کانون

سلام 
آقا من نمیخوام من ۲۱ روز هست که پاکم 
ممنونم از همتون دیگه پنجشنبه رو همه میان ؟
زفیر جانم واسه برنامه ریزی هستم منم تازه شروع کردم

سلام بچها خوبید
ببخشید این چند روز اعلام وضعیت نکردم....
بیمارستان بودم امروز  
گویا کرونا گرفتم....
تروخدا مراقب باشید.....
دردش خیلی وحشتناکه....
دیروز حدود 2رصبح بدن درد داشتم بلند شدم برم قرص بخورم که یهو سرگیجه گرفتم با مغز رفتم تو ستون...
خانواده ام 7 صبح دراون وضعیت من رو پیدا کردن .. تقریبا بیهوش بودم.. همش سرگیجه و سیاهی رفتن چشمها
بردنم بیمارستان....
دکتر ازمایش خون از 2 تا دستام نوشت به اضافه ی سرم... منم ترســــــــــو
هی نگاه سرم میکردم هی گریه میکردم.. اخه تاحالا سرم نزده بودم و کلا خیلی از سرنگ وحشت دارم....
فوبیای سرنگ و سوزن دارم....
از درد و همچنین ترس از سرنگ گریه میکردم که دیگه اومدم خونه..
خلاصه که حلال کنید  
انقدر دردم شدیده که همش با خودم میگم اونایی که الان تو ای سیو هستن تو چه وضع وحشتناکی هستن....

 
خدا همه مریضا رو شفا بده.... همه رو    الهی امین

سلام به همگی

چقدر بد آهو جان
انشاءالله خیلی زود خوب میشی عزیزم
خیلی مراقب خودت باش

(1399 بهمن 20، 20:37)عطر رهایی نوشته است: [ -> ]مطلب اول:

همونطور که میدونین مسابقه ی نوروز در شرف برگزاریه
از این گروه هر کس ثبت نام کنه و به ۳۰ روز خوب برسه، علاوه بر جوایز مسابقه، بهشون اعتبار +۲ اعطا خواهد شد 
فعالیت داوطلبانه هم اعتبار +۲ خواهد داشت (این یکی رو از کیسه ی ملکه بخشیدم ، خودم وسعم در همون حده )
پس بشتابید  


مطلب دوم:

بچه ها برای گردهمایی با روز 5 شنبه ساعت 23 تا 24 موافق هستین؟
اگر مخالفتی ندارین تا تصویبش کنیم

برای جلسه های بعد به ساعت بهینه تری خواهیم رسید انشاالله

سلام رهاایی جون
بسیاااار بسیااار عالی
خیلیم خوبه
ممنون برا زحمتات
منم تلاشمو نیکنم انشالله

(1399 بهمن 20، 21:30)زفیر نوشته است: [ -> ]من یه تقاضای کمک دارم ، مخصوص تاپیک برنامه ریزی روزانه، میخوام با یه نفر دوتایی وارد تاپیک بشیم، چون من توی این زمینه قوی نیستم و میدونم احتمال زیاد از وسط رها میکنم اگه دو سه  نفری بریم که حین کار ، اگه یجا جاموندیم به هم علامت بدیم خوب میشه...
اگه کسی پایه بود بهم بگه    ببینیم میتونیم رو این عادتمون هم کار کنیم بره پی کارش

[quote pid='527223' dateline='1612807241']
سلام زفیر جاااان
راستش من رفتم تو تاپیکش ولی نفهمیدم چی ب چیه بعد قششششنگ اومدم بیرون
من پایه رو ک هستم
ولی حقیقتا نیاز دارم فقط بفهمم اون تو چ خبره
[/quote]

(1399 بهمن 21، 0:22)آهو نوشته است: [ -> ]سلام بچها خوبید
ببخشید این چند روز اعلام وضعیت نکردم....
بیمارستان بودم امروز  
گویا کرونا گرفتم....
تروخدا مراقب باشید.....
دردش خیلی وحشتناکه....
دیروز حدود 2رصبح بدن درد داشتم بلند شدم برم قرص بخورم که یهو سرگیجه گرفتم با مغز رفتم تو ستون...
خانواده ام 7 صبح دراون وضعیت من رو پیدا کردن .. تقریبا بیهوش بودم.. همش سرگیجه و سیاهی رفتن چشمها  
بردنم بیمارستان....
دکتر ازمایش خون از 2 تا دستام نوشت به اضافه ی سرم... منم ترســــــــــو
هی نگاه سرم میکردم هی گریه میکردم.. اخه تاحالا سرم نزده بودم و کلا خیلی از سرنگ وحشت دارم....
فوبیای سرنگ و سوزن دارم....
از درد و همچنین ترس از سرنگ گریه میکردم که دیگه اومدم خونه..
خلاصه که حلال کنید  
انقدر دردم شدیده که همش با خودم میگم اونایی که الان تو ای سیو هستن تو چه وضع وحشتناکی هستن....

 
خدا همه مریضا رو شفا بده.... همه رو    الهی امین

سلام عزیزم
منم کشیدم دردشو واقعا خیلی بده
ولی تموم میشه انشالله خیلیییی زود
سرگوشی هم خیلی نرو اشعش بده
ایشالا زود زود خوب میشی
ب هیچی فکر نکن و فقط یه مدت استراحت کن

(1399 بهمن 21، 0:03)Setareh tarik نوشته است: [ -> ]زفیر جانم واسه برنامه ریزی هستم منم تازه شروع کردم

 ایوووول ممنون که هستی ستاره جوووونم  

نقل قول: سلام زفیر جاااان
راستش من رفتم تو تاپیکش ولی نفهمیدم چی ب چیه بعد قششششنگ اومدم بیرون 
من پایه رو ک هستم
ولی حقیقتا نیاز دارم فقط بفهمم اون تو چ خبره 

 سلاااااااام  عزیزم 
مرسیییییییی بهاره جوووونم    بیاین پیش خودم تا بگم براتووون   منم اول نمیدونستم بعد از کلی چرخ زدن فهمیدم


توی تاپیک اول مثلا کارهایی که توی یک ماه باید انجام بدی رو بین هفته ها تقسیم میکنی...بعدش هفته رو بین روز های هفته ... 

بعدش 10 امتیاز به کل کار های هر روز میدیم.

مثلا فرض کن من امروز 5 تا کار دارم. 5 تا کار رو بخوایم 10 امتیاز بدیم میشه ، دونه ای 2 امتیاز...
 (البته مثلا اگه شخصا ببینم یه کاری اولویتش انقدر بالا هست امتیازشو میدم 3 و یه چیزی که کم اولویت تر بود رو 1 یا حتی 0.5...) 

و در نهایت  پایان هر روز محاسبه میکنی کدومو انجام دادی و چند امتیاز اوردی 

مثلا میزنی شنبه : 10 (یعنی همه رو تونستی)
یکشنبه : 7.5 ( یعنی چند تا کار باقی موند) 
و...

حالا باز اگه سوالی داشتین هم بپرسین . اگر هم نه که  بهاره و ستاره باهم بریم     اتیشو ارودم  بریم به اتش بکشیم؟  

(1399 بهمن 21، 0:22)آهو نوشته است: [ -> ]سلام بچها خوبید
ببخشید این چند روز اعلام وضعیت نکردم....
بیمارستان بودم امروز  
گویا کرونا گرفتم....
تروخدا مراقب باشید.....
دردش خیلی وحشتناکه....
دیروز حدود 2رصبح بدن درد داشتم بلند شدم برم قرص بخورم که یهو سرگیجه گرفتم با مغز رفتم تو ستون...
خانواده ام 7 صبح دراون وضعیت من رو پیدا کردن .. تقریبا بیهوش بودم.. همش سرگیجه و سیاهی رفتن چشمها  
بردنم بیمارستان....
دکتر ازمایش خون از 2 تا دستام نوشت به اضافه ی سرم... منم ترســــــــــو
هی نگاه سرم میکردم هی گریه میکردم.. اخه تاحالا سرم نزده بودم و کلا خیلی از سرنگ وحشت دارم....
فوبیای سرنگ و سوزن دارم....
از درد و همچنین ترس از سرنگ گریه میکردم که دیگه اومدم خونه..
خلاصه که حلال کنید  
انقدر دردم شدیده که همش با خودم میگم اونایی که الان تو ای سیو هستن تو چه وضع وحشتناکی هستن....

 
خدا همه مریضا رو شفا بده.... همه رو    الهی امین

ابجی اهو ایشالا حل بشه  ...   ناراحت شدم ، خدا ایشالا سلامتی بده بهت

---

ابجی رهایی پنجشنبه رو من هستم 

(1399 بهمن 21، 0:22)آهو نوشته است: [ -> ]سلام بچها خوبید
ببخشید این چند روز اعلام وضعیت نکردم....
بیمارستان بودم امروز  
گویا کرونا گرفتم....
تروخدا مراقب باشید.....
دردش خیلی وحشتناکه....
دیروز حدود 2رصبح بدن درد داشتم بلند شدم برم قرص بخورم که یهو سرگیجه گرفتم با مغز رفتم تو ستون...
خانواده ام 7 صبح دراون وضعیت من رو پیدا کردن .. تقریبا بیهوش بودم.. همش سرگیجه و سیاهی رفتن چشمها  
بردنم بیمارستان....
دکتر ازمایش خون از 2 تا دستام نوشت به اضافه ی سرم... منم ترســــــــــو
هی نگاه سرم میکردم هی گریه میکردم.. اخه تاحالا سرم نزده بودم و کلا خیلی از سرنگ وحشت دارم....
فوبیای سرنگ و سوزن دارم....
از درد و همچنین ترس از سرنگ گریه میکردم که دیگه اومدم خونه..
خلاصه که حلال کنید  
انقدر دردم شدیده که همش با خودم میگم اونایی که الان تو ای سیو هستن تو چه وضع وحشتناکی هستن....
 
خدا همه مریضا رو شفا بده.... همه رو    الهی امین

چه لحظات سختی...ناراحت شدم برات آهو جان
انشالله زودتر خوب بشی عزیزم ...

نقل قول: سلام زفیر جاااان
راستش من رفتم تو تاپیکش ولی نفهمیدم چی ب چیه بعد قششششنگ اومدم بیرون 
من پایه رو ک هستم
ولی حقیقتا نیاز دارم فقط بفهمم اون تو چ خبره 

 سلاااااااام  عزیزم 
مرسیییییییی بهاره جوووونم    بیاین پیش خودم تا بگم براتووون   منم اول نمیدونستم بعد از کلی چرخ زدن فهمیدم


توی تاپیک اول مثلا کارهایی که توی یک ماه باید انجام بدی رو بین هفته ها تقسیم میکنی...بعدش هفته رو بین روز های هفته ... 

بعدش 10 امتیاز به کل کار های هر روز میدیم.

مثلا فرض کن من امروز 5 تا کار دارم. 5 تا کار رو بخوایم 10 امتیاز بدیم میشه ، دونه ای 2 امتیاز...
 (البته مثلا اگه شخصا ببینم یه کاری اولویتش انقدر بالا هست امتیازشو میدم 3 و یه چیزی که کم اولویت تر بود رو 1 یا حتی 0.5...) 

و در نهایت  پایان هر روز محاسبه میکنی کدومو انجام دادی و چند امتیاز اوردی 

مثلا میزنی شنبه : 10 (یعنی همه رو تونستی)
یکشنبه : 7.5 ( یعنی چند تا کار باقی موند) 
و...

حالا باز اگه سوالی داشتین هم بپرسین . اگر هم نه که  بهاره و ستاره باهم بریم     اتیشو ارودم  بریم به اتش بکشیم


تا حدی و حدودی فهمیدم
دستت بی بلا
یکم تاپیک پیچیده ای خداییش
ولی جذاب شد
بریییییم ب اتیش بکشیمممم
فقط با یه شمع کوچیک نمیشه فک کنم ب اتیش کشید 


فقط یه سوال
الان باید رفت و فقط اسم نوشت عایا؟
یا همینطور از هروقت ک بخوایم اسممونو مینویسم و نمره میدیم ب خودمون

4 روز خوب/بهمنOpps/17

نقل قول: فقط یه سوال
الان باید رفت و فقط اسم نوشت عایا؟
یا همینطور از هروقت ک بخوایم اسممونو مینویسم و نمره میدیم ب خودمون

بله بیا تا بریم   

من برم تاپیکو پیدا کنم تو شخصیت پیام میدم 

سلام به همه دوستان بارانی عزیزم
امیدوارم حال همگی خوب باشه
خوش آمد میگم به عزیزان جدید الورود این مدت انشاءالله که این مسیر رو با موفقیت طی کنید
تبریک به دوستانی که اخیرا جشن پاکی داشتند و در حال طی مسیر و رسیدن به روز های بهتر و بهتر هستند 
و آرزوی نور امید و تلاش مضاعف برای کسانی که موانع و لغزش هایی رو به تازگی پشت سر گذاشته اند اما آنچنان دلبسته مسیر پاکی هستند که بدون درنگ به مسیر باز میگردند
از 21 مرداد که تصمیم به پاکی گرفتم ، موانع زیادی رو پشت سر گذاشتم ، لحظه های زیادی تا مرز شکست رفتم ولی باز هم مقاومت پیشه کردم ،  تاثیر زیادی بر دیگر جنبه های زندگی که مربوط به کنترل نفس بود حس میکردم ، حس قدرتی که آدم در مقابل خودش داره فوق العاده ست اما بعد از 180 روز فوق العاده نمیدونم چی شد ، واقعا نمیدونم از کجا ضربه خوردم ، میدونم که چند وقتی افکار نادرست داشتم ، چند وقتی از برنامه هام عقب بودم و استرس داشتم ، چند وقتی مشکل دارویی داشتم ، اما هیچکدام از اینها بهونه من نیست ، نمیدونم چطور به خودم اجازه دیدن تصاویر مستهجن دادم ، چیشد که پیش خودم فکر کردم چیزی نمیشه  ، چیشد واقعا ؟! فقط به خودم اومدم دیدم 180 روز از دست رفته ، 180 روزی که قرار بود تا عید بشه 222 روز تا مرداد سال بعد 365 روز میخواستم وقتی شد 183 روز بیام تو گروه بگم که نصف یکسال رو پاک بودم اما ...
الان من موندم تمام حرف هایی که قبل از وسوسه های گذشته به خودم ، میگفتم که نمیتونی بعد شکست پاشی پس نشکن ، سریالی شدم . میگفتم بدتر از تموم برنامه ها جا میمونی ، موندم . میگفتم حس افتضاح بعدش بدتر از هر حس افتضاحیه ، بود خیلی افتضاح تره . میگفتم روت نمیشه دیگه اصلا با خدا حرف بزنی ، همونطور شد . میگفتم نقطه شروع دوباره خیلی بدتره ، خیلی بدتره . فقط کاش مثل سری های پیش قبلش اینا رو میگفتم .
اینا رو ننوشتم که بخوام ذهن شما رو درگیر و ناراحت کنم نوشتم که نشکنید ، که به صدای ذهنتون که میگه از اول شروع میکنی ، فقط همین یه عکس،  همین یه فکر و ... اعتماد نکنید
شما نباید بشکنید تحت هر شرایطی ، باید ادامه بدید حتی اگه هدف مشخصی ندارید ، حتی اگه نمیدونید تا کی قراره طول بکشه ، حتی اگه بشدت از خودتون بدتون میاد ،حتی اگه از افکار زیادتون خسته شدید و یه عالمه حتی اگه دیگه چون قطعا هیچ تغییری تو وضعیتتون پیش نمیاد فقط خسته تر و دلزده تر با حال افتضاح باید بشینید و خودتون که از خودتون شکست خورده رو ببینید چون همانطور که پیروزی در مقابلش شیرین ترین پیروزیه ، شکست خوردن ازش هم تلخ ترینه
قدر خودتونو بدونید 
پایدار بمانید

سمر جان بیا اینطوری نگاه کنیم 
تو در مسیر حرکت به سمت بهبودی و فتح قله پاکی بعد از ی مسیر طولانی دچار یه توقف شدی و حالا سه راه پیش ذوی توعه:
۱.بشینی همونجا و زانوی غم بغل بگیری و به مسیر اومده نگاه کنی و حسرت بخوری چرا لغزیدی و متوقف شدی
۲. میتونی بزنی زیر همه چیز و یادت بره چرا اینجایی و بخاطر اینکه میخای خودتو تنبیه کنی کل مسیر رفته رو برگردی و سریالی شی 
۳.میتونی نگاهت به قله باشه دوباره کوله‌بارتو جمع کنی و یاعلی بگی و راه بیفتی و بری سمت قله...

تو نصف یکسال رو پاک بودی و این معرکه‌اس دختر...
یه یاعلی محکم بگو و بپر برای ادامه مسیرت ..

(1399 بهمن 22، 20:56)شادن نوشته است: [ -> ]سمر جان بیا اینطوری نگاه کنیم 
تو در مسیر حرکت به سمت بهبودی و فتح قله پاکی بعد از ی مسیر طولانی دچار یه توقف شدی و حالا سه راه پیش ذوی توعه:
۱.بشینی همونجا و زانوی غم بغل بگیری و به مسیر اومده نگاه کنی و حسرت بخوری چرا لغزیدی و متوقف شدی
۲. میتونی بزنی زیر همه چیز و یادت بره چرا اینجایی و بخاطر اینکه میخای خودتو تنبیه کنی کل مسیر رفته رو برگردی و سریالی شی 
۳.میتونی نگاهت به قله باشه دوباره کوله‌بارتو جمع کنی و یاعلی بگی و راه بیفتی و بری سمت قله...

تو نصف یکسال رو پاک بودی و این معرکه‌اس دختر...
یه یاعلی محکم بگو و بپر برای ادامه مسیرت ..

بچه که بودم مادربزرگم همیشه موقع نشستن و پاشدن یاعلی میگفتم ، منم یاد گرفته بودم ، هنوزم اینو برام تعریف میکنن ، خیلی ممنونم بابت یادآوریت 
یا علی مدد  

نقل قول: فقط به خودم اومدم دیدم 180 روز از دست رفته ، 180 روزی که قرار بود تا عید بشه 222 روز تا مرداد سال بعد 365 روز میخواستم وقتی شد 183 روز بیام تو گروه بگم که نصف یکسال رو پاک بودم اما

قطعا 180 روز از دست نرفته چون تو این مدت رو به پاکی گذروندی

منم با حرفای شادن موافقم
به نظرم کسانی که بعد از پاکی طولانی دچار یه وقفه میشند می تونند خیلی زود به مسیر برگردند
به شرطی که سریع شرایط رو مدیریت کنند و سریالی نشند و به شکستشون مثل یه سرعت گیر نگاه کنند
پس عزیزم خیلی خودت رو درگیر تعداد روزها نکن و به مسیر پاکیت ادامه بده