1391 شهريور 5، 23:14
.
سلام
بازم رامین اومد جنگجویان ولی اینبار فرق میکنه خسته شدم دیگه نمیخوام اینجوری ادامه بدم
امروز بازم شکستم دیگه شکست برام یه امر عادی شده. امروز بعد شکستم دیگه هیچ حس خودآزاری نداشتم. هیچ عذاب وجدانی نداشتم.
اینکه مثل یه تیکه سنگ خشک و بی احساس بودم آزارم میداد.از اینکه بعد شکستم هیچ عذاب وجدانی نداشتم حس خوبی نداشتم.رفتم غسل کردم و اومدم یکم با خودم فکر کردم آخه دیگه تا کی میخوام اینجوری زندگی کنم.
تصمیم گرفتم تغییر کنم یه زندگی بدون خ.ا داشته باشم.اینبار دیگه واقعا خسته شده بودم.تو زندگیم برای دومین بار این جرات رو پیدا کردم که توبه کنم.اولین بار که توبه کرده بودم هرچند یه مدت پاک بودم ولی آخرش شکستم.از اینکه بازم بشکنم میترسیدم.
ولی دیگه نمیشد اینجور زندگی کرد.اگه میخواستم همینطور بدون هدف پیش برم فقط تعداد شکستام بیشتر میشد.اولین بار نباید توبه میشکوندم ولی وقتی توبه شکوندم دیگه جرات نکردم به خدا قول بدم که بازم پاک میمونم.بخاطر همین شکست برام یه امر طبیعی شده بود.
به هرحال امروز برای دومین به خودم این جرات رو دادم که توبه کنم.انشاالله اینسری دیگه شرمنده نشم
سلام
بازم رامین اومد جنگجویان ولی اینبار فرق میکنه خسته شدم دیگه نمیخوام اینجوری ادامه بدم
امروز بازم شکستم دیگه شکست برام یه امر عادی شده. امروز بعد شکستم دیگه هیچ حس خودآزاری نداشتم. هیچ عذاب وجدانی نداشتم.
اینکه مثل یه تیکه سنگ خشک و بی احساس بودم آزارم میداد.از اینکه بعد شکستم هیچ عذاب وجدانی نداشتم حس خوبی نداشتم.رفتم غسل کردم و اومدم یکم با خودم فکر کردم آخه دیگه تا کی میخوام اینجوری زندگی کنم.
تصمیم گرفتم تغییر کنم یه زندگی بدون خ.ا داشته باشم.اینبار دیگه واقعا خسته شده بودم.تو زندگیم برای دومین بار این جرات رو پیدا کردم که توبه کنم.اولین بار که توبه کرده بودم هرچند یه مدت پاک بودم ولی آخرش شکستم.از اینکه بازم بشکنم میترسیدم.
ولی دیگه نمیشد اینجور زندگی کرد.اگه میخواستم همینطور بدون هدف پیش برم فقط تعداد شکستام بیشتر میشد.اولین بار نباید توبه میشکوندم ولی وقتی توبه شکوندم دیگه جرات نکردم به خدا قول بدم که بازم پاک میمونم.بخاطر همین شکست برام یه امر طبیعی شده بود.
به هرحال امروز برای دومین به خودم این جرات رو دادم که توبه کنم.انشاالله اینسری دیگه شرمنده نشم