یه چیزی رو میخوام اینجا بگم. مهمه... بهش فکر کردم...
من با این عقیده که میگن تغییر عادت نیرویی نمیاره مخالفم. میخواد خودارضایی باشه ، یا هر عادت دیگه ای. خودمو میبینم، هر بار تونستم عادت جدیدی رو خودم نصب کنم، قوی تر شدن روانمو تو زندگی شخصیم دیدم.... هر وقت تونستم اون عادته رو حفظش کنم و ادامه ش بدم ، احتمال موفقیت خودمو در تغییر دادن سبک زندگیم بیشتر براورد کردم ، در نتیجه با چالش های زندگی نرم تر کنار اومدم... نتیجه همه ی اینا مجموعا تو چند کلمه بخوام بگم، رو اعتماد به نفسم ، عزت نفسم اثر گذاشته....
یعنی تقویت اراده که دکمه نیست ادم بزنه قوی بشه... به مرور زمان و با قدمای کوچیک اتفاق میفته.
نظر من اینه
دومین چیزی که میخواستم بگم هم ...
از یه سنی به بعد ما اختیار داریم، دیگه میتونیم به تصمیم خودمون کارهایی رو یاد بگیریم و کارهایی رو هم انجام ندیم . از اونجا به بعد بنظرم دیگه نمیتونیم تربیت خودمونو گردن مادر و پدرمون بندازیم و نقش قربانی بگیریم . چون حتی اگه مادر و پدر یادمون نداده باشن، یا طور دیگه ای یاد گرفته باشیم، مهم اینه که خودمون میتونیم تصمیم بگیریم ، بریم درستشو یادش بگیریم.
خلاصه که باید مثل یه ادم شجاع پای کارمون وایسیم... ما قربانی زندگی بقیه نیستیم. حداقل خودمون باید اینو بدونیم که لیاقتمون بیشتر از این حرفاس.
و اخر هم اینکه....
هیچ وقت دیر نیست.
من دارم فکر میکنم به اینکه اگه چند سال زودتر یادگرفته بودم بعضی چیزارو، شاید خیلی جلو تر بودم. خب این باعث میشه برای دوستای نوجون خودم تعریفشون کنم... تا اونا جلو بیفتن.اینطوری داشتن الانش برای من هم برکت پیدا میکنه،
حسرت نمیخورم.چون خدا دیر نمیکنه، زود هم نمیده، درست سر موقع .
زمان بندی خدا اینطوری بوده، درست این بوده که من تو اون زمان خاص با کانون اشنا بشم ، با داداش رضا، با اون کتاب ... اتفاقا فکر که میکنم میبنیم همه چیز یه جور خاصی چیده شده ... بقیه اشم اراده میکنمو میچینم ، ایشالا روزی برسه که شهید بشم. من برا شهادتم هم فکر کردم
اگه شهید بشم ، خدا بهم لطف کنه به توفیق الهی اجازه بده میخوام به همه ی کسایی که تو جریان تغییر عادتشون هستن کمک کنم.درگیر خودارضایی باشن یا نباشن.... فرق نداره. هر عادتی ، سخت یا اسون.
خدا بخواد یه نشونه خوبم میفرستم براتون که بدونین شهید شدم .
بچه های کانون نه تنها باید امید داشته باشن که از گناهشون پاک بشن، بلکه ازون هم بیشتر...بروووبالا....مقرب خدا.... حرّ امام حسین بشن... این راه نیاز به شاهد داره... شهید میشم که ثابت کنم خدا لطفش خیلی بیشتره .... از اینکه کسی ترسش نبخشیده شدن باشه. ترس نبخشیده شدن باید در حد متوسط باشه که ادم رو بکشونه سمت خدا، نه اینکه تازه باعث بشه از خدا دور تر بشی...این ترس خوبی نیس و بنظرم مثل استرس که خوب و بد داره، بدش ادمو از کار میندازه، اینم همینطوره.
همه ی گناهای ادمای دنیا رو که جمع کنی بازم قدر بخشش خدا نمیشه.مطمئن باش خدا خیلی مهربونه. توصیه میکنم ویسای چگونه مهربانی خدا را باور کنیم استاد پناهیان رو گوش بدین .
تازه خدا گفته نه تنها میبخشه، بلکه بابا جون حداقلی نباش.... برو بالاتر.... برو محبوب خدا بشو... برو مصداق آیه 54 سوره مائده بشو. چرا که نه؟ کسی که رو خودش کار کنه، تلاش کنه میتونه... ما که بنا نبوده بیایم به دنیا و اینجای کار درجا بزنیم. ما نه تنها خودمون رو بالا میکشیم بلکه دست چهار نفرم میگیریم میکشیم بالا.
نقل قول: در ایه 54 از سورة مائده آمده است: « ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از ایین خود بازگردد ( به خدا زیانی نمی رساند) خداوند، در اینده، جمعیتی را می آورد که
1. خدا آنها را دوست دارد؛ 2 . و آنها (نیز) خدا را دوست دارند؛ 3. در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران، سخت و نیرومندند؛ 4. در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش ملامتگران، هراسی ندارند».
روایت شده است که شخصی درباره این ایه و مصداق آن، از پیامبر(ص) پرسید. پیامبر(ص) دست بر شانه (یا گردن) سلمان گذاشت و فرمود: «منظور از این ایه، این شخص و قوم او هستند».
اینو پیامبر گفتن، شیعه و سنی هم بهش استناد کردن، این ویژگی ها برای قوم سلمان فارسی( که ما باشیم) گفته شده....
از این ویژگی ها خداروشکر ایرانی بودنشو داریم
بقیه شو دیگه باید بدست بیاریم.
زیاد شد. قصدم از این نوشته ، بردن خستگی از تن همگروهی هام بود... بشورید نا امیدی رو بره....
خدا از هیچی به اندازه نا امیدی بدش نمیاد.
نترس زهرا ، زمین هم بخوری .... بلند میشی... چون مطمئنی راهی که انتخاب کردی خوده خودشه... همونیه که باید رفت.
به قول فامیل دور : راه رفتنی رو باید رفت، در بستنی رم باید بست....
البته این بستنی اون بستنی نیس