سلاامممممممممممممممم
و اینک آرمین وارد می شود... همه به جای خود...
این تفنگ های من کو!؟
اوه اوه... یادم نبود... قرار نبود این قدر خشن شروع کنم...
درووووووووود بر همگی
...
سطح انرژی بچه های رهروان در چه حاله؟
خووووووووووووب یا عااااااااااااااااااالی؟
خب براتون یه سوغاتی آوردم... اختراع یکی از دوستامه... دستگاه انرژی سنج...
این هم تصویرش هست:
(یک بار نگاه کردنش اشکال نداره... ولی دو بار به بالا حق پرداخت ماهیانه داره...
)
دیگه از این به بعد بدون هیچ گونه پرسش و جوابی من می تونم
میانگین سطح انرژی بچه های گروه رو تشخصی بدم...
می بینید بچه ها... اینم از پیشرفت علم و تکنولوژی... هی حالا بگید ما ایرانیا به جایی نمیرسیم...
ااااااااااااااا.... وایسید ببینم...
این انرژی سنج ما که داره صفر و نشون میده...
یا خدا...
یعنی بچه های رهروان این قدر بی حالن؟
غلط نکنم این دوست ما دستگاه چینی انداخته بهمون...
اصن رهروان و بی حالی مگه معنی میده؟
مگه دستم به این طرف نرسه...
خب...
بعد از معرفی دستگاه انرژی سنج می پردازیم به ادامه ی برنامه... با ما همراه باشید...
میلاد جان به درخواست شخص شخیص شما سرنگ رو سر جاش گذاشتم...
فقط بگم اگه تعداد پست هات کمتر از 3 تا در هفته بشه، زدن این سرنگ ها اجباری میشه..
دوره ی درمانی داره... بعد 1 ماه هم تموم میشه... بدون درد و عوارض جانبی هست... خیالت راحت... ایزو 2020 هم داره!
و تاج داشتن هم لیاقت میخواد برادر... چی چی رو ببر...
این طور که با مسئولین مسابقات صحبت کردم،
قول مساعدت دادن که تا 7 8 ماه دیگه به شرط پاکی و اعلام وضعیت، یه درجه یکش رو بهم هدیه بدن...
کارت خیلی درسته داداش دوست داشتنی... پاک باشی و شاد و پیشمون موندگار...
حمید خان کجا رفتی داداش؟
بیا برامون بگو در چه حالی؟
منم این هفته این قدر تنها بودم که دارم دق میکنم... میدونم در چه حالی...
داداش جوان، کم پیدایی ها... ما هم با وجودت احساس تنهایی نمی کنیم... پایدار باشی داداش....
خووووووووووووووش آمدی داداش پاکان گل گلاب....
اصن از اسمت پاکی می باره... دیگه ببین چه شود بعدش...
داداش کمی از خودت برامون بگو...
حسام جان من همین جا هستم... هیچ جا نمیرم، همین جا هستم...
همون طور که بابابزرگ گفت کمی گرفتار بودیم... و زن و بچه و اینا هم که دیگه خودت بهتر می دونی... هر چی ناز بکشی مگه تمومی داره؟
مخلصم داداش عزیز... مرسی که به یادم بودی...
ااااااااااااا....
وایسید ببینم...
این داداش حسام خودمونه هدر کانون؟
ای ول داداش... تبریـــــــــــــک... مبارک ها باشه...
اون بالا هوا چطوره؟
بله آبتین جان... موافقم صددرصد...
حرفت عالی بود...
چه بسیار گل به خودی ها که تا حالا به خودمون زدیم...
اما مهم اینه که هنوز فرصت جبران هست... نمیذاریم نتیجه همین باقی بمونه...
در پایان درودی هم دارم بر بابابزرگ... بابابزرگ این آواتارت این قدر قدرتمنده که جایی برای حرف اضافه نمیذاره...
وسوسه های یک ماه آینده ی من یکی که کلا پرید...
خدا خیرت بده داداش...
و
یک عدد داداش رند داشتیم...
کجاست؟
فکر کنم باز با حافظ و اینا گرم گرفته، ما رو فراموش کرده...
داداش این حافظ و عطار و خیام نیشابوری رو ول کن...
اونا شاعر بشو نیستن که نیستن...
بیا رو من سرمایه گذاری کن داداش...
قول میدم تو 3 ماه مثنوی معنوی از خودم در وکنم...
خب...
به پایان رسید این دفتر...
اما حکایت همچنان باقی است...
قصه ی پاکی و نگه داشتنش همانا...
و ادامه ی زندگی همانا...
باید هوشیار بود... و دقت داشت...
همون جا که سهل انگاری باشه، از دستمون رفته...
و البته که ما در کنار هم نمیذاریم پایان این قصه بد باشه... اصن برای همین اینجاییم...
راستی...
دقت کردید بچه ها...
یه روزا که میام، چه قدر زیادی حرف میزنم... اگه دقت نکردید، من خودم دقت کردم...
بذارید به حساب دلتنگی... :x
چشماتون اذیت میشه، پست های بعد رو بخونید...
من برم این دستگاه انرژی سنج رو پس بدم...
تا درودی دیگر بدرود... :13: