کانون

نسخه‌ی کامل: مطالب خواندنی: جااالـــب ... علمییییی ... مفیـــــــــددد
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
معنی تعداد شاخه گل ها بصورت کلی:
در یک دسته
1 شاخه گل: نشانه توجه یک فرد به طرف مقابل
3 شاخه گل: نشانه احترام به طرف مقابل
5 شاخه گل:نشانه علاقه و محبت به طرف مقابل
7 شاخه گل: نشانه عشق
معنی تعداد شاخه گل های رز در یک دسته
1 شاخه رز: یک احساس عاشقانه فقط برای تو
3 شاخه رز: دوستت دارم
5 شاخه رز: بی نهایت دوستت دارم
12 شاخه رز: عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده است
36 شاخه رز: احساس وابستگی رمانتیک
99 شاخه رز: عشق من برای تو جاودانه و تا ابد می باشد
365 شاخه رز: هر روز سال به تو می اندیشم و دوستت دارم
همچنین 10 شاخه گل لاله عموما به نشانه یک عشق بی نظیر بکار برده می شود

معنی رنگ رزها:
رز قرمز: رز قرمز کم رنگ به نشانه «دوستت دارم» می باشد و رز قرمز پر رنگ به معنی زیبایی بی انتهاست
رز زرد: امروزه رز زرد به معنی شادی و خوشحالی می باشد ولی در گذشته رز زرد معنی کاهش میزان علاقه و وفاداری را داشت
رز سفید:4fvfcja رز سفید به معنی عشق روحانی و پاک است و در دسته گل عروس به معنی احساس عاشقانه شادی آور می باشدcheshmak
رز ارغوانی: این رز به معنی تمایل و اشتیاق فرد به طرف مقابل است و رز نارنجی به معنی «من فریفته و دلباخته تو هستم» می باشد
رز معطر: بدین معنی است که عشق در نگاه اول بوجود آمده است
رز صورتی: رز صورتی کم رنگ به معنی تحسین، ستایش، وقار و شایستگی و زیبایی می باشد و رز صورتی پر رنگ به معنی تشکر از طرف مقابل است
به طور کلی تمام رزهای کم رنگ به معنی دوستی با طرف مقابل می باشند
ترکیب رنگ های مختلف رز در یک دسته گل
ترکیب رز زرد و قرمز در یک دسته گل به معنی «تبریک» در هر مناسبتی می باشد
ترکیب رز زرد و نارنجی در یک دسته گل به معنی علاقه زیاد به طرف مقابل است
ترکیب رز قرمز و سفید4fvfcja به معنی یگانگی و اتحاد با طرف مقابل می باشد
عکس های جشنواره هولی دختر پسرها درهندوستان



[تصویر:  L133195808980.jpg]



به گزارش دردونه چند روز پیش در هشتم مارس (18 اسفند ماه 1390) روز هولی سال 2012 بود. روزی که همچون سالگردهای قمری هر سال تغییر می کند و در سراسر هند به مدت دو روز تعطیل رسمی است و هندی ها، حتی شهروندان غیر هندو نیز به نشانه ابراز دوستی در مراسم جشن رنگ شركت می کنند و از چند روز قبل، مراکز خرید را برای برگزاری میهمانی های این روز مهیا می كنند.
عکس های جشنواره هولی دختر پسرها درهندوستان



[تصویر:  L133195808980.jpg]

به گزارش دردونه چند روز پیش در هشتم مارس (18 اسفند ماه 1390) روز هولی سال 2012 بود. روزی که همچون سالگردهای قمری هر سال تغییر می کند و در سراسر هند به مدت دو روز تعطیل رسمی است و هندی ها، حتی شهروندان غیر هندو نیز به نشانه ابراز دوستی در مراسم جشن رنگ شركت می کنند و از چند روز قبل، مراکز خرید را برای برگزاری میهمانی های این روز مهیا می كنند.
معنی کلمه هولی در زبان هندی سوختن است و در اصل جشن هولی دلالت بر پیروزی خوبی بر بدی دارد و در اکثر مناطق هند، در دو روز و با نام های هولی و دولتی یا به زبانی ساده تر هولی کوچک و هولی بزرگ برگزار می شود که معمولا پس از انجام عبادت و گذاشتن نشان بر مجسمه ی کریشنا و رادا، مردم با پودرهای رنگی یا بالن های پر از مایعات رنگی که به گولال و آبیر معروفند، به هم رنگ می پاشند.
در حقیقت این جشنواره را می توان جشنواره ی تابناک و درخشان نامید، چرا که رنگهای روشن و متنوعی در آن استفاده می شود٬ هندی ها معتقدند رنگ های روشن زندگی بخش، نیروزا و نشاط آور است.
[تصویر:  0.736691001331958579_dordone_com.jpg]


معنی کلمه هولی در زبان هندی سوختن است و در اصل جشن هولی دلالت بر پیروزی خوبی بر بدی دارد و در اکثر مناطق هند، در دو روز و با نام های هولی و دولتی یا به زبانی ساده تر هولی کوچک و هولی بزرگ برگزار می شود که معمولا پس از انجام عبادت و گذاشتن نشان بر مجسمه ی کریشنا و رادا، مردم با پودرهای رنگی یا بالن های پر از مایعات رنگی که به گولال و آبیر معروفند، به هم رنگ می پاشند.
در حقیقت این جشنواره را می توان جشنواره ی تابناک و درخشان نامید، چرا که رنگهای روشن و متنوعی در آن استفاده می شود٬ هندی ها معتقدند رنگ های روشن زندگی بخش، نیروزا و نشاط آور است.
[تصویر:  0.736691001331958579_dordone_com.jpg]
ترس عجیب این زن از دکمه لباس + عکس


خانم لوییزا فرانسیس، یک مادر وحشت زده، می باشد که ترس عجیب و غریبی از دکمه های زندگی اش دارد. استیو جابز، رئیس اپل در اواخر نیز با ترس فلج شده بود . به گزارش پارس ناز هراس لوییزا، در سن هفت سالگی، هنگام بازی دوران کودکی که شامل دکمه بود ناگهان وحشت زده شد و پا به فرار گذاشت.


او گفت: بدترین حادثه زندگی من زمانی بود که من زنی را دیدم که با یک ژاکت کش باف پشمی پوشیده بود و دستبند ساخته شده از دکمه استفاده کرده بود. هر بار که او به من نزدیک میشد، نمی توانستم آرامش خودم را حفظ کنم.که هر کس که مرا میدید با تعجب به من نگاه می کرد.



او گفت: من می دانم که این غیر منطقی است، و من به وضوح می دانم که یک دکمه نمی تواند به من صدمه بزند، و یا حتی حرکت کند، اما فقط چیزی وجود دارد که در مورد شکل و بافت دکمه هست که واقعا مرا می ترساند.


منبع : سایت تک ناز

هفت سین دکتر حسابی...........(من که واقعا لذت بردم..)

در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون ، دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره هفت سینی برای انیشتین
و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله " بور" ، " فرمی" ، " شوریندگر" و " دیراگ"
و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند.
آقای دکتر خودشان کارت های دعوت را طراحی می کنند و حاشیه آن را با گل های نیلوفر که زیر
ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشاء و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند.
چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند.
دکتر می گفت:
" برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویولنش جایی نمی رود تاکید کردم
که سازش را هم با خود بیاورد.
همه سر وقت آمدند اما انیشتین ۲۰دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم
او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند.
من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو
به تعداد اعضاء خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم.
به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن
شمع ها جشن را شروع کنم.
من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن ۱۰هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه
داشته اند و از آن پاسداری کرده اند.
برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این
شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد.
آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت :

وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن ۱۰هزارساله چیست.

ما برای کریسمس به جنگل می رویم ، درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را تزئین

می کنیم ، اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل

و سبزه روییده است.

بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل

و تفسیر می کنند.

به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و مفاهیم ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست

شگفت زده شده بودند.

بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویولن انیشتین را عوض می کنند و

یک آهنگ ایرانی می نوازند.

همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند.

ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه ، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست.

انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند.

پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش

را باز کرد و گفت :

" من هم دقیقا همین را برداشت کردم " و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.

آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با " س" شروع می شد توی سفره چیده بود و

یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود.

بعد توضیح می دهد که در این سفره سبزه به نشانه رویش ، ماهی به نشانه جنبش ، آینه به نشانه

یکرنگی ، شمع به نشانه ی فروغ زندگی و ... هستند.

همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی ، احترام و حقوق

بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد ، آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد.

یک کاسه آب هم روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آن قرار داده بودند.

آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این رسم هم ۱۰هزارسال قدمت دارد.

آب نشانه فضاست و نارنج نشانه ی کره زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست.

انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود.

از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟ می گوید :

"ما در مملکت خودمان ۲۰۰ سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ

محکوم کرد اما شما از ۱۰هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید.

علم شما کجا و علم ما کجا؟!"

خیلی جالب است که آدم به بهانه نوروز، فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی کند.
خاطرات مهندس ایرج حسابی
ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافه‌اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد.دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست‌نخورده روی میز مانده است.توضیح پائولو کوئلیو:من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل احمق‌ها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش‌آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد، و هم‌زمان می‌اندیشید: «این اروپایی‌ها عجب خُل‌هایی هستند


تاکسی
شکلاتی



امروز صبح سوار تاکسي اي شدم که قبل از سوار شدن از من خواست روي درب را بخوانم که نوشته بود با لبخند وارد شويد بعد قانون ماشين را گفت که در اين تاکسي صبحانه داده مي شود که اگر جلو بنشيني بايد لقمه درست کني لذا اگر سختت است عقب بنشين

تجربه اي متفاوت و بسيار جالب بود اين راننده اسم تاکسي خود را تاکسي شکلاتي گذاشته بود و بي دريغ و کاملاً بي غل و غش و بي تکلف به مردم محبت مي کرد و در همان چند دقيقه تا مقصد بين خودش و مسافران يک جريان انرژي مثبت و محبتي ايجاد کرد

در ابتدا يک شکلات به مسافران تعارف مي کرد وسپس با برگه اي مسافراني را که براي اولين بار سوار اين تاکسي شده بودند با اهداف و چگونگي کارش آشنا مي کرد سپس دو عدد دستکش يکبار مصرف به مسافر جلويي ميدادتا براي همه لقمه بگيرد ظاهراً وقت ناهار هم ناهار مي دهد

جالب است که نه تنها کرايه را مثل بقيه راننده ها مي گيرد بلکه هيچ مبلغ اضافه اي هم نمي گيرد ظاهر تاکسي و خودش و نظافت سفره وادب راننده وخلاصه همه چيز طوريست که با هر روحيه اي وارد مي شوي به او اعتماد مي کني و مثبت تر مي شوي

در هر حال جاتون خالي صبحانه اي دلپذير صرف کردم (بربري تازه با خامه عسل - البته چاي هم اختياري بود) اين تجربه زيبا نشان داد هر انساني ميتواند در سطح خودش هدفي متعالي گذاشته و در حد خود بکوشد تا بر ديگران تاثير مثبت بگذارد .و لزومي ندارد ما همه چيز را با ديد منفي نگاه کنيم.


[تصویر:  taxi_shokolati.jpg]



دونم تا حالا چند بار سوار
تاکسی
شدین و از برخورد راننده محترم، دلخور شدین، بهتون بر خورده یا شایدم حرفتون شده. ولی اگه مثل من شانستون زده و سوار تاکسـی شکلاتی شدین، که لذت خوندن این مصاحبه براتون دو چندان میشه. دیگه بیشتر از این منتظرتون نمی ذارم، چون میدونم که دلتون واسه مصاحبه های ما تنگ شده و ( چشم غرّه ) خیله خٌب بابا! شوخی کردم!

این شما و این هم آقا مجتبي، صاحب
تاکسی
شکلاتی:

- لطفاً خودتون رو معرفی کنید.

من مجتبی میرخوند چگینی هستم و 39 سال سن دارم. ازدواج کردم و دو فرزند

به نام های الهه ناز 2 ساله و غزاله راز 7 ساله دارم. ( آخرای مصاحبه بود که

متوجه شدیم آقا مجتبی یه دو قلو هم تو راه دارن!)

- تحصیلاتتون در چه سطحیه؟

راستش من تحصیلاتم زیر دیپلمه. با اینکه هوش خوبی داشتم اما به دلیل فوت پدرم و افتادن خرج خانواده رو دوش من، که پسر بزرگ خانواده بودم، نتونستم به تحصیلاتم ادامه بدم.

-
تاکسی
شکلاتی چه جوری به وجود اومد؟

من مغازه داشتم و لاستیک می فروختم اما ورشکست شدم و
تاکسی
گرفتم. هفته های اول برام خیلی سخت بود، داشتم عذاب می کشیدم. از راننده های
تاکسی
گرفته تا مسافرا، همه عصبی و ناراحت بودن و با موج منفی اونا منم تا شب عصبی بودم و خسته برمی گشتم خونه. تصمیم گرفتم تو دنیای کوچیک خودم متفاوت باشم. این بود که یه جعبه شکلات گذاشتم تو ماشین و هر مسافری که سوار میشد بهش تعارف می کردم. دیدم جواب میده. مسافرا اولش اخماشون تو همه اما بعد از اینکه شکلات برمی دارن و باهم صحبت می کنیم روحیشون عوض میشه. از اینجا بود که
تاکسی
شکلاتی به وجود اومد و من الان 12 ساله که مشغول این کارم. یه ویژگی دیگه این
تاکسی
هم اینه که برعکس همه ماشینا بوق نداره.
- چی شد که اسمش رو گذاشتید
تاکسی
شکلاتی؟

چند روزی میشد که این کارو شروع کردم که یه روز دختر دانشجویی مسافرم شد و ازم دلیل کارم رو پرسید. منم ماجرا رو براش تعریف کردم. بعد از اینکه داستان رو شنید بهم پیشنهاد کرد که اسم این
تاکسی
رو بذارم
تاکسی
شکلاتی. گفت یه روز میاد که این اسم فقط مختص خودت میشه و همه جا این
تاکسی
شناخته میشه.





- هدف اصلیتون از این کار چیه؟

تنها هدف من اینه که بتونم برای چند لحظه ام شده لبخند رو به لبای مردم بیارم. دلم می خواد مردم متفاوت بودن رو یاد بگیرن. یاد بگیرن که تو هر صنفی که هستن می تونن این کار رو به نوعی انجام بدن. اینطوری هر کسی اگه بخواد باهاشون حرف بزنه و مشکلی رو در میون بذاره، بدون هیچ ترسی اینکار رو انجام بدن و حرفشون رو بزنن. من همیشه می گم اگه میم مشکلات رو برداریم میشه شکلات.

- راجع به دفترچه های شکلاتیتون برامون بگید.

همون روز وقتی اون خانم این پیشنهاد رو داد، با خودم فکر کردم چقدر خوب میشه اگه من یه دفترچه بذارم تو ماشین و از مسافرا بخوام تا نظراتشون رو برام بنویسن. هر مسافری که وارد ماشین میشد بهش شکلات تعارف می کردم و می گفتم به
تاکسی
شکلاتی خوش اومدید. بعد بین راه ازشون می خواستم تا هرچی دوست دارن برام بنویسن. خودمم شب که بر می گردم خونه تو یه دفترچه دیگه تمام خاطرات اون روز رو می نویسم.


[تصویر:  70475_831.jpg]


- در این 11 سال چند تا دفترچه پر شده؟

تا الآن 115114 نفر برام خاطره نوشتن که نزدیک به 260 تا دفتر شده. دفترچه های خودمم تا الان1300 تا شده.

- ما شنیدیم تو
تاکسی
شکلاتی، فقط شکلاتِ خالی نیست! درسته؟

بله، بعد از یکی دو ماه آبمیوه رو هم بهش اضافه کردم. البته اوایل خیلی اعتماد نمی کردن. خب حقم داشتن، نباید به همه اعتماد کرد اما میشه برای احترام برداشت و نخورد... بعد از اون صبحانه و نهارم اضافه شد.

- تا حالا تو دردسر افتادین؟ مسافری بوده که از رفتار شما بترسه؟

بله، خیلی از موارد پیش اومده. اما جالب ترینش موقعی اتفاق افتاد که تازه شروع کرده بودم به آبمیوه دادن. غروب بود و فقط یه خانم مسافرم بود. بهش شکلات رو تعارف کردن و گفتم به
تاکسی
شکلاتی خوش اومدید. پشت چراغ قرمز بودیم که پرسیدم: آبمیوه میل دارید؟ هنوز جمله من تموم نشده بود که

اون خانم جیغ کشید و از
تاکسی
پیاده شد. همه هاج و واج نگاه می کردن و می پرسیدن
چی شده. سه روز بعد اتفاقی همون خانم با همسرش سوار ماشین شد. مثل همیشه

پذیرایی رو شروع کردم. اونا شک داشتن که من همون راننده ام. همسر اون خانم

ازم پرسید که چرا این کارو می کنم. منم براش توضیح دادم و مجلات و روزنامه
هایی رو که با من مصاحبه کرده بودن رو نشون دادم. بعد ازم پرسید تا حالا
مسافری داشتی که خیلی از رفتار شما ترسیده باشه؟ میشه آخریش رو برامون

تعریف کنی؟ منم ماجرای اون خانم رو تعریف کردم، غافل از اینکه اون خانم

همون موقع تو ماشینم بود. ازم پرسید اگه اون خانم رو ببینی می شناسیش؟!

گفتم نه من خیلی به چهره مسافرام دقت نمی کنم، مخصوصاً اگه خانم باشن.

گفت اون خانم الان دوباره مسافر شماست و از شما معذرت میخواد. از تعجب زدم رو ترمز! خیلی خوشحال شدم. خیلی دلم می خواست دوباره اون خانم رو ببینم و براش

توضیح بدم.

- خانوادتون با این موضوع چطور برخورد کردن؟

من وقتی ازدواج کردم، سه سال بود که این کار رو شروع کرده بودم. همسرم اوایل به شدت با این کار مخالف بود. می گفت تو از حق خانوادت میزنی و میدی به بقیه. منم بهش می گفتم رزق و روزی ما دست خداست. اما قانع نمیشد. تا اینکه با هم رفتیم و سوار
تاکسی
های مختلف شدیم. اون روز دید که راننده ها با مسافرا چطوری رفتار می کنن. از همه راننده ها پرسیدیم که روزانه چقدر در میارن. اینطوری شد که ما یه جعبه شکلاتی درست کردیم و قرار شد من یه مبلغی رو روزانه به خونه بیارم. همسر من از اون روز به بعد نه تنها قانع شد بلکه تو این کار به من کمک می کنه. بیشتر موفقیت من در این سال ها به دلیل حمایت های بی دریغ همسرم و همدلی و همکاری ایشونه. هر شب وقتی برمی گردم خونه باهم خاطرات اون روز رو می خونیم و لذت می بریم.

- شما، رو در
تاکسی
تون نوشتید " لطفاً با لبخند وارد شوید". میشه برامون راجع بهش توضیح بدین.

من دیدم خیلی از مسافرا با اخم و ناراحتی وارد
تاکسی
میشن و با شکلات و آبمیوه و اینجور چیزام اخماشون باز نمیشه. واسه همینم رو در ماشین نوشتم لطفا با لبخند وارد شوید و تا این جمله رو نخونن نمیذارم سوار بشن! بعضیا تعجب می کنن و میگن: مگه شما این مسیر رو نمیرید؟ منم میگم: چرا میرم اما اول اون جمله رو بخونید و بعد سوار بشید. از همون جاست که استارت خنده زده میشه!

- هزینه این
تاکسی
چقدره و چه جوری تأمین میشه؟

تقریبا روزی 20000 تومان هزینه می کنم که میشه ماهی 600000 تومان. خیلی از مسافرا هستنکه دوست دارن تو این کار سهیم باشن. اما من همیشه می گم هزینه این
تاکسی
رو خدا میده. حتی اگه شما کرایه من رو میدید این خدا بوده که شما رو وسیله قرار داده تا روزی من تأمین بشه. من از مسافرام حتی یک ریال هم اضافه نمی گیرم و از هیچ کس هم توقع ندارم. حتی اگه مسافری باشه که واقعاً پول نداشته باشه من ازش کرایه نمی گیرم.



[تصویر:  sl43jxogrdzvj1h2fz6.jpg]

- یکی از شیرین ترین خاطراتتون رو تعریف کنید (حتماً بخونيد).

اکثر خاطرات این
تاکسی
شیرینه، اما الان یکی که همیشه تو ذهنم هستش رو براتون میگم. یه روز یک آقایی وقتی خواست سوار ماشین من بشه بهم گفت: من پول ندارم. من سوارش کردم و مثل همیشه پذیراییم رو شروع کردم. وقتی به مقصد رسیدیم ازش پرسیدم کجا می خواد بره و برای ادامه مسیرش بهش پول دادم. ازم قبول نمی کرد. گفت آقا من گدا نیستم. سوار یه
تاکسی
شخصی شدم و همه پولهام رو ازم دزدیدن، شماره حسابت رو بده تا برات پول بریزم. من گفتم اگه می خوای پول رو برگردونی، وقتی به یه آدمی برخوردی که مطمئن بودی واقعا محتاجه و کمک می خواد، این پول رو بده بهش. اون مسافر تشکر کرد و رفت. یکی از مسافرا از رفتار من خیلی تعجب کرده بود. بهم گفت آقا شما چرا این کارو می کنی؟ شما نه تنها از اون آقا پول نگرفتی و پذیرایی کردی، بلکه بهش پولم دادی! فکر نمی کنی این کار برای یه راننده
تاکسی
زیادیه؟ جواب دادم: خدا از یه جای دیگه می رسونه. اون آقا متقاعد نشد و معتقد بود که من دارم در حق زن و بچم ظلم می کنم. بهش گفتم همه ما رو خدا آفریده، پس خودش روزیمون رو هم فراهم می کنه. من برای خانوادم کم نمیذارم و همه امکانات رو براشون فراهم می کنم. وقتی به دم منزلش رسیدیم. گفت من کرایم رو نمیدم! برو از خدا بگیر. گفتم اگه پول نداری به سلامت ولی اگه پول داری و نمیدی هم تو این دنیا و هم تو اون دنیا مدیونی، چون داری حق خانواده من رو می خوری. درسته خدا روزی رسونه، اما اون تو رو وسیله قرار داده تا خرج زندگی من تأمین بشه.

اشک تو چشماش جمع شد. گفت همین جا وایسا، الان برمی گردم. چند دقیقه بعد با شربت و شیرینی برگشت. یه پاکت بهم داد و گفت اینو تو خونه با خانوادت باز کن. تو این چندتا شعر زیباست که می خوان بهت هدیه کنم. وقتی به خونه برگشتم، دخترم پاکت رو باز کرد، توش 16 فقره چک پول 50000 تومانی بود و داخل پاکت نوشته بود: "این را من

نداده ام، این را خدا به تو، خانواده ات و جعبه شکلاتیت هدیه داده است." شمارش رو از دفترچه پیدا کردم، بهش زنگ زدم و دلیل کارش رو پرسیدم. گفت: تو به من ثابت کردی که خدا وجود داره، پشت تلفن گریه می کرد. من همیشه خدا رو تو پول می دیدم اما تو به من نشون دادی که خدا از رگ گردن هم به ما نزدیکتره و همیشه همراه ماست... .

- بزرگترین آرزوی شما چیه؟

آرزوی قلبی من اینه که همه مردم شاد باشن و دستشون جلوی نامرد دراز نشه. دلم می خواد همه باهم مهربون باشن. همدیگر رو خواهر و برادر هم بدونن. همون طور که من وقتی خانمی سوار
تاکسی
م میشه اون رو خواهر خودم میدونم و از حقش دفاع می کنم و همونطور که آقایون رو برادر خودم میدونم و باید همیشه یار ویاورش باشم بهش کمک کنم. دلم می خواد همه همین حس رو نسبت به هم داشته باشن. اما بزرگترین آرزوم اینه که یه روز بتونم در سر تاسر تهران شعبه های
تاکسی
شکلاتی رو راه اندازی کنم. تاجایی که هیچکس دلش نخواد با ماشین شخصیش بیاد بیرون. مطمئن باشید یک روز این کار رو می کنم. چون بهش باور دارم و معتقدم انسان ها با باورهاشون زندگی می کنن.

- سخن آخر.

رحمت خداوند برای همه بندگان از آسمان می بارد، مشکل نگرفتن این رحمت، از خداوند نیست، از ماست که کاسه هایمان را برعکس گرفتیم! و همون طور که کوروش کبیر میگه:" باران می بارد و ظرف های خالی را پر می كند، هرگز نپرسید این کاسه های خالی از آن کیست! "

- ممنون از وقتي كه بهمون دادين، براي شما و خانوادتون آرزوي سلامتي داريم، در پناه حق
آیاتی از سوره ی فرقان :

أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا (43)

آيا ديدي كسي را كه هواي نفس خويش را معبود خود برگزيده است ؟ آيا تو مي‏تواني او را هدايت كني ؟ يا به دفاع از او برخيزي ؟

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا(44)

آيا گمان مي‏بري اكثر آنها مي‏شنوند يا مي‏فهمند؟ آنها فقط همچون چهارپايانند بلكه گمراه تر!


موضوع انشاء:فایده گاو بودن را بنویسید
با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز میکنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در میابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.
هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم.ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد. مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته و... درست میکنند.هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست. همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد

وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ،نگران جهیزیه اش نیست ..
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند.مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید، برای صاحبش زمین
اضافه شخم بزند یا بدتر از آن پاچه خواری کند.گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را
به دست بیاورندتا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری انها بروند، از طرفی هیچ گوساله
ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج نداردو میخواهد ادامه تحصیل دهد.تازه وقتی هم که عروسی میکنند اینهمه بیا برو،
بعله برون،خواستگاری ، مهریه ، نامزدی، زیر لفظی،حنا بندان، عروسی ،پاتختی،روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،ماه..زهر
، طلاق و طلاق کشی و... ندارند. گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.
آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.
شاعر در این باره میگوید:
سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست
سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست
هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای
عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند ..
گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند. شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟شما
تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستندو انگل جامعه نیستند.شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟ آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شیر،گوشت، پوست، حتی روده و معده ی گاو استفاده میکنیم. اقای طاعتی زاده معلم خوب حرفه و فن ما گفته که
از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها_که البته زشت است_ استفاده میشود.
ما حتی از دستشویی بزرگ (پشگل) گاو هم استفاده میکنیم.

تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟ آیا دیده اید گاوی زیر آب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری
را بکند؟آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟و مثلا بگوید
از آقای فلانی یاد بگیر.آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.

تازه گاوها نیاز به ماشین ندارندتا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و
آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند.البته
شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است:

گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم


دیده اید گاو نری به خاطربه دست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید:عاشقت هستم"!!سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ !!
دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
گاو ها در جامعه شان فقر ندارند ..گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.دخترانشان به خاطر وضع بد خانواده خود فروشی نمیکنند.
آنها شرمنده زن و بچه شان نمیشوند.رویشان را با سیلی رخ نگه نمیدارند.هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمیخورد.

هیچ گاوی غمباد نمیگیرد.هیچ گاوی رشوه نمیگیرد.هیچ گاوی اختلاس نمیکند. هیچ گاوی آبروی دیگری را نمیریزد.
هیچ گاوی خیانت نمیکند. هیچ گاوی دل گاودیگر را نمیشکند.هیچ گاوی دروغ نمیگوید ..هیچ گاوی آنقدر علف نمیخورد که
از فرط پرخوری مجبور شود روی آن همه علف یک آفتابه عرق سگی بخورد و بعدش راه بیفتد توی کوچه خیابان در حالی که
گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.
هیچ گاوی گاو دیگر را نمیکشد ..هیچ گاوی...

اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء میخورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.
اما به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید...
لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ...همه از گاو..
ولی...هیچ گاوی نگفت: من گفت :ما...



جریان پیرمردی که علی دایی را در خواب دید




[تصویر:  0.393183001333863950_taknaz_ir.jpg]

خبر ورزشی نوشت:

پس از پایان بازی راه آهن و مس کرمان دیدن صحنه روپایی زدن یک پیرمرد بیرون در ورزشگاه اکباتان جالب توجه بود.او که پیراهن بارسلونا را به تن کرده بود و نزدیک به نیم ساعت مستمر روپایی می زد بر دیدن دایی اصرار داشت و هنگامی که سرمربی راه آهن را دید خطاب به او گفت:«من بیمار بودم اما یک شب تو به خوابم آمدی و به من روحیه دادی.از فردای همان روز روند بهبودی ام تسریع یافت.به همین خاطر وقتی تصادف کردی مرتب برای خوب شدن شما دعا می کردم و الان هم از مشهد به اینجا آمده ام تا به صورت حضوری تشکر کنم.»
دایی هم در پاسخ به او ضمن تشکر از ابراز لطف او گفت:«پدر جان شفای بیماران دست خداست.خیلی خوشحالم که شما تا این حد به من لطف داری اما مطمئن باش خداوند دوستت داشته و سلامتی ات را بازگردانده است.امیدوارم همیشه سالم و سرحال باشی.»



برخی از روانشناسان عقيده دارند رنگی که برگزيده و دلخواه کسی است ميتواند گويای خصوصيات اخلاقی و روانشناسی او باشد. نوشتار زير چکيده ای است که بر اساس اين نظريه و پس از سالهای پژوهش نگاشته شده:
قرمز: خوش قلب اما خودپرست
اين رنگ مظهر شدت و زياده روی است که گاهی در جهت مخالف آن است. قرمز رنگ عشق و تنفر و فداكاری و خشونت و خون و آتش. كسی كه به اين رنگ علاقه دارد هرگز نمي تواند در زندگی بی تفاوت باشد.


اين گونه اشخاص تند و سركش و در عين حال فعال و شجاع و کمی عجول هستند. احتمال شكست به خصوص در عشق برای آنها فراوان است.
قضاوتهاي عجولانه و ناگهاني در مورد ديگران اغلب سبب از بين رفتن دوستي هايشان مي شود، با آن كه در عشق كاملاً فداكارند اما اگر روزی حوادث بر وفق مراد نباشد بدون تفكر و جويا شدن علت مي جنگند.
دو عيب بزرگ خودپرستی و عدم كنترل، در نفس آنهاست و دو صفت ممتازشان خوش قلبی و حس بزرگ طلبی است. به طور كلی دوستداران رنگ قرمز دارای خصوصيات متضادی هستند.

صورتی: مورد علاقه ديگران
رنگ صورتي درواقع همان قرمز است كه كمرنگ شده باشد. اگر به اين رنگ علاقه داريد تمام صفات رنگ قرمز را كمی ملايمتر دارا می باشيد، با گذشت هستيد و در عشق، تندی نشان نمی دهيد.

ديگران را خوب درك مي كنيد و با اطرافيان خود با ملايمت و لطف رفتار می كنيد و به دليل نشاط و شادابي تان مورد علاقه اطرافيان خود هستيد. آنهايي كه به اين رنگ علاقه دارند اغلب شكستها، خشونتها و دشواري های زندگی را تحمل كرده اند و با مشكلات فراوان مواجه شده اند.

آبی: نظم، پشتكار، تنهايی
رنگ آبی از رنگهايی است كه طرفداران زيادی دارد. اگر به اين رنگ علاقه داريد، كاملاً می توانيد هوس و احساسات و هيجانات خود را كنتر ل كنيد.

ظاهر آرام شما ديگران را وادار مي كند كه به شما احترام بگذارند و دوست داريد پيوسته مورد احترام و ستايش ديگران قرار بگيريد.
در خريد و پوشش لباس قناعت می كنيد و به علت شرم و حيا و گاه غروری كه داريد ميل داريد اغلب تنها باشيد. حماقت و عدم فهم ديگران شما را كسل می كند و كسانی كه از نظر هوش و فهم بر شما برتری دارند شما را ناراحت می كنند.
كارهای خود را از روي نظم و ترتيب و بر پايه قواعد معينی انجام مي دهيد. يكی از صفات مشخص شما پشتكار شماست.

ارغوانی: رنگ عارفها و روانگران
رنگ اسرارآميز و باشکوهی است. دوستداران اين رنگ پيوسته مجذوب زيبايی ها و ظرافتها مي شوند و مغرور و اجتماعی هستند. معاشرت با اين دسته لذتبخش است که امور معنوی بيشتر می پردازند. ارغوانی رنگ مورد پسند عرفا نيز هست!


قهوه ای: قابل اعتماد
اگر رنگ قهوه اي را دوست داريد كاملاً می توان روی شما حساب باز كرد. باثبات و مقدس، شاعرپيشه وكمی فيلسوف مآب هستيد.

به ندرت تغيير عقيده مي دهيد و با آن كه كمتر تصميم می گيريد اما هر بار كه تصميمی بگيريد آن را به مورد عمل می گذاريد.
شما كاملاً در نگهداري پول و اسرار ديگران قابل اعتماد هستيد. ميل داريد پيوسته در عالم خودتان باشيد و گاهی اوقات با اطرافيان خود رفتار خشونت آميزی در پيش می گيريد. در عشق هرگز بدبين و تند نيستيد.

خاكستری: احساس بی نيازی
اين رنگ مظهر چشم پوشي از خوشی های دنياست. كسانی كه به اين رنگ علاقه دارند اغلب در زندگي احساس رضايت می كنند، خاكستری رنگ عقلا است و جوانانی كه به اين رنگ اظهار علاقه می كنند درواقع خود را هم شأن و هم طراز اشخاص کهنسال ميدانند و در زندگي احساس بی نيازی می كنند.

در عشق بر افراد مسن تر از خود تمايل دارند و اغلب كسانی كه از نظر فكر و ايده به آنها برتری دارند خيلی آسان طرف توجهشان قرار خواهند گرفت.

پرتقالی: صداقت آری، هوسبازی هرگز
رنگی است تركيبی و آنهايی كه اين رنگ را رنگ دلخواه خود می دانند متكی به نفس نيستند. اجتماعی و خوش خلقند و با مردم خوب رفتار می كنند.

نفوذ در اين گونه افراد مشكل است كسی كه آنها را دوست بدارد می تواند با او به آسانی ازدواج كند. هوسباز نيستند و اگر با كسی دوستی كنند صداقت و فداكاری دارند. اگر افراد اين دسته با كسی كه خصوصيات اخلاقی خودشان را داشته باشد ازدواج كنند سعادتمند می شوند.

سبز: كنجكاوی
رنگ سبز طبيعت وتازگی است. اگر به اين رنگ علاقه داريد زندگي با شما آسان است. نقطه اشتراك فراوانی با افراد علاقه مند به رنگ پرتقالی داريد روابط شما با ديگران بر پايه ی اصول و قرارداد است.

دوست نداريد كه در زندگيتان حوادثی به وقوع پيوندد اما كنجكاوانه به ماجراهای زندگی ديگران توجه داريد.

فيروزه ای: اسرارآميز و پند ناپذير
دوستداران اين رنگ اسرارآميزند و احساساتی و كارهای شخصی خود را به خوبی اداره می كنند. پشتكار دارند و باثباتند و به نصايح ديگران در مورد كارهای خود كمتر توجه دارند. فيروزه ای معمولا رنگ مورد علاقه ی خانمها است.


سياه: خوش ذوقی و ظرافت طبع
اين رنگ برخلاف عقيده ی همگان رنگ نوميدی و عزا نيست بلكه نشانه خوش ذوقی و ظرافت طبع است. اگر از دوستداران اين رنگ هستيد مسلماً به شخصيت اطرافيان خود احترام می گذاريد و برای آن كه ديگران را با ارزش و برجسته نشان دهيد از هيچگونه كمكی به آنها دريغ نمی كنيد و هرگز خود را به ديگران تحميل نمي نماييد همچنين عقايد و نظريات ديگران را به آسانی مي پذيريد.

يک نکته ی رنگی :
توجه و علاقه شما به رنگها در طی زمان تغيير می كند به دليل آن كه خصوصيات اخلاقيتان نيز در ساليان دراز تغيير خواهد كرد. اما اگر در مورد رنگی ناگهان عقيده خود را عوض كنيد به علت ضعف شما و يا به علت نيازتان به تغيير محيط است.

17 روش شاد زیستن
[تصویر:  18568111751571434261646411172167243225229.jpg]
ما با ارایه این مقاله قصد نداریم شما را مدام شاد نگاه داریم، بلکه بیشتر مایلیم تا به جای احساس ناراحتی، خشم، افسردگی و اضطراب، حداقل یک یا چند بار در روز شادی را حس کنید.
به چند نکته زیر توجه کنید. لازم نیست همه نکات را رعایت کنید به آن مواردی بپردازید که بیشتر برایتان کارساز است.
در حال زندگی کنید در لحظه باشید! به طور مثال بهتر است که هنگام صرف شام با خانواده به جای نگرانی برای قرار ملاقات روز آینده با پزشک تان، به غذا، جمع خانواده و صحبت تان فکر نمایید.
بلند بخندید پیش بینی احساس شادی، میزان هورمون "اندروفین" و هورمون های دیگری را که به خوشی و آرامش شما می انجامد افزایش می دهد و در عین حال تولید هورمون اضطراب را کاهش می دهد. دانشمندان دانشگاه کالیفرنیا 16 نفر را که همگی معتقد بودند، تماشای یک فیلم برای آنها خنده دار بود را مورد بررسی قرار دادند. سه روز قبل به نیمی از آنها گفته بودند که این فیلم کمدی است. این دسته از افراد قبل از تماشای این فیلم متوجه تغییرات بیولوژیکی در بدنشان شدند. وقتی به تماشای فیلم پرداختند، میزان هورمون اضطراب در بدنشان به طور چشم گیری کاهش یافت. این در حالی بود که میزان هورمون های شادی بخش افزایش داشت.
خوب بخوابید بهتر است که روزانه برای مدتی کوتاه استراحت کنید و شب ها هم در حالی که کتاب می خوانید و حداکثر تا ساعت 10 شب، به رختخواب بروید و بخوابید. این راهکار برای بهبود خلق و خو و نیز چشم اندازتان نسبت به زندگی مؤثر است.
به موزیک گوش دهید تحقیقات حاکی از آن است که شنیدن موسیقی آرام قسمتی از مغز را فعال می کند که باعث شادی می شود. در ضمن این راهکار به کسب آرامش هم می انجامد.
این روش به طور آزمایشی در گروهی از افراد بالغ در حین عمل جراحی چشم انجام شد و نتایج نشان داد که این افراد نسبت به کسانی که در سکوت عمل شده بودند، تعداد ضربان قلب، فشار خون و فعالیت قلبی کمتری داشته اند.
منظم باشید با وجود شلوغی میز کارتان که پر از کاغذ، مجله و صورت حساب است، یا کابینت آشپزخانه تان که بسیار نامنظم است و نیز دفترچه چک تان که در طی 6 ماه اخیر هنوز تسویه نشده، نمی توانید تمرکز کنید و نفس عمیق بکشید.
به علاوه با انجام کارهای تکراری روزانه مثل جارو زدن، گردگیری و شستشوی زمین هم می توانید به آرامش و شادی برسید(البته فقط در صورتی که این کارها را با تمرکز کامل انجام دهید).
نه بگویید کارهایی را که در اولویت نیستند و از آنها لذت نمی برید را از برنامه زندگی خود حذف نمایید.
برای انجام کارهایتان لیستی تهیه نمایید هیچ چیز بهتر از این نیست که وظایف تان را بنویسید. این کار باعث می شود تا اهداف تان را شناسایی کرده و تنش و نگرانی را از وجودتان دور کنید. سپس مطمئن شوید که آیا همه وظایفتان را به خوبی انجام داده اید.
برای انجام هر کاری، زمان مشخصی را اختصاص دهید. دکتر "ادوارد سوئارز" یکی از استادان روان پزشکی در دانشگاه دوک معتقد است: "افرادی که در یک زمان به انجام چند کار می پردازند، بیشتر به بیماری فشار خون مبتلا می شوند."
زمانی که با تلفن صحبت می کنید، به جای انجام همزمان شستشوی لباس ها یا نظافت آشپزخانه، بهتر است به راحتی بنشینید و به مکالمه خود تمرکز کنید و نیز زمانی که با کامپیوتر کار می کنید به کار یا پروژه دیگری نپردازید.
بهتر است که ابتدا کار نخست را به اتمام برسانید سپس به کار دیگری بپردازید.
باغبانی کنید همان طور که تنفس هوای تازه و انجام حرکات ورزشی باعث کاهش اضطراب می شود و فرد را سرحال و سرزنده می کند، انجام امور باغبانی مثل زدودن علف های هرز باغ یا باغچه، تماشای رشد دانه ای که به گیاه تبدیل شده و گل می دهد و نیز هرس شاخ و برگ درختان که ممکن است فقط چند ساعتی وقتتان را بگیرد، نیز حس شادی و آرامش را در وجودتان زنده می کند.
برای مدتی به اخبار نشریات و رسانه ها گوش ندهید برای یک هفته هیچ روزنامه ای را نخوانید، به هیچ اخباری گوش نکنید و به عناوین اخبار هم اهمیت ندهید، با این کار از دنیای پُر تنشی که این خبرها برای ما ساخته اند دور می شوید. در عوض زمانی را به عبادت، پیاده روی، شرکت در کلاس های یوگا یا مدیتیشن اختصاص دهید.
ایمان خود را محکم کنید دکتر "دیوید مایر" استاد روان شناسی دانشکده "هوپ" هلند معتقد است "پس از بررسی های بسیار به این نتیجه رسیدیم که افراد با ایمان شادتر از کسانی هستند که پایه های اعتقادی سست دارند و بهتر می توانند با مشکلات و ناراحتی ها مقابله نمایند. اعتقاد و ایمان به زندگی بسیاری از افراد معنا می بخشد، قدرت پذیرش آنها را زیاد می کند، آنها را به عالم معنویت و دنیایی غیر از دنیای مادی سوق می دهد."
شکرگزار نعمت هایی باشید که خداوند به شما عطا کرده است افرادی که روزانه زمانی را به تفکر در مورد نعمت هایی که خداوند به آنها عطا کرده (مثل سلامتی، دوستان، خانواده، آزادی، تحصیلات و...) اختصاص می دهند، بسیار شاد و سرحال اند.
گیاهان دارویی مناسب را بو کنید بوییدن گیاهان یکی از راهکارهای مؤثر در کاهش اضطراب و ایجاد شادی است.
یکی از تحقیقات نشان داد افرادی که در معرض بوی گیاه رزماری قرار گرفتنه بودند، کاهش قابل توجه ای در اضطراب داشته اند، آگاهی شان بیشتر شده و سریع تر هم به حل مسایل ریاضی می پرداختند. از طرفی بوییدن گیاه استوخودوس هم باعث افزایش دسته ای از امواج مغزی می شود که آرامش را در بدن تقویت می کنند.
به مکان های آرام پناه ببرید مساجد، امامزاده ها، مزارهای ائمه و علمای دین، کتابخانه، موزه و باغ ها دنیایی از آرامش هستند و برای مقابله با دنیای پر از تنش امروزی بسیار کار سازند.
در ضمن، می توانید مکان های مناسب و آرامی را که به منزلتان نزدیک است انتخاب کنید و در مواقع ناراحتی به آنجا پناه ببرید.
برای کمک به دیگران داوطلب شوید کمک کردن به دیگران باعث می شود تا بسیاری از مشکلات خودتان هم برایتان حل شود و در ضمن باعث ارتباط اجتماعی بیشتر نیز می گردد.
از آنجایی که افراد شاد بیشتر از دیگران مایل به کمک دیگران کمک هستند، هم یاری با دیگران، شادی و رضایت فرد را افزایش می دهد.
یکی از تحقیقات حاکی از آن است که کمک داوطلبانه باعث افزایش شادی، رضایت از زندگی، عزت نفس، تسلط بیشتر به زندگی، سلامت بدنی و کاهش اضطراب می شود.
زمانی را به تنهایی بگذرانید با وجود این که بهترین پادزهر برای درمان اضطراب ارتباط با دیگران است، اما گاهی اوقات تنهایی برای واکنش بهتر نسبت به مشکلات، لازم و ضروری است. شما می توانید به تنهایی پارک بروید یا به تماشای یک فیلم خوب بپردازید و یا ساده تر اینکه به کتاب داستان هایتان و یا لوازم قدیمی نگاهی بیندازید.
به دوستان نزدیکتان اهمیت دهید یکی از تحقیقات انجام شده در مورد 1300 نفر حاکی از آن است که کسانی که دوستان نزدیک و صمیمی بیشتری دارند، نسبت به آنهایی که فقط یک یا دو دوست صمیمی دارند، فشار خون، چربی و قند خون و هورمون اضطراب شان کم تر است.
به طور کلی زنان بیش از مردان از روابط دوستانه خود با خانواده و همسرشان لذت می برند.
بسیاری از بررسی ها این نکته را خاطرنشان می کند، افرادی که احساس تنهایی و اضطراب دارند و گوشه گیری می کنند، 3 تا 5 برابر بیشتر از کسانی که به دیگران محبت می کنند، (با دیگران صمیمی هستند و به خوبی ارتباط برقرار می کنند)، بیمار می شوند و زودتر مرگ به سراغ شان می آید.
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما تاریخ کشور خودت رو ندونی؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که دم از دموکراسی بزنی ولی ، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت باشه؛

و ...











وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ


خداوند در سوره "تین"(انجیر) به این میوه قسم خورده است و دانشمندان
دین‌پژوه می‌گویند، احتمالاً علت آن است که انجیر، یکی از میوه‌های همه
چیز تمام است و کلکسیونی از املاح و ویتامین‌ها دارد؛لذا مورد توجه خاص
قرآن قرار گرفته است.
اما این سوگند، ویژگی ظریف دیگری هم در بر دارد که موجب مسلمان شدن یک
تیم تحقیقاتی ژاپنی شده است. قصه از این‌جا شروع شد که یک گروه پژوهشی
ژاپنی، در بین مواد خوراکی به دنبال منبع پروتئین خاصی بودند که به میزان
کم، درمغز انسان و حیوانات تولید می‌شود. این پروتئین، کاهش دهنده
کلسترول خون ومسئول تقویت قلب و شجاعت انسان است و بازتولیدش بعد از ۶۰

سالگی تعطیل می‌شود.
ژاپنی‌ها فهمیدند این ماده فقط در انجیر و زیتون موجود است و برای تأمین
آن، باید انجیر و زیتون را به نسبت یک به هفت مصرف کرد.
بعد از ارائه این نتیجه یکی از قرآن پژوهان مصری نامه‌ای به این تیم
تحقیقاتی می‌نویسد و اعلام می‌کند که در کتاب مقدس مسلمانان، خداوند به
انجیر و زیتون در کنار هم قسم خورده. نام انجیر فقط یک بار و نام زیتون
نیز هفت بار در قرآن آمده است.





(1391 فروردين 25، 10:47)Pourya نوشته است: [ -> ]
چهار راه در رودخانه


یکی از کمیاب ترین اتفاقاتی است که روی زمین روی می دهد. اما واقعیست.
در نزدیکی شهر واگروویچ در لهستان دو رودخانه نیلبو و ولنو از روی هم میگدرند و این در حالی است که آب رود خانه ها با هم مخلوط نمیشوند. این را میتوان از تفاوت رنگ آب رودخانه ها متوجه شد.


[تصویر:  34336789756307929549.jpg]
[تصویر:  64924094333776984190.jpg]
[تصویر:  18430641703093552469.jpg]

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَان

بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ

فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ

دو دريا را [به گونه‏اى] روان كرد [كه] با هم برخورد كنند

ميان آن دو حد فاصلى است كه به هم تجاوز نمى‏كنند

پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد

(آیاتی از سوره ی الرّحمن)





کشف ماهی از طلای خالص
یک ماهی شگفت انگیز که در آبهای اطراف تایوان کشف شده و در موزه طبیعت تایوان نگهداری می شود.
این ماهی کاملا به رنگ طلایی است و دانشمندان قسمت هایی از بدن این ماهی زیبا را دارای طلای خالص ۲۴ عیار میدانند !
[تصویر:  1.jpg]
[تصویر:  2.jpg]

با 15 روش تاثیرگذار بی حوصلگی را از خود دور کنیم
[تصویر:  2.jpg]
1- قبل از هر چیز با توجه به توانایی‌ها و استعدادهای خویش هدفی معقول و قابل دسترسی و مطابق با شرایط و امکانات موجود برای خود ترسیم کنید.

2 - به منظور رسیدن به هدف مورد نظر از یک برنامه مدون و جدول زمان بندی شده‌ای استفاده کنید و خود را مقید به انجام آن کنید.

3 - اگر افکار منفی و احساس ضعف و خودکم بینی باعث کم حوصلگی شما شده است، با به خاطر آوردن توانایی‌ها و استعدادها و موفقیت‌های گذشته خویش و توجه به نقاط قوت زندگی، یاس و نا امیدی نسبت به آینده را به امیدواری و خوشبینی نسبت به آینده تبدیل کنید.

4 - یاد خدا و توجه و توکل به ذات مقدس لایزال الهی و طلب کمک و یاری از او نقش موثری در ایجاد آرامش و امید به آینده دارد، بنابراین یاد و توجه و توکل به خداوند را در انجام کارها فراموش نکنید.

5 - باید علل و عوامل ضعف اراده خویش را بشناسید. توجّه کنید ضعف اراده غالبا در عدم اعتماد به بینش و تفکر، عدم شناخت خویش، با ارزش تلقى نکردن خود، عدم امنیت روانى، عدم تدبیر عقلانى در تشخیص امور و تمیز دادن امور از هم، شکست‏هاى گذشته و عوامل باز دارنده رشد و قوت نفس مانند محرومیت، سرزنش و رنج‏هاى مستمر ریشه دارد. زدودن هر یک از این عوامل در پرتو سرمایه گزارى و برنامه ریزى ممکن است.

6 - باید باور کنید مانند دیگر انسان‏ها از توانمندى‏هاى بسیار برخوردارید. فراموش نکنید نقاط قوت انسان از نقاط ضعفش بیش‏تر است. تصمیم خوب در پرتو تکیه بر قوت‏ها، جبران ضعف‏ها و احساس توانمندى شکل مى‏گیرد.

7 - بکوشید براى هر رفتارى انگیزه‏اى قوى داشته باشید و به ویژه از آثار مثبت تصمیم‏گیرى‏ها و رفتارهاى خاص خویش به طور کامل آگاه شوید.

8 - در موقعیتى که به سرزنش و متهم شدن به ناتوانى و ناپختگى مى‏انجامد، قرار نگیرید. براى تصمیم‏گیرى‏ها و اقدامات خویش امنیت روانى فراهم آورید تا بتوانید به آرامى در برابر دیگران یا همراه آنان ابراز وجود کنید و برجستگى فکرى و فعالیت به جا را از طریق تصمیم آشکار سازید.

9 - در برابر اراده پولادین انسان همه سختى‏ها آسان مى‏شود. به استقبال کارهاى به ظاهر دشوار بروید و به خود تلقین کنید مى‏توانید در این امور درست تصمیم بگیرید و افتخار موفقیت در انجام آن‏ها را به دست آورید.

10 - از خواب زیاد، پرخورى و دیگر اسباب تنبلى و سستى اراده بپرهیزید.

11 - تردید در تصمیم‏گیرى و تاخیر در عمل سبب از دست رفتن منافع معنوى و مادى فراوان مى‏شود و زیان‏هاى بسیار را به ارمغان مى‌آورد.

12 - تصمیمات به جا و پر ارزش گذشته‏ خود را به یاد ‌آورید و توجه کنید که چون گذشته براى انجام دادن کارهاى مهم آمادگى دارید.

13 - در تصمیم‏ها و فعالیت‏هاى اسوه‏ها دقت کنید، در همسان‌سازى و الگوپذیرى جدى باشید تا جرات انجام کار یابید و توان تصمیم‏گیرى و اجرا در شما تقویت شود.

14 - ورزش مستمر و منظم را که در تقویت اراده بسیار موثر است، فراموش نکنید.

15 - با تصمیم‏هاى آسان در کارهاى ساده، به تدریج خود باورى و توانمندى را در خویش پدید آورید و راه را براى تصمیم‏گیرى در امور مشکل و پیچیده هموار سازید.
با دیدن این عکس ها دیگه هوس ماساژ نمی کنین!
(+18)

استفاده از عجیب ترین آلت ماساژ در چین
مردی در چین می تواند مردم رابه وسیله ساطور ماساژ دهد، این ماساژ درمانی بسیار جالب و مهیج است.

[تصویر:  1.jpg]
به گفته برخی از پزشکان این ماساژ درمانی اثر بسیار خوبی در درمان بالقوه بیماری های جدی مثل سرطان و اختلالات کلیوی دارد.

[تصویر:  2.jpg]
این ماساژ درمانی که با ساطور و چاقو انجام می شود در حدود 30 دقیقه طول می شکد و هزینه هر بار ماساژ 15 دلار می شود. جالب است بدانید که وزن و ضخامت چاقو ها بستگی به شدت و نوع بیماری آن فرد دارد.
[تصویر:  3.jpg]
چگونه انرژی مثبت پخش کنیم؟

حضرت محمد(ص) مي فرمايند : "فرزندان خود را به نام هاي نيك خطاب كنيد"
آن چه مي گوييم در حقيقت فكري است كه بيان مي شود. كلمه ها و انديشه ها داراي امواجي نيرومند هستند كه به زندگي و امورمان شكل مي دهند.
من و تو، ما و شما به طور حتم مي توانيم با استفاده از كلمه ها و اصطلاح هاي مثبت در سطي وسيع انرژي مثبت را بين همه پخش كنيم.
امروزه ثابت شده كه كلمات منفي نيروي منفي به سمت شخص مي فرستند و او را به سمت منفي و بيماري سوق مي دهند! به طور مثال وقتي به ما مي گويند خسته نباشي دراصل خستگي را به يادمان مي آورند و ناخودآگاه احساس خستگي مي كنيم (با خودتان امتحان كنيد) اما اگر به جاي آن از يك عبارت مثبت استفاده شود نه تنها نيروي ازدست رفته، ترميم و خستگي جسم را از بين مي برد بلكه نيروي مثبت و سازنده اي را به افراد هديه مي دهيم.
براي مثال:
به جاي خسته نباشيد؛ بگوييم : خدا قوت
به جاي دستت درد نكنه ؛ بگوييم : ممنون از محبتت، سلامت باشي
به جاي دروغ نگو؛ بگوييم : راست مي گي؟ راستي؟
به جاي لعنت بر پدر كسي كه اينجا آشغال بريزد ؛ بگوييم: رحمت بر پدر كسي كه اينجا آشغال نمي ريزد
به جاي خدا بد نده؛ بگوييم : خدا سلامتي بده
به جاي فقير هستم؛‌ بگوييم : ثروت كمي دارم
به جاي بد نيستم؛ بگوييم : خوب هستم
به جاي فراموش نكني؛ بگوييم : يادت باشه
به جاي داد نزن؛ ‌بگوييم : آرام باش
به جاي من مريض و غمگين نيستم؛‌ بگوييم : من سالم و با نشاط هستم
به جاي جانم به لبم رسيد؛ بگوييم : چندان هم راحت نبود
به جاي پدرم درآمد؛ بگوييم : خيلي راحت نبود
به جاي ببخشيد مزاحمتون شدم؛ بگوييم : از اين كه وقت خود را در اختيار من گذاشتيد متشكرم
به جاي گرفتارم؛ بگوييم : ‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود
به جاي قابل نداره؛ بگوييم : هديه براي شما
به جاي شكست خورده؛ بگوييم : با تجربه
به جاي مگه مشكل داري ؛ بگوييم : مگه مسئله اي داري؟
به جاي بدرد من نمي خورد؛ بگوييم : مناسب من نيست
به جاي مشكل دارم؛ بگوييم : مسئله دارم
شما هم مي‌توانيد به اين ليست مواردي رو اضافه كرده و براي ديگران بفرستيد...
وقتي بعد از مدتي همديگر را مي‌بينيم، به جاي توجه كردن به نقاط ضعف همديگر و نام بردن از آن ها مثل:
چقدر چاق شدي؟"، "چقدر لاغر شدي؟"، "چقدر خسته به نظر مي‌آيي؟" ، "چرا موهات را اين قدر كوتاه كردي؟"، "چرا ريشت را بلند كردي؟" ، "چرا گرفته اي ؟"، "چرا رنگت پريده؟"، "چرا تلفن نكردي؟"، "چرا حال مرا نپرسيدي؟" و ... بهتر است بگوييم : "سلام به روي ماهت"، "چقدر خوشحال شدم تو را ديدم" ، و ... عبارات ديگري كه نه تنها بيانگر نقاط ضعف طرف مقابل ما نيست
بلكه نوعي اعتماد به نفس را به مخاطبمان القاء مي كند. البته اگر اصراري نداشته باشيم كه حتماً درباره ي همديگر اظهار نظر كنيم، وگرنه مي‌شود كه درباره ي موضوعات مشترك، البته در محوريت مثبت با هم صحبت كنيم
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66