از همین درختی که دوباره سبز شده است
از همین خورشیدی که مهربان تر شده
و از همین بارانی که گاه و بی گاه می بارد
می شود فهمید خدا هنوز هم حواسش به ما هست...
همیشه به این به جمله اعتقاد داشته باش(در ناامیدی بسی امید است)
همیشه به خود اعتماد داشته باشید. اگر یک بار کاری را با موفقیت انجام داده باشید، باز هم می توانید.
« آنتونی رابینز »
او شش صد سال بود كه در كفر بسر مى برد و آشكارا گناه مى كرد.
روزى حضرت موسى (ع ) براى مناجات با خداوند بزرگ به كوه طور مى رفت كه با او برخورد نمود.
از موسى (ع ) پرسيد:
به كجا مى روى ؟
موسى گفت :
براى راز و نياز و مناجات با خداوند سبحان مى روم .
گفت : براى خداى تو پيامى دارم كه از تو مى خواهم حتما به او بگويى .
موسى قبول كرد.
گفت : يا موسى به خداى خود بگو: مرا از خدايى تو ننگ . عار مى آيد و اگر تو روزى دهنده من هستى ، مرا به روزى تو احتياجى نيست .
حضرت موسى (ع ) از حرفهاى او پريشان و ناراحت شد و بدون اين كه چيزى به او بگويد،
به طرف كوه طور روانه شد. پس از اتمام مناجات ، شرم داشت كه حرفهاى آن كافر را به خداوند بگويد كه ناگاه خطاب آمد:
اى موسى ! چرا پيام بنده مرا كه با ما بيگانگى مى كند و از خدايى ما اعراض دارد، نرسانيدى ؟
موسى (ع ) عرض كرد:
خداوندا! خودت بهتر مى دانى كه چه گفت .
خداوند بزرگ فرمود:
اى موسى ! به او بگو: اگر تو از خدايى ما ننگ و عار دارى ، ما را از بندگى تو ننگ و عار نيست و اگر تو روزى ما نخواهى ما بدون درخواست تو، به تو روزى مى رسانيم .
موسى (ع ) از كوه برگشت و پيام الهى را به آن كافر عاصى رسانيد.
چون او پيام خدا را شنيد سر خود را به زير انداخت و ساعتى در فكر فرو رفت و آنگاه سر خود را بلند كرد و گفت :
اى موسى ! پروردگار ما بزرگ پادشاهى است ، كريم بنده نوازى است ، افسوس كه من عمرم را ضايع كردم و روزگارم را به بطالت گذرانيدم . اى موسى ! دين خود و راه حق را به من عرضه فرما.
موسى (ع ) دين حق را به او عرضه داشت و او به يگانگى خدا اقرار كرد و به سجده رفت و در همان حال جان به جان آفرين تسليم كرد و روح او را به عليين
بردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
جواهر، ص 102.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
التماس دعا
یا زهرا
مثبت انديشيدن را بياموزيم زيرا:
آینده را تصاویر ذهنی ما میسازد و
تصاویر ذهنی ما، بهسوی ما باز میگردند،
و به ياد داشته باشيم كه:
ناامیدی دیواریست محکم، که پشت آن یک پرتگاه است
و
امید جادهایست روشن که به مقصود نهایی، منتهی میشود...
دست به دامن خدا که میشوم...
چیزی آهسته درون من به صدا میاید که: نترس!
از باختن تا ساختن دوباره…
فاصله ای نیست…
مردونه كه بخواي زندگي كني سخته ديگه
از خيلي هوس هاي آني زندگي ميگذري
ولي تحمل ميكني... تحمل ميكني...
ولي بدون كه :
ان الله يدافع عن الذين آمنوا
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها میبینم،
و ندایی که به من می گوید :
" گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است. "
[rtl]
[/rtl]
امروز چه سپید باشی چه سیاه، امیدوار باش به اجابت و آرزویی کن.
گوش های خدا پر از آرزوست و دستانش پر از معجزه،
شاید کوچکترین معجزه اش آرزوی امروز تو باشد...
آموخته ام که وقتی ناامید میشوم ، خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود و عاشقانه انتظار
میکشد که به رحمتش امیدوار شوم . . . !
من در برخی از امتحاناتم مردود شدم اما دوستم تمام درسهاش را با
موفقیت گذراند
اکنون او یک مهندس در شرکت مایکروسافت است
و من فقط مالک مایکروسافت هستم
"بیل گیتس موسس مایکروسافت "
بد نیست اگر هر از چندگاهی به یاد آورم
با چه چیزهایی شوق و هیجان درونم زنده می شود....
چقدر آدمی ساده است، اگر خود بخواهد