کانون

نسخه‌ی کامل: آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
درخشنده ی عزیز
به نظر من که فشار واقعا طبیعیه، نه به خاطر مسئله ی جنسی.
به خاطر همین گیج بودنت. 53258zu2qvp1d9v
این افکار که خدا دوستم نداره و این ها رو بریز دور که این ها همه القائات شیطانه به نظرم.
به قول همساده سعی کن با نیروی برتر ارتباط بگیری.
خودت رو و تمام منیتت رو بذار کنار و صاف و ساده بشین، در خلوت و باهاش حرف بزن.
می تونی دعای این ماه رو هم زمزمه کنی. فارسیش یا عربیش رو فرقی نمی کنه.
[تصویر:  528954_iirA4czF.jpg]

نقل قول: دیدید بچه کوچولوهایی که مامانشون باهاشون قهر میکنه چقد میرن تو خودشون؟!
اصلا بعد ازینکه یکم فکرام منحرف میشه خودمو توی جایگاهی نمیبینم که بخوام با خدا صحبت کنم...
این ها اصلا درست نیست داداشم، این حرف ها خوب نیستن.
ماها کی باشیم در مقابل خدا، اصلا ذره هم نیستیم.
توی همون دعا اومده، ای کسی عطا می کنی به کسی که از تو نخواهد و اصلا تو را نشناسد.

پس نیازی نیست به خاطر این فشار خودت رو سرزنش کنی.
به جاش سعی کن به خودت راحت بگیری و گیج نزنی. لازم نیست که حتما تا آخر عید تصمیمت رو بگیری.
بعضی چیزی فرصت می خوان تا توی مغز برای آدم حل بشن. می تونی کتاب بخونی و با بچه های سایت و پدر و مادر و مشاور و ... مشورت کنی.
مثلا همین دریفت. خودش یه پا مشاوره انصافا 4chsmu1

نقل قول: گاهی مثل بالا عقل حکم میکنه سخت بگیری،
جدا کردن مسائل هم به عهده عقل سلیمه
واقعا فکر چیز خیلی خوبیه که خداوند به رایگان در اختیار انسان قرار داده.
موافقم داداش.
اصلا یکی از مشکلات خ.ا این هست که مستقیم می زنه به قوه ی عقل.
کلا وقتی شهوت غلبه کنه، عقل ضعیف می شه.
اما توی خ.ا این مضاعف می شه، چرا که شما دائم باید برای خودت توهم ایجاد کنی.
مثل کسی که دائم برای خودش توهم ایجاد کنه که داره غذا می خوره. اما در صورتی که غذایی درکار نیست.
این که سیر نمی شه یه ور داستانه. مغزش از کار می افته.

چه راهکار هایی رو پیشنهاد می دی برای تقویت عقل؟ Khansariha (56)
من می گم اگر کار هایی رو انجام بدیم که شهوت کاهش پیدا کنه کمک می کنه.
مثلا این که روزه بگیریم، یا کتاب های مفید مطالعه کنیم. یا این که بشینیم تعقل کنیم.
موافقی؟
داشتم با دریل صحبت می کردم.
در خلال صحبت ها به ایده ای رسیدم.
بچه ها برای عید پیشرو که دو هفته ای تعطیلیم.
معمولا این ایام به تفریح و دید و بازدید و مسافرت و ... می گذره که خیلی هم خوبه.
اما این زمان فرصت خوبی هم برای مطالعه کتاب های غیر درسی مفید هست.

پس بیاین با معرفی کتاب های خوب، به همدیگه کمک کنیم که این عیدی یه استفاده ی درست از زمان ببریم. Khansariha (69)
بسم الله ....
آقا من نگاه کردم دیدم هفته ی سوم اعلام وضعیت هنوز نکرده ام. واقعا چرا؟ Gigglesmile

عاشق / گروه کوچ پرستو ها / هفته ی سوم / زرد

واقعا متاسفم که هفته ی سوم هم زرد بودم. vayy

ارزیابی : الحمد لله از هفته ی پیش تا الان، یه چرخش ۱۸۰ درجه ای داشتم.
می دونین یه وقتی می شه آدم دستی می کشه، یه وقتایی هم طول می کشه که آدم حالش سرجاش بیاد.
ولی خب خدا رو شکر، الان که دارم این متن رو می نویسم فکر می کنم که حالم سر جاش اومده.
الان هم می خوام برم یه توبه ی مشتی کنم به درگاه خدا و دیگه دور خ.ا رو خط قرمز بکشم.

برنامه تا آخر هفته :

توجه به نماز، نماز جماعت و نماز شب.
حتما یک بار ورزش کنم و برم کوه یا استخری جایی.
فعالیت بیشتر توی کانون و رهروان

خب هتریک هم کردم، سه پست پشت سر هم Khansariha (13)
مرسی عاشق جان ...
اون دعا رو هم خوندم...خیلی حس خوبی داد...
نقل قول: فارسیش یا عربیش رو فرقی نمی کنه.
قشنگ میدونه به چی حساس بودم Gigglesmile
نقل قول: می تونی کتاب بخونی و با بچه های سایت و پدر و مادر و مشاور و ... مشورت کنی.
مثلا همین دریفت. خودش یه پا مشاوره انصافا [تصویر:  4chsmu1.gif] 
کاملا درسته...خودمم دیگه به مشاور و بقیه پناه اوردم وقتی دیدم جواب نمیده فکر کردن...
دریف یه مشاور فوق منطقیه 302
امروز نوبت کیه؟
(1396 اسفند 29، 9:32)درخشنده نوشته است: [ -> ]مرسی عاشق جان ...
اون دعا رو هم خوندم...خیلی حس خوبی داد...
نقل قول: فارسیش یا عربیش رو فرقی نمی کنه.
قشنگ میدونه به چی حساس بودم Gigglesmile
1202591pu55lez1va

نفر بعدی آقای اراده هست که باید بهش اطلاع بدم.
احتمالا یه چند روزی باید منتظر باشیم.


نقل قول: پس بیاین با معرفی کتاب های خوب، به همدیگه کمک کنیم که این عیدی یه استفاده ی درست از زمان ببریم. Khansariha (69)
من خودم شروع می کنم به معرفی کتاب.
تصمیم
روی ماه خداوند را ببوس، اثر مصطفی مستور
[تصویر:  %D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D...%D8%B3.jpg]
همون طور که می بینید این کتاب چندین و چند مرتبه تجدید چاپ شده و خیلی تعریفش رو شنیده ام.
می خوام بخونمش.

پدر، عشق، پسر نوشته سید مهدی شجاعی
[تصویر:  9.jpg]

این کتاب رو چندین سال پیش خونده بودم.
در مورد امام حسین و علی اکبر نوشته شده،‌ خیلی کتاب خوبی بوده و پیشنهاد می کنم بخونید.
یک روزه می شه خوند.

این پست و پستهای مشابه روی توی این تاپیک هم قرار می دم. (قاصدک و بقیه توی تاپیک تو بگو چه کتابی بخونم؟ کتاب های خوبی معرفی کرده اند.)

لازم به ذکر است که برای کسایی که توی عید یک کتاب بخونن و اعلام کنن، جوایز ارزنده ای
شامل یک دستگاه خانه، یک دستگاه ماشین، ۱۰۰۰ سکه ی بهار آزادی و چندین و چند اعتبار
به قید قرعه اهدا می شود. 4chsmu1
بشتابید  Gigglesmile
(1396 اسفند 28، 19:19)درخشنده نوشته است: [ -> ]مرسی عاشق جان که راهنمایی کرد باید چکار کنم...
ظاهرا امروز باید من بنویسم...
حرف که زیاد دارم... اونقدر زیاد شده که وقتی میخوام توضیح بدم خودم خسته میشم یا اینکه همش ازین شاخش میپرم اون شاخه...
امروز که خیلی نزدیک بود بشکنم.....
اصلا همینکه تا نزدیکش رفتم انرژیمو کم کرده...
میگم من خوب نیستم که تا اینجاهارو میام بعد بیخیال میشم.... هر موردی که میاد اخرش میخواد ذره ایی از اعتماد به نفس رو کم کنه.
تحریک میشی==> تو به درد نمیخوری!
توی درامدت دچار مشکل میشی==>تو هیچی بلد نیستی!
فکرشو کنید یه ادم 2 سال دنبال عشق زندگیش نباشه به خاطر اعتماد به نفسش ...بگه من در حد اون نیستم!
البته الان عمق فاجعه رو فهمیدم و این حرفارو میزنم....
در مورد ازدواج هم توی درد دلا یه چیزایی نوشتم.... اینکه این روزا کلا گیجم نمیدونم چکار کنم.
بعضی از اطرافیام و دوستام میدونن که توی بیمارستان و بعضی جاها پیشمن.از رو رفتارم فهمیدن که علاقه دارم به طرف! 
یا اونا خیلی روانشناس بودن یا من خیلی تابلو بودم!
اون چند نفر میدونن...خونوادم هنوز چیزی نمیدونن...خوده طرف شک کرده چون براش یه چیزایی خریده بودم ....
خیلی خیلی ساده مینویسم که بالاخره به نتیجه برسم....
من 2 ساله که میخوام باهاش ازدواج کنم ولی یه سری مانع توی کار میبینم....یکی سنم هست که 24 ساله
دومی وضعیت مالیه... سه تا کار مختلف بلدم یکیش که همون رشتمه و کارش هم ریخته همه جا با درامد حدود 3 تومن هر شیفت.
پدر هم قول دادن کمک کنن برای شروع...
سربازی هم معافم به احتمال 90-80 درصد....
وضعیت کار کردنم هم مثل تمرین کردنمه... صبح تا نصف شب هم برم مشکلی ندارم...یعنی رفتم که میگم نه اینکه از خودم حرف بزنم
یه توضیحی هم در مورد خونواده ها بدم....
خونواده ی ما مذهبی نیستن ولی خودم هستم...خونواده ی اونا مذهبین و اینو دوس دارم...
طرفم شدیدا سخت گیره در برابر دوستی و این کارا که برام ارزش داره....
هر دو طرف همدیگرو قبول داریم از نظر اخلاقی... چون من اخلاقم سنگینه و اونم همینطور....
اینا یه سری توضیحات خیلی کلی در مورد وضعیت بود....
همش دارم خوبیای ازدواج توی این موقعیت رو با بدیاش مقایسه میکنم.....
عاشق جان هم پیشنهاد کتاب دادن که دارم میخونم ببینم این عید میتونم نتیجه بگیرم که برم جلو بهش بگم یا نه....
------------
وضعیت ترک هم که گفتم... بعد از یک و نیم سال همچنان تحریکات سر جاشونن...(اگه نبودن باید به خودم شک میکردم...) دلم میخواد هرچی بیشتر به 
خدا نزدیک بشم...
ولی این تحریکا منو هی دور میکنه....
مثلا یه فکر بد میاد تو ذهنم میگم خدا ازم ناراحته دیگه نگام نمیکنه...
دیدید بچه کوچولوهایی که مامانشون باهاشون قهر میکنه چقد میرن تو خودشون؟!
اصلا بعد ازینکه یکم فکرام منحرف میشه خودمو توی جایگاهی نمیبینم که بخوام با خدا صحبت کنم...
--------
چقد حرف زدم...
مرسی به خاطر همه ی صلوات ها ...جبران میکنم 302

سلام برادر
یه جای درمورد سن نوشتی که ۲۴ سالته شاید منظورت این بوده برای ازدواج شاید کافی نباشه ولی به نظر من اولا تا دودی سن فقط یک عدده،بعد من نظر دیگه ای دارم:اگر سربازیت تکلیفش یکسره باشه،و بدونی ماهیانه ۳ تومن داری ، سن ۲۴ بنظرم مناسب هم هست، چراکه هرکسی در هر سنی که هست هنوز جا داره بیشتر پخته بشه، و اینکه همین که همین حس و حال ازدواج رو داری همین خودت مهمه چون با افزایش سن این حس کمتر میشه و طرفین سخت گیر تر و مشکل پسندتر و سردتر میشن،بنظر من که سن خوبیه با یک سال نامزدی ۲۵ بری خونه خودت یکی دوسال با هم زندگی کنین بعد صاحب فرزند بشی و ... بنظرم همه چیز سر وقتش انجام شده، یکی مثل من که داره ۳۰ سالش میشه کم کم داره به اصل قضیه ازدواج فکر میکنه،چون برای من  با روحیاتی که دارم بطور نسبی این سن رد شده، من الان بجای ذوق و شوق داشتن زن ، بجای اینکه تو خیابون توجهم به زن و شوهر های جوون معطوف بشه بیشتر به مردهایی توجه میکنم که دست بچه شون رو گرفتن و دیگه اون اشتیاق زن داشتن رو ندارم، و واقعا تمایلی ندارم اقدام به ازدواج کنم،گاهی وقتها فکر میکنم غذای بیرون مگر پرسی چنده ،یک ماهش میشه فلان قدر ... این افکار بیهوده و پوچ به سمتم هجوم میارن چون بی تفاوت شدم،امیدوارم این حس بیخود موقتی باشه،

در مورد مشاوره زندگی :
بهترین مشاوران بنظر من آدم های متاهل دوروبر با شغل های متخلف ان،چه ضرری داره آدم نظر خواهی کنه،
من از سوپرمارکت نظرشو پرسیدم چیزایی گفت که اصلا به فکر آدم نمیرسه،
با یک کسی که بعد از چندین سال طلاق گرفته بود ، صحبت کردم حرفهای بجایی میزد،
با یک کارمند ، و .... اینها کوله باری از تجربه ان که میتونی تو زندگیت به کار ببندی،

در ضمن در انتخاب همسر به خودتم دقت کن،
نگاههای دختر که جنس مخالفه اگر فقط یکم طرف اون چیزی باشه که میخوای بلافاصله یا کم کم جذبت میکنه و فکر میکنی فقط این شخص از آسمون اومده و جز اون کسی نیست، و خود به خود مجذوب میشی،این رو فقط از بیرون گود میشه درک کرد،
در مورد خودت: خیلی چیزای ریز هست که بعد ازدواج خودنمایی میکنه،اولش زندگی با عشق شروع میشه ولی بعدش که عادی بشه توقعاتی داری که اگر برآورده نشه یا خلافش جاری باشه مشکل ساز میشه؛
من خودمو مثال میزنم:
من آدمی هستم که حوصله خرید کردن ندارم ،مگر اینکه از قبلش بدونم چی نیازه،حوصله ندارم برم تو فروشگاه بچرخم پنیر و ماست و ... بخرم ،من اینجوری دوست دارم طرف بره خرید کنه بعد من برم دنبالش،یا حتی اگر جلو فروشگاه باشم حاضر نیستم تو برم و تو ماشین یا بیرون منتظر میشم،خب وقتی طرفم کسی باشه اونم اهل خرید نباشه اینجا به مشکل میخوریم و باید یکی به دو کنیم،
یا من دوست دارم خونه همیشه مرتب باشه، من دوست دارم وسایل اضافی تو خونه نباشه ، از خرید بیجا و الکی وسیله اضافه کردن بدم میاد،مثلا الکی طرف بره ظرف و ظروف اضافی و ... غیره خرید کنه که بچینه تو دکوری... دوست ندارم طرف مقابل لباساشو بریزه رو تخت یا لبه مبل بذاره ، و بی نظم باشه،
من تمایلی ندارم زیاد شام برم بیرون ،نه بخاطر هزینش بلکه خوشم نمیاد،
من دوست ندارم طرف مقابلم اهل خواب باشه،برای من کسی که تا ساعت ۱۰ صبح بخوابه قابل تحمل نیست،
من نمیخوام طرف مقابلم آدم بی هنری باشه و بزرگترین هنرش زیرو رو کردن اینترنت باشه،
من از بوی مواد آرایشی بدم میاد و از آرایش زیاد خوشم نمیاد حالت تهوع میگیرم،اگر من کسی رو قبول کردم مهم نیست آرایش برای من به صورت داشته باشه اون جایی که مجبوره مثل مهمونیو و ... صلاح با خودش ولی برای من نیاز نیست،
اینها رو گفتم دوست ندارم در موردش جواب پس بدم یا قضاوت بشم فقط خواستم بدونی (اگر نمیدونستی) چقدر مسائل ریز هست که هرکدوم اگر قبلش صحبت نشه میتونه براحتی بحث های کوچک بوجود بیاره و اختلاف های بعدش، من بعد ۳۰ سال که شخصیتم شکل گرفته شاید بتونم خودمو تا حدودی با شرایط وفق بدم و کنار بیام ولی من عوض نمیشم،شای. بگم اشکال نداره منم میام تو فروشگاه که تنها نباشی باهم خرید کنیم ولی همیشه من اینجورجاها نیستم ولی اگر بخوای میام و تنهات نمیذارم،
آدم با گذشت و صبوری ام ولی این خصوصیات اخلاقی منه که باید قبلش صحبت بشه ،من دوران مجردی چه زمان دانشگاه چه زمان کار زیاد گذروندم و میدونم اینها مشکل ساز میشه حتی دوستی داشتم اینقدر به نظرم اهمیت میداد که من که خودم اینقدر برام نظرم مهمه نمیتونستم با اخلاق اون کنار بیام،
امیدوارم برات مفید باشه.
(1396 اسفند 29، 0:31)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]درخشنده ی عزیز
به نظر من که فشار واقعا طبیعیه، نه به خاطر مسئله ی جنسی.
به خاطر همین گیج بودنت. 53258zu2qvp1d9v
این افکار که خدا دوستم نداره و این ها رو بریز دور که این ها همه القائات شیطانه به نظرم.
به قول همساده سعی کن با نیروی برتر ارتباط بگیری.
خودت رو و تمام منیتت رو بذار کنار و صاف و ساده بشین، در خلوت و باهاش حرف بزن.
می تونی دعای این ماه رو هم زمزمه کنی. فارسیش یا عربیش رو فرقی نمی کنه.
[تصویر:  528954_iirA4czF.jpg]

نقل قول: دیدید بچه کوچولوهایی که مامانشون باهاشون قهر میکنه چقد میرن تو خودشون؟!
اصلا بعد ازینکه یکم فکرام منحرف میشه خودمو توی جایگاهی نمیبینم که بخوام با خدا صحبت کنم...
این ها اصلا درست نیست داداشم، این حرف ها خوب نیستن.
ماها کی باشیم در مقابل خدا، اصلا ذره هم نیستیم.
توی همون دعا اومده، ای کسی عطا می کنی به کسی که از تو نخواهد و اصلا تو را نشناسد.

پس نیازی نیست به خاطر این فشار خودت رو سرزنش کنی.
به جاش سعی کن به خودت راحت بگیری و گیج نزنی. لازم نیست که حتما تا آخر عید تصمیمت رو بگیری.
بعضی چیزی فرصت می خوان تا توی مغز برای آدم حل بشن. می تونی کتاب بخونی و با بچه های سایت و پدر و مادر و مشاور و ... مشورت کنی.
مثلا همین دریفت. خودش یه پا مشاوره انصافا 4chsmu1

نقل قول: گاهی مثل بالا عقل حکم میکنه سخت بگیری،
جدا کردن مسائل هم به عهده عقل سلیمه
واقعا فکر چیز خیلی خوبیه که خداوند به رایگان در اختیار انسان قرار داده.
موافقم داداش.
اصلا یکی از مشکلات خ.ا این هست که مستقیم می زنه به قوه ی عقل.
کلا وقتی شهوت غلبه کنه، عقل ضعیف می شه.
اما توی خ.ا این مضاعف می شه، چرا که شما دائم باید برای خودت توهم ایجاد کنی.
مثل کسی که دائم برای خودش توهم ایجاد کنه که داره غذا می خوره. اما در صورتی که غذایی درکار نیست.
این که سیر نمی شه یه ور داستانه. مغزش از کار می افته.

چه راهکار هایی رو پیشنهاد می دی برای تقویت عقل؟ Khansariha (56)
من می گم اگر کار هایی رو انجام بدیم که شهوت کاهش پیدا کنه کمک می کنه.
مثلا این که روزه بگیریم، یا کتاب های مفید مطالعه کنیم. یا این که بشینیم تعقل کنیم.
موافقی؟


سلام برادر این خودارضایی قوه عقل رو از کار میندازه 
بنطرم بهترین چیز قبل از هرچیز اقدام جدی و زوری به ترکه،
بنظر من همونطور که قبلا هم گفتم این کار در مراحل اولیه جز با زور کنار گذاشته نمیشه، در مراحل آخر هم جز با اراده به هیچ روش دیگه آدم دوباره مبتلا نمیشه،
پس هرجور شده با هر روشی و حتی زوری اقدام عملی برای ترک انجام بدیم،کم کم عقل و تفکر خودش میاد وسط بعد که کمی گذشت میشه این روالی که برای ترک درنظر گرفتیم رو با روزه و کتاب و هرچیزی که برای شخص مناسب باشه ، این روال رو ریشه هاشو تقویت کنیم تا بتونیم ادامه مسیر رو طی کنیم،و یادمون باشه که با هربار لغزش تمام زحمات خودمون رو هیچ میکنیم،مغز کلام رو گفتم توخودت تا تهش بخون.
این خودارضایی لعنتی بدترین چیزیه که من تو عمرم باهاش مواجه شدم،
با باتلاق هیچ فرقی نداره تا زمانی که آدم داخلش باشه با دست و پا زدن ِ بیشتر ، بیشتر داخل لجن ها میره، مگر اینکه با احتیاط و حساب شده کم کم خارج بشی و این باتلاق تا اتمام زندگی با ما هست چون از مسیر باتلاقی عبور کردیم ولی اگر تا آخر زندگی حواسمون رو جمع کنیم میشه براحتی هرچه بیشتر و بیشتر از این باتلاق دور شد
(1397 فروردين 1، 12:14)drift نوشته است: [ -> ]سلام برادر
یه جای درمورد سن نوشتی که ۲۴ سالته شاید منظورت این بوده برای ازدواج شاید کافی نباشه ولی به نظر من اولا تا دودی سن فقط یک عدده،بعد من نظر دیگه ای دارم:اگر سربازیت تکلیفش یکسره باشه،و بدونی ماهیانه ۳ تومن داری ، سن ۲۴ بنظرم مناسب هم هست، چراکه هرکسی در هر سنی که هست هنوز جا داره بیشتر پخته بشه، و اینکه همین که همین حس و حال ازدواج رو داری همین خودت مهمه چون با افزایش سن این حس کمتر میشه و طرفین سخت گیر تر و مشکل پسندتر و سردتر میشن،بنظر من که سن خوبیه با یک سال نامزدی ۲۵ بری خونه خودت یکی دوسال با هم زندگی کنین بعد صاحب فرزند بشی و ... بنظرم همه چیز سر وقتش انجام شده، یکی مثل من که داره ۳۰ سالش میشه کم کم داره به اصل قضیه ازدواج فکر میکنه،چون برای من  با روحیاتی که دارم بطور نسبی این سن رد شده، من الان بجای ذوق و شوق داشتن زن ، بجای اینکه تو خیابون توجهم به زن و شوهر های جوون معطوف بشه بیشتر به مردهایی توجه میکنم که دست بچه شون رو گرفتن و دیگه اون اشتیاق زن داشتن رو ندارم، و واقعا تمایلی ندارم اقدام به ازدواج کنم،گاهی وقتها فکر میکنم غذای بیرون مگر پرسی چنده ،یک ماهش میشه فلان قدر ... این افکار بیهوده و پوچ به سمتم هجوم میارن چون بی تفاوت شدم،امیدوارم این حس بیخود موقتی باشه،

در مورد مشاوره زندگی :
بهترین مشاوران بنظر من آدم های متاهل دوروبر با شغل های متخلف ان،چه ضرری داره آدم نظر خواهی کنه،
من از سوپرمارکت نظرشو پرسیدم چیزایی گفت که اصلا به فکر آدم نمیرسه،
با یک کسی که بعد از چندین سال طلاق گرفته بود ، صحبت کردم حرفهای بجایی میزد،
با یک کارمند ، و .... اینها کوله باری از تجربه ان که میتونی تو زندگیت به کار ببندی،

در ضمن در انتخاب همسر به خودتم دقت کن،
نگاههای دختر که جنس مخالفه اگر فقط یکم طرف اون چیزی باشه که میخوای بلافاصله یا کم کم جذبت میکنه و فکر میکنی فقط این شخص از آسمون اومده و جز اون کسی نیست، و خود به خود مجذوب میشی،این رو فقط از بیرون گود میشه درک کرد،
در مورد خودت: خیلی چیزای ریز هست که بعد ازدواج خودنمایی میکنه،اولش زندگی با عشق شروع میشه ولی بعدش که عادی بشه توقعاتی داری که اگر برآورده نشه یا خلافش جاری باشه مشکل ساز میشه؛
من خودمو مثال میزنم:
من آدمی هستم که حوصله خرید کردن ندارم ،مگر اینکه از قبلش بدونم چی نیازه،حوصله ندارم برم تو فروشگاه بچرخم پنیر و ماست و ... بخرم ،من اینجوری دوست دارم طرف بره خرید کنه بعد من برم دنبالش،یا حتی اگر جلو فروشگاه باشم حاضر نیستم تو برم و تو ماشین یا بیرون منتظر میشم،خب وقتی طرفم کسی باشه اونم اهل خرید نباشه اینجا به مشکل میخوریم و باید یکی به دو کنیم،
یا من دوست دارم خونه همیشه مرتب باشه، من دوست دارم وسایل اضافی تو خونه نباشه ، از خرید بیجا و الکی وسیله اضافه کردن بدم میاد،مثلا الکی طرف بره ظرف و ظروف اضافی و ... غیره خرید کنه که بچینه تو دکوری... دوست ندارم طرف مقابل لباساشو بریزه رو تخت یا لبه مبل بذاره ، و بی نظم باشه،
من تمایلی ندارم زیاد شام برم بیرون ،نه بخاطر هزینش بلکه خوشم نمیاد،
من دوست ندارم طرف مقابلم اهل خواب باشه،برای من کسی که تا ساعت ۱۰ صبح بخوابه قابل تحمل نیست،
من نمیخوام طرف مقابلم آدم بی هنری باشه و بزرگترین هنرش زیرو رو کردن اینترنت باشه،
من از بوی مواد آرایشی بدم میاد و از آرایش زیاد خوشم نمیاد حالت تهوع میگیرم،اگر من کسی رو قبول کردم مهم نیست آرایش برای من به صورت داشته باشه اون جایی که مجبوره مثل مهمونیو و ... صلاح با خودش ولی برای من نیاز نیست،
اینها رو گفتم دوست ندارم در موردش جواب پس بدم یا قضاوت بشم فقط خواستم بدونی (اگر نمیدونستی) چقدر مسائل ریز هست که هرکدوم اگر قبلش صحبت نشه میتونه براحتی بحث های کوچک بوجود بیاره و اختلاف های بعدش، من بعد ۳۰ سال که شخصیتم شکل گرفته شاید بتونم خودمو تا حدودی با شرایط وفق بدم و کنار بیام ولی من عوض نمیشم،شای. بگم اشکال نداره منم میام تو فروشگاه که تنها نباشی باهم خرید کنیم ولی همیشه من اینجورجاها نیستم ولی اگر بخوای میام و تنهات نمیذارم،
آدم با گذشت و صبوری ام ولی این خصوصیات اخلاقی منه که باید قبلش صحبت بشه ،من دوران مجردی چه زمان دانشگاه چه زمان کار زیاد گذروندم و میدونم اینها مشکل ساز میشه حتی دوستی داشتم اینقدر به نظرم اهمیت میداد که من که خودم اینقدر برام نظرم مهمه نمیتونستم با اخلاق اون کنار بیام،
امیدوارم برات مفید باشه.


سلام عزیزم...
مرسی که اینقد وقت گذاشتی...
اول اینکه باورم نمیشه این همون دریفته Gigglesmileخیلی عوض شده....خیلی بزرگتر ...موفق تر....
----
دیدم کسایی که 30 سالشون شده و میگن حسمون کم شده... اولش فکر میکردم فقط احساسشون اینو میگه....ولی میبینم خیلی تعدادشون زیاد شده.....
اگه از الان شروع کنم تقریبا روی 25-26 سالگی میتونیم زندگی رو شروع کنیم...
اکثر متاهل های اطرافم مینالن از ازدواج! همین خیلی سردم میکنه....

در مورد شناخت خودم و طرف مقابلم کتابایی که عاشق معرفی کرده بود به اضافه ی چنتای دیگه خوندم خیلی کامل توضیح داده بود...

مثالت از خودت خیلی خوب بود...کاملا متوجه شدم...

این دید منطقیه ماست که باعث میشه فردا به مشکل نخوریم...احساسات فقط تا زمانی چشمارو میتونن ببندن....
سلام 
قربونت عزیز
باید بگم من تا قبل از اینکه با این خانم آشنا بشم اصلا به ازدواج فکر نمیکردم
بعد برای اینکه اونو مال خودم کنم به ازدواج فکر کردم
یکی دو روز نبود که میدیدمش
یکسال بود که میدیدمش،
بعدش اصلا به هیچ کدوم از مسائل بالا اصلا فکر نکرده بودم ، خیلی با نگاه سطحی جلو میرفتم،چون علاقه چشمامو بسته بود،
بعد که اون کشید عقب من شوکه شدم ورضاکی میدونه نزدیک ۸۰ روز بهم ریخته بودم و نمیتونستم تمرکز کنم،کارام همه عقب افتاد،برنامه هام به هم ریخت،تو این مدت خیلی مقاله خوندم ومشاوره آنلاین گرفتم تا یکم تونستم خودمو جمع کنم و بعد تازه فهمیدم که قضیه چیه،
جالبه بدونی من سال۸۵ با یک خانمی و یاهو مسنجر آشنا شدم و رفتم دیدمش اون متولد۶۲ بود،بعد از مدت کمی قطع ارتباط کرد و رفت و منم فکر کردم دیگه تموم شد ، هیچ کس نمیتونه مثل اون باشه برام،
گذشت و گذشت و گذشت تا عید سال ۹۶ بود یا شایدم ۹۵ رفتیم خونه اقوام و دختری داشتن که من خیلی چشممو گرفت، دوسال از من کوچکتر و بزنیم به تخته ظاهر خوب ، فکر کردم چقدر مورد خوبیه کاش وضعم خوب بود جلو میرفتم،یعد مامانم چند روز بعد گفت بیا بریم اینو برات بگیریم،بعد همون عید خونه اقوام همه میگفتن خیلی خوبه برو جلو عمه هامم میگفتن،عمه دیگرم میگفت اگر سنش از پسرم بیشتر نبود من خودم میگفرتمش،خلاصه من رفتم تو فکرشو نگران بودم یه وقت عروس نشه ، گفتم دیگه تموم شد هیچکی به دلم نمیشینه، تا اینکه این همکارمونو دیدم که اولش ازش خوشم نمیومد که رفته رفته با حرکاتش و ابرو بالا پایین انداختن و ناز کردن بهش ناخواسته دل بستگی پیدا کردم و گفتم تمومه دیگه کسی مثل این پیدا نمیشه،که وقتی خودش یک دفعه کشید عقب من شوکه شدم و ضربه خوردم و به این جا رسیدم، خداراشکر میکنم بابت این تجربه که الان خیلی حواسم جمع هست و ... من آدم هوس بازی نبودم یا دنبال مسائل جنسی نبودم من فقط هدفم ازدواج بود ولی میبینی که جذابیت های جنس مخالف کاری میکنه آدم ناخواسته دل میبنده و باز کردن چشم تو اون شرایط کار بسیار بسیار دشواریه،
در مورد نالش افراد ببین دردشون چیه،هرکس حرف درستی زد ازش درس بگیر اگر حرف بیربط زد بهش توجه نکن،
کلا تو این کشور همه نالان ان،طرف ۳ تا خونه خریده رفته زیر قسط میناله،خب نکن و ننال،نمیگه که ۳ تا خونه دارم،میناله میگه قسط دارم،
دقت کنی خیلی از افراد بجای اینکه علت بدبختی خودشونو ببین چیه،در توجیه خودشون ، بدبختی دیگران رو توجیه میکنن،مثلا طرف بازارش خرابه،اخلاق بد خودش و مشتری روندنش خودشو نمیبینه،کیفیت پایین کار خودشو نمیبینه بعد خودشو توجیه میکنه بازار همه هم صنفیهاش خرابه،
چقدر از جمله بازار خرابه بدم میاد.

انشالله با دید باز و با استفاده از تجربه بزرگترها مثل پدر و مادر بهترین اینتخاب زندگیتو رقم بزن و با توکل به خدا مسیر زندگی رو ادامه بده.
چقد تجربه و بالا پایین...
منم قبول دارم همیشه موقعیت های خوب هستن.... شما بار دهمتونه ولی من بار دوم.......
ولی من همچنان به موقعیت خودم نگاه میکنم...به بقیه هم نگاه میکنم...
بهترین دوستم زمانی که میخواست ازدواج کنه سیگاری شده بود و بعضی وقتا مواد....
موقع ازدواجش همرو گذاشت کنار و توی بدنسازی کلی پیشرفت کرد...ازدواجشون بهم خورد دوباره افتاده به جون سیگار....
میدونم با اختیار خودش اینکارو کرده...ولی اگه بقیه یه مقدار بیشتر همراهیش میکردن الان وضعیتش این نبود...
اینم از خوبیای ازدواج ! Gigglesmile
منم که حس میکنم یه کوچولو چشامو بستم... البته خیلی منطقی فکر کردم تا الان که اومدم اینجا کمک میخوام...چون پدر 40 سال باهام اختلاف سنی دارن که حرف 
همدیگرو خوب نمیفهمیم...باهم خوبیم ولی اون دنیاش متفاوته ...
خیلی لطف کردید....این تجربه ها یه دنیا ارزش دارن....
302
نقل قول: سلام برادر این خودارضایی قوه عقل رو از کار میندازه 
بنطرم بهترین چیز قبل از هرچیز اقدام جدی و زوری به ترکه،
بنظر من همونطور که قبلا هم گفتم این کار در مراحل اولیه جز با زور کنار گذاشته نمیشه، در مراحل آخر هم جز با اراده به هیچ روش دیگه آدم دوباره مبتلا نمیشه،
پس هرجور شده با هر روشی و حتی زوری اقدام عملی برای ترک انجام بدیم،کم کم عقل و تفکر خودش میاد وسط بعد که کمی گذشت میشه این روالی که برای ترک درنظر گرفتیم رو با روزه و کتاب و هرچیزی که برای شخص مناسب باشه ، این روال رو ریشه هاشو تقویت کنیم تا بتونیم ادامه مسیر رو طی کنیم،و یادمون باشه که با هربار لغزش تمام زحمات خودمون رو هیچ میکنیم،مغز کلام رو گفتم توخودت تا تهش بخون.
این خودارضایی لعنتی بدترین چیزیه که من تو عمرم باهاش مواجه شدم،
با باتلاق هیچ فرقی نداره تا زمانی که آدم داخلش باشه با دست و پا زدن ِ بیشتر ، بیشتر داخل لجن ها میره، مگر اینکه با احتیاط و حساب شده کم کم خارج بشی و این باتلاق تا اتمام زندگی با ما هست چون از مسیر باتلاقی عبور کردیم ولی اگر تا آخر زندگی حواسمون رو جمع کنیم میشه براحتی هرچه بیشتر و بیشتر از این باتلاق دور شد
باهات کاملا موافقم داداش.
اما یه مشکلی هست.
دفعه ی قبلی که ترک رو شروع کردم، همون روزهای اول که تصمیم گرفتم خیلی احساس خوبی داشتم و به خودم مسلط بودم.
و فکر می کردم که کارهام روی عقل شده. اما هرچی که زمان گذشت، احساس کردم که دارم سائیده می شم.
و اون انگیزه ی من کم و کم تر می شد.
جوری که بعد از دو ماه با دیدن یک عکس گرفتار شدم.
فکر می کنم که از همین شروع کار باید به فکر باشیم که هر چی زمان می گذره بیشتر کارهامون روی عقل باشه.

مثال باتلاق عالی بود....
من فکر می کنم این مشارکت ها که آدم می کنه، کمک می کنه تا آدم به خودشناسی برسه.
مثلا پست های دریفت رو که می خونم، ظاهرش این هست که دریفت داره تجربیاتش رو می گه، اما این باعث می شه که دریفت فکر کنه به تجربیاتش و دنبال علت و معلول بگرده و این باعث رشد خودش هم میشه.
احساسم رو گفتم، شاید درست نباشه.
سلام بار دهم که نیست همون چندباری که گفتمه،
انشالله که بهترین اتفاق رقم بخوره،

عاشق جان خوبیش اینه مایی که داریم باهم صحبت میکنیم هردو از داخل گود صحبت میکنیم و حرف هم رو خوب میفهمیم،
من بنا به تجربه میگم،
مثلا ماه رمضان سال ۹۵ بود تصمیم به ترک جدی گرفتم،دیگه همه چیز رو محدود کردم ، یک شب پای کامپیوتر مشغول کار ودم صدای بدی از تو کولر میومد(زمانی که خونه تنها داشتم) بلند شدم رفتم بالای پشت بام که ببینم این صدا چیه تو کولر پیچیده رفته اعصابم رو به هم ریخته ، از بالای پشت بام یک دفعه نگاهم افتاد تو آپارتمان روبرویی و صحنه بدی دیدم ، دیگه مغزم قفل کرده بود،وقتی اومدم پایین مغزم کار نمیکرد،همه چیز به هم ریخت، اینقدر فشار اومد که کار دستم داد،ولی نتیجه چی شد؟ هرچی رشته بودم پنبه شد، باز روز از نو ، روزی از نو،حالا اگر همونجا هرجور شده بود به زور و هر ضربی بود اینو رد میکردم اون موقع بجای ضربه خوردن قوی تر میشدم و در مواجه با موارد بعدی با صرف انرژی کمتری میتونستم ردشون کنم تا به ترک برسه، اینجا واقعا دیگه مغز کار نمیکنه ، فکر میکنی همونجا آدم با خودش نمیگه اگر اینکارو بکنی زحمتات هیچ میشه؟ حتما آدم با خودش اینو میگه ولی جوابی دریافت نمیشه و آدم مثل ربات کاری که نباید بکننه رو میکنه،
پس من نظرم اینه آدم یک برنامه ای داشته باشه برای خودش، عقلانی بره جلو ، و برای مواقع اضطراری هم برنامه ویژه داشته باشه،
مثلا وقع تحریک شدید ، بزن بیرون و راه برو حتی اگر پروژه ای دستته و عقب میفته، حتی اگر مثلا داری ویندوز نصب میکنی بزار نصفه بمونه و ... فقط بزن بیرون تا حالت به روال عادی برگرده و شب فقط برگرد بخواب و هیچ کاری نکن،فردا روز جدیدیه حالت متفاوته ، اگر برنامه یک روز عقب افتاد ، اگر گرفتار میشدی ۷ روز عقب میفتادی، پس همون بهتر که یک روز عقب بیفته و ظرف یک روز جدید جمع بشه.
فکر میکنم این برنامه خیلی خوب جواب بده.
همیشه در روی یک پاشنه نمیچرخه،روزهای خوب هم میان تلافی این روزهای سخت در میاد...

اون خط اخرتو موافقم،یک جور یادآوری به خودمم هست و یک جور آنالیز موقعیت هم هست.
خیلی دوس دارم این تحلیلارو... اینقد خوب یادت مونده خاطرات بد رو...
یادمه بعد از شکست همیشه منطقم میومد سر جاش! خیلی دیر میشد هر بار....
مثلا یه روزایی استرس برای یه کاری داشتم که سریع تمومش کنم... کلی به خودم فشار میاوردم تحریک هم میشدم بعد از یکم مقاومت میشکستم! 
بعدش منطقم میومد روی کار میگفت :
درخشنده به جهنم که کارت مونده! میمردی یه ذره به خودت میرسیدی و از خودت مراقبت میکردی؟ کارت مهمتر بود یا خدا؟
ای کاش قبل از شکستن این افکار میومد سراغم....
سلام به همه عزیزا و فعالین کانون که طی دو روزی که سر نزدم، خیلی پست گذاشتین و حسابی شلوغش کردین.

داستان منو رضا(دریفت)  شبیه هم بوده البته به جز اینکه رضا تعداد بیشتری از موارد ازدواج براش پیش اومده
اون روزایی که منو رضا با هم صحبت میکردیم راجب این قضایا، خب من در جریان همکارش و احساس رضا بودم. خودمم همزمان احساسم درگیر کسی بود ولی خب اون شخص، توی فاز ازدواج نبود و حس میکردم که بیشتر هنوز توی دنیای خاص خودش غوطه ور بود و به فکر آینده نبود. خلاصه این موضوع آزار میداد منو ولی خب همون بحثی که گفتین عقل و تفکر و منطق با وجود عشق، کنار میره، همون در مورد منم شد.

خلاصه یه جورایی داستان منو رضا شبیه هم بود و سعی میکردیم به هم پیشنهادایی بدیم. راجب حرفای خودم که نمیدونم چقدر تاثیر گذار بود ولی حرفای رضا که خیلی روی باز شدن چشم من اثر داشت. حالا این هیچی. 
اما من تجربیات قبلم خیلی سیاه بود. طوری که حتی بیخ گوشم، خطر اعتیاد به رابطه نامشروع بود. اون 10 بار بدتر از خودارضاییه به نظرم.
یه زمانی بود که دوستی داشتم و کم کم بدون اینکه فکر بکنم، بهش ابراز علاقه کردم(که هنوزم راجب اون کار احساس شدیدِ پشیمونی دارم) چون احساس یه نفر رو بخاطر هوس داشتم به فنا میدادم. میدونستم اگه بهش ابراز علاقه کنم، اوکی میده که همینم شد.
چند وقتی با هم و با دوستاش چهار پنجتایی میرفتیم بیرون که من همون موقع فهمیدم چقدر از این جمعای دختر پسری بدم میاد و تحمل ناپذیرن برام.
چند باری با هم بیرون رفتیم دوتایی و من فهمیدم چقدر بدم میاد از اینکه دارم به اعتماد اون آدم بیگناه خیانت میکنم برای هوسم.
خلاصه که کم کم نمیدونم چی شد( ترجیح میدم بگم یه جور معجزه بود) که من فاصله گرفتم بدون هیچ رابطه و هیچ کاری. اون شخص هم از همه جا بیخبر، اعتراض میکرد و میگفت چرا اینجوری شدی و اینچیزا.
خلاصه برا اینکه درونِ زشت منو متوجه نشه، انتظارایی (که خیلیاش بیجا بودن و مال زمان نامزدی به بعد بودن) پیش کشیدم و ارتباط رو قطع کردم. اما هنوزم بعضی وقتا از دوستای مشترکمون میشنوم که حال منو پرسیده. ولی من بخاطر بی اعتمادی ای که به خودم دارم( و البته بخاطر اون انتظاراتِ بعضاً بیش از حد) به خودم اجازه نمیدم که دوباره برمو دوستی رو برقرار کنم. 
نمیدونم چطور شد ولی خداروشکر میکنم که این فاصله رو گرفتم، از دور به خودم و نیتِ زشتم نگاه کردم و خداروشکر میکنم که مسیر درست رو خدا جلوی پام گذاشت، کمک کرد ببینم و به اون راه قدم بذارم.
از اون به بعد شد که تصمیم گرفتم خ.ا رو کنار بذارم (همون 11 اردیبهشت که جوین شدم به ktark) چون به وضوح داشت منو تبدیل به یه شهوت ران میکرد.
خداروشکر میکنم به خاطر این چیزی که الان هستم ولی حاضرم تاوان اون کارمو بدم.
(1397 فروردين 2، 13:58)rezaKy نوشته است: [ -> ]سلام به همه عزیزا و فعالین کانون که طی دو روزی که سر نزدم، خیلی پست گذاشتین و حسابی شلوغش کردین.

داستان منو رضا(دریفت)  شبیه هم بوده البته به جز اینکه رضا تعداد بیشتری از موارد ازدواج براش پیش اومده
اون روزایی که منو رضا با هم صحبت میکردیم راجب این قضایا، خب من در جریان همکارش و احساس رضا بودم. خودمم همزمان احساسم درگیر کسی بود ولی خب اون شخص، توی فاز ازدواج نبود و حس میکردم که بیشتر هنوز توی دنیای خاص خودش غوطه ور بود و به فکر آینده نبود. خلاصه این موضوع آزار میداد منو ولی خب همون بحثی که گفتین عقل و تفکر و منطق با وجود عشق، کنار میره، همون در مورد منم شد.

خلاصه یه جورایی داستان منو رضا شبیه هم بود و سعی میکردیم به هم پیشنهادایی بدیم. راجب حرفای خودم که نمیدونم چقدر تاثیر گذار بود ولی حرفای رضا که خیلی روی باز شدن چشم من اثر داشت. حالا این هیچی. 
اما من تجربیات قبلم خیلی سیاه بود. طوری که حتی بیخ گوشم، خطر اعتیاد به رابطه نامشروع بود. اون 10 بار بدتر از خودارضاییه به نظرم.
یه زمانی بود که دوستی داشتم و کم کم بدون اینکه فکر بکنم، بهش ابراز علاقه کردم(که هنوزم راجب اون کار احساس شدیدِ پشیمونی دارم) چون احساس یه نفر رو بخاطر هوس داشتم به فنا میدادم. میدونستم اگه بهش ابراز علاقه کنم، اوکی میده که همینم شد.
چند وقتی با هم و با دوستاش چهار پنجتایی میرفتیم بیرون که من همون موقع فهمیدم چقدر از این جمعای دختر پسری بدم میاد و تحمل ناپذیرن برام.
چند باری با هم بیرون رفتیم دوتایی و من فهمیدم چقدر بدم میاد از اینکه دارم به اعتماد اون آدم بیگناه خیانت میکنم برای هوسم.
خلاصه که کم کم نمیدونم چی شد( ترجیح میدم بگم یه جور معجزه بود) که من فاصله گرفتم بدون هیچ رابطه و هیچ کاری. اون شخص هم از همه جا بیخبر، اعتراض میکرد و میگفت چرا اینجوری شدی و اینچیزا.
خلاصه برا اینکه درونِ زشت منو متوجه نشه، انتظارایی (که خیلیاش بیجا بودن و مال زمان نامزدی به بعد بودن) پیش کشیدم و ارتباط رو قطع کردم. اما هنوزم بعضی وقتا از دوستای مشترکمون میشنوم که حال منو پرسیده. ولی من بخاطر بی اعتمادی ای که به خودم دارم( و البته بخاطر اون انتظاراتِ بعضاً بیش از حد) به خودم اجازه نمیدم که دوباره برمو دوستی رو برقرار کنم. 
نمیدونم چطور شد ولی خداروشکر میکنم که این فاصله رو گرفتم، از دور به خودم و نیتِ زشتم نگاه کردم و خداروشکر میکنم که مسیر درست رو خدا جلوی پام گذاشت، کمک کرد ببینم و به اون راه قدم بذارم.
از اون به بعد شد که تصمیم گرفتم خ.ا رو کنار بذارم (همون 11 اردیبهشت که جوین شدم به ktark) چون به وضوح داشت منو تبدیل به یه شهوت ران میکرد.
خداروشکر میکنم به خاطر این چیزی که الان هستم ولی حاضرم تاوان اون کارمو بدم.
در مورد اون جمله ی آخرت، همساده همیشه می گفت که الان اولیت اول ما رسیدن به حالت هوشیاری.
بعضی وقت ها شهوت از طریق هایی که فکرش رو نمی کنی وارد می شه.
«طرف گناه داره،‌ باهاش رابطه برقرار کنم به قصد این که جبران کنم، باهاش رابطه برقرار کنم و از دلش دربیارم و دوباره رابطه رو قطع می کنم، فقط یه اس بدم و عذرخواهی کنم، خدا نمی بخشه من رو که دلش رو شکوندم، الان حالم خوب شده و به حالت هوشیاری رسیده ام و می خوام جبران کنم براش و ...»
به نظر من ایجاد رابطه ی دوباره، هم به ضرر طرف مقابل هست، هم به ضرر خودت.
نه تنها این ارتباط به سمت جبران کردن نمی ره، بیشتر و بیشتر به سمت گناه و نارضایتی خدا می ره. 53258zu2qvp1d9v 
پس بهتره که از خود خداوند کمک بگیری و صادقانه بهش بگی که خداوندا من اگر ضرر زدم به کسی و دل کسی رو شکوندم، خودت یه جوری جبرانش کن، چون که از توان من خارجه...
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420 421 422 423 424 425 426 427 428 429 430 431 432 433 434 435 436 437 438 439 440 441 442 443 444 445 446 447 448 449 450 451 452 453 454 455 456 457 458 459 460 461 462 463 464 465 466 467 468 469 470 471 472 473 474 475 476 477 478 479 480 481 482 483 484 485 486 487 488 489 490 491 492 493 494 495 496 497 498 499 500 501 502 503 504 505 506 507 508 509 510 511 512 513 514 515 516 517 518 519 520 521 522 523 524 525 526 527 528 529 530 531 532 533 534 535 536 537 538 539 540 541 542 543 544 545 546 547 548 549 550 551 552 553 554 555 556 557 558 559 560 561 562 563 564 565 566 567 568 569 570 571 572 573 574 575 576 577 578 579 580 581 582 583 584 585 586 587 588 589 590 591 592 593 594 595 596 597 598 599 600 601 602 603 604 605 606 607 608 609 610 611 612 613 614 615 616 617 618 619 620 621 622 623 624 625 626 627 628 629 630 631 632 633 634 635 636 637 638 639 640 641 642 643 644 645 646 647 648 649 650 651 652 653 654 655 656 657 658 659 660 661 662 663 664 665 666 667 668 669 670 671 672 673 674 675 676 677 678 679 680 681 682 683 684 685 686 687 688 689 690 691 692 693 694 695 696 697 698 699 700 701 702 703 704 705 706 707 708 709 710 711 712 713 714 715 716 717 718 719 720 721 722 723 724 725 726 727 728 729 730 731 732 733 734 735 736 737 738 739 740 741 742 743 744 745 746 747 748 749 750 751 752 753 754 755 756 757 758 759 760 761 762 763 764 765 766 767 768 769 770 771 772 773 774 775 776 777 778 779 780 781 782 783 784 785 786 787 788 789 790 791 792 793 794 795 796 797 798 799 800 801 802 803 804 805 806 807 808 809 810 811 812 813 814 815 816 817 818 819 820 821 822 823 824 825 826 827 828 829 830 831 832 833 834 835 836 837 838 839 840 841 842 843 844 845 846 847 848 849 850 851 852 853 854 855 856 857 858 859 860 861 862 863 864 865 866 867 868 869 870 871 872 873 874 875 876 877 878 879 880 881 882 883 884 885 886 887 888 889 890 891 892 893 894 895 896 897 898 899 900 901 902 903 904 905 906 907 908 909 910 911 912 913 914 915 916 917 918 919 920 921 922 923 924 925 926 927 928 929 930 931 932 933 934 935 936 937 938 939 940 941 942 943 944 945 946 947 948 949 950 951 952 953 954 955 956 957 958 959 960 961 962 963 964 965 966 967 968 969 970 971 972 973 974 975 976 977 978 979 980 981 982 983 984 985 986 987 988 989 990 991 992 993 994 995 996 997 998 999 1000 1001 1002 1003 1004 1005 1006 1007 1008 1009 1010 1011 1012 1013 1014 1015 1016 1017 1018 1019 1020 1021 1022 1023 1024 1025 1026 1027 1028 1029 1030 1031 1032 1033 1034 1035 1036 1037 1038 1039 1040 1041 1042 1043 1044 1045 1046 1047 1048 1049 1050 1051 1052 1053 1054 1055 1056 1057 1058 1059 1060 1061 1062 1063 1064 1065 1066 1067 1068 1069 1070 1071 1072 1073 1074 1075 1076 1077 1078 1079 1080 1081 1082 1083 1084 1085 1086 1087 1088 1089 1090 1091 1092 1093 1094 1095 1096 1097 1098 1099 1100 1101 1102 1103 1104 1105 1106 1107 1108 1109 1110 1111 1112 1113 1114 1115 1116 1117 1118 1119 1120 1121 1122 1123 1124 1125 1126 1127 1128 1129 1130 1131 1132 1133 1134 1135 1136 1137 1138 1139 1140 1141 1142 1143 1144 1145 1146 1147 1148 1149 1150 1151 1152 1153 1154 1155 1156 1157 1158 1159 1160 1161 1162 1163 1164 1165 1166 1167 1168 1169 1170 1171 1172 1173 1174 1175 1176 1177 1178 1179 1180 1181 1182 1183 1184 1185 1186 1187 1188 1189 1190 1191 1192 1193 1194 1195 1196 1197 1198 1199 1200 1201 1202 1203 1204 1205 1206 1207 1208 1209 1210 1211 1212 1213 1214 1215 1216 1217 1218 1219 1220 1221 1222 1223 1224 1225 1226 1227 1228 1229 1230 1231 1232 1233 1234 1235 1236 1237 1238 1239 1240 1241 1242 1243 1244 1245 1246 1247 1248 1249 1250 1251 1252 1253 1254 1255 1256 1257 1258 1259 1260 1261 1262 1263 1264 1265 1266 1267 1268 1269 1270 1271 1272 1273 1274 1275 1276 1277 1278 1279 1280 1281 1282 1283 1284 1285 1286 1287 1288 1289 1290 1291 1292 1293 1294 1295 1296 1297 1298 1299 1300 1301 1302 1303 1304 1305 1306 1307 1308 1309 1310 1311 1312 1313 1314 1315 1316 1317 1318 1319 1320 1321 1322 1323 1324 1325 1326 1327 1328 1329 1330 1331 1332 1333 1334 1335 1336 1337 1338 1339 1340 1341 1342 1343 1344 1345 1346 1347 1348 1349 1350 1351 1352 1353 1354 1355 1356 1357 1358 1359 1360 1361 1362 1363 1364 1365 1366 1367 1368 1369 1370 1371 1372 1373 1374 1375 1376 1377 1378 1379 1380 1381 1382 1383 1384 1385 1386 1387 1388 1389 1390 1391 1392 1393 1394 1395 1396 1397 1398 1399 1400 1401 1402 1403 1404 1405 1406 1407 1408 1409 1410 1411 1412 1413 1414 1415 1416 1417 1418 1419 1420 1421 1422 1423 1424 1425 1426 1427 1428 1429 1430 1431 1432 1433 1434 1435 1436 1437 1438 1439 1440 1441 1442 1443 1444 1445 1446 1447 1448 1449 1450 1451 1452 1453 1454 1455 1456 1457 1458 1459 1460 1461 1462 1463 1464 1465 1466 1467 1468 1469 1470 1471 1472 1473 1474 1475 1476 1477 1478 1479 1480 1481 1482 1483 1484 1485 1486 1487 1488 1489 1490 1491 1492 1493 1494 1495 1496 1497 1498 1499 1500 1501 1502 1503 1504 1505 1506 1507 1508 1509 1510 1511 1512 1513 1514 1515 1516 1517 1518 1519 1520 1521 1522 1523 1524 1525 1526 1527 1528 1529 1530 1531 1532 1533 1534 1535 1536 1537 1538 1539 1540 1541 1542 1543 1544 1545 1546 1547 1548 1549 1550 1551 1552 1553 1554 1555 1556 1557 1558 1559 1560 1561 1562 1563 1564 1565 1566 1567 1568 1569 1570 1571 1572 1573 1574 1575 1576 1577 1578 1579 1580 1581 1582 1583 1584 1585 1586 1587 1588 1589 1590 1591 1592 1593 1594 1595 1596 1597 1598 1599 1600 1601 1602 1603 1604 1605 1606 1607 1608 1609 1610 1611 1612 1613 1614 1615 1616 1617 1618 1619 1620 1621 1622 1623 1624 1625 1626 1627 1628 1629 1630 1631 1632 1633 1634 1635 1636 1637 1638 1639 1640 1641 1642 1643 1644 1645 1646 1647 1648 1649