(1398 ارديبهشت 10، 10:10)حامدحامد نوشته است: [ -> ]دوستان،
من دو تا سؤال دارم. نمی دونم جاش اینجاست یا نه.
1- من وقتی این کار بد را انجام میدم، خیلی خسته و کوفته میشم. جدیداً این خستگی و کوفتگی، بیشتر از قبل هست. انگار که کوه کندم. اصلاً دیگه تا چندین ساعت حال ندارم و همش می خوام که بخوابم. اصلاً اون موقع حوصله هیچکی را ندارم.
2- آیا افسردگی ناشی از این کار بد، بعد از ترک، از بین میره؟ من خیلی از این افسردگی و ناامیدی دارم رنج میبرم. با هیچکس نمی تونم بجوشم. در جمع دوستان، اصلاً نمی تونم بخندم و شاد باشم. حوصله خودم را هم ندارم. احساس می کنم هیچکس دوست نداره باهام همنشین و هم صحبت بشه.
جاش اینجا نباشه پس جاش کجاست؟
1- احتمالاً قبلا سطح انرژیت 90 از 100 بوده. با انجام این کار از 90 به 50 پایین میومدی. خیلی احساسش نمی کردی.
به هر دلیلی سطح انرژیت الان 50 از 100 هست. با انجام این کار از 50 به 10 پایین میای. به همین خاطر، بیشتر از گذشته، کاهش سطح انرژی رو احساس می کنی.
2- افسردگی ناشی از این کار از بین میره.
اما افسردگی کلی صرفا با ترک این کار از بین نمیره.
سلام بچه ها
نمیدونم منو یادتون باشه یا نه /مشکلاتم خیلی زیاد بود و اصلا به موضوع ترک فکر نمی کردم
دوباره امدم تا باهم باشیم
امیدوارم بتوانم اینجا باهم موفق باشیم
(1398 ارديبهشت 13، 1:43)mohammad_93 نوشته است: [ -> ]سلام بچه ها
نمیدونم منو یادتون باشه یا نه /مشکلاتم خیلی زیاد بود و اصلا به موضوع ترک فکر نمی کردم
دوباره امدم تا باهم باشیم
امیدوارم بتوانم اینجا باهم موفق باشیم
خیلی خوش اومدی داداش محمد
من به خوبی شما رو یادم می آد. مخوصصا آواتارتون رو
(1398 ارديبهشت 12، 19:06)ناشناس! نوشته است: [ -> ]درود به همه ی رهروانی ها......چه اونایی که زندگی داره بهشون حال میده و چه اونایی که زندگی حالشون رو گرفته!
خواستم روز اولی که اومدم توی این سایت با بچه های جدیدش اشنا بشم و یه چند تایی رفیق کانونی پیدا کنم.
مطمینم آدمای باحال و با انگیزه توی این گروه و انجمن و سایت هست که با هم پا به پا بشیم و هر وقت من کم آوردم دستمو بگیره و هر وقتم اونا کم آوردن من هم بتونم به نوعی کمک حالشون باشم.
...............
پ ن: سعی میکنم آدم مفیدی برای سایت و برای کمک به ترک خودم و باقی دوستان باشم.
به رهروان خوش اومدی داداش.
خب، از خودت حسابی تعریف کن ببینیم چه کارها می کنی؟؟؟؟
*******
از احوال ما اگر می پرسید حالمان خوب است.
روزهای پاکمان متجاوز از ده شده است.
امروز هم روز خیلی خوبی بود.
مهمون داشتم و واسه مهمونم تولد گرفتم. براش کادو خریدم و شام درست کردم.
یه احساس اشتراکی خیلی خوب.
مهمونی دادن هم که توی دین مستحبه. مهمون حبیب خداست.
سعی کردم نیتم رو هم الهی کنم.
روز خیلی خوبی بود و در مجموع از خودم راضی ام.
بقیه کجان خووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟
مشارکت کنید که از اوجب واجباته مشارکت
چطورید بزرگواران
به به میبینم که داداش محمد عزیز برگشته
اقا خیلی مخلصیم محمد جان چه خبر از خودت برامون بگو
این مدت چطور بود از تجربه این مدت بگو برامون
و یه سلام ویژه خدمت عضو جدید کانون ناشناس عزیز (به نظرم یکم ثقیل هست اسم پروفایلت داداش یه اسم بگو همونا صدات کنیم) خوشحال میشم بتونم بهت کمکی بکنم داداش
سلام
آقا ناشناس خوش اومدی.
آقا محمد93 خوش برگشتی.
ناشناس جان
به نظرت مایی که دوست نداریم خ.ا کنیم، چی میشه که یه باره و دوباره و صدباره بازم سراغش میریم؟
چه تشبیهی براش می تونی پیدا کنی؟
------------
مشارکت روزانه:
نمی دونید چقدر حس بد رو از اول صبح تا همین یک ساعت پیش با خودم حمل کردم.
بعضی روزها آدم فقط می خواد تموم بشه.
خدا رو شکر بابت پاکی امروز.
ناشناس خیلی تشبیه خوبی کردی.
در واقع اون آدم چاق نه از لحاظ درونی آمادگی و امکان لاغر شدن رو داره
و نه محیط اطرافش اجازه میده که این آمادگی و امکان به وجود بیاد.
خب
الان به نظرم باید بشینیم و فکر کنیم که این آدم چاق چی کار کنه؟
تا آخر عمرش چاق بمونه؟
توجه داشته باشیم که هورمونی و ذهنی و عاطفی و مغزی هم مشکل داره.
ممنون بچه ها پیاماتون رو خوندم امیدوارم تو راهی که اغاز کردم در کنار هم به موفقیت برسیم
(1398 ارديبهشت 13، 22:01)ناشناس! نوشته است: [ -> ]آرمین جان نظر من اینه که نباید چاق موند!....(نظر باقی دوستان محترم )
باید هر روز تلاش کرد که این چاقی رو مهار کرد...طوری که عوامل شیمیایی و ذهنی رو به حداقل برسونیم با کمتر تغذیه کردن گرگ گرسنگی!... ...و عامل بیرونی مثل فست فود و غیره رو میشه با یه مقدار هزینه ی بیشتر تولید داخلش رو با چربی و شوری و تلخی کمتر تهیه کرد!.......
پ ن : من بودم این جمله هارو طوری دیگه میخوندم که تشبیهاش از بین برن
سلام داداش صحبت هاتو دیدم
نباید چاق موند حرفت درسته ولی چاق شدن خیلی راحتتر از لاغر شدنه ....لاغر کردن صبر و تحمل میخواهد که خیلی از ماها اونو نداریم
خیلی های ما از جمله خودم بعضی موقع ها بی حوصله میشیم (که عامل همین بی حوصلگی همین خ ا لعنتیه) و دچار شکست میشیم
اینم فراموش نکن همیشه خ ا عاملش جنسی نیس
پ ن: منم از همون تشنبه خودت استفاده کردم
آقا من واقعا با تشبیه های ناشناس خیلی حال می کنم.
خیلی تشبیه خوبی بود.
چون واقعا مکانیزمی که باعث می شه ملت چاغ بشن و چاغ بمونن
با مکانیزمی که باعث می شه ما خ.ا کنیم یکیه.
مکانیزمش این طوریه که بدن می خواد زنده بمونه
برای این کار مثلا به غذا و تولید مثل نیاز داره
قبل تر ها پیدا کردن غذا و جفت برای تولید مثل خیلی سخت بوده.
در نتیجه بدن برای پیدا کردن غذا و جفت گیری پاداش میداده به ذهن
این پاداش مثلا هورمون دوپامین بوده
وقتی با خوردن غذا ذهن تجربه شادی آور دوپامین رو تجربه می کنه
به دنبال غذا می ره برای تجربه های بعدی و باز تشرح دوپامین و ادامه ی این چرخه
حالا الان که غذا زیاده و بدست آوردنش سخت نیست چی؟
فرض کنیم شما استرس دارید، ذهن شما برای خلاصی از این استرس پیشنهاد می کنه که غذا بخورید.
غذا می خورید و ترشح هرمون دوپامین و احساس شادی.
پس داستان عوض شد، این بار احساس نیاز و گرسنگی نیست که شما ترغیب می کنه به خوردن می کنه
بلکه فراموش کردن استرس و اضطراب باعث می شه
و نتیجه اش هم میشه اضافه وزن و چاقی و کلسترل و سکته و ...
یعنی همون مکانیزمی که یه زمانی حیات ما رو تضمین می کرده، الان خودش بیشترین مرگ و میر رو باعث می شه.
توی خ.ا هم مکانیزم اعتیاد همینه
سلام دوستا
اینم نتیجه هفته گذشته تلاش های من
و اما تحلیل مهمی داره جدول بالا
که امیدوارم در این هفته اصلاح بشه
- خب تقریبا سعی کردم آیتم هایی که به ذهنم رسید رو مکتوب کنم
اما قابلیت ویرایش این جدول از همه چیز مهمتره یعنی اگر به موضوعی برخورد کنم که نیاز به ورود به این جدول داشته باشه قابل ویرایشه
اما در هفته ای که گذشت در روزهای دهم یازدهم و دوازدهم چندین بار مورد حمله ابلیس و نفس اماره قرار گرفتم خدا رو شکر با توکل به خدا و تکرار این موضوع که خدا داره مارو میبینه گناه نکنیم ازشون عبور کردم (شکر خدا )
- نماز ها در هفته گذشته اصلا منظم نبود
بخاطر وضعیت شغلی نماز مغربم و صبحم تحت تاثیره
- نگاهم رو کنترل کردم اما باز هم احساس میکنم در کنترل نگاه ضعیفم
-جای خالی ورزش و خواب منظم بشدت احساس میشه
- برنامه درسی زبان اصلا خوب پیش نمیره
- موضوع تغذیه به توجه بیشتری نیاز داره
- کارهای فرهنگی خیلی خیلی خوب پیش میره و راحت میشه انجامشون داد
-در قسمت اخر جدول به صفات و نکات ریزی توجه شده که روزانه ازشون غافلیم اما بسیار با اهمیت هستن
ممنونم از همه
من دقیقا متوجه شدم لحظات شکستم چه زمانهاییه،
من خودم در حالت عادی اصلا تمایلی به انجام این کار ندارم و گذاشتم کنار،
یک زمانهایی هست که یک جور مَنگی خاصی دارم،نکته اینجاست اصلا نمیدونم تو اون حالت هستم،این موقع بدترین موقع زندگی منه،اگر به کسی پیام بدم ممکنه نفهمم چی میفرستم،اگر کاری کنم همون لحظه فکر میکنم کاملا درسته بعد میبینم کار اشتباهیی بوده،
این لحظات نمیدونم از خستگی ذهنیه،یا استرسه یا ...
یک روز عصر از خواب بیدار شدم حالت گیجی داشتم رفتم موهامو کوتاه کردم (خودم) البته از خیلی وقت پیش تصمیمشو گرفته بودم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم خودم موهامو این جور از ته بزنم،جالبه همون لحظه همه چیز درست بود ، ولی فرداش دیدم این چه کاریه که کردم؟؟
خیلی از این لحظات میترسم واقعا نمیدونم چیه؟
میترسم دست به کار احمقانه ای بزنم ، بعدش ببینم که دیگه نمیشه جبران کرد
تاحالا برای کسی اینطور شرایط بوجود اومده؟