به نام خدا
امام علی فرمودند : هرکس خودش را بشناسد خدایش راشناخته است .
این تاپیک تلاشی هست برای اشنا کردن و کاویدن "خود " یا "نفس" به صورت حضوری ،
بنابر این از دیدگاه این تاپیک و مباحث مطرح شده ، فلسفه اسلامی مطرح نیست ، شاید از استدلال و مثال استفاده کنیم ولی مبنای آن درک حضوری و شهود خود فرد است و مبنای این تاپیک احساس و "درک من" هست.
منبعی که از این تاپیک استفاده میشه این کتاب هست :
منبع و دانلود کتاب :
کتاب خویشتن پنهان
در کل مباحثش فوق العاده جالب هست امید وارم برای دوستان مفید واقع بشه .
.........................................................................................................................
[b]فهرست مطالب[/B]
مقدمه. 11
جلسه اوّل، جايگاه معرفت نفس.... 15
برخورد غائبانه با خود. 16
جايگاه معرفت نفس در ارتباط با واقعيت.... 18
1- معرفتنفس؛ معرفت به معلوم زنده. 19
سير به سوي غايت معرفت.... 23
ضرورت تغيير نگاه. 24
2- حضور در عالَمِ انسان ديني... 26
نظر به وَجه پايدار انسانها 29
3- معرفت نفس طريق معرفت حق.. 31
4- معني حضور همهجانبهي خدا 32
5- «انسان» محل ظهور اسماء الهي... 33
6- تفکيک «خود» از «ناخود». 35
7- معرفت به حقيقت جامع.. 37
8- حقيقتي غير قابل شك..... 37
9- معرفت نفس؛ مقدمهي معرفت به توحيد.. 39
معرفت نفس در منظر علامه طباطبايي«رحمةاللهعليه». 41
جلسه دوم، حقيقتِ انسان؛ ماوراء بدن.. 59
معرفت نفس؛ معرفتي تجربي... 59
ادراكات، مخصوص «من» است، نه «تن». 63
بيهوشي... 65
تجرد نفس از نظر قرآن.. 66
«من» ميخوابد يا «تن»؟. 67
«من» كجاست؟. 69
تدبير از راه دور. 71
موانع ارتباط با خود. 74
اولين قدم. 76
جلسه سوم، نفس انساني فوق زمان و مکان.. 77
پيام بزرگ رؤياي صادقه. 78
رؤيا 80
چگونگي رؤيا 82
عوامل مؤثر در رؤيا 84
راز رؤياي حق.. 87
ميزان حقانيت خوابها 89
خواب چپ.... 92
انوع رؤيا 93
رؤياهايي كه تذكردهنده است.... 94
رؤياهاي سهگانه. 96
نقش عقايد در رؤيا 98
كتابهاي تعبير خواب... 102
معني «حقيقت» در خواب... 104
جلسه چهارم، تن؛ محل ظهور حالات «من». 105
راز زمانها و مکانهاي مقدس.... 105
بدن در قبضهي نفس ناطقه. 108
راز حفظ بعضي بدنها بعد از مرگ..... 113
تفاوت مرگها 114
چرا خواب نميبينيم كه ميميريم؟. 115
پيوند اعضاء. 117
چگونگي ارتباط نفس ناطقه با عقل و قلب و خيال.. 120
نفس ناطقه در علم «اخلاق» و در «معرفت نفس». 123
نظر به باطن حوادثِ آينده در خواب... 127
جلسه پنجم، انسان، بدون بدن زندهتر است.... 129
اهميت معرفت به نفس.... 129
انسان فقط هست.... 130
نظر به خود، آزاد از مفهوم. 132
انسان، بدون بدن زندهتر است.... 133
شواهدي بر آزادي از بدن و حيات شديدتر. 135
مرگ يا بيداري... 136
ميبينيم که ميميريم.. 137
علت غفلت از قيامت.... 142
احساس حيات... 142
جلسه ششم، راز مرگ و انواع آن.. 145
«تن»: ابزار كمال «من». 146
تجرد نسبي نفس ناطقه. 147
محبتِ «نفس ناطقه» به «تن». 149
گرايش تكويني و تشريعي... 151
مرگ تكويني و مرگ تشريعي... 152
نمونهاي از دقت علمي... 154
انواع مرگ..... 156
انواع مرگ طبيعي... 158
مرگ طبيعي انساني... 159
تعادل در انسانيت.... 161
«فرشتهي قبض روح» در «مرگ طبيعي». 165
مرگ طبيعيِ حيواني... 167
تأخير در مرگ..... 169
مرگ غير طبيعي... 171
مرگ به جهت يأس نفس.... 173
جلسه هفتم، حضور كامل نفس در بدن.. 189
معناي «فوق مكان و زمان» بودنِ نفس.... 189
انسان فقط «هست». 191
يقينيترين معلوم. 193
وقتي «مَن» گُم ميشود. 197
حضورِ «كامل» نفس.... 199
احساس حضور در بدن! 201
هم اکنون انسان در قيامت حاضر است.... 204
حضور کامل و تمام نفس در بدن.. 209
نتايج بحث.... 211
هر كه مجردتر است، حاضرتر است.... 214
حضور مطلق حضرت حق.. 216
تشکيکی بودن تجرّد. 217
فرق «حضور» با «ظهور». 219
جلسه هشتم، تفاوت حضور و ظهور مجردات در عالم.. 221
رابطهي نفس ناطقه و قواي آن.. 223
حضور و ظهور خدا در عالم.. 226
آفات غفلت از اسماء الهي... 229
نفس ناطقه و تجلي قوا 231
آفات تعلقات دنيايي... 233
خدا، نزديکترين حقيقت.... 237
وجود خدا مانع وجود ما نيست؟. 239
راه احساس نزديکي خدا 240
شرايط درک امام عصرg..... 241
نحوهي نظر به «الله» از طريق موجودات... 242
جلسه نهم، چگونگي حضورِ مجردات در عالم.. 249
ماده مزاحم حضور مجرد نيست.... 249
نكتهي نهم : وحدتِ نفس: نمودي از وحدتِ حق.. 261
معناي «جامع»و«وحدت». 262
مقام فناء في الله.. 264
درک مقام احديت.... 267
چگونگي قربِ به خدا 269
نزول ملائکه در شب قدر. 270
چگونگي غلبهي شيطان بر انسان.. 271
حقيقت انسان.. 274
نمودهاي وحدت ذاتي نفس.... 275
مغالطهاي بين ارادهي تشريعي و تکويني... 277
نفس ناطقه نمونهاي از ايجادكردن.. 278
ربط «عالمِ خلق» با «عالَمِ امر». 282
جلسه دهم، نفس ناطقه و معنی برزخ و عذاب قبر. 289
معنی قبر. 290
رابطهی قبر برزخي با قبر خاكي... 293
بهشت برزخي؛ باب بهشت موعود. 294
صراط و ظهور باطن افراد. 295
فشار قبر. 297
جسمانیبودن معاد. 299
تعلقِ «نفس ناطقه» به «تن»، بعد از مرگ..... 303
وسعت روح انساني... 306
رابطهی روح انسان با خدا 308
مقام بينابينی انسان.. 309
نتايج شناخت وسعت نفس.... 311
در ادامه روشن میشود که
تن انسان ربطي به حقيقت او ندارد؛ بعضي تنها مَرد است و بعضي تنها زن و «نفس ناطقه«ي انسان نه زن است و نه مرد. اولين حرف اين است؛ كه «من»ِ انسان بايد آنچنان از نظر به تنِ خود آزاد شود كه جسمش مزاحم رؤيت خودش نشود. چون وقتي تماماً نظر انسان به تناش باشد هنگامي که ميخواهد به خودش نظر کند، جسمش در منظرش قرار ميگيرد و گمان ميکند خودش همين جسم و يا مدرک تحصيلي يا شهر و خانوادهاش ميباشد. آنچنان جسم و متعلقات جسم مانع نظرِ انسان به خودش ميشود که با آرزومندي تمام خواهد گفت: «كي بدانم مرا چنان كه «من»ام؟!» اگر بتوانيم مَن يا نفس خود را عاري از اينگونه حجابها بنگريم نتايج ارزندهاي بهدست ميآوريد، هرچند ممکن است کمي طول بکشد. در آن حال است که انسان از اصالت دادن به «ماهيات» عبور كرده و با «وجود» روبهرو ميشود، متوجه ميشود خودش فقط «هست»، بدون آنكه نظر بر چيستي يا ماهيت خود داشته باشد و اين اولين قدم و اساسيترين قدم جهت ارتباط با معلوم زنده است، به جاي اطلاع از معلوم مرده که مفهوم خود ميباشد.
[1]
بايزيد بَسطامي در راستاي معرفي روش عرفاني ميگويد: «علمِ شما، علم به معلومِ مرده است. و علم ما، علم به معلوم زنده»، اگر از جناب آقاي «بايزيد» سؤال كنيم: چطور اين علم را به دست آوردهاي؟ در كدام كلاس و درس و مدرسه به آن دست يافتهاي؟ در جواب خواهد گفت: «بشُوي اوراق دفتر را اگر همدرس مايي» يعني آن علم، در كتاب و درس و مدرسه پيدا نميشود، چون در کتاب و درس و مدرسه با مفهومِ وجود آشنا ميشويم در حالي که خودِ وجود است که تأثيرگذار است، همانطور که خودِ خدا، حي و قيوم و عليم است ولي مفهوم خدا حي و قيوم و عليم نيست. پس منظور بايزيد از «معلوم زنده» وجودِ واقعيات است نه مفهوم واقعيات. در کتاب «آنگاه كه فعاليتهاي فرهنگي پوچ ميشود» تا حدّي سعي شده راه رجوع به «وجود» گشوده شود. آماده شويد تا إنشاءالله در جلسات آينده به اين موضوعات بپردازيم.
- همان طور که معني و مفهوم آتش هيچ گرمايي ندارد و از نظر حرارتزايي مرده است.
سير به سوي غايت معرفت
راهي كه ما هر چه برويم بيشتر تحت تأثير انوار الهي قرار ميگيريم راهِ ارتباط وجودي با خدا و اسماء الهي است و از طريق معرفت نفس اين راه گشوده ميشود و در همين رابطه حضرت علي فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَى غَايَةِ كُلِّ مَعْرِفَةٍ وَ عِلْمٍ» هرکس خود را بشناسد حقيقتاً به نهايت هر علم و معرفتي دست يافته و اين يك راه ديگري است، همان راهي است که در وصف آن فرمودهاند: «كه علم عشق، در دفتر نباشد». حضرت امام خميني«رضواناللهعليه» با اينکه همهي عمر مقيد به مسجد و مدرسه هستند در توجه به راهي که با اسماء الهي مأنوس شوند ميفرمايند:
در ميخانه گشاييد به رويم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم
منظورشان آن است که از علم حصولي به سوي علم حضوري رجوع کنند.
توصيهي بزرگان آن است که «خود را ورق بزنيد» معلوم ميشود اين کار يك کار ارزشمندي است و موجب ميشود تا انسان از زواياي وجودِ خود و نحوهي آن در عالم آگاه شود در آن صورت همواره از پنجرهي چنين بودني بر عالم و آدم بنگرد. همينطور که اگر شما خدا را پيدا كرديد ديگر نميتوانيد بيخدا زندگي كنيد، اگر رابطهي حضوري با حقايق پيدا کنيد به چيز بزرگي رسيدهايد. در حاليکه ميشود سالها خدادان بود، ولي از خدا بهرهمند نشد و او را به عنوان محبوب دل خود احساس نکرد، آري اگر او را پيدا كنيم ديگر نميتوان بدون او زندگي کرد. اينکه ما در عباداتمان خسته ميشويم به جهت آن است كه غائبانه خدا را عبادت ميکنيم و در محضر حضرت حق حاضر نيستيم.
يک نوع نظر به خدا هست که در نتيجهي آن ميتوانيم با او ارتباط پيدا کنيم که همان مسیر «لقاءالله» است و قرآن راهِ آن نوع ارتباط با خدا را چنين معرفي ميکند که
«مَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»
هرکس ميخواهد به لقاء پروردگارش نايل شود پس بايد عمل صالح انجام دهد و در عبادتِ پروردگار خود هيچکس را شريک او قرار ندهد و غير خدا را در زندگي خود مؤثر نداند.
اينکه فرمودهاند اين آيه را قبل از خواب بخوانيد به اين جهت است که متذکر لقاء الهي شويد و با اميد به لقاء الهي بخوابيد و بيدار شويد. در اين آيه نميگويند منشأ ملاقات با خدا كتاب و درس و مدرسه است بلکه راه لقاء الهي را انجام اعمال شرعي و شرکنورزيدن در عبادت الهي به خدا معرفي ميکنند، يعني در اموراتمان تمام توجهها به خداوند باشد و نگذاريم چيزي جاي خدا را بگيرد.
در بحثِ «معرفت نفس» سعي ميشود روشن شود بسياري از چيزهايي که ما تصور ميکنيم در زندگي ما نقشآفرين هستند، هيچ نقشي ندارند ولي روح و روان ما را به خودشان مشغول ميکنند و از حقيقت بازمان ميدارند. به گفتهي حضرت امام خميني«رضواناللهتعاليعليه»
از جمع کتب نميشود رفع حُجُب
در رفع حجب کوش نه در جمع کتب
.
نظر به وَجه پايدار انسانها
شما وجهي داريد كه مطابق آن وَجه به خوردن چلوكباب تمايل داريد و از طريق چلوکباب جواب آن وَجه خود را مي دهيد. يا رفيقي داريد كه به او علاقه منديد و براي جواب به علاقه ي خود يك مهمانيِ خيلي خوب برايش ترتيب مي دهيد و عجيب است چيزي نمي گذرد که به راحتي با او قطع رابطه مي کنيد و ممکن است کينه ي او را هم به دل بگيريد. چون رابطه ي شما در حدّ تن و عواطف مادي بود که با پذيرايي از بدن او و دادن يک غذاي خوب مي خواستيد جواب آن علاقه را بدهيد و چون امور مادي و عواطف وَهمي پايدار نيستند اميدي به ادامه ي آن رابطه نيست.
در حالي که اگر انسان ها با وَجه پايدارِ خود که وَجه ديگر انسان است، با همديگر ارتباط برقرار مي کردند شکل کار تماماً فرق مي کرد و عملاً به فرهنگ پيامبران تأسي مي کردند که همواره وَجه پايدار انسان ها را مخاطب قرار مي دادند.
اينکه ملاحظه ميکنيد طرف گله ميکند که براي فرزندش زحمتها كشيده تا دکترايش را گرفته و حالا که ازدواج كرده شش سال است سراغ پدرش را نگرفته، به جهت آن است که تمام توجه خود را به وجه ناپايدار فرزندش مشغول کرد، بايد پرسيد مگر چه كاري براي فرزندت كردي وقتي به وجه پايدارِِ او توجه ننمودي و تماماً به وجه ناپايدار او نظر داشتي، معلوم است که ناپايدار، پايدار نخواهد ماند و در نتيجه حالا که فرزندش رفته تمام آن زحمتها با رفتن او از دستش ميرود.
در صورتي که اگر به وجه پايدار او توجه ميكرد، هيچكدام از زحمتهايش از دست نميرفت. زيرا اين يك اصل است كه اگر شما در برخورد با خودتان و پيرو آن با بقيه، متوجه وجه پايدار خود باشيد هرگز با بيثمري تلاشهاي خود روبهرو نميشويد.
وقتي تمام توجهات به وجه ناپايدار فرزندتان باشد عهدي با همديگر نداريد که بخواهيد بر آن بمانيد، «عهد و وفا» مربوط به وجه پايدار ما است، همانطور که عهد ما با خدا در فطرت و سرشت ما قرار دارد. فرزندي که والدين خود را فقط انبار پول و غذا ببيند، نميتواند با آنها ارتباط حقيقي پيدا كند، در حدّ يک احساساتِ سطحي به آنها گرايش دارد، بعضي مواقع هم به آنها توهين ميکند، روز مادر براساس همان احساساتِ سطحي به مادرش گُل هديه ميدهد بدون اينکه ارزشي واقعي براي او قائل باشد.
اولين قدم جهت ارتباط حقيقي با خودتان نگاه به وجه پايدارتان ميباشد و اگر انسانهاي بزرگ توانستند از پوچي نجات پيدا كنند به جهت آن بود كه فهميدند كدام عمل و کدام فکر دروغ است و کدام راست، زيرا توانستند به وجه پايدار خود بنگرند و از آن زاويه همه چيز را ارزيابي کنند.
آيتالله ملكي تبريزي«رحمةاللهعليه»در کتاب لقاءالله ميفرمايند: «افرادي که انواري از اسرار هستي بر دل آنان تابيده و برخي از حجابهاي ظلماني را کنار زدهاند بايد به فکر معرفت نفس باشند تا همهي حجابهاي ظلماني، حتي حجاب خيال و صورتها کنار رفته و حقيقتشان بيماده و صورت براي آنان تجلي کند».
آيتالله حسينقلي همداني«رحمةاللهعليه» ؛ استادِ آيتالله ملکي تبريزي در روش سلوکي خود از طريق معرفت نفس ميفرمايند: «اگر انسان تجلي حقيقت خود را به نورانيت و بدون صورت و حدّ ببيند راه ترقيات به سوي عوالم عاليه را پيدا کرده، هر قدر سير کند اثرش را حاضر خواهد يافت.»آيت الله ملکي در نامهاي که به حاج شيخ محمد حسين اصفهاني مينويسد در شرح روش سلوکي استاد خود ميگويد: «براي مبتدي ميفرمود در مرگ فکر کن تا آن وقتي که از حالش ميفهميدند في الجمله استعدادي پيدا کرده، آن وقت به عالم خيالش ملتفت ميکردند، براي چند روزي هم در طول روز و شب در اين فکر کند که بفهمد هر چه خيال ميکند و ميبيند خودش است و از خودش خارج نيست، اگر اين را ملکه ميکرد خودش را در عالم مثال ميديد و حقيقت عالم مثالش را ميفهميد»
مباحث معرفت نفس چنين جايگاهي دارد که انسان متوجه ميشود هرچه ميبيند در نفس اوست و اگر انسان به صورتي حضوري متوجه اين امر شود ميتواند استاد خودش باشد و با خود به بهترين نحو تعامل كند، به طوري که اگر از مقصد خود و اُنس با معاني عقب افتاد ميفهمد و فقط به ظاهر اعمال راضي نيست چون همواره به وجه پايدار خود نظر دارد.
.
در دنياي اطراف ما پايدارترين پايدارها خودمان هستيم که هرگز از آن نمي توانيم جدا باشيم حتي موقعي که خواب هستيم و از همه ي آنچه اطراف مان مي گذرد بي خبريم، خودمان هستيم که خوابيده ايم، با همه ي آن فکرها و خيال ها.
به گفته ي مولوي:
چون خيالي آمد و در تو نشست.................................................هر كجا كه مي گريزي، با تو هست
تو نتاني زان خيالت وارهي.............................................يا بخُسبي تا از آن بيرون جهي
افرادي كه با اين تصور خودكشي مي كنند که مي خواهند از دست خودشان راحت شوند غافل اند که اين ها تن خود را از بين مي برند و رابطه ي خودشان با تن شان قطع مي شود ولي باز هم خودشان هستند با همه ي آن افکار و خيالات، به علاوه اين که گناه و عذابِ خودکشي را هم بر روح خود تحميل کرده اند، چون پايدارترين پايدارها خودِ اوست و همواره ادامه دارد.
آري در مباحث معرفت نفس به پايدارترين پايدارها در رابطه با انسان پرداخته مي شود.در عالمي که همه چيز ناپايدار است مگر خودتان، اگر بيش از آن که توجه تان به امور ناپايدارِ عالم باشد به خودتان باشد و آن حقيقت پايدار را فداي امور ناپايدار نکنيد و ابديت خود را در منظر خود داشته باشيد زندگي معني ديگري به خود مي گيرد و از تصميم هاي غلط آزاد مي شويد.در همين رابطه تأکيد مي کنيم در تعامل با ساير انسان ها نيز بايد حرفي در ميان باشد كه متذکر وَجه پايدار آن ها باشد و آن وجه را مخاطب قرار دهيم.
معرفت نفس طريق معرفت حق
معرفت نفس؛ روشي است كه انسان متوجه مي شود معرفت به «جهان صغير» يعني انسان، راه وصولِ معرفت به «جهان كبير» يعني کلّ هستي است، تا از منظر علم حضوري به معرفت حق نايل آيد و نه با آگاهي حصولي به خداي ذهني مشغول شود.
شما «تن» داريد، اين عالَم هم «ارض» دارد.
شما «خيال» داريد، اين عالَم هم «عالم برزخ» و «عالم مثال» دارد.
شما «عقل» داريد، اين عالم هم «عالم جبروت» يا «عالم عقل» دارد.
با «تنِ» خود با «عالم ارض» ارتباط پيدا مي كنيد.
با «خيالِ» خود با «عالم مثال» ارتباط برقرار مي كنيد؛
همين كه مي خوابيد و خواب مي بينيد و چيزهايي را كه بعداً واقع مي شود در خواب مي بينيد، با عالم مثال مرتبط شده ايد، خواب ديدن ها ريشه در «عالم مثالِ منفصلِ» عالم و «عالم مثالِ متصلِ» شما دارد و همين طور با عقل خود با عالم عقل و حقايق کلي مي توان ارتباط پيدا کرد. پس اگر انسان خود را درست بشناسد و درست جلو ببرد، به راحتي با عالم هستي ارتباط پيدا مي كند چون با نفس ناطقه ي خود دو طرف حلقه ي هستي را به هم پيوند داده است.
شهود حقيقتِ مجرد نفس ناطقه بدون دخالت مفهوم و بدون حصول صورت ذهني، نه تنها عامل ارتباطِ وجودي با خداوند است بلکه عامل ارتباط وجودي و قلبي با تمام حقايق عالم غيب و ملکوت خواهد شد و در چنين نگاهي است که مراقبه ي نفس و محاسبه ي آن درست انجام مي گيرد، همچنان که ياد خدا به صورت حضوري بسيار با برکت تر از ياد خدا به صورت حصولي مي باشد و فرهنگ و روش امامان معصوم از اين نوع است و بر همين اساس اميرالمؤمنين مي فرمايند: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»[پروردگاري را که نبينم عبادت نمي کنم.-
«عالم مثالِ منفصل» به مرتبه اي از وجود گفته مي شود که واسطه بين عالم عقلي و عالم جسماني است. در واقع موجودات اين عالم اگرچه مادّي نيستند اما برخي از آثار ماده مانند کمّ و کيف و وضع و... را دارند. مثال متصل وابسته به قواى ادراك بشرىِ انسان است كه به آن « مثال مقيد » - در مقابل مثال مطلق- و « خيال متصل» هم گفته مى شود. رؤياها و عجايبِ آن ها به اين عالم مربوط مى شوند. در «مثال منفصل» قواى ادراكىِ انسان شرط نيست؛ چراكه جدا و مستقل از انسان تحقق دارد ، تجسم اعمال، ظهور معانى به صورت هاي مناسب و مشاهدة مجردات در صور اشباح جسمانى در اين مرتبه رخ مى دهد؛ چنان که پيامبر اكرم جبرئيل را به صورت دحيه ي كلبى در اين عالم مى ديد يا عارفانْ ارواح انبيا و اوليا را به صورت اشباح در اين عالم شهود مى كنند.
معني حضور همهجانبهي خدا
اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» هرکس خود را شناخت پروردگار خود را خواهد شناخت. حال سؤال اين است که چگونه خود را بشناسيم تا حقيقتاً پروردگار خود را شناخته باشيم و متوجه تدبير همه جانبهي او که در همهي عالم حي و حاضر است، بشويم؟ به عنوان مثال همينطور که شما دستتان را كه تكان ميدهيد، ميتوانيد هر انگشتي را جداگانه حرکت دهيد و يکي را نيمه باز نگهداريد و يکي را باز کنيد و همهي آن حرکات را به منِ خود نسبت ميدهيد و اين نشان ميدهد مَنِ شما حضوري همهجانبه و همهجايي در بدنتان دارد، اين نحوه حضور براي خدا آنچنان است که قرآن ميفرمايد: «ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها» يك برگ فرو نميافتد مگر آنکه خداوند از آن آگاهي دارد و به اذن حضرت رب انجام ميشود.
با شناخت خود و نحوهي حضور خود در بدن، ميفهميم چگونه دنيا در قبضهي رب العالمين است. نتيجهي چنين نگاهي آن ميشود که انسان احساس ميکند در آغوش پروردگار عالم زندگي ميكند و نه منفكّ و تنها و منزوي. بيشترين مشكل آدمها اين است كه احساسميكنند در اين دنيا تنهايند. آري اگر كسي تنها شد، واقعاً دنيا برايش جهنم ميشود. ولي اين واقعيت ندارد، حقيقت آن است که همه زير سايهي حضرت رب العالمين هستيم که حضوري همه جانبه دارد. گفت:
همچو موري اندر اين عالم خوشام
كه فزون از خويش باري ميكشم
اين شعر زبان حال انساني است که متوجه است ميتواند در زير سايهي ربوبيتِ پروردگار و مددهاي حضرت حق به توفيقاتي برسد که به تنهايي به آنها نميرسيد.
وقتي درست در خود سير كنيم، آري وقتي درست در خود سير كنيم،
خود را دريچهي ارتباط با خدا مييابيم و معني «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» تحقق مييابد.
پس در اين راه، هر چيزي كه مانع شناخت تمامي حقيقت ماست و مانع درست نگريستن به خودمان است، بايد كنار گذاشته شود.
.