بچه ها من وارد روز 27 ام شدم
رها جان بیا از خودت خبر بده، بگو چ کردی ، هنوز ناراحتی؟ اصل حالتو بیا بگو عزیزم، تنها نیستی ما هم تجربه شو داشتیم درکت میکنیم.
اینکه ادم فکر کنه دیگه نشدنیه عادیه، ولی تو تا به حال به تعداد ستاره های بعضی از بچه های کانون نگاع کردی؟ اونا یه شبه و یه سره که نرسیدن بهش...کلی خون دل، تلاش، بالا و پایین رفتن ... گاهی برخوردن به دست انداز و گاهی پنچر شدن.... ولی میدونی چی باعث نشد عقب بکشن؟
چون ایمان به درستی مسیر داشتن. ته ته ته این مسیر رو ما نباید معلوم کنیم، دست ما نیس اصن... و تلاش تنها صلاح یه مبارزه... مبارزی که احتمال شکست و پیروزیشو نمیدونه، ولی هربار تلاش میکنه از نقاط ضعف قبلی درس بگیره و محکمتر بشه .
(1399 دي 29، 23:44)عارفه نوشته است: [ -> ]دختر تو میتونی
تو مگه دلیل برای ترک نداری؟!
بشین با اون سانازی که باهاش سازش می کنه حرف بزن. محکم و جدی. نه شل و بی حال!
اول لیست بدی های این راه رو که نوشتی براش بخون براش دوره بشه!
بادش بیار که این یه سرابه اون لذتی که میگه صد برابر ازت پس می گیره!
بهش بگو هیچ فکر کردی تهش با همسرت قراره سرد بشی؟! خوبه؟ میدونی چند سال زندگی متاهلی در آینده داری که قراره لذت نبری؟
بعد هم برو تاپیک تجربیات من امشب بلاخره نوشتم. بخون کمکت می کنه
برو دلاور زودتر سنگاتو وا بکن
میدونم از پسش برمیای
بسی ممنونم ازت عزیز دل
یک دنیا ممنونم
من اصلا تا حالا به خاطر خودم نخواستم ترکش کنم
یا مثلا بخاطر ازدواج
واسه خاطر گذشته ای که داشتم
ولی حقیقتا بچه های اینجا خیلی روم تاثیر گذاشتن
خیلی دارم عوض میشم
اصلا همه چی داره عوض میشه
همه ایده هام از این رو به اون رو میشه
تو همه مواردی
ولی من این شکلی دوست دارم
این که موفقیت را نشان میده را دوست دارم
دلم میخواد حالم خوب باشه همش از این شکلک ها بگذارم
خ.ا این حال را از من میگیره
نمیخوامش
ما میتوانیمممممممممممممممم
سلام
امیدوارم حال همگی خوب باشه سلامت و شاد باشید
زفیر جان به باران خوش اومدید ، موفق باشید
عارفه خانم هم که تا رسیدند کلی به گروه روح بخشیدن و پست های عالی زدند
تبریک به روز های خوبتون ، خیلی موفق باشید
و کانونی هم که با قدرت شروع کرده
موفق و پر قدرت باشی
رها جان از نو با انگیزه های جدید و زیاد برای رسیدن به هدفتون بجنگید
و درود خدمت حامی فوق ساکت گروه و شادن عزیز
این روزها حال خوبی ندارم ، باز هم برگشتم به پارسال همون تنبلی ها همون بی انگیزی ها و همون احساس تنفر از خود ، کاش کسی میتونست آدم رو از دست خودش نجات بده
سبز آبی / 21 مرداد / 162 روز خوب
ممنونم سبزآبی جانم
نقل قول: این روزها حال خوبی ندارم ، باز هم برگشتم به پارسال همون تنبلی ها همون بی انگیزی ها و همون احساس تنفر از خود ، کاش کسی میتونست آدم رو از دست خودش نجات بده
چه معنی میده
مگه یادت رفته الان برای چی پشت کنکوری
بالاخره اون رتبه خوب را میخوای یا نه
اصلا شبا قبل خواب به چی فکر میکنی
باید به روزی که قراره یه رتبه قشنگ ببین فکر کنی
پاشو اصلا الان وقت تنبلی نیست
دقیقا الان وقت درسه
سعی کن تو فضای مجازی بین بچه درس خوانا باشی حتما
سعی کن با دوستات که دارن میخوانن حرف بزنی
با این آدما همنشین باشی درست میشه
هیچکس حرفی نداره؟
خودم یه موضوع میدم
راستش من تو یه کانال مشاوره عضو شدم
یه خانمی از دست شوهرش ناراحت بود که تو فضای مجازی با همه خانوما راحته. شوخی میکنه میخنده و اینا
بعد این روانشناسه گفت شما حق داری این خودش نوعی خیانته
آخه خیانت
بی خیال خیانت کجا بود
دو کلام حرف دیگه
حقیقتش بنظر من خیانت نیست
میخواستم بدونم من خیلی پرتم یعنی
به نظر شما این واقعا خیانته؟
من چون تو این کانال عضوم الان همه سوالم به این چیزا ربط داره
چون نظرسنجی کردن بیشترشون نظرشون رو مسائل قبل از ازدواج و ازدواج و ایناست
اگر دوست ندارین موضوع را عوض کنین خودتون
ولی جواب اینم بدین بعد عوض کنین
احوال سبزآبی جون
قربونت عزیزدل..
نبودی چند روزی خوشحال شدم دیدمت
سبزآبی جان خوش برگشتی عزیزم تو مسیر خوندن کنکور این مسائل خیلی پیش میاد یادت باشه تو این روزای سخت روب رای رسیدن ب ی هدف عالی داری پشت سر میذاری..
کانونی جان من نظرمومیگم برات اما امشب نه مهمون داریم خیلی شلوغه
فردا امتحان دارم
خدا کنه خوب بشه
این مهمه
امروز بسی سخت بود
ولی از پسش بر اومدم
مخصوصا کنترل ذهن صبح را عالی عمل کردم
چند بار خواستم بشکنم ولی مقاومت کردم
امیدوارم فردا خوب پیش بره
سلام بچه ها .نمیدونم چرا...
واقعا چرا ناراحتم... یعضی وقتا ادم دلش میگیره
خودشم نمیدونه چرا
کسالت... این واژه ی بهتریه... بدمم نمیاد یکم گریه کنم.
منم حوصله ندارم
سعی کردم گریه کنم تا آروم بشم
نشد
شدم مثل عکس آواتارم
اگر میتونی گریه کن
البته اگر آروم تر میشی
پست آخر بچه های طوفان را خواندین؟
یه جوری خداحافظی کردن انگار دارن میرن اون سر دنیا
من اصلا از این حس ها به گروه ندارم
دوست های جدید خیلی خیلی خوش اومدین
(1399 بهمن 2، 16:45)زفیر نوشته است: [ -> ]سلام بچه ها .نمیدونم چرا...
واقعا چرا ناراحتم... یعضی وقتا ادم دلش میگیره
خودشم نمیدونه چرا
کسالت... این واژه ی بهتریه... بدمم نمیاد یکم گریه کنم.
سلام زفیرم
گل من
اوخی خب دلت گریه می خواااد..
بوگو باشه
از من می پرسی در اتاقتو ببند جعبه دستمال رو بذار کنار دستت و اگه حسش اومد جلوشو نگیر بسم الله
اتفاقا آدم گاهی سبک میشه. وقتی یه دل سیر گریه کنی. هیجانت تخلیه بشه.
از شما چه پنهون
منم امروز حال عجیبی داشتم. تو شوک و بهت بودم...
دیروز توی تالار روانشناسی تاپیک خودکاوی رو دیدم مال حدود ده سال پیش منو حسابی توی خودم برد. .
رفتم تو فکر خوندن کتابی که ازش مطالب رو نوشته بودن:
خودکاوی، کارن هورنای.
امروز تماما سعی کردم خودمو آروم کنم و بگم این روزا می گذره. غصه نخور. تو راه حلشو پیدا می کنی...
تو این دو سال طرحواره درمانیم مطلبی مشابه این نخونده بودم و خیلی تلاش کرده بودم ربط بین کمال گرایی و احساس ضعفم رو پیدا کنم و این اواخر قبل کانون متوجه ربطش شده بودم. کمال گرایی من خیلی شدید بود و فقط تا یک حدی تونستم موفق بشم و دیگه نمی شد.
دیگه راهی بلد نبودم. دیگه نمیدونستم چه کنم. طرحواره درمانی کار سختیه.. کلی فکر و خیال کردم که حالا چی میشه
توی کتابی که پریروز شروعش کرده م
چیزی خونده بودم که برام تکون دهنده بود و امروز که به یادش آوردم با آگاهی این فکر رو که دبی می گفت داشتم، حس خدایا من هیچی نمی دونم:
اشتیاق ما برای اعتراف به این که ما همه چیز را نمی دانیم و این که کوچکی خود فردیمان به این معناست که قادر نیست به تنهایی همه کار ها را انجام دهد، ما را از خلسه واقعیت های فردیمان بیرون می آورد. وقتی که بتوانیم به این حقیقت اعتراف کنیم و بپذیریم که به تنهایی کاری از ما ساخته نیست، جنبه های پست تر ما ساکت شده و در قلمروهای بالاتر باز می شود...
الوهیت ما را مجبور نمی کند یا خودش را از طریق در بسته بندی خود پست ترمان دعوت نمی کند. بلکه محترمانه به ما اجازه می دهد تا بین یک زندگی ایگومحور یا متمرکز بر خدا، خودمان یکی را انتخاب کنیم. به عبارت دیگر، می توانیم جاده سخت سبک و سیاق خودمان را انتخاب کنیم، یا به اراده برتر یعنی اراده خدا تسلیم شویم و با تمامیت بزرگتر همدست شویم. اگر مورد دوم را انتخاب کنیم، باید بخواهیم که قلبمان گشوده و پذیرا بماند...
درووود
الان حس بهتری دارم. البته که فکر میکنم شب قسمت بشه دعا کمیل گوش بدم روحمم حال بیاد.
بچه ها نمایشگاه کتاب تهران رفتین؟؟؟ وای عجب کیفی داد، اصن هیچ وقت این دانشجو بودنه انقدر به دلم نچسبیده بود که امروز چسبید
200 و خورده ای کتاب رو با بن 80 تومنی و 20 درصد تخفیف روی هر کتابی کمتر 100 تومن خریدم!!!
تازه با ارسال رایگان
بله بله
باید بگم همیشه دوست داشتم یه بار نمایشگاه کتاب تهران برم... ولی حتی فکرشم نمی کردم نمایشگاه کتاب خودش بیاد پیشم
#برکت_کرونای_لاناتی