(1393 تير 28، 19:28)LambOfGod نوشته است: [ -> ]سامولیکم
ممنون
رفتم مدارکش هم موجوده
طبق آمار خودم 100%کسایی که ثبت نام میکنن و دچارن ب خویش ارضایی فک میکن چون روش برچسب اعتیاد خرده معتاد ن و............
اول آخر یه روز میریم 2بار اومدیم بریم در کمال تعجب نشد ! بار سوم دیگه 100درصد میریم . واسادم مادرم اول بره بعد ما بریم سمت خویش کشی تا یه وقت در زمان وجود مادر مادر خودشو سرزنش نکند ب خاطر عمل ما . . . . . اگه قسمت شد طوری میمرم که بتونم عضوی اهدا کنم
نبودنم هم بره خودم بهتره هم خانواده هم جامعه . . . . .. . . احتیاجی هم نیست ب خدا و آن دنیا و....اعتقاد داشته باشم در اصل هیچ کدوم وجود ندارن این ما انسان هایی م ک بهش معنا میبخشید با ذهن خود
همه ی اینا تو ذهن ماست وقتی ذهن بمیره تموم افکار و اعتقادات و عواطفمون هم همراهش میمیره و سلام
بجز خویش ارضایی کولن ذات و وجود مردانه هموطنان ـه عزیز مقیم ـه پیاده رو و تاکسی و.....اقتصاد دولتی فرهنگ دولتی خانواده ژنتیک و...هم ب حد کافی آزار میده آدمو بخوایم نخوایم و موارد دیگه ک جاش نیست
لَمب آف گاد هم ب معنی بره خدا میباشد
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D9%8...8%A7%D8%AF
البته یک بَند متال هست و منم شعرهاشو میپسندم این نوع موسیقی ها شعرهای سنگین و پر حرفی دارن که تو موسیقی ایرانی یافت نمیشه
ای کاش هنگان خوندن هم میفهمیدم چی میگن ولی افسوس ک مثل گذشته ذهنم قدرت یادگیری ش رو از دست داده و ادامه داستان . .
سلام
داداش جون...
اگه همه راه ها رو هم رفته باشی... مطمئن باش راه ها رو
خوب نرفتی...
خیلی ها هستن که از تهران میرن شمال سفر...
اما آیا همشون یه
تجربه ی یکسان از سفر دارن؟
نه...
چون سفر کردن
بلدی می خواد...
صرف اینکه
مبدأ و
مقصد ما آدما یکسان باشه... منجر به
خوب طی کردن مسیر نمیشه...
اگه می خوای خوب
سفر کنی... باید خوب
پکیجش رو کنار هم بچینی...
نمیشه بگی بلیت رفت میگیرم... محل اقامتش رو ولش کن...
نمیشه بگی محل اقامتش رو رزرو می کنم... همراه سفر رو ولش کن...
نمیشه بگی همراه با خودم می برم... وعده های غذایی رو ولش کن...
نمیشه بگی وعده های غذایی رو می گیرم... بلیت برگشت رو ولش کن...
بلیت رفت نداشته باشی... سفر نمی تونی بری!
محل اقامت نداشته باشی... جای استراحت نداری!
همراه سفر نداشته باشی... بهت خوش نمی گذره!
وعده های غذایی نداشته باشی... از گرسنگی می میری!
بلیت برگشت نداشته باشی... از سفر برنمی گردی!
اگه می خوایم خوب
سفر کنیم... باید
پکیج مسافرتمون رو خوب کنار هم بچینیم...
وگرنه مسافرتمون
زهر مار میشه!
ما آدما
بلیت رفت و برگشتمون جوره...
به این دنیا اومدیم... و از این دنیا هم خواهیم رفت...
اما
بقیش رو خودمون باید جور کنیم...
نمیشه بگیم:
نقل قول: فکر ما دیگه سپرده شده ب دست روزگار و هر چ آید خوش آید
بعدم تازه انتظار داشته باشیم دچار تحول بشیم!
روزگار کاری نخواهد کرد...
ماییم که باید کاری کنیم...
اما بهت حق میدم...
اون قدر تو زندگیمون تجربه ی سفرهای
بد داریم...
که دیگه دچار
توهم شدیم!
توهم اینکه برای خوب سفر کردن
ساخته نشدیم...
توهم اینکه خوب سفر کردن برای
یه عده ی خاصه...
توهم اینکه خوب سفر کردن
وجود نداره...
.
.
.
اون قدر تجربه ی بد سفر کردن رو دوشمونه...
که دیگه بد سفر کردن
عادتمون شده...
متوهم بودن که دیگه بماند!
داداش من...
اینکه دچار توهم بشیم چیز عجیبی نیست...
خیلی ها دچار توهم میشن...
و خیلی ها هم فقط جرئت ابرازش رو ندارن!
اما اینم بهت بگم...
تموم اونایی که از توهم
خارج شدن... سفر کردن رو
یاد گرفتن...
درسته از جای بدی شروع کرده بودن... هیچ وقتم فکر نمی کردن از توهم خارج شن...
اما یه تلنگر کوچیک... یه امید کم رنگ... یه فرصت دوباره اونا رو نجات داد...
فکر نمی کنم اومده باشی کانون... تا تجربه ی سفرهای قبلیت رو
تکرار کنی!
پس اگه خدا لطف کرده و اینجا رسوندتت... از لطفش کمال
استفاده رو ببر...
فرصت ها رو دریاب داداش...
که اگه راحت به دست نیومده باشن... اما راحت از دست میرن...
سفر ترک خ.ا شیرین تر از چیزیه که فکرش رو می کنی...