(1397 فروردين 7، 21:53)drift نوشته است: [ -> ]سلام دوستان
علی جان یک سوالی طرح کردند که احساس کردم منم جا داره این سوال رو مطرح کنم،
من به اسلام اعتقاد دارم چون قرآن رو قبول دارم،اعمالشم تا جایی که بتونم انجام میدم،
ولی یک مسائل ریزی اصلا با منطق من جور در نمیاد،
با منطق من جور در نمیاد جای تمام زنان بی حجاب اروپایی و آمریکایی و آسیایی در جهنم باشه،چون دین اونها اسلام نیست و زن اگر میخواد مسلمان باشه باید حجاب داشته باشه وگرنه مسلمان نیست و کافره و پیش خدا جایی نداره،
یا همین مسائل پست قبل، اصلا چرا باید چنین مسائلی دغدغه باشه؟؟
یک نامحرم دستش به دست یک نامحرم دیگه خورد ، خب چه اتفاقی می افته،من دختر عمه ام که نامحرمه گاهی تو احوالپرسی با من دست میده و دخترعمه هام اکثرا جلوی من هیچکدوم حجاب ندارن و بعضیاشونم دارن،خب الان چی شد ؟چه اتفاقی افتاد؟ من جهنمی شدم؟ نگاه از روی لذت چه معنایی میده؟ مگر یک مرد عقل نداره که هرجا رسید برایش دیوار کشیدن که به یک زن یا خانم حمله نکنه؟ مگر یک مرد دائم التحریکه که با گرفتن دست یک دختر تحریک بشه؟
اینها تناقضاتیه که برای من سوال برانگیزه،
لطفا در مقابل جواب به سوالها با جبهه پاسخ ندید،با دلیل که عقل قبول کنه دنبال جوابم نه دلیلی که بصورت روایت و آیه قرآن باشه،واقعا به تناقض رسیدم.
داداش بحث بهشت و جهنم نیست واقعا.
من چمی دونم کی بهشتیه، کی جهنمی؟ من خیلی هنر کنم خودم جهنمی نباشم که بعید می دونم با این رفتاری که دارم جهنمی نباشم.
سوالی که هست رو می شه این طور مطرح کرد.
۱- اصلا آیا این ها حکم خدا هستند یا نه؟ برای جواب به این سوال باید یه سوال دیگه مطرح کرد.
اصلا کجا می شه فهمید که حکمی از طرف خداست یا نه؟ خب پاسخ ما این هست که باید به کتاب و سنت و اجماع و عقل مراجعه کرد.
ادله اربعه
یعنی مثلا فقیه یعنی کسی که به این چهار تا تسلط داشته باشه می شینه احکام رو استنباط می کنه.
و شما هم یا باید خودت کسی باشی که احکام رو استنباط می کنی، یا نه باید تقلید کنی.
تمام این داستان ها تهش این می شه که یک حکمی درمیاد. مثلا این که با نامحرم دست ندیم.
حالا شما می گی، من دست دادم با دختر عموم، اتفاقی هم نیافتاد.
این مثل این می مونه که بگی من از چراغ قرمز رد شدم اتفاقی هم برام نیافتاد.
یا این که از پل عابر پیاده رد نشدم، سالم هم رسیدم.
بعدش بیای بگی که چرا شهرداری این قدر هزینه می کنه و پل می سازه وقتی می شه از تو خیابون رفت.
نکته اینه که شما خیلی حرفه ای هستی و از توی خیابون رد می شی، اما این احتمال تصادف رو بالا می بره.
شما ده بار، بیست بار رد می شی از خیابون و اتفاقی نمی افته، اصلا تا آخر عمرت رد می شی بدون مشکل.
اما اگر فقط یک بار تصادف کنی، دیگه قابل جبران نیست.
شما با یه خانمی خیلی راحتی و مثل خواهرت می مونه و ... مشکلی هم نیست و ممکنه مشکل هم پیش بیاد.
اما اگر یه بار یه کوچولو کله ات راه بیافته و اتفاقی که نباید بیافته چی؟
بعضی وقت ها هم این طوری نیست که یه دفعه یه اتفاق بد بزرگ بیافته.
کوچیک کوچیک جمع می شه روی هم و بزرگ می شه.
مثل سیگار. طرف ۱۰ سال سیگار می کشه، مشکلی هم نداره.
ولی همین سیگار باعث می شه که ۱۰ سال کمتر عمر کنه.
من به جرعت می تونم بگم دریفت عزیز و بزرگوار و داداش خوبم که خیلی دوستش دارم
این قدر جا برای پیشرفت داره که خودش ممکنه اصلا فکرش رو نکنه.
مثال می زنم، یه نفر هست خیلی باهوشه. شما می بینیش می گی که این پتانسیلش رو داره که مثلا رتبه ی یک کنکور بشه.
اما طرف درس نمی خونه و رتبه اش می شه پونصد.
اون باید خوشحالی کنه؟ نه واقعا....
چون از تمام ظرفیتش استفاده نکرده....
کسی که می خواد تمام استعدادش رو شکوفا کنه، باید کنکوری و المپیکی تلاش کنه.
تو خانواده یه کنکوری داریم. برای این یه دقیقه هم یه دقیقه است.
من ممکنه یک ساعت رو الکی هدر بدم.
کسی که می خواد کنکوری الهی زندگی کنه، براش یه نگاه هم یه نگاهه، یه دست دادن هم مهمه.
البته یکی می گه من توانم نبود و ترسیدم ضایع بشم و نمی شد کاری کرد و به نظرم اومد بی احترامیه به جمع و .... و دست دادم یا بغلش کردن و ...
کاری ندارم. من خودم n بار تا حالا خ.ا کردم. هزار و یکی گناه ریز و درشت داشتم. توانم نرسیده، زورم نرسیده.
اما اصل قضیه رو زیر سوال نمی برم. می گم خدایا من توانم کم بوده، خودت کمکم کن اولا و خودم ها دارم تلاشم می کنم توانم رو بیشتر کنم دوما.
طولانی شد، ولی بحث مهمیه، نمی شد کوتاه تر جمع بشه.