(1393 دي 10، 17:20)m.es71 نوشته است: [ -> ]سلام داداش خوبی ؟؟؟
ببخشید داداش اما من نظرم خلاف این موضوع نه بخاطر رشته ورزشیم به این خاطر که تغذیه توی زندگی خیلی اهمیت داره .
اگه تغذیت خوب نباشه به سن بالاتر که پا گذاشتی از لحاظ بدنی ضعیف هستی چرا ؟؟؟ به این خاطر که به موقع نیاز بدنت تامین نکردی .
تغذیه سوخت و ساز بدنت برای انجام هر فعالیتی تامین میکنه مثل خواب _ نشستن _ راه رفتن _ حتی صحبت کردن.
ببخشیدا قدیما اینقدر بیماری بود ؟؟؟ مگه بدن انسان فرق کرده یا تولید مواد غذایی فرق کرده ؟؟؟
همینطور که بیشتر حجم کره ی زمین آب تشکیل داده این مورد روی بدن انسان صدق میکنه .
فواید خوردن آب : کمک کردن به هضم غذا _ جلو گیری از یبوست _ بیشتر شدن فعالیت بدنی _ گرفتگی اعضلات کمتر میشه _ شادابی پوست _ خطر احتمال سرطان _ رفع خستگی _ حفظ سلامتی .
روزانه شما بایست حداقل 8 لیوان آب بخوری ( 2 لیتر ) ... منم خودم شخصا جدا از مایعات خارج از باشگاه فقط 1.5 لیتر آب موقع تمرینم مصرف میکنم.
داداش بذار حرف ما تموم بشه ، بعدش اگر بد گفتم بیا بزن تو گوش ما (شوخی کردما ، یه وقت نزنی
)
حالا خارج از شوخی ، ببین من که قبل تر هم گفتم ، هیچ نسخه ای رو نمی شه واسه همه بپیچی ، دین هم اینجوریه ، می گه اگه برای بدنت ضرر داره ، روزه هم نگیر . روزه به این واجبی . دیگه این کم خوری و ... که مستحب هستن تو دین.
شما نگاه کن به من ، یه دانشجوی بدبخت که صبح تا شب یا پشت کامپیوتر ، یا پشت کتابه ، یا پشت تلویزیون. دیگه فرصت ورزش و باشگاه و اینا رو نداره. بعد 15 کیلو هم اضافه وزن داره ، چربیش هم بالای حد نرماله . شما جای من بودی اصلا غذا می خوردی؟ خودت رو با من مقایسه نکن که بدنت رو فرمه.
(نمی خواستم اینا رو بگم الان بچه ها فکر می کنن که چقدر چاق هستم. به جان خودم اصلا معلوم نیست که چاقم ، همه بهم می گن خوش اندامی.
)
ولی خب من عادات بد غذایی داشتم. دفعه قبلی که شکستم ، شبش یه عالمه ماکارنی چرب خورده بودم. به خودم گفتم از این به بعد غذام رو کنترل می کنم.
نمی دونید چی شد. دنیای من عوض شده. منی که صبح به زور هشتاد تا زنگ و کتک پدر بیدار می شدم ، الان خودم قبل از زنگ ساعت بیدار می شم.
کنترل نفسم هم بهتر شده. امشب یه جعبه شیرینی خامه ای و غیر خامه ای خریدم آوردم خونه. تمام خانواده خوردن ، خودم یه دونه هم نخوردم. من عمرا 20 روز پیش می تونستم این کار رو بکنم. الان وسوسه که می یاد به خودم می گم. هی محمد تو که اون روز از ته دیگ ماکارونی راحت گذشتی ، از شیرینی خامه ای راحت گذشتی ، از ناهار به اون خوشمزگی چند قاشق بیشتر نخوردی ، از این گناه به این بزرگی هم بگذر. خیلی تاثیر داشته.
اگر هم بخوام راه عملی بدم برای این تجربه (البته اگر دوست داشته باشی.) راهش اینه که چند روز اول یه چیزی رو که خیلی دوست داری بخوری رو ، بگیر و همین طور نگاهشون بکن. بعد نخور ، اصلا بده یکی دیگه بخوره. نمی دونی چه لذتی داره. آدم احساس قدرت می کنه. (البته این راه ها همه تجربیه و هیچگونه پشتوانه علمی و دینی نداره و ممکنه درمورد یک نفر دیگه نتیجه عکس بده مثلا من خودم یه شب سعی کردم یه شلغم خام رو تا ته بخورم ، چشتون روز بد نبینه. تا دو روز غذا ها رو همه شلغم می دیدمو حالم بد می شد.
. )
خداروشکر امروز به اندازه کافی غذا خوردم ، الانم گرسنه نیستم. شام هم نون و پنیر ساده خوردم. ولی داداش این کم خوری خیلی فایده داره. اصلا می خوام در موردش کتاب بنویسم.
(نمی دونم چرا شوخی و جدی من قاطی شده. شما به بزرگی خودت ببخش)
آره دیگه. منظورم اینه که کم خوری به معنای آسیب زدن به بدن نیست. به معنای با شهوت غذا نخوردن و به اندازه غذا خوردنه.
داداش می خواستم اینا رو توضیح بدن تو گروه. دیگه پست شما هم بهونه شد.
یه چیز دیگه هم بگم. اگر من تونستم کاری بکنم. (این رو جدی جدی می گم) به خاطر کمک خدا بوده ، دعا و کمک بچه های کانون بوده. و گرنه اگر به خود من بود ، همون شب اول می شکستم. خلاصه این که الان باد کردم ، یکی بیاد من رو سوزن بزنه.
نمی دونم چرا حس این مرتاضای هندی رو دارم.