سلام
با یک داستان از مولا علی (ع) درخدمتتون هستم .
و همچنین فراز ها و خطبه هایی از مولا
دوستان شما قنبر رو میشناسید ؟
غلام مولا علی (ع) بوده .
اولش اسمش فتاح بود و کافر .
داستان جالبی از نحوه ای که غلام مولا شدن رو براتون گذاشتم .
(در ضمن نکته ای که درمورد غلامان و کنیزان اهل بیت و پیامبر اسلام رو عرض کنم ، خیلی جاها این مطلب رو بر نیزه قرار دادن و تخریب شخصیت معنوی اسلامی رو مورد هدف قرار داده اند ، ببینید اکثر غلامان و کنیزان اهل بیت و پیامبر از جمله همین قنبر ، داستان های جالبی داره ، مثلاً خود قنبر پهلوانی نامی در بین اعراب بوده ، ولی با دیدن مردانگی و هیبت امام علی غلام آن حضرت شد ، و اینکه نه تنها پیامبر اسلام (ص) بلکه حضرت مسیح هم غلام داشته ! و در گذشته رسم و عرفی بوده
و لزوماً غلام و کنیز کسی نبوده که مورد ستم و سو استفاده ایشان قرار بگیرند ، بیشتر جنبه همسفره بودن ، و گذران زندگی به صورت جمعی بوده . در این راستا امام در نامه ی ۳۱ نهجالبلاغه ، مولا به امام حسن در وصیت نامه اشون میفرماید بنده ی هیچکس مباش که خداوند تو را آزاد آفریده .! و همچنین حتی با مطالعه سطحی از قرآن کریم میبینید که به کسانی که در راه خدا بنده ای آزاد میکنند وعده ی بهشت و آمرزش گناهان رو داده. و از ملاک های تقوا آزاد کردن اسیر ، یتیم و کنیز در راه رضای خداست .
کسانی که به مطالعه ی نهجالبلاغه بپردازند خیلی راحت متوجه این امر میشن که ملاک های انسانی و دینی جدای از هم نیستن .! ( ولی نکته ای که هست ، خیلی ها میخوان با زیاده روی و افراطی گری در مسائل انسانیت چهره ی دین رو تخریب کنند . مواظب باشید! )
مثلاً بر اساس قرآن میفرماید که اگر کسی مسلمان باشد برادر توست و اگر هم دین تو نباشد ، بنده ای از بندگان خدا و در آفرینش یکسانید ، پس با خشم و تندخویی با آنها رفتار نکنید !
خواستم نکته ای رو عرض کرده باشم . اینها برداشت های بنده هست ، اگر اشکال و ایرادی هست خوشحال میشم من رو از اشتباه در بیاورید . )
جوان کافری عاشق دختر عمویش شد،عمویش یکی از روسای قبایل عرب بود.
جوان کافر رفت پیش عمو و گفت: عموجان من عاشق دخترت شده ام آمدم برای خواستگاری....
عموگفت:حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است...!
جوان کافر گفت:عموجان هرچه باشد من می پذیرم.
عموگفت:در شهر بدیها (مدینه)
دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو...!!
جوان کافر گفت:عمو جان این دشمن تو اسمش چیست...؟!
عمو گفت :اسم زیاد دارد؛ ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند...
جوان کافر فورا اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها (مدینه) شد...
به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان عرب رفت
گفت:ای مرد عرب تو علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت:تو را با علی چکار است...؟!
جوان کافر گفت :آمده ام سرش را برای عمویم که رئیس و بزرگ قبیله مون است ببرم چون مهر دخترش کرده است...!
جوان عرب گفت: تو حریف علی نمی شوی ...!!
جوان کافر گفت :مگر علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت :بله من هر روز با او هستم و هر روز او را می بینم..!
جوان کافر گفت :مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او رااز تن جدا کنم...؟!
جوان عرب گفت:قدی دارد به اندازه ی قد من هیکلی هم هیکل من...!
جوان کافر گفت:خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست...!!
مرد عرب گفت:اول باید بتوانی من را شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم...!!
خب حالا چی برای شکست علی داری...؟!
جوان کافر گفت:شمشیر و تیر و کمان و سنان...!!
جوان عرب گفت:پس آماده باش..
جوان کافر خنده ای بلند کرد و گفت: با تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی ...؟! پس آماده باش..شمشیر را از نیام کشید
جوان کافر گفت: اسمت چیست...؟!
مرد جوان عرب جواب داد عبدالله...!!
(بنده خدا) و
پرسید نام تو چیست...؟!
گفت:فتاح ،و با شمشیر به عبدالله حمله کرد...
عبدالله در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد وبا خنجر خود جوان کافر خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشمهایش اشک می آید...
جوان عرب گفت: چرا گریه میکنی...؟!
جوان کافر گفت:من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم بدست تو کشته میشوم...
مرد عرب جوان کافر را بلند کرد و گفت بیا با این شمشیر سر مرا ببُر و برای عمویت ببر...!!
جوان کافر گفت :مگر تو کی هستی ...؟!
جوان عرب گفت منم (( اسدالله الغالب علی بن ابیطالب )) که اگر بتوانم دل بنده ایی از بندگان خدا را شاد کنم ؛حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود..!!!
جوان کافر بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد وگفت :من میخواهم از امروز غلام تو شوم یاعلی
پس » فتاح شد » قنبر غلام علی بن ابیطالب...
یاعلی تو که برای رسیدن جوانی کافر به آرزویش سر هدیه کردی ...یا علی ما دوستداران تو مدتیست گرفتار انواع بلاها و بیماریها و ...شده ایم ترا به حق همان غلامت قنبر دستهای ما رو هم بگیر... هر چقدر از روایت لذت بردی بفرست بر جمال پر نور مولا امیرالمومنین علی (علیه السلام )صلوات...
یاعلی مدد♥️
( شرمنده طولانی شد ، بحث شیرینی بود برای خودم خواستم در اختیار شما دوستان عزیز هم بگذارم .)