(1394 تير 25، 10:14)همساده نوشته است: [ -> ]سلام به همگی
بهترین داداشای دنیا
همتون رو اندازه یه عالم دوست دارم بی تعارف
خدا رو شکر حال و احوالم خیلی بهتره این روزها ماه رمضان خوبی بود
البته یه مشکل جدید واسم پیش اومده زیادبه جدول میخورم یعنی بعضی شبها دو بار!! و این هفته اخیر خیلی زیاد بوده جوری که واسه اولین بار یه دردهایی در مجاری ادراری احساس میکنم.یعنی با سابقه 4 بار خودارضایی در روز این درد رو نداشتم.و در طول روز هم خیلی بی حال میشم.خوب باعث شد یه خرده بترسم و بیام پیش شما بگم
این پست رو نزدیک یه هفته پیش گذاشتم
اعلام خطر کردم که اومدم کانون
ولی خب نمیدونم چرا جواب نگرفتم
به نظر خودم از ابزار استفاده کردم
اینجا به شدت فعال شدم. به شدت کتاب و نشریه خوندم. به شدت از ارتباطم با خدا محافظت کردم. لیست پرهیزم رو هم انجام دادم.
ولی حتما و صد درصد یه کاری رو نکردم.هنوز نیافتمش.یعنی راستش هنوز ریز موشکافی نکردم.
ولی یه اشتباهی وجود داشته.
حتما پیداش کردم میام بهتون میگم.
راستش داشتم به نود نزدیک میشدم.سختمه صفرش کنم سر هیچ و پوچ بی هیچ وسوسه ای ولی خب چاره ای نیست.
به امید فرداهایه بهتر
به امید خدا.
نظرت چیه یه ذکر استغفار اضافه کنیم به برنامه...
به کنترل ذهن مون کمک می کنه... هان؟
و
به نظرم تو همین دوران که به دنبال کار میگردی، تو خونه یه فعالیت هایی در راستای کار انجام بده...
همون اندروید که می گفتی خیلی هم خوبه... سرتم گرم میشه...
همساده چی شد داداش؟ من نگرفتم...
خدایی نکرده.... ؟ امان از این احتلام ها...
خب داداش چرا نمیگی چ اتفاقی افتاده
لیست افراد داوطلب شرکت در برنامه ذکر و قران و ورزش
1.به امید خدا.
2. عاشق : نماز جماعت: 1 / قرآن : 0 / ورزش : 0
3. آرمــین
4.
بچه ها بیاین این لیست رو پر کنیم ، بعدشم اعلام وضعیت کنیم تو همین لیست.
هادی کجایی داداش ؟ بیا ثبت نام کن.
من به جای ذکر نماز جماعت رو انتخاب کردم ، می خواستم ورزش کنما ، پیاده روی تا مسجد ، ولی دیر شده بود مجبور شدم با ماشین برم ، آقا ماشین سواری ورزش نیست؟
الان درخشنده می آد کله من رو می کنه.
داداش
همساده ، منم نگرفتم واقعا مشکل شما چی بوده؟
نمی دانم جان سی و چند تا هم خیلی خوبه ، در صورتی که تجربه هات رو حفظ کنی و ازشون استفاده کنی.همین انباشت اطلاعات که می گن دیگه.
داداش
پشتکار برنامه اش هست دیگه ، شما هم بیا ثبت نام کن.
(1394 مرداد 2، 21:00)به امید خدا. نوشته است: [ -> ]سلام
از خدا که پنهون نیست
از شما چ پنهون؟
این روزا دارن سخت میگذرن
فعلا که مقاومت کردم
ولی میترسم از خرابی ایمان...
این روزها اصلا کنترل ذهنم دست خودم نیست
و عاملش هم همون بیکاریه که باکلاسش میشه گذراندن اوقات فراغت!!!
دنبال کارم ولی هنوز نتونستم کاری از پیش ببر
داداش توی این مرحله خیلی راحت می تونه مقابله کنی.
پبشنهاد می کنم در یه وقت خلوت ، کنج اتاقی دو رکعت نماز بخونی و با خودت و خدای خودت خلوت کنی.
به این فکر کنی که انگیزه ات برای پاکی چی بوده؟ به لحظات بعد شکست فکر کنی. به رنج و ناراحتی که می کشیم بعد شکست.
چقدر آدم غصه می خوره ، بعد شکست.
این کار رو بکن بعد دنبال کار هم برو. چون اومدیم و تا یک ماه دیگه کار پیدا نشد. باید پیشبینی های لازم رو بکنی.
موفق باشی برادر
داداش همساده نگفتی چی شده بود که روزاتو صفر کردی...
نقل قول: این برادر روزبه آخرش نیومد حرفاش رو بزنه؟ بس که خجالتیه این پسر...
داداش یه روز دیگه بهت وقت میدم... اومدی که هیچی... نیومدی خودم حرفات رو میزنم... اصلا هم شوخی ندارم...
اینم نگفتید....
نقل قول: من به جای ذکر نماز جماعت رو انتخاب کردم ، می خواستم ورزش کنما ، پیاده روی تا مسجد ، ولی دیر شده بود مجبور شدم با ماشین برم ، آقا ماشین سواری ورزش نیست؟
الان درخشنده می آد کله من رو می کنه.
ماشین دوانی ورزشه! یعنی چی؟ یعنی اینکه ماشینو هل بدی! خیلیم ورزش سنگینیه ...مخصوصا وقتی ماشین خارجی خفن باشه!
درخشنده/ گروه نارنینا / هفته ی دوم سبز......
سلام
ببخشید که ذهنتونو درگیر کردم دوستان
از یکی دو هفته پیش حس میکردم وقتی محتلم میشم طبیعی نیست یعنی درست بعد از محتلم شدن بیدار میشدم. یا صبح که پا میشدم خوابی که دیده بودم یادم میومد یا اینکه نصفه شب میرفتم غسل میکردم یهو صبح باز به جدول خورده بودم یعنی دو بار در خواب اینجوری میشدم.
تا اینکه رسید به دو شب پیش.
من خواب بودم انگار داشتم یه خواب جنسی میدیدم.
وسطش بیدار شدم. دستامو گذاشتم زیر سرم که کار بدی نکنم
به سقف نگاه کردم بعد چند دقیقه ادامه خواب و رویا در حالت خواب و بیداری تو ذهنم جریان پیدا کرد.علیرغم اینکه هیچ تحریکی از جانب من نبود ولی به انزال ختم شد.
میگن این یعنی خودارضایی در ذهن
اینکه میگن آدم گرفتار رو به صلیب هم بکشی میتونه خودارضایی کنه. مبالغه نیست.
سلام
داداش درخشنده چه خبره این همه درخشش؟ آقا چش و چال ما کور شد...
کم کن اون نور رو برادر...
خیلی مخلصیم...
همساده داداش این چیزی که تعریف کردی واقعا اسمش لغزش نیست... که روزهات رو به خاطرش صفر کنی...
تو خواب و رؤیا بودی... دیگه چی کار باید می کردی که نکردی؟ داری میگی حتا دست هام رو هم گذاشتم زیر سرم...
ببینم داداش... تو طول روز خیلی افکار مورددار میاد سراغت؟ یعنی دلیل این رؤیاهای شبانه، تکرار پشت سر هم افکار روزانه است؟
روزبه نیومد نه؟
خب به ناچار خودم تعریف می کنم...
بعضی ها فکر می کنن گروه رو گذاشتیم واسه بگو بخند... پس کجا قراره به همدیگه کمک کنیم؟
(1394 مرداد 3، 10:12)روزبه نوشته است: [ -> ]سلام
روزبه هستم... از بچه های قدیمی کانون... اومدم آشناتون کنم با خودم...
البته اگه خودتون هم از قدیمی ها باشین منو یادتونه... تو تاپیک ژشن مسابقات چه ها از خودم در نمی کردم...
غرض از مزاحمت اینکه:
امسال کنکور دارم... به شدت نیاز به تمرکز دارم واسه درس خوندن... و دوری از مسائل حاشیه ای...
این خ.ا بدجور اوضاع احوالم رو به هم میریزه... خیر سرم باید بشینم درس بخونم... اما تمام انرژی و انگیزه ام رو میگیره...
متاسفانه وضعیت رفقا هم که خوب نیست... حرفاشون گاهی وقتا روم تاثیر میذاره...
و همون ها بعدا تبدیل میشه به افکار... و اتفاقی که نباید بیافته می افته...
بچه نمازخونی هم هستم...
فکر می کردم اگه نمازهام رو بخونم دیگه به مشکل نمی خورم...
اما خب نشد...
راستش یه چیز دیگه هم هست...
مثل هر کس دیگه ای نیاز عاطفی دارم... که الان این نیازم پاسخ داده نمیشه...
خیلی وقتا شاید خ.ا من صرفا سر همین مسأله باشه...
پاکی رو دوست دارم... بهشم نیاز دارم... اما به دنبال راهکارم...
باید چی کار کنم؟
دوستدار شما...
روزبه
سلام. با لطف خدا روز چهارم و پنجم رو پشت سر گذاشتم ....
ولی یه کمبودی دارم که نگرانم می کنه....سخت هم نگرانم می کنه.... اونم اینه که حال دعا و مناجات پیدا نمی کنم...
ضمن اینکه از رفقا راهنمایی می خوام عاجزانه خواهش می کنم در حق این برادرتون دعا کنید.... داداشا در حق من و در حق همدیگه دعا کنید...
سلام
ماشالله به برادر رزمجو...
داداش یه پیشنهادی دارم... هر روز صبح که پامیشی چند دقیقه وقتت رو اختصاص بده به یاد مرگ و تفکر در موردش...
این جوری هم قدر خودت رو بیشتر میدونی و به پاکیت کمک می کنی...
هم اینکه حس کمبودت بیشتر میشه و به دعا و مناجات محتاج تر...
تو کانون هم یه تاپیک در مورد یاد مرگ داریم اگه خواستی...
قابل باشم من دعاگویم... تو هم از دعای خیرت ما رو محروم نکن...
یا علی...
واقعا عالیه این کاری که داداش آرامین میگه
بچه ها بیاین صبح که پاشدیم زانو بزنیم در مقابل خدا و از او بخوایم که کمکمون کنه.
خیلی تاثیر داره.
داداش آرمین لغزشه دیگه خدایی خیلی زحمت کشیده بودم واسه این روزا ولی بیخود و بیجهت صفر بشه بده تنهایی تو اتاق اینترنت وسوسه از در و دیوار اومد و من خودمو جمع کردم.
ولی از این در وارد شد این بار.
من روزا به مسائل جنسی فکر نمیکنم. نمیدونم شبا چم شده . اینقدر این ذهنو تغذیه کردم با مسائل بد که بدقلقی میکنه.
راستی ببخشین من در طرحتون شرکت نمیکنم.چون معلوم نیست باشم یا نه. وگرنه بی تفاوت نیستم.
از هادی و فرزاد که باهاشون در تماسم شب و نصفه شب تو رختخواب و خیابون که وسوسه میشم سریع اس میدم خیلی ممنونم.
ایشالا این دردا تموم میشه زود زود. من مطئنم یه روز میشم یه باور میشم یه چراغ توی کانون. با کمک خدا و شما دوستان به تلافی همه ناهوشیاری ها میشه یه راهنما و علامت تو راه پاکی.
انشاالله
آهان داشت یادم میرفت ایشالا یا امشب یا فردا صبح میرم حرم به نیابت همه تون زیارت میکنم.
سلام. هفته دوم هم به سبز گزشت
ابتىن...... گروه 2.........هفته دوم سبز
هیچ کس نمی خواد
روزبه رو راهنمایی کنه؟ مگه نمی گفتیم روزبه حرفش رو بزنه ، خب زد دیگه
داداش روزبه
حالا دوستان با تجربه می آن راهکار می دن. ولی من کوچکتر هم یه حرفی می زنم سر صحبت باز بشه.
به نظرم شما با امید فردا یه صحبتی کنی بد نباشه ، (به امید خدا نه ها ، امید فردا
) چون اوشون هم امسال کنکور داده.
ببین الان دو مسئله وجود داره ، یکی کنکور ، یکی پاکی. برای جفتشون باید تلاش کنی.
در نظر اول این یه مشکل بزرگه ، اما اگر خوب نگاه کنی می شه تهدید رو به فرصت تبدیل کرد. چطور؟
آقا شما وقتی کنکور داری سرت باید شلوغ باشه دیگه؟ می تونی صبح تا شب بری کتاب خونه بشینی درس بخونی ، انگیزه اش رو هم داری ، "من کنکور دارم ، پس باید زیاد درس بخونم" و اگر کتاب خونه نیست ، بری تو اتاق در رو هم ببندی و تمام ابزار های ارتباطی رو خارج کنی و بشینی درس بخونی. همین باعث می شه که ذهنت از مسائل دیگه دور بشه.
اما همین فرصت می تونه تهدید باشه، چطور؟
این که ذهنه دیگه ، تمایله دیگه ، دست آدم نیست. شما می خوای درس بخونی ، هی وسوسه می آد. از اون طرف استرس کنکور هم هست ، تهش می گی برم خودم رو خالی کنم که راحت درس بخونم ولی بازم استرس و بی انگیزگی که گفتی.
برای این که این تهدید بگذره باید توکل کنی به خدا ، باید بگی "من خدا را دارم ، پس نگران چیزی نیستم" این طور اگر وسوسه هم اومد وسط درس ، می ری بیرون یه چرخ می زنی تا حالت بهتر شه ، بدون نگرانی از آینده و دوباره می آی سر درس.
این بود راهکار عاشق ، که طولانی هم شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
بعد از چند روز برگشتم،خیلی روزای خوبی داشتم،ولی بعد از 9 روز پاکی،ظهر روز دهم شکست خوردم...
دوباره شروع می کنم و می جنگم...
برام دعاکنید...
ضمنا،هر دو هفته رو قرمز اعلام می کنم.