درود بر همه ی دوستان ،بر محمد رضا و اشکین که نشکستن ( دست مریزاد )، به ناصر که اومده ( چطوری همشهری ؟ ) و به مسافر پاکی که بعد از مدتی دوباره اینجاست ( جاسوس دوگانه )
بچه ها رفته بودم دکتر چشم جاتون نه خالی 3ساعت و ربع تو نوبت بودم(حالا یعنی از هفته قبلش نوبت گرفته بودم !) خلاصه چشم راستم بخاطر همون زونا که یعنی خوب شدم درگیر شده و 3تا نقطه افتاده روی قرنیه ام . حالا باید برم پیش فوق تخصص بلکه بفهمم چیکار باید بکنم
سلام استیم جان _خوب اگه به گلفروشی شما سر بزنیم که علیرضا بمبارونمون میکنه (حداقل من یکی را )
سلام بچه ها
ارادت
ایول ایوله،ایول
اگه اینجوری پیش بره،به یه هفته نرسیده،شیطون خودشو کت بسته به خدا معرفی میکنه!
راست میگم!
ما که مشتری دائمیش بودیم حالا شدیم این!
حالا شما بگین،باید به امید کی زندگی کنه؟
منم که 6صبح میزنم از خونه بیرون و 9شب برمیگردم خونه!
سلام بچه ها
همايون انشاالله چيزي نيست. مطمئنم. دعاي همه بچه هاي كانون پشت سرته
(1390 بهمن 17، 21:31)همایون نوشته است: [ -> ]و به مسافر پاکی که بعد از مدتی دوباره اینجاست ( جاسوس دوگانه )
باشه دیگه همایون خان شما فکر کن ما جاسوس:s:
ولی نوکر همتونم (الان این یکی از شگردهای جاسوسی بود)
ممنون ناصر جان ، من مخلص بچه های کانون هم هستم بویژه جنگجویان _ مسافر پاکی جان نوکرتم داش _ امین جان بالاخره پیدات شد کچل؟ _ سهیل که انگار زنش زندانیش کرده _ ساریگالین تبریکات ما را بپذیر _ اشکین و محمدرضا همینطور ادامه بدید خیلی نمونده _ اسکای بوی کجایی دادا ؟ _ سعید جان این 13 را از اسمت بردار جون من _ هوانگ انگیزت برای ترک را از دست نده _ هومان و حامد و تسو و مرتضی و سیروس بیشتر بیاین _ سهیل بهت گفته بودم این بچه های گروه باحالترین هان که از تابستون اومدن اینجا؟ _
سلام یچه ها
نمیدونم میتونم این بحث رو اینجا بکنم یا نه من خیلی با این موضوع مشکل دارم
از روزی که من یادم میاد بابام وقتی میره که من خوابم و وقتی میاد که من خوابم
کل گفت و گو های من و بابام در طول روز به بیش از 500 کلمه نمیرسه
این یه مدت که تنها بودم شوهر عمم شبا میومد خونمون که تنها نباشم
واقعا تازه فهمیدم یه گوش شنوا داشتن و یه پدری که عقایدت رو بشنوه و به اون ها عکس العمل نشون بده یعنی چی
مادرم به من میگه چرا همش پشت کامپیوتری؟؟ وقتی برام تو خونه یه محیطی ایجاد نمی کنن که من رو جزب کنه
من چرا پشت کامپوتر نشینم؟؟
مادرم یکی از بهترین مادر های دنیاست ولی برخی از نیاز ها هستند که مادر نمی تونه به اون ها پاسخ بده
پدرم از نظر مالی به هیچ وجه برام کم نزاشته ولی تمام نیاز های من فقط پول نیست
حالا که پدرم اومده و دیگه شوهر عمم هم رفته شهر شون من باز به این کامپیوتر رو آوردم
و باز هم اعتراض ها شروع شد که چرا پشت کامپوتری؟؟
من رو راهنمایی کنید..
دلم برای اون شبایی که با شوهر عمم بحث میکردم تنگ شده
واقعا نمی دونم چی کار کنم؟؟
یا علی
محمدرضا جان همسن هستیم میفهمم چی میگی ، من 5سال بود بابام را هر 3هفته یکبار میدیدم بخاطر شغلش ، الانم که اینجاست خیلی کم وقت صحبت پیش میاد اما یک چیز را متوجه شدم اونم این که پدرم خودش بیشتر دلش میخواد که من باهاش صحبت کنم و الان از هر فرصتی استفاده میکنم . فکر کنم بتونی مثل من به پدرت بگی که نیاز داری کنارت باشه و باهات صحبت کنه . من به پدرم گفتم اینکه پیشم باشه برام خیلی مهمتر از پوله ،خوب پدر ها بخاطر فرزندانشون تلاش میکنن وقتی بدونن اینکه کنار فرزندشون باشن مهمتره برای بچشون مطمئن باش همین کار را میکنند
سلام....
(1390 بهمن 17، 22:43)همایون نوشته است: [ -> ]بچه ها رفته بودم دکتر چشم جاتون نه خالی 3ساعت و ربع تو نوبت بودم(حالا یعنی از هفته قبلش نوبت گرفته بودم !) خلاصه چشم راستم بخاطر همون زونا که یعنی خوب شدم درگیر شده و 3تا نقطه افتاده روی قرنیه ام . حالا باید برم پیش فوق تخصص بلکه بفهمم چیکار باید بکنم
بر بیماری صبر کن.........خدا با صابرین ه........بزار به حساب کفاره ی گناهان............پس با دید خوب بهش نگاه کن و بدون هیچ کار خدا بیحکمت نیست........تو یکی از حدیثا خوندم خدا بابت این صبرا پاداش میده
(1390 بهمن 18، 18:41)همایون نوشته است: [ -> ]م سهیل بهت گفته بودم این بچه های گروه باحالترین هان که از تابستون اومدن اینجا؟ _
من حافظه م پاره سنگ هم ور نمیداره.......حتما گفتی دیگه
(1390 بهمن 18، 19:45)----- نوشته است: [ -> ]سلام یچه ها
نمیدونم میتونم این بحث رو اینجا بکنم یا نه من خیلی با این موضوع مشکل دارم
از روزی که من یادم میاد بابام وقتی میره که من خوابم و وقتی میاد که من خوابم
کل گفت و گو های من و بابام در طول روز به بیش از 500 کلمه نمیرسه
این یه مدت که تنها بودم شوهر عمم شبا میومد خونمون که تنها نباشم
واقعا تازه فهمیدم یه گوش شنوا داشتن و یه پدری که عقایدت رو بشنوه و به اون ها عکس العمل نشون بده یعنی چی
مادرم به من میگه چرا همش پشت کامپیوتری؟؟ وقتی برام تو خونه یه محیطی ایجاد نمی کنن که من رو جزب کنه
من چرا پشت کامپوتر نشینم؟؟
مادرم یکی از بهترین مادر های دنیاست ولی برخی از نیاز ها هستند که مادر نمی تونه به اون ها پاسخ بده
پدرم از نظر مالی به هیچ وجه برام کم نزاشته ولی تمام نیاز های من فقط پول نیست
حالا که پدرم اومده و دیگه شوهر عمم هم رفته شهر شون من باز به این کامپیوتر رو آوردم
و باز هم اعتراض ها شروع شد که چرا پشت کامپوتری؟؟
من رو راهنمایی کنید..
دلم برای اون شبایی که با شوهر عمم بحث میکردم تنگ شده
واقعا نمی دونم چی کار کنم؟؟
یا علی
محمد رضا........اتفاقا بحث های اصلیمون باید حل مشکلاتمون باشه......
فکرامون و میریزیم رو هم شاید مشکلاتمون حل شد..........
دنبال ه جایگزین باش............کی واست میمونه جز خدایی که اون بالاست.........همه میرن.....دیر یا زود.........سر نماز بعضی اوقات این میزنه به سرم که آخه لا مروت چرا با کسی که از اول باهات بوده و تا آخرم باهاته اینجوری صحبت میکنی..........تو با رفیقات اینقد تند صحبت میکنی که با خدا..............
در مورد بحث مادرت باهات سر کامپیوتر باید بگم که بیشتر ما ها همین مشکل و داریم.........
بعضی اوقات حق رو به اونا میدم.........
یعنی چی که من جوون اینهمه وقت صرف کامپیوتر کنم؟؟؟
مگه چقدر این انرژی الانم باهام هست............
از مغزت استفاده کن واسه برنامه ریزی واسه وقتات........اینقده کار تو بیرون واسه انجام دادن هست که نگووو.........برو بیرون باشگاه.........برو یه کار فنی یاد بگیر........برو کلاس زبان......
جوونی خیلی سریع میره..........
پس کی میخوایم یه تاثیر مثبت تو جامعه داشته باشیم؟؟؟؟؟
سلام به همگی
من تازه وارد این کانون شدم و تمام سعیم رومی کنم که با کمک شما بتونم ترک کنممم
خیلیییییییییییییییییییی دوستتون دارممممممممممم
بووووووووسسسسسسسسسسس
تاریک ترین لحظه ی شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید است
پس همیشه درناامیدی ای زندگی ات قوی ترین امید را داشته باش