم برای حرف زدن باهاشون ؟؟؟؟؟ هان ؟؟؟؟
نمونه اش رو همین بالا تر آوردم ....
چرا هیشکی به درد و دل و حرفای محسن توجه نکرد ؟ چرا هیچکی هیچ جوابی بهش نداد ؟
دوستانی که دنبال تبلیغ می گردند ، من نفهمیدم دغدغه شون کمیت هستش یا کیفیت ؟؟؟ الان برای همین 25 نفر فعال رهروان در این دوره از مسابقات مگه این کانون میتونه با کیفیت راضی کننده خدماتی ارائه کنه که شما میخواید آدمای بیشتری رو وارد کنید ؟؟؟؟ به قول خود دوستان تا الان ده هزار نفر عضو وارد این مجموعه شده ، اگر کیفیت رضایت بخشی براشون داشت که تعداد فعال ها و پایه کارها و مدام سرزننده ها بیشتر از این بود !!! همین تعدادی هم که موندند به قول محسن به خاطر توجه و مرام و معرفت بعضی از بچه های کانون موندند ... لابد به بقیه به اندازه ی کافی توجهی نشده که غریبگی کردند و احساس بی فایدگی و بارشون رو گذاشتند رو کولشون و رفتند... پس مشکل کانون لااقل در حال حاضر عدم شناخته شدن نیست که برای رفعش دنبال تبلیغ باشیم ... بلکه اونجوری که من توی این مدت کمی که بودم متوجه شدم ، نبود ایثار و گذشت و فداکاری در اعضا بوده ... همه مون با توقعات بالا میایم اینجا و دوس داریم همه برامون وقت بذارند و درحالیکه خودمون شاید خیلی برای کسی وقت نذاریم ... اینجا همه مثل هم هستیم ... تقریبا تازه واردها تنها و غریبه اند ... خب اگه خودشون نخوان وارد این محیط بشند و گرم بگیرند و برنامه بریزند و خلاصه خودشون حضورشون رو جدی نگیرند ... ممکنه بقیه هم زیاد فرصت نکنند براش وقت بذارند . اینجا یه مجموعه با ده ها کارمند حقوق بگیر و بی دغدغه نیست که مدیراش کل فکر و ذهن شون رو بذارند روی اعضا ... اینجا یه مجموعه است که رشدش ، پیشرفتش ، شلوغی اش ، مدیریت اش همه و همه از ابتدا با خود اعضا بوده و جلو اومده تا الان و الان هم خودمون باید گرم نگهش داریم ... خودمون باید براش وقت بذاریم ...خودمون و خودمون و خودمون.
والا من الان دو ماهه وارد کانون شدم ، والله خیلی راضی ام ... خیلی کمکم کرده ... حسرت این رو میخورم که کاش زودتر میومدم ...ولی خب لابد حکمتی بوده توش ! من خودم اصلا وقت آزاد ندارم ، ولی احساس وظیفه میدونم که برای چنین مجموعه ای که به من کمک میکنه من هم در عوض چند قدم کوچیک بردارم تا در این صدقه ی جاریه سهمم رو ادا کرده باشم.
از بقیه بچه ها هم انتظار میره که کانون رو از این زاویه نگاه کنند ، مثل یه ماشین که با کمک عموم اجزاش به حرکت در میاد ، اگه تعدادی از بخش ها کم کاری کنند در کیفیت کل مجموعه شاهد اُفت خواهیم بود ، پس بیاید سهم مون رو در این جرکت جمعی پیدا کنیم و اون رو ادا کنیم ... فقط طلبکار نباشیم و به تکالیف مون هم فکر کنیم ... من این حرفارو به خودمم میزنم ، فکر نکنید فقط با بعضی از دوستان هستم ، یادمه سر یه موضوعی خیلی به آرمین فشار آوردم و مدام ازش پیگیری میخواستم که بهم یه تلنگر وارد کرد و من بیشتر متوجه جایگاه خودم و آرمین و کانون شدم.
بچه های خوب و نازنین کانون پس همه باهم برای پاکی و برای خدا به پیش ...
*********************************************************************
و اما برای محسن جان چند جمله بنویسم تا شاید از دلش در بیارم به این بهونه
:
محسن جان اگه یادت باشه قبلا هم بهت گفتم ، اول از همه باید به این که تو میتونی پاک بشی و این موضوع رو برای همیشه ترک کنی جوری که دیگه حتی فک کردن ات بهش هم برات خیلی مسخره بیاد ، ایمان بیاری ... این یه واقعیته ... فک نکن شعار و توهم و دلداری الکیه ... باید به این باور برسی که تو امکان این رو داری که به چنان شرایطی از پاکی برسی ... گاهی وقتا ماها همش شک داریم ، همش تردید داریم ... هی فک میکنیم که نمیتونیم پاک بشیم و این همیشه گوشه ی ذهن مون خلجان میکنه ... این فایده نداره ... باید در تأملاتت به این سطح از باوری برسی که ترک امری شدنی و ممکن هستش ... برو صحبت کن با کسایی که چندماهه پاک اند و از اوضاع و احوالشون بپرس ... برو توی بخش بهترین ها و یکی رو پیدا کن که روزاش سه رقمیه و ببین چه شور و انرژی داره تا ایمانت به این قضیه بیشتر بشه ... وقتی باورت به این که تو هم میتونی ترک کنی رفت بالا ، و آروم آروم پا در مسیر پاکی گذاشتی ، هرچقدر که روزهای پاکت بیشتر بشه ، اون ایمان پررنگ تر میشه و تو خودت رو بیشتر باور میکنی و اعتماد به نفس بالاتری پیدا میکنی ... به طرزی که وقتی به پاکی کامل رسیدی ، تو تبدیل میشی به یه آدم بااعتماد به نفس بالا ، حتی از اون محسن قبل اعتیاد هم بالاتر ... برای افزایش روزهای پاک هم که باید یه برنامه ریزی هوشایارانه ی همه جانبه برای خودت بریزی که خودت در جریانش هستی ...امیدوارم این حرفا برات رهگشا باشه داداش
******************************
(1396 شهريور 31، 0:34)mohammad_93 نوشته است: [ -> ]سلام به همگی
هفته که گذشت:این هفته واقعا هفته سختی بود برام و خیلی خسته کننده واقعا نمیتونم درک کنم بخشی از اموزش هایی که تو سربازی میبینیم برای چیه....
هفته که می اید:امیدوارم هفته بهتری باشه و روزهای ارام تری باشه
از جلو نظاااااااااام
سلام بر محمد جان ، داداش خب برای ما تعریف کن از کدوم بخش های آموزشی سردر نمیاری ، شاید من و البته بیشتر از من باتجربه های سربازی رفته تونستیم فلسفه ی وجودی شون رو برات تشریح کنیم
تا اون وقت با آرامش بیشتری روزات رو سپری کنی
********************************************
(1396 شهريور 31، 8:47)hosseinr نوشته است: [ -> ]سلام بچه های گل گروه آقا تعداد روزای پاکیم از 30 روز هم گذشت خودمم باور نمی شه
ماشالله به تو قهرمان ، برو که منم چند روز دیگه پشت بندت وارد ماهانه میشم داداش
*******************************************
پیغام برای بچه های گروه مون :
عاشق : داداش مراقب خودت باش ، احساس خطر کردی ، بزن تو دهن وسوسه
... به زودی به سوالات جدیدت پاسخ میدم ... ممنون که به فکری ... با این فرمونی که ما داریم میریم ... بوی قهرمانی رو دارم احساس میکنم
حامد : ایول به شما عزیز جان ... تخته گاز اومدی تا سی روزه ... بارک الله
... مرسی که این هفته هم سبز بودی
به زودی در معیت همدیگه گورمون رو از این سی روزه ( متروکه !
)گم میکنیم
مستر دگرش : داداش ما دلمون تنگ میشه ها ، توروخدا پاشوو بیا ، لااقل روی پنج دقیقه بیا یه حرفی بزن تو رهروان ... حالا هر روز هم که نشد ... لااقل یه بار وسط هفته یه بار اخر هفته ... اینجوری خیلی بهتره ... حواسمون بیشتر به هم دیگه هست ... اگه برات مقدور بود ، خوشحال میشیم که بیشتر ببینیمت ... ایشالا کارای شرکت تون هم رو روال و عالی پیش بره
پی نوشت : من چون اعلام وضعیت هام خیلی ویژه و مفصله ، میذارم برای آخر شب ، مراقب خودتون باشید بچه ها