سلاااااااااام
صبح بخیر
نقل قول: ساناز گلم
آفرین داری.
خودت به خودت آفرین گفتی؟
با ادبیات تو می نویسم
ذوق خود را کردن بسی کیف دارد
بسی قشنگ گفتی
ولی من آفرین نگفتم
بیشتر در پی آفرین گرفتن از خدا و کانونی ها بودم
نقل قول: ماجرای عوض شدن روال زندگیم از همون تنهایی ها و خلأ تمام شدن درسم شروع شد...
منم این خلا را داشتم
بعد فارغ التحصیلی
زمان خیلی سختیه
الانم برای ارشد از آخر ترم دیگه میترسم
زمان بد و سختیه فارغ التحصیلی
من کارشناسی رشتم اقتصاد کشاورزی بود
یادمه فارغ التحصیل که شدم گفتم میخوام برم سر کار
با همین طراحی وب که بلدم
ولی خانواده گفتن بیا ارشد هم بخوان
گفتم دیگه تحمل این طرزفکرهای اقتصادی را ندارم
خیلی فکر کردم چی بخوانم
دیدم فقط یه ذره کامپیوتر سر در میارم
من که آینده کاری اگر.داشته باشم فقط کامپیوتر پس
یا کامپیوتر یا هیجی
گفتن باشه
یادمه به هر کی گفتم کارشناسی چی خواندم ارشد چی میخوام بخوانم
به پوز خند زد و مسخرم کرد و گفت نمیتونی
خب چیزی که اونا و خودمم میخواستم نشد
سال اول که کنکور دادم
هنوز دانشجوی کارشناسی بودم
درس نخوانده بودم
فقط رفتم برای این که خانواده کوتاه بیان
ولی کوتاه نیومدن
نتیجه اومد و من بدون کنکور میتونستم برم غیرانتفاعی
نمیخواستم برم
کار کردن را بیشتر دوست داشتم
ولی مگه گذاشتن
از یه طرف حرف های بابا
از یه طرف کارهای مامان
کلا از راهنمایی به بعد مامانم برای ثبت نام من حتی مدرسه هم نیومد
ولی سر این دانشگاه خودش رفت تک تک مدارک و آماده کرد که برم
تا مهلت آخر ثبت نام کشش دادم
وقتی دیدن خیلی ناراحتم
دیگه نمیتونم و همش دارم گریه میکنم
گفتن به درک اصلا نمیخواد بری
ولی خب نمیشد
اینا همش حرف بود
گفتم باشه میشینم یک سال پشت کنکور میخوانم
با جون و دل خواندم
تونستم مجازی خواجه نصیر قبول بشم
چقدر اشک ریختم و گریه کردم که روزانه قبول نشدم
و چقدر احمق بودم
همه گریه هام واسه این بود که پایان نامه نداره
ولی الان وقتی میبینم پسرای هم دوره ایم که میتوانن پایان نامه بردارن. برنمیدارن و بیشتر فکر سر کار رفتن ان
نظرم کاملا عوض شد
قبلا رشته کامپیوتر خواندن اونم روزانه برام یه غول محسوب میشد
ولی الان سر کار رفتن یه غوله
فهمیدم کلا دانشگاه ارزشی نداره
هر چی یاد میگیری فقط و فقط تئوری
کاش از اول به آدم میگفتن
میفهمید کار و دانشگاه را با هم میاورد جلو
خیلی حرف زدم
فقط اینم بگم حال داغون من
هم به یه سال پشت کنکور موندن و فشاری که به خودم آوردم و بعدش هم چون مجازی بودم و بخاطرش از خونه بیرون نرفتم ، مربوطه
هم به اینکه شرایط فعلی خونه ما واقعا شرایط جنگه
اصلا عادی نیست
هم از نظر اعصاب خوردی و دعوا
هم از نظر اینکه همش یکی میره یکی میاد
هم اینکه همه حالت آماده باش دارن
هم اینکه همش تو جنگ خبرای بد میاد
واقعا شرایط جنگه
من قشنگ یاد این فیلم های جنگ میفتم
انقدر بچه های اینجا گفتن برو پیش روانشاس
یه روانشناس تو تلگرام پیدا نمودم
میشد ازش سوال کنی جوابت را میداد
شرایط را گفتم بعدم گفتم یا با خ.ا یا گریه زیاد یا فشار دادن دندانام آروم میشم (خیلی برام سواله چرا با گریه اندازه خ.ا ارضا میشم
)
گفت وقتی شرایط زندگی سخت بشه عادیه. روح آدم تا یه حدی میتونه تحمل کنه. باید بری پیش روان پزشک. یه جوری میگفت انگار حق دارم خ.ا کنم
من قبول ندارم حرفش (به جز بخش برو پیش روان پزشک)
مخصوصا برای خ.ا
میدونم ترک خ.ا وقتی شرایط بهتره
وقتی هدف داری چقدر راحته
من خودم دوبار تا یک سال پاکی رفتم
ترکش وقتی تو زندگیت هدف داشته باشی شدنیه
وقتی شرایط خوب باشه شدنیه
ولی عایا اونایی که پاکی چندین ساله دارن
تو زندگیشون مشکل نداشتن
مشکلات روحیشون کم بوده
نه
اونا هم مشکل داشتن
مسلما آقای آبتین تو این ۷ سال کلی مشکل داشتن
شاید خیلی وقتا بی هدف هم بودن
شاید مشکلات روحی روانی هم داشتن
ولی فقط مثل من جا نزدن
همین
چقدر گفتم
ببخشید
از همه چی هم گفتم
پراکنده شد
کلا به این کار عادت دارم
برای یکی بنویسم روزم چجوری گذشت
برای یکی بنویسم سال های عمرم چجوری گذشت
کلا به این چیزا عادت کردم
بسی شرمنده خیلی شد
تو هم هر چی دوست داری بنویس قشنگم
من که دوست دارم
خیلی هم خوشحال میشم
فقط بگم
میدونم تو حرفام خیلی چیزا را انداختم گردن مامان و بابا و خانواده و زندگی و شرایطش
ولی اشتباهه
من تاوان همه تصمیم های خودم را دارم پس میدم
باید مرد باشم و قبول کنم
به قول یاس
میخوای به هر بهونه بهش بپری
چرا که فکر میکنی تو از همه فرشته تری
الانم فکر کنم قصه منم همینه
بعدشم اگر اوضاع من بده اوضاع بقیه خوبه
یه علت داره
اونا خواستن اوضاعشون را تغییر بدن و براش تلاش کردن
و من نشستم نگاهشون کردم
آیه قرآن میگه
إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ
همانا خداوند حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنکه آنان حال خود را تغییر دهند
سوره رعد آیه ۱۱