(1394 مرداد 2، 20:03)آرمــین نوشته است: [ -> ]مقدمه:
اصولا از وضعیتی به وضعیت دیگه دراومدن خطرناکه!
چیزی که به نظرم از همه مهم تره...
اینه که هر وقت شرایط مون تغییر کرد، تو اون روزهای اولیه بیشتر از هر وقت دیگه ای مراقب خودمون باشیم...
همون چیزهایی ساده ای که تو روزهای گذشته سرسری می گرفتیم و هیچ اتفاقی هم واسه مون نمی افتاد... تو شرایط جدید می تونه پاشنه ی آشیل ما بشه... و اگه تدبیری نیاندیشیده باشیم، دچار مشکل خواهیم شد...
-----------
و اما در مورد فراغت:
1- تنهایی ها رو جدی بگیریم:
قبلا درگیر درس بودیم و ساعت ها هم غرق مطالعه... هیچ اتفاقی هم نمی افتاد...
اما وقتی فارغ باشیم و این فارغ بودن همراه با تنهایی باشه، اوضاع خیلی فرق می کنه...
تا می تونیم دور شیم از تنهایی...
و اگه مجبور بودیم به تنهایی... مقابل وسوسه های آغازین، خیلی جدی، محکم و قاطعانه عکس العمل نشون بدیم!
2- بی برنامه نباشیم:
خیال مون راحته... آسوده خاطریم... کاری هم نداریم...
کافیه شیطون یه دعوت کوچیک انجام بده... اون وقته که خیلی راحت عرصه رو واگذار می کنیم...
میشه واسه همون اوقات فراغت هم برنامه ریخت...
اتفاقا چه برنامه های خوبی هم میشه ریخت...
3- انس با خدا:
وقتی احساس آرامش وجودمون رو گرفته... نمیشه این احساس آرامش رو بسط داد و گسترده تر کرد؟
نمیشه ذکر گفت؟ نمیشه قرآن خوند؟ نمیشه به خدا نزدیک شد؟
یه موقع هست میگیم سرمون شلوغه... همین واجبات هم به زور انجام میدیم...
ولی خب وقتی سرمون خلوته دیگه چه بهونه ای داریم؟
4- خوندن کتاب و مجلات خوب:
آخ که چه لذتی داره با خیال راحت بشینی کتاب و مجله های دلخواهت رو بخونی...
خیلی ناجوان مردانه است کتابای مورد علاقه ات رو بچینین دورت... بعد بهت بگن دست نزن...
هر کس به یه چی علاقه داره...
من یکی همین که مجله موفقیت دستم بگیرم، پالس ها و انرژی های مثبت درونم سرشار میشه... ناخودآگاه هرچیز و ناچیز دیگه ای رو به فراموشی می سپارم...
باید یکی رو بسپرم بره ازشون خبر بگیره بیاره...
5- ورزش:
نمیگم «ز نیرو بود مرد را راستی»... چون می دونم خودتون ختم این حرفایین...
ولی خداوکیلی حیفه آدم ورزش نکنه... اون وقت روحیه ی شاد و پرانرژی و بانشاطش رو با یه روحیه ی خراب و داغون و افسرده جایگزین کنه...
با یه روحیه ی بد واقعا نمیشه مبارزه کرد... اونم مبارزه ای مثل جهاد اکبر...
---------
پ.ن 1: این تجربه ها رو شخصا موقعی که کنار هم گذاشتم، نتیجه بخش بوده...
وگرنه موقعی که ورزش کردم؛ اما این ورزش کردن در تنهایی بوده، دچار خسران شدم... بد هم دچار خسران شدم!
اما وقتی تو همین تنهایی ها شروع کردم به تدبر کردن در قرآن، بی اندازه لذت بخش و اثربخش بوده...
پ.ن 2: اگه این پست رو تا انتها خوندین خیلی مردین...
این اراده ی پولادین شما ستودنی است...
نقل قول: خانوم مهرخدا
با فرض اینکه مثل 3 سال پیشم بودم و اوقات فراغت داشتم کارهای زیر رو انجام میدادم:
1- طراحی فتوشاپ
2- کتاب خوندن (رمان - روانشناسی - شعر )
3- فیلم ایرانی دیدن (یه زمانی فیلم باز حرفه ای بودم)
4- داستان نوشتن
5- کیک پختن
6- کارتون و انیمیشن دیدن
7- آهنگ دانلود کردن و گوش دادن ( حجم نت تموم کردن و تحمل غر زدنای خانواده)
8- کلاس زبان رفتن
9- با لوازم دورریختنی کاردستی درست کردن
و الان چی
تو یه کار موندم تموم کردن پایان نامه
و کلی کارای دیگه برای زمان اوقات فراغت بعد از انجام پایان نامه
و چیزی که الان نصیبم شده فقط اینه : خواب کار غذا قرص خواب و اون وسطا برای فرار از حرفای خانواده و نقابی که به چهره زدم میرم ورزش
دل خوش سیری چند؟!!!!!!!!