1393 دي 15، 0:15
آقا من در مورد کم خوری و این بحثا یه جمع بندی کنم.
از دو جنبه می شه به غذا نگاه کرد.
جنبه اول رابطه غذا و جسم ماست ، این که ما غذا می خوریم تا مثلا انرژی مورد نیاز بدنمون تامین بشه ، یه ویتامین خاصی تامین شه و غیره. از این جهت هم غذا می تونه توی مسیر ترک به ما کمک کنه یا این که خدای نکرده باعث لغزش ما بشه. همه شنیدیم که مثلا سیر و پیاز طبعش چیه یا مثلا غذا های چرب باعث چی می شه و یا مثلا پر خوری باعث می شه انرژی ما زیاد بشه و ما از نظر جسمی وسوسه بشیم.
اما اصل وسوسه روحیه (حالا روح یا روان یا ذهن) یعنی شما اگر ذهن آماده ای داشته باشی و نفست تحث کنترلت باشه ، هر چقدر هم که وسوسه بشی ، نمی شکنی. مثال می زنم. ماه رمضون رو در نظر بگیرید. چطور شما اون موقع گرسنه هستین ولی غذا نمی خورین؟ اون موقع جسمتون می گه غذا بخور ولی ذهنتون می گه نه ، نباید غذا بخوری.
پس غذا خوردن یه جنبه ی دیگه هم داره و اون در ارتباط با روحه ، منظور بنده از کم خوری ، از این نظر بود. یعنی شما از طریق غذا کنترل نفست رو به عهده بگیری و این شدنیه. البته انسان نباید متوقف بشه ، اگر تونستی توی غذا خوردن کنترل نفست رو به عهده بگیری باید به مرتبه بعد نگاه کنی ، ببینی کجا می لنگی ، مثلا توی کنترل زمان مشکل داری ، یا مثلا حسادت داری و ... ما باید کم کم شروع کنیم و سعی کنیم خودمون رو به انسان کامل بودن نزدیک کنیم. به چیزی که ائمه بودن ، بزرگامون بودن. خداروشکر الان اطلاعاتمون هم خیلی زیاده.
من اگر دائم سر جام بمونم و در جا بزنم چه فرقی با حیوانات دارم؟
به امید انسان کامل شدن
چقدر پست قبلیم جدی شد. این منم ، نه بابا
آرمین جان خوبی داداش ، خیلی مخلصیما.
می گم شما کوه نرو ، خیلی هیکل داری ، همینی هم که هستی می سوزه
من آخرین بار که کوه رفتم بر می گرده (شاید) به ده سال قبل. همچین ورزشکاری هستم من.
کل ورزش من اینه که از این دانشگاه برم اون ورش .
دریل جان من که نفهمیدم چی گفتی. ولی از صحبت های آرمین این طور بر می آد که بله ، حالا من یه مشکلی دارم این که نمی دونم چرا نصف زمان امتحان که می گذره تموم می کنم. حالا یا باید سر جلسه پشه بپرونم ، یا بزنم بیرون.
نمی دونم چرا در همین شرایط اطراف رو که نگاه می کنم ملت مثل گراز دارن می نویسن.
ولی مشکل از من نیست. می دونم از زمان دبیرستان هم همین جوری بودم. احتمالا ژنتیکیه.
از دو جنبه می شه به غذا نگاه کرد.
جنبه اول رابطه غذا و جسم ماست ، این که ما غذا می خوریم تا مثلا انرژی مورد نیاز بدنمون تامین بشه ، یه ویتامین خاصی تامین شه و غیره. از این جهت هم غذا می تونه توی مسیر ترک به ما کمک کنه یا این که خدای نکرده باعث لغزش ما بشه. همه شنیدیم که مثلا سیر و پیاز طبعش چیه یا مثلا غذا های چرب باعث چی می شه و یا مثلا پر خوری باعث می شه انرژی ما زیاد بشه و ما از نظر جسمی وسوسه بشیم.
اما اصل وسوسه روحیه (حالا روح یا روان یا ذهن) یعنی شما اگر ذهن آماده ای داشته باشی و نفست تحث کنترلت باشه ، هر چقدر هم که وسوسه بشی ، نمی شکنی. مثال می زنم. ماه رمضون رو در نظر بگیرید. چطور شما اون موقع گرسنه هستین ولی غذا نمی خورین؟ اون موقع جسمتون می گه غذا بخور ولی ذهنتون می گه نه ، نباید غذا بخوری.
پس غذا خوردن یه جنبه ی دیگه هم داره و اون در ارتباط با روحه ، منظور بنده از کم خوری ، از این نظر بود. یعنی شما از طریق غذا کنترل نفست رو به عهده بگیری و این شدنیه. البته انسان نباید متوقف بشه ، اگر تونستی توی غذا خوردن کنترل نفست رو به عهده بگیری باید به مرتبه بعد نگاه کنی ، ببینی کجا می لنگی ، مثلا توی کنترل زمان مشکل داری ، یا مثلا حسادت داری و ... ما باید کم کم شروع کنیم و سعی کنیم خودمون رو به انسان کامل بودن نزدیک کنیم. به چیزی که ائمه بودن ، بزرگامون بودن. خداروشکر الان اطلاعاتمون هم خیلی زیاده.
من اگر دائم سر جام بمونم و در جا بزنم چه فرقی با حیوانات دارم؟
به امید انسان کامل شدن
چقدر پست قبلیم جدی شد. این منم ، نه بابا
آرمین جان خوبی داداش ، خیلی مخلصیما.
می گم شما کوه نرو ، خیلی هیکل داری ، همینی هم که هستی می سوزه
من آخرین بار که کوه رفتم بر می گرده (شاید) به ده سال قبل. همچین ورزشکاری هستم من.
کل ورزش من اینه که از این دانشگاه برم اون ورش .
دریل جان من که نفهمیدم چی گفتی. ولی از صحبت های آرمین این طور بر می آد که بله ، حالا من یه مشکلی دارم این که نمی دونم چرا نصف زمان امتحان که می گذره تموم می کنم. حالا یا باید سر جلسه پشه بپرونم ، یا بزنم بیرون.
نمی دونم چرا در همین شرایط اطراف رو که نگاه می کنم ملت مثل گراز دارن می نویسن.
ولی مشکل از من نیست. می دونم از زمان دبیرستان هم همین جوری بودم. احتمالا ژنتیکیه.