کانون

نسخه‌ی کامل: مطالب خواندنی: جااالـــب ... علمییییی ... مفیـــــــــددد
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
خصوصيات دانشجوهاي کشورهاي مختلف:
ژاپن: به شدت مطالعه مي کند و براي تفريح ربات مي سازد

مصر: درس مي خواند و هر از گاهي بر عليه حسني مبارک، در و پنجره دانشگاهش را مي شکندهند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلي مي شود و همزمان برادر دوقولويش که سالها گم شده بود را پيدا مي کند. سپس ماجراهاي عاشقانه واکشني(ACTION) پيش مي آيد و سرانجام آندو با هم عروسي مي کنند و همه چيز به خوبي و خوشي تمام مي شود!

عراق: مدام به تير ها و خمپاره هاي تروريست ها جاخالي مي دهد ودر صورت زنده ماندن درس ميخواند

چين: درس مي خواند و در اوقات فراغت مشابه يک مارک معروف خارجي را مي سازد و با يک دهم قيمت جنس اصلي مي فروشد!


اسرائيل: بيشتر واحدهايي که او پاس کرده، عملي است او دوره کامل آموزشهاي رزمي و
کماندويي را گذرانده! مادرزادي قصاب به دنيا مي آيد!


گينه بي صاحاب!: او منتظر است تا اولين دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبيله اي درس بخواند!


کوبا: او چه دلش بخواهد يا نخواهد يک کمونيست است و بايد باسواد باشد و همينطور بايد براي طول عمر فيدل کاسترو و جزجگر گرفتن جميع روساي جمهوري امريکا دعا کند!


پاکستان: او بشدت درس مي خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضويت القاعده يا گروه طالبان در بيايد!


اوگاندا: درس مي خواند و در اوقات بيکاري بين کلاس؛ چند نفر از قبيله توتسي را مي کشد!


انگليس: نسل دانشجوي انگليسي در حال انقراض است و احتمالا تا پايان دوره کواترناري!! منقرض مي شود ولي آخرين بازماندگان اين موجودات هم درس مي خوانند!


ايران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومي چرت مي زند و سر کلاس اختصاصي جزوه مي نويسد! معمولا ليگ تمام کشورهاي بالا را دنبال مي کند! عاشق عبارت «خسته نباشيد» است، البته نيم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذاي دانشگاه را مي خورد و هر روز به غذاي دانشگاه بد و بيراه مي گويد! او سه سوته عاشق مي شود! اگر با اولي ازدواج کرد که کرد، و الا سيکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار مي شود! جزء قشر فرهيخته جامعه محسوب مي شود ولي هنوز دليل اين موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائيل مي دهند ولي خانه به دانشجوي پسر نمي دهند!
(فهميدين به منم بگين) او چت مي کند! خيابان متر ميکند، ودر يک کلام عشق و حال مي کند!
همه کار مي کند جز اينکه درس بخواند نسل دانشجوي ايراني درسخوان در خطر انقراض است!

از من مي شنوين بي خيال دانشگاه بشين بهتره (تفريحات بهتر و کم دردسرتر هست)خود دانيد

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
مردی در مسابقه اطلاعات عمومی شرکت کرده است
و سعی در بردن جایزه یک میلیون دلاری آن دارد.


1-جنگ 100ساله چقدر طول کشید؟
الف-116سال
ب-99سال
ج100-سال
د-15سال

او نمیتواند به سوال جواب دهد

2-کلاه های پاناما در چه شهری تولید میشوند؟
الف:برزیل
ب:شیلی
ج:پاناما
د:اکوادور

حالا او باخجالت از دانشجویان تماشاگر در خواست کمک میکند.

3-روس ها در چه ماهی انقلا ب اکتبر را جشن میگیرند؟
الف:ژانویه
ب:سپتامبر
ج:اکتبر
د:نوامبر
خوب! بقیه حضار باید به دادش برسند

4-اسم شاه جرج ششم چه بود؟
الف:ادر
ب:آلبرت
ج:جرج
د:مانوئل

این بار هم شرکت کننده درمانده تقاضایفرصت مینماید.

5-نام جزایر قناری از کدام حیوان گرفته شده است؟
الف:قناری
ب:کانگارو
ج:توله سگ
د:موش
در این جاست که شرکت کننده بخت برگشته از ادامه مسابقه انصراف میدهد.

******************************************
جواب ها
اگر خیلی به خودتون میبالید که جوابهارو میدونید و به این بنده خدا کلی خندیدید بهتره اول به جوابها یه نگاهی بندازید.

1:جنگ 100ساله در حقیقت116سال طول کشید(1337-1453)
2-کلاه پاناما در اکوادور تولید میشود
3-انقلاب اکتبر در ماه نوامبر جشن گرفته میشود
4-اسم شاه جرج.البرت بوده که بعد از رسیدن به مقام پادشاهی به جرج تغییر داد
5-توله سگ:اسم لاتین آن Insularia canaria است یعنی جزایر توله سگ که به اسم جزیره قناری میشناسیمش

ارادتمند سرباز كانون....
يا علي53
پيامهاي تبليغاتي مورد علاقه ي خانوما.......

1-تزریق خط لب , جابجایی چشم و بینی با نصب رایگان یک گیس
2- کاشت میله در بینی (با متد جدید) اضافه کردن گوش با نصب دو دندان نیش (رایگان )
3- جابجایی کک با مک بدون هیچ دوز وکلک با بینی گذاری به شکل موقت ودایم
4- طب سوزنی بامتخصصین از زندان گوانتانامو , فرماژور بینی , کلاهگذاری با 7 روش نوین
5- کتاب نازک کردن بینی به چاپ دهم رسید
6- دستگاه افزایش قد بدون قرص ودارو وجراحی هر ماه 50 سانتیمتر رشد تضمینی با گارانتی 6 ماهه
7- متخصص جوش وجای جوش پوشاننده لک با جوشکاری مطمئن و صافکاری در 20 دقیقه
8-دیگر دلیلی برای نگرانی نیست 20 سال جوان شوید فقط در 20 روز ......

ارادتمند سرباز كانون....
يا علي53
آقایون چطور از عابربانک پول میگیرن؟

ـ۱- با ماشین میرن سراغ بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک
ـ۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن
ـ۳- کد رمز رو میزنن و مبلغ درخواستی رو وارد میکنن
ـ۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن

خانمها چطور از عابربانک پول میگیرن؟

ـ۱- با ماشین میرن دم بانک
ـ۲- توی آینه آرایششون رو چک میکنن
ـ۳- به خودشون عطر میزنن
ـ۴- احتمالا" موهاشون رو هم چک میکنن
ـ۵- توی پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن
ـ۶- توی پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن
ـ۷- بلاخره ماشین رو پارک میکنن و میرن دم دستگاه عابر بانک
ـ۸- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن
ـ۹- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه
ـ۱۰- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون
ـ۱۱- دنبال کارت عابر بانکشون میگردن
ـ۱۲- کارت رو وارد دستگاه میکنن
ـ۱۳- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یادداشت کردن میگردن
ـ۱۴- کد رمز رو وارد میکنن
ـ۱۵- دودقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
ـ۱۶- کنسل میکنن
ـ۱۷- دوباره کد رمز رو میزنن
ـ۱۸- کنسل میکنن
ـ۱۹- به همسرشون زنگ میزنن که طریقة وارد کردن کد صحیح رو براشون بگه
ـ۲۰- مبلغ درخواستی رو میزنن
ـ۲۱- دستگاه ارور (خطا) میده
ـ۲۲- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن
ـ۲۳- دستگاه ارور (خطا) میده
ـ۲۴- بیشترین مبلغ ممکن رو درخواست میکنن
ـ۲۵- انگشتاشون رو برای شانس روی هم میذارن
ـ۲۶- پول رو میگیرن
ـ۲۷- برمیگردن به ماشین
ـ۲۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن
ـ۲۹- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن
ـ۳۰- استارت میزنن
ـ۳۱- پنجاه متر میرن جلو
ـ۳۲- ماشین رو نگه میدارن
ـ۳۳- دوباره برمیگردن جلوی بانک
ـ۳۴- از ماشین پیاده میشن
ـ۳۵- کارتشون رو از توی دستگاه عابر بانک برمیدارن
ـ۳۶- سوار ماشین میشن
ـ۳۷- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده
ـ۳۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن
ـ۳۹- احتمالا یه نگاهی هم به موهاشون میندازن
ـ۴۰- راه میفتن و میندازن توی خیابون اشتباه
ـ۴۱- برمیگردن
ـ۴۲- میندازن توی خیابون درست
ـ۴۳- پنج کیلومتر میرن جلو
ـ۴۴- ترمز دستی رو آزاد میکنن (میگم چرا انقدر یواش میره ها!
ـ۴۵- به حرکت ادامه میدن

ارادتمند سرباز كانون....
يا علي
اينم سوميش....

در راستای اینکه بحران بی شوهری در جامعه امروز بوجود آمده کلیه خانمهای محترم می تونن از روش های زیر استفاده کنن و البته مراقب باشن که سوءاستفاده نکنن .


۱ـ روش کوزه ایی : همان روش قرن های قدیم که دختر کوزه به دوش به سمت رودخانه می رفت پسر به کوزه می خوره کوزه بشکست و بعد چنین گفته اند که : اگر با من نبودش میلی ...... چرا كوزه مرا بشکست ( سانسور به خاطر يكي از افراد كانون.... )......

نتیجه گیری : بحران ازدواج حال حاضر بخاطر لوله کشی شدن آبه .

۲ـ روش عرفانی : چهل شبانه روز جلوی خونه رو آب و جارو میکنی و ده تا شمع روشن میکنی شکلات بین مردم تقسیم میکنی تا مرد آرزوهات بیاد.

نتیجه گیری : در صورت کمبود شمع میتونین فانوس هم روشن کنین .

۳ـ روش سوسکی : بخاطر ترس از یه سوسک که حتی میتونی خودت اون رو تو خونه یا کوچه کار بزاری همچین محکم میپری تو بغلش و بهش می چسبی که هیچ جور نتونه تو رو از خودش جدا کنه .

نتیجه گیری : با تشکر از کلیه سوسک های محترم مقیم مرکز و حومه .

۴ـ روش تیپ : انواع تیپ های مختلف روی خودت پیاده میکنی بیست و دو کیلو لوازم آرایش روی خودت خالی میکنی و سعی میکنی تا آنجا که ممکن است لباس ها مورد توجه باشند طوری که هرکس که تو خیابونه مجبور بشه حتما یک بار شما را نگاه کنه بعد گوشه خیابون می ایستی تا شوهر مناسب سوارت کنه .

نتیجه گیری : خطر احتمال از بین رفتن آبروی چندین و چند ساله تان وجود دارد اما چون به خاطر ازدواج است مسئله نیست این دفه !

۵ ـ روش خر خونی : تو کلاس و مدرسه و دانشگاه نمره بیست کلاس میشی بلاخره تو کل سال های مدرسه یه خر خون دیگه پیدا میشه که بیاد سراغت و باعث بشه که نترشی .
نتیجه گیری : اگه شوهر پیدا نشد تا مقطع دکترا ادامه بدین و بعد ترک تحصیل کنین.

۶ ـ روش مایه داری : با دوستان توی انواع پارتی های شبانه و پیست های اسکی و باشگاه های بیلیارد و بولینگ هر کوفت و زهر مار دیگری که میتونی شرکت میکنی و حواست فقط به یه شوهر مناسب هست تا چیز های دیگه .

نتیجه گیری : سعی کنین همیشه چند میلیون در کیف خود داشته باشین.

۷ـ روش مذهبی : توی انواع مجالس مختلف مذهبی شرکت میکنی توی هیچ چیز کم نمی آری جایی نیست که مراسمی باشه و تو اونجا نباشی تا بلاخره یه شوهر گیرت بیاد .

نتیجه گیری : التماس دعا خواهر .

۸ ـ روش فامیلی : یه کاغذ بر میداری و اسم تمام پسرهای فامیل از سن پنج تا پنجاه ساله رو که ازدواج نکردنن رو روش می نویسی بعد شروع به بررسی و تفکیک میکنی و اونهایی که شرایط را دارن رو انتخاب میکنی و یه برنامه ریزی برای عملیات تاکتیکی که بلاخره یه کدوم رو خفت کنی .

نتیجه گیری : می تونین روی یه بچه پنج ساله برای بیست سال آینده برنامه بریزین

۹ ـ روش نامردی : جلوی یکی از این ماشین های پلیس یه دفعه می پری پسره رو میگیری تو بغلت و دستت رو میکنی تو دستش و ازش... (سانسور ) میگیری تا بعد از تعهد توی کلانتری مجبور بشه که باهات ازدواج کنه . البته این روش برای اونهایی است که از کلیه روش های بالا نا امید شده اند.

نتیجه گیری : در تعهد نامه کلانتری حتما مقدار مهریه را ذکر کنین .

سه مطلب فوق با كمال احترام تقديم به خانوماي كانون....
بنياد مرد سالاري كانون ترك ...... ( كمي شوخي 42 )......
Smiley-talk038Smiley-talk038Smiley-talk038

ارادتمند سرباز كانون....
يا علي53
روزنامه اينديپندنت چاپ لندن نوشت: "ياسمين لي بن (ياسمين پروانه) كه داراي اصليت دوگانه انگليسي ايراني است و سال هاست به عنوان يك سوپرمدل سرشناس در صنعت مد انگليس فعاليت مي كند قصد دارد به هويت ايراني خود بازگردد و به همين منظور براي سفر به ايران ابراز تمايل كرده است.
به نوشته اينديپندنت، هرچند همسر سيمون لي بن، خواننده پرآوازه گروه راك «دوران دوران» در آكسفورد انگليس به دنيا آمده اما پدرش، ايرج پروانه، اصليت ايراني دارد.

براساس اين گزارش ياسمين براي سفر به ايران اظهار تمايل كرده و گفته: "از 10 سالگي در آنجا (ايران) نبوده ام و بسيار علاقه مندم با بازگشت به اين كشور به هر كسي نشان دهم، ايران آن گونه كه تبليغ مي شود، نيست."
ياسمين سفر خود را دشوار دانست و گفت كه نمي داند آيا از آمادگي لازم براي انجام آن برخوردار است يا خير.

به نوشته اينديپندنت پيشتر گزارش شده بود موريسي از خوانندگان معروف انگليسي قصد دارد در تهران كنسرت برپا كند و شايد ياسمين بتواند شوهرش سيمون و دوستانش از گروه دوران دوران را متقاعد كند كه در اجراي اين كنسرت به گروه موريسي محلق شوند.
ياسمين لي بن يا همان ياسمين پروانه اكتبر 1964 در آكسفورد انگليس به دنيا آمد. پدر وي اصليت ايراني دارد و مادرش انگليسي است.
ياسمين در طول سال هاي جواني به يكي از سوپرمدل هاي مشهور انگليس تبديل شد و در سال 1984 با سيمون لي بن خواننده ارشد گروه راك دوران - دوران (Duran-Duran) ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج سه فرزند است.

[تصویر:  004.jpg]

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
متخصصین کامپیوتر یه قلیون الکترونیکی با پورت USB به نام قلیوس طراحی کنن. روش کار به این شکله که قلیون رو با یک سیم به کامپیوتر یا لپ‌تاپ متصل کرده، سی‌دی نصب رو گذاشته، طعم مورد نظرتون رو انتخاب می‌کنین و دکمه NEXT را می‌زنید. تازه اگر device مورد بحث یعنی همون قلیون رو به صورت اورجینال خریداری کنید، این امکان را خواهید داشت که قلیان خودتان را از طریق سایت مخصوص upgrade هم بکنید. چون فعلا این قلیان با ۵ طعم پرتغال، لیمو، نعنا، هلو و خوانسار در بازار عرضه شده و طعم‌های جدید هم در راه هستند.
سیستم حرارتی قلیون هم از یک المنت به جای ذغال استفاده می‌کنه که با برق USB داغ می‌شه. یک کنترل‌گر حرارتی هم داره که هر وقت داشت می‌سوزوند، حرارت رو کم یا زیاد کنیم باهاش.
اینم عکسش....

[تصویر:  ghelyan-usb.jpg]

ارادتمند سرباز كانون....
يا علي53
سید علی میری بازیگر قدیمی تئاتر و سینما در بیمارستان آبان تهران از دنیا رفت.
این بازیگر به دلیل عارضه قلبی درگذشت و مراسم تشییع پیکر او ساعت ۹ صبح روز چهارشنبه ۱۴ اسفند ماه از مقابل خانه سینما به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) انجام می شود. میری متولد ۱۳۱۸ رشت و دارای مدرک تحصیلی دیپلم بود که از کلاس های آزاد هنرپیشگی در جامعه باربد فارغ التحصیل شده بود.
او فعالیت خود را در تئاتر از سال ۱۳۴۱ آغاز کرد و در سینما نیز از سال ۱۳۴۳ و در آثاری همچون «شیطان در می زند»، «دیوار شیشه یی»، «به دادم برس رفیق» و «سرنوشت سازان» و... ظاهر شد. انجمن تئاتر آزاد نیز به عنوان متولی برگزاری مراسم با انتشار نمابری درگذشت میری را تسلیت گفت و اعلام کرد؛ «مراسم ختم این هنرمند از ساعت ۱۴ تا ۳۰/۱۵ روز جمعه ۱۶ اسفند ماه در مسجد نور میدان فاطمی برگزار می شود.

[تصویر:  2monu2r.jpg]

روحش شاد و يادش گرامي باد....
يا علي53
چرا حلقه ازدواج در انگشت چهارم قرار می‌گیرد؟!

مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید. تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید. (این مطلب برگرفته از اساطیر چینی است)

۱. ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.
۲. چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید
۳. به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند.

[تصویر:  halge-ezdevaj-[www.Flamingo.ws].jpg]


۴. سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید.انگشت شصت نمایانگر والدین است. انگشت های شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند. به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.
۵. لطفا مجددا انگشت های شصت را به هم متصل کنید . سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره) نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند. این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.
۶. اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.
۷. انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهرهای عاشق هستند که برای تمام عمر با هم می مانند. عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند. انگشت شصت نشانه والدین است. انگشت دوم خواهر و برادر. انگشت وسط خود شما. انگشت چهارم همسر شما و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است.
ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
«صبح روز عید»


آن پدر که مانده بی-وطن
در حصار غربتی بعید،
طفل خود گرفته در بغل
صبح روز عید.

بوسدش به عشق،
گویدش به مهر؛
با غرور جاودانه اش:
طفل من! جان من!
سرزمین ما؛
مانده از گذشته یادگار،
میهن تو افتخار توست!
افتخار ماست آن دیار!

طفل هاج و واج، میزند به زانوی پدر:
«واتس افتخار؟»

گویدش پدر:
سربلندی است
آرمان من؛ آرمان تو؛ آرمان ما،
اعتلای نام میهن است،
با تلاش و کوشش مدام!

طفل هاج و واج، میزند به زانوی پدر:
«وات دو یو مین اعتلای نام؟»

گویدش پدر:
بایدت تلاش،
تا که نام سرزمین خود؛
جاودان کنی!
پرچمش؛
خار چشم دشمنان کنی!

با تلاش من،
با تلاش تو،
با تلاش ما:
میشود وطن
پر زنیکی و
خالی از بدی

طفل هاج و واج، میزند به زانوی پدر:
«کن یو اسپیک اینگلیش ددی؟»
فیلسوفی همراه با شاگردانش در حال قدم زدن در یک جنگل بودند و درباره ی اهمیت ملاقات های غیرمنتظره گفتگو می کردند.

بر طبق گفته های استاد تمامی چیز هایی که در مقابل ما قرار دارند به ما شانس و فرصت یادگیری و یا آموزش دادن را می دهند.

در این لحظه بود که به درگاه و دروازه محلی رسیدند که علیرغم آنکه در مکان بسیار مناسب واقع شده بود ظاهری بسیار حقیرانه داشت.

شاگرد گفت :

-این مکان را ببینید. شما حق داشتید. من در اینجا این را آموختم که بسیاری از مردم، در بهشت بسر می بردند، اما متوجه آن نیستند و همچنان در شرایطی بسیار بد و محقرانه زندگی می کنند.

استاد گفت:

-من گفتم آموختن و آموزش دادن مشاهده امری که اتفاق می افتد، کافی نمی باشد.

بایستی دلایل را بررسی کرد. پس فقط وقتی این دنیا را درک می کنیم که متوجه علتهایش بشو یم.

سپس در آن خانه را زدند و مورد استقبال ساکنان آن قرار گرفتند. یک زوج زن و شوهر و تعداد 3 فرزند، با لباسهای پاره و کثیف.



استاد خطاب به پدر خانواده می گوید:

-شما در اینجا در میان جنگل زندگی می کنید، در این اطراف هیچ گونه کسب و تجارتی وجود ندارد؟ چگونه به زندگی خود ادامه می دهید؟



و آن مرد نیز در آرامش کامل پاسخ داد:

-دوست من ما در اینجا ماده گاوی داریم که همه روزه، چند لیتر شیر به ما می دهد. یک بخش از محصول را یا می فروشیم و یا در شهر همسایه با دیگر مواد غذایی معاوضه می کنیم. با بخش دیگر اقدام به تولید پنیر، کره و یا خامه برای مصرف شخصی خود می کنیم. و به این ترتیب به زندگی خود ادامه می دهیم.



استاد فیلسوف از بابت این اطلاعات تشکر کرد و برای چند لحظه به تماشای آن مکان پرداخت و از آنجا خارج شد. در میان راه، رو به شاگرد کرد وگفت:

- آن ماده گاو را از آنها دزدیده و از بالای آن صخره روبرویی به پایین پرت کن.

- اما آن حیوان تنها راه امرار معاش آن خانواده است.



و فیلسوف نیز ساکت ماند. آن جوان بدون آنکه هیچ راه دیگری داشته باشد، همان کاری را کرد که به او دستور داده شده بود و آن گاو نیز در آن حادثه مرد.



این صحنه در ذهن آن جوان باقی ماند و پس از سالها، زمانی که دیگر یک بازرگان موفق شده بود، تصمیم گرفت تا به همان خانه بازگشته و با شرح ما وقع از آن خانواده تقا ضای بخشش و به ایشان کمک مالی نماید.



اما چیزی که باعث تعجبش شد این بود که آن منطقه تبدیل به یک مکان زیبا شده بود با درختانی شکوفه کرده، ماشینی که در گاراژ پارک شده و تعدادی کودک که در باغچه خانه مشغول بازی بودند. با تصور این مطلب که آن خانواده برای بقای خود مجبور به فروش آنجا شده اند، مایوس و ناامید گردید.

لذا در را هل داد و وارد خانه شد و مورد استقبال یک خانواده بسیار مهربان قرار گرفت.

سوال کرد:

-آن خانواده که در حدود 10 سال قبل اینجا زندگی می کردند کجا رفتند؟

جوابی که دریافت کرد، این بود:

-آنها همچنان صاحب این مکان هستند.



وحشت زده و سراسیمه و دوان دوان وارد خانه شد. صاحب خانه او را شناخت و از احوالات استاد فیلسوفش پرسید. اما جوان مشتاقانه در پی آن بود که بداند چگونه ایشان موفق به بهبود وضعیت آن مکان زندگی به آن خوبی شده اند.



آن مرد گفت:

-ما دارای یک گاو بودیم، اما وی از صخره پرت شد و مرد. در این صورت بود که برای تامین معاش خانواده ام مجبور به کاشت سبزیجات و حبوبات شدم. گیاهان و نباتات با تاخیر رشد کردند و مجبور به بریدن مجدد درختان شدم و پس از آن به فکر خرید چرخ نخ ریسی افتادم و با آن بود که به یاد لباس بچه هایم افتادم، و با خود همچنین فکر کردم که شاید بتوانم پنبه هم بکارم. به این ترتیب یکسال سخت گذشت، اما وقتی خرمن محصولات رسید، من در حال فروش و صدور حبوبات، پنبه و سبزیجات معطر بودم.

هرگز به این مسئله فکر نکرده بودم که همه قدرت و پتانسیل من در این نکته خلاصه می شد که :چه خوب شد آن گاو مرد...






--------------------------------------------------------------------------------

جمله روز : اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد هر تکه چوبی مانعی عظیم بر سر راهت خواهد شد.
تعبير خواب: مخصوص افرادي كه قصد دارند به خواستگاري بروند!

1- اگر خواب ديديد در يك جاي تنگ و تاريك هستيد كه از ديواره هايش هلوپ هلوپ خون مي چكد و شما در حال شنا كردن در خون هستيد، تعبيرش اين است كه شما در قلب معشوقه تان جاي داريد! در ضمن به شما توصيه مي كنيم اينقدر فيلم هاي « سينما ماوراء» شبكه 4 را نگاه نكنيد!

2- اگر خواب ديديد در سر كلاس درس هستيد و تالس استاد شماست، تعبيرش اين است كه متاسفانه دچار بحران مثلث معروف(!) شده ايد، ضمن ابراز همدردي با شما، لااقل مراقب باشيد اين مثلث مربع يا پنج ضلعي نشود!

3- اگر خواب ديديد سوار يك عدد ژيان هستيد و ناگهان درهايش قفل شد و آتش گرفت ، تعبيرش اين است كه مي توانيد رابطه دوستانه خوبي با باجناقتان برقرار كنيد، راستي از اين بعد با عينك بخوابيد تا پژو 405 را ژيان نبينيد!

4-اگر خواب ديديد يك عدد ماهي هستيد كه در يك تور ماهيگيري گير كرده است و سپس به صورت معجزه آسايي از تور رهايي مي يابد، تعبيرش اين است كه متاسفانه اين وصلت سر نمي گيرد!

5-اگر خواب ديديد كه بدون هيچ جرمي زنداني هستيد و در حاليكه به پاهايتان زنجير زده اند، در هواي گرم با يك عدد كلنگ به سنگ ضربه مي زنيد، تعبير خوبي دارد، مبارك باشد، به وصال محبوبتان مي رسيد!

6-اگر خواب ديديد صبح ها در يك مهد كودك بچه تر و خشك مي كنيد و يعد از ظهر ها در يك رستوران ظرف مي شوريد ، رويم به ديوار(!) تعبيرش اين است كه شما هم « زي ذي» مي شويد!

7-اگر خواب ديديد ماهي كوچولوي ناز داخل آكواريم خانه يك دفعه تبديل به كوسه شد و شما را بلعيد، تعبيري ندارد، فقط شبها كمتر شام بخوريد!

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
قیمت زلیخا، 20 برابر یوزارسیف بود....

با نزدیک شدن به قسمت‌های پایانی سریال حضرت یوسف(ع) هر روز ابعاد جدیدی از این پروژه مشخص می‌شود.

به گزارش خبرنگار «آينده»، کتايون رياحي در اين سريال گران‌ترين هنرپيشه بوده که ماهانه حدود 7 تا 10 ميليون تومان براي حضور در نقش زليخا دريافت کرده که بيش از 20 برابر دستمزد بازيگر يوسف بوده است. به گونه‌اي که ارزان‌ ترين بازيگر از ميان نقش‌هاي اصلي سريال مصطفي زماني، بازيگر مازندراني نقش يوسف بوده که 200 تا 500 هزار تومان در ماه دريافت مي‌کرده است.

گفته مي‌شود بيشترين هزينه‌ها صرف نظر از بازيگر، هزينه‌هاي گزاف ساخت دکور‌ها و اجاره وسائل و ادوات فيلمبرداري بوده‌اند. پيش از اين مسئولين ساخت اين سريال، بيشترين رقم هزينه توليد آن را 7 ميليارد تومان اعلام کرده بودند که برخي از منابع آگاه معتقدند با توجه به هزينه‌هايي که در اين سريال شده است، اين رقم غير واقعي به نظر مي‌رسد.

در حالي که گمانه زني‌هاي زيادي در مورد هزينه‌هاي ساخت اين سريال انجام شده، يک منبع آگاه در اين مورد به «آينده» گفت: هزينه واقعي سريال 14 ميليارد تومان بوده که 6 و نيم ميليارد آن توسط تلويزيون و مابقي آن از محل کمک‌هايي از نهاد رياست جمهوري، يکي از ارگان‌ها و چند چهره شاخص در مجلس تامين شده است.
وي گفت: هنوز 13، 14 قسمت از سريال باقي مانده که در آن برادران يوسف به تپس مي‌آيند و پس از ملاقات با او به کنعان مي‌روند. در بخشي از سريال نيز بر اساس يک روايت غير معتبر که در منابع ديني تشيع چندان روي آن تاکيد نشده، يوسف به امر خدا زليخا را جوان کرده و با او ازدواج مي‌کند.

در طرح اوليه اين سريال، همسر اول و فعلي يوسف به خواستگاري زليخا مي‌رود، اما اين منبع آگاه يادآور شد که به خاطر حساسيت‌ها ممکن است اين اتفاق به نحوي ديگر بيفتد، اما يقينا يوسف زليخا را به عقد خود در خواهد آورد.
در اين حال ناهماهنگي در روند گذشت زمان در اين مجموعه تلويزيوني به رغم هزينه‌هاي فوق‌العاده آن موجب اعتراض منتقدين هنري شده است. به گفته آنان، گذشت حدود سي سال در حالي در چهره زليخا به شدت محسوس است كه كمترين اثري در سيماي كنيزان زليخا يا مادر فرمانرواي مصر نداشته است. همچنين در حالي بخشي از موهاي يوزارسيف 40 ساله در طول 12سال پس از آزادي از زندان سفيد شده است كه چهره مالك مشاور وي يا بنيامين بردار او، تغيير خاصي ننموده است.

[تصویر:  3861_314.jpg]

منبع: تابناك

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
يك پيرمرد 71 ساله كه براي درمان درد شكمي به بيمارستان مراجعه كرده بود،‌ در كمال تعجب فهميد كه باردار است. به گزارش ايسنا، به نقل از خبرگزاري آسوشيتدپرس، جان گريدي پيپن 71 ساله كه به علت درد فراوان در شكم خود به بيمارستان «كري جنرال» در شهر گولد بيچ در ايالت اورگان رفته بود، پس از آنكه تحت آزمايشات مختلف قرار گرفت، دريافت كه باردار است. با اين حال، پس از چند روز مدير بيمارستان در تماسي تلفني از اين پيرمرد كه به شدت ناراحت و شگفت‌زده شده بود، عذرخواهي كرد و گفت: نقص فني در دستگاه، سبب بروز يك اشتباه در جواب آزمايش شده و فرد مذكور تنها يك درد شكمي مزمن داشته و باردار نيست. گفتني است، اين مرد 71 ساله قصد دارد از بيمارستان شكايت كند تا ديگر از اين خطاها براي شخص ديگري روي ندهد.

[تصویر:  picture%5C13-7.jpg]

منبع: ايسنا

ارادتمند سرباز كانون....
يا علي53
تله موش

موش ازشكاف ديوار سرك كشيد تا ببيند اين همه سروصدا براي چيست .

مرد مزرعه دار تازه از شهر رسيده بود و بسته اي با خود آورده بود و زنش با خوشحالي مشغول باز كردن بسته بود.

موش لب هايش را ليسيد و با خود گفت : كاش يك غذاي حسابي باشد ...

اما همين كه بسته را باز كردند ، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه يك تله موش خريده بود.

موش با سرعت به مزرعه برگشت تا اين خبر جديد را به همه ي حيوانات بدهد . او به هركسي كه مي رسيد ، مي گفت :« توي مزرعه يك تله موش آورده اند، صاحب مزرعه يك تله موش خريده است . . . »!

مرغ با شنيدن اين خبر بال هايش را تكان داد و گفت : « آقاي موش ، برايت متأسفم . از اين به بعد خيلي بايد مواظب خودت باشي ، به هر حال من كاري به تله موش ندارم ، تله موش هم ربطي به من ندارد.»

ميش وقتي خبر تله موش را شنيد ، صداي بلند سرداد و گفت : «آقاي موش من فقط مي توانم دعايت كنم كه توي تله نيفتي ، چون خودت خوب مي داني كه تله موش به من ربطي ندارد. مطمئن باش كه دعاي من پشت و پناه تو خواهد بود.»

موش كه از حيوانات مزرعه انتظار همدردي داشت ، به سراغ گاو رفت. اما گاو هم با شنيدن خبر ، سري تكان داد و گفت : « من كه تا حالا نديده ام يك گاوي توي تله موش بيفتد.!» او اين را گفت و زير لب خنده اي كرد ودوباره مشغول چريد شد.

سرانجام ، موش نااميد از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در اين فكر بود كه اگر روزي در تله موش بيفتد ، چه مي شود؟

در نيمه هاي همان شب ، صداي شديد به هم خوردن چيزي در خانه پيچيد.. زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوي انباري رفت تا موش را كه در تله افتاده بود ، ببيند.

او در تاريكي متوجه نشد كه آنچه در تله موش تقلا مي كرده ، موش نبود ، بلكه يك مار خطرناكي بود كه دمش در تله گير كرده بود . همين كه زن به تله موش نزديك شد ، مار پايش را نيش زد و صداي جيغ و فريادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنيدن صداي جيغ از خواب پريد و به طرف صدا رفت ، وقتي زنش را در اين حال ديد او را فوراً به بيمارستان رساند. بعد از چند روز ، حال وي بهتر شد. اما روزي كه به خانه برگشت ، هنوز تب داشت . زن همسايه كه به عيادت بيمار آمده بود ، گفت :« براي تقويت بيمار و قطع شدن تب او هيچ غذايي مثل سوپ مرغ نيست .»

مرد مزرعه دار كه زنش را خيلي دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتي بعد بوي خوش سوپ مرغ در خانه پيچيد.

اما هرچه صبر كردند ، تب بيمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد مي كردند تا جوياي سلامتي او شوند. براي همين مرد مزرعه دار مجبور شد ، ميش را هم قرباني كند تا باگوشت آن براي ميهمانان عزيزش غذا بپزد.

روزها مي گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر مي شد . تا اين كه يك روز صبح ، در حالي كه از درد به خود مي پيچيد ، از دنيا رفت و خبر مردن او خيلي زود در روستا پيچيد. افراد زيادي در مراسم خاك سپاري او شركت كردند. بنابراين ، مرد مزرعه دار مجبور شد ، از گاوش هم بگذرد و غذاي مفصلي براي ميهمانان دور و نزديك تدارك ببيند.

حالا ، موش به تنهايي در مزرعه مي گرديد و به حيوانان زبان بسته اي فكر مي كرد كه كاري به كار تله موش نداشتند!





نتيجه : اگر شنيدي مشكلي براي كسي پيش آمده است و ربطي هم به تو ندارد ، كمي بيشتر فكر كن ؛ شايد خيلي هم بي ربط نباشد ...!!!






-------------------------------------------------------------------------------جمله روز : عشق عینک سبزی است که با آن انسان کاه را یونجه می‌بیند !!!(( مارک تواین ))
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66