مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد
وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ، از لای انگشتانش آن قدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم ...
تونل ها ثابت کردند که حتی در دل سنگ هم ، راهی برای عبور هست
ما که کمتر از آنها نیستیم ، پس نا امیدی چرا ؟
ساده می گویم:
زندگی باور می خواهد
آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امیدِ قلبی به تو گوید
که خدا هست هنوز …
خـــــــــــــــــــــــــــــدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
تنها
رفیق
تنهــــــــــــــــــــــــــــــایییییییییییی مـــــــــــــــــــــــــن
امیدوار باش دوست من ...
خدا همین نزدیکی هاست ... نزدیکتر از آن که فکرش را میکنی ...
پس بیا هوشیارتر باشیم ... وجودش را حس کنیم ...
عهدیست که بسته ایم برمی خیزیم
با آنکه شکسته ایم برمی خیزیم