1393 تير 15، 22:52
سلام
آره قبول دارم کلا گروه بی رمق شده
اما چیزی که بدترش میکنه اینه که همش حرفامون همه جا این شده قبلا اینجوری بود الان نیست
قبلا طرح بود اما الان نیست اما کاری نمیکنیم تو جهت رفعش حتی شده تو اندازه ی پست احوال پرسی
پویایی نداریم نیرو محرکه نداریم
باور کنین همه ما بی حالیم حال نداریم تنبلیم
ی طرح تشکیل دادن چیکار داره؟
اینم طرح ( به شرطی که فقط طرحی نباشه که دلمون خوش باشه ی طرحی هست)
هرکسی مشکلات خودشو داره حالش خوب نیست یا درد دل داره
بیاد اینجا مشکلاتشو بگه مابقی بچه ها یا راهکاربدن یا دعا کن + صلوات برای حل مشکلاتش
1-علیرضا 68
2-
3-
4-
5-
6-
7-
نفر اول رو هم خودم میشنیم که تازه وارد ها اشنا شن با روال
راستیتش اصلا رضایت ندارم از خودم
از کارم هم جدیدا دارم زده میشم
دوست ندارم غر بزنم اما حتی ترکمم مشکل دار شده
یعنی سقوط با سر داشتم این یکی دو سال اخیر
تا میام دوباره راه بیوفتم عجله میکنم دوباره میخورم زمین
دارم سعی میکنم یک سری لذاتی که مانع بود رو عطاشو به لقاش ببخشم ببینم چه اثری داره تو زندگی و ترکم و ارامشم( واقعا به این نتیجه رسیدم که هر کسی نسبت به چیزی که بهش تمایل داره ازون راه امتحان میشه)
سرِکار سرپرست یک کارگاهم چندتا اکیپ روزانه برخورد دارم انرژی زیادی ازم میبره بعضا هم کارای بانکی صاحبکارم با منه که گاهی واقعا مخم سوت میکشه امروز که دیگه بریدم متاسفانه رو یکیشون صدامو بلند کردم (بعدش ازش عذر خواهی کردم)
بماند این کمر درد و زانو درد که با رو پا وایستادنه تشدید پیدا میکنه و اذیتم میکنه
و بدتر از همه این که دارم دلسرد میشم نسبت بهش چون صاحب کارم فامیله به خاطر دوتا پیشناهد کاری رو جواب رد دادم اما فقط حرف میزنه و باغ سرخ و سفید نشون میده
از بهمن ماهی که رفتم پیشش هنوز حقوقی دریافت نکردم ( این اشتباه رو نکنین هرجا رفتین سرکار همه چی رو همون اول مشخص کنین بخصوص اگه طرف فامیل باشه)
این باعث شده که یکم نسبت بهش کم کم دلسرد بشم ( ادم سرکار بره و جیبش خالی بمونه بده) بماند عصاب خوردیاشو گاهی سر من خالی میکنه
.....
از طرفی هم راستیتش واقعا دلم زن میخواد حتی شده نامزدی چند ساله
از شما چه پنهون ما هم بلاخره نیازداریم و اهل دوست دختر و اینا نبودیمو نیستیم و ان شاء الله هم نخواهیم بود و
اذیتمون میکنه
ادم گاهی بهش غالب میشه این حس دلش میخواد نیاز عاطفیشو محبت دیدن رو این که تکیه گاه کسی بشه
کسی که به فکر ما نیست پدر هم رو سر ادم نباشه انگار روزگار سخت تر میگیره
حتی یکی دو نفر خواستن واسطه گری کنن اولیشو که داداش بزرگم به واسطه گفت نوبت این نشده هنوز باید داداش بزرگترش رو اول زن بدیم اون مورد پرید
یکی دیگه هم چند وقت پیش ی دوستم ( متاهله 37 سال سنشه) اومد واسطه خیر بشه برامون خودم بهش گفتم من راستیش بدم نمیاد اما شرایط خانوادگی و مالیشو ندارم و نهایتش باید به داداشم بگی ( بگم) که جوابشو میدونم چیه
نمیدونم چه حکمنیه اینم امتحانه یا با گناهای خودم هی عقبش میندازم
داستان حضرت یوسف رو که شنیدید تو زندان بود به اون زندانیه گفت که رفتی پیش پادشاه مارو یادت نره التماس دعا داریم
همین کارش باعث شد که ازادیش از زندان چند سال عقب بیوفته
آره قبول دارم کلا گروه بی رمق شده
اما چیزی که بدترش میکنه اینه که همش حرفامون همه جا این شده قبلا اینجوری بود الان نیست
قبلا طرح بود اما الان نیست اما کاری نمیکنیم تو جهت رفعش حتی شده تو اندازه ی پست احوال پرسی
پویایی نداریم نیرو محرکه نداریم
باور کنین همه ما بی حالیم حال نداریم تنبلیم
ی طرح تشکیل دادن چیکار داره؟
اینم طرح ( به شرطی که فقط طرحی نباشه که دلمون خوش باشه ی طرحی هست)
هرکسی مشکلات خودشو داره حالش خوب نیست یا درد دل داره
بیاد اینجا مشکلاتشو بگه مابقی بچه ها یا راهکاربدن یا دعا کن + صلوات برای حل مشکلاتش
1-علیرضا 68
2-
3-
4-
5-
6-
7-
نفر اول رو هم خودم میشنیم که تازه وارد ها اشنا شن با روال
راستیتش اصلا رضایت ندارم از خودم
از کارم هم جدیدا دارم زده میشم
دوست ندارم غر بزنم اما حتی ترکمم مشکل دار شده
یعنی سقوط با سر داشتم این یکی دو سال اخیر
تا میام دوباره راه بیوفتم عجله میکنم دوباره میخورم زمین
دارم سعی میکنم یک سری لذاتی که مانع بود رو عطاشو به لقاش ببخشم ببینم چه اثری داره تو زندگی و ترکم و ارامشم( واقعا به این نتیجه رسیدم که هر کسی نسبت به چیزی که بهش تمایل داره ازون راه امتحان میشه)
سرِکار سرپرست یک کارگاهم چندتا اکیپ روزانه برخورد دارم انرژی زیادی ازم میبره بعضا هم کارای بانکی صاحبکارم با منه که گاهی واقعا مخم سوت میکشه امروز که دیگه بریدم متاسفانه رو یکیشون صدامو بلند کردم (بعدش ازش عذر خواهی کردم)
بماند این کمر درد و زانو درد که با رو پا وایستادنه تشدید پیدا میکنه و اذیتم میکنه
و بدتر از همه این که دارم دلسرد میشم نسبت بهش چون صاحب کارم فامیله به خاطر دوتا پیشناهد کاری رو جواب رد دادم اما فقط حرف میزنه و باغ سرخ و سفید نشون میده
از بهمن ماهی که رفتم پیشش هنوز حقوقی دریافت نکردم ( این اشتباه رو نکنین هرجا رفتین سرکار همه چی رو همون اول مشخص کنین بخصوص اگه طرف فامیل باشه)
این باعث شده که یکم نسبت بهش کم کم دلسرد بشم ( ادم سرکار بره و جیبش خالی بمونه بده) بماند عصاب خوردیاشو گاهی سر من خالی میکنه
.....
از طرفی هم راستیتش واقعا دلم زن میخواد حتی شده نامزدی چند ساله
از شما چه پنهون ما هم بلاخره نیازداریم و اهل دوست دختر و اینا نبودیمو نیستیم و ان شاء الله هم نخواهیم بود و
اذیتمون میکنه
ادم گاهی بهش غالب میشه این حس دلش میخواد نیاز عاطفیشو محبت دیدن رو این که تکیه گاه کسی بشه
کسی که به فکر ما نیست پدر هم رو سر ادم نباشه انگار روزگار سخت تر میگیره
حتی یکی دو نفر خواستن واسطه گری کنن اولیشو که داداش بزرگم به واسطه گفت نوبت این نشده هنوز باید داداش بزرگترش رو اول زن بدیم اون مورد پرید
یکی دیگه هم چند وقت پیش ی دوستم ( متاهله 37 سال سنشه) اومد واسطه خیر بشه برامون خودم بهش گفتم من راستیش بدم نمیاد اما شرایط خانوادگی و مالیشو ندارم و نهایتش باید به داداشم بگی ( بگم) که جوابشو میدونم چیه
نمیدونم چه حکمنیه اینم امتحانه یا با گناهای خودم هی عقبش میندازم
داستان حضرت یوسف رو که شنیدید تو زندان بود به اون زندانیه گفت که رفتی پیش پادشاه مارو یادت نره التماس دعا داریم
همین کارش باعث شد که ازادیش از زندان چند سال عقب بیوفته