کانون

نسخه‌ی کامل: گروه ۲ خانم‌ها: باران (حامی: شادن - سرپرست: Hanifa ، Roza.r)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
(1400 فروردين 18، 12:31)Delaramman نوشته است: [ -> ]سلام دلارام هستم
آخرین روز بد من ۱۵ بهمن ۱۳۹۹
تعداد روز های خوب ۶۳ روز خیلی خوب بود این بیشترین رکوردمه 
البته که لغزش توش داشت ولی جلوش وایمیستم  Khansariha (46)

سلام دلارام خواهری  53

خوبی؟
ماشالا به تو و دو ماه درخشانت Khansariha (69)


بیا پیشمون کم کم یاد می گیری. منم نیمه دی ماه اومدم کانون 49-2

اینجا خیلی جای خوبیه، من با پیدا کردن دلیل هام برای ترک و شناخت خودم و حفره ها و خلاهام و مراقبت از اونها و تغییر سبک شاد کردن خودم به روز صدمم نزدیک میشم 2uge4p4

تالار قدم به قدم رو دیدی؟

داستان پاکی همه از اونجا شروع میشه

مهم ترین‌ بخش ترک از نظر من پیش رفتن باهاشه 128fs318181

برو که بریم برای شروع یک سبک زندگی جدید cheshmak
بسی خودم را نابود کردم و برگشتم
چند ساعت پیش رفتم حموم ، برای شروع . روز شمار را صفر کردم
الانم وسوسه داشتم گفتم بیام اعلام وضعیت کنم تا یه ذره انرژی بگیرم

فقط سه تا چیز فکر کنم الان لازمه که متاسفانه انجامش نیاز به اراده داره که الان ندارم . ولی اگر باشه همه چی حله.
ورزش . نماز اول وقت. درس 
فعلا رفتم سمت درس و تمرین های دانشگاه که این چند روز مونده بود. امیدوارم فردا بتونم ورزش یا نماز اول وقت شروع کنم
ولی نباید خیلی امید داشت
این مسیر خیلی سخته. حتی از پاکی سخت تر
سعی میکنم حسرتش را نخورم. 
سعی میکنم

_رعنا_ /۱۸ فروردین ۱۴۰۰ / شروع روزهای خوب
(1400 فروردين 18، 21:37)_رعنا_ نوشته است: [ -> ]بسی خودم را نابود کردم و برگشتم
چند ساعت پیش رفتم حموم ، برای شروع . روز شمار را صفر کردم
الانم وسوسه داشتم گفتم بیام اعلام وضعیت کنم تا یه ذره انرژی بگیرم

فقط سه تا چیز فکر کنم الان لازمه که متاسفانه انجامش نیاز به اراده داره که الان ندارم . ولی اگر باشه همه چی حله.
ورزش . نماز اول وقت. درس 
فعلا رفتم سمت درس و تمرین های دانشگاه که این چند روز مونده بود. امیدوارم فردا بتونم ورزش یا نماز اول وقت شروع کنم
ولی نباید خیلی امید داشت
این مسیر خیلی سخته. حتی از پاکی سخت تر
سعی میکنم حسرتش را نخورم. 
سعی میکنم

_رعنا_ /۱۸ فروردین ۱۴۰۰ / شروع روزهای خوب


به به رعنا جونم Khansariha (96)
ماشالا بهت 
دمت گرم 
نگو سخته بگو آسونه آسون میشه 
برو بریم
سلام و عرض صبح بخیر به خواهرای گل بارانی  Khansariha (96)

آبی آسمانی هستم   Kool / 5 فروردین / 14 روز خووووب  bliss

خدایا شکرتتتتتتتتتتت  2uge4p4
سلام دوست عزیز [تصویر:  balloons.gif]

تو  روند ترک به مشکل برخوردی ؟ [تصویر:  hanghead.gif]


به دنبال احساس آرامش میگردی ؟ [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

میخوایی در این ایام، که در شرف ورود به ماه مهمانی خدا هستیم، ارتباطت رو با خدا قوی تر کنی و خودتو به حلقه آرامش واقعی وصل کنی؟ [تصویر:  khansariha%20(121).gif]

پس معطل نکن و خیلی زود بیا اینجا تا اولین قدم های خودتو به سوی خدا برداری [تصویر:  2uge4p4.gif]

منتظر حضور با شکوهت هستیم [تصویر:  49-2.gif]
سلاممممممممممم
امروز یه روز خاصی برا منه
آخه ۸۰ روزگیمههههههه
ستاره / 29 دی / 80 روز خوب 
(1400 فروردين 18، 21:37)_رعنا_ نوشته است: [ -> ]بسی خودم را نابود کردم و برگشتم
چند ساعت پیش رفتم حموم ، برای شروع . روز شمار را صفر کردم
الانم وسوسه داشتم گفتم بیام اعلام وضعیت کنم تا یه ذره انرژی بگیرم

فقط سه تا چیز فکر کنم الان لازمه که متاسفانه انجامش نیاز به اراده داره که الان ندارم . ولی اگر باشه همه چی حله.
ورزش . نماز اول وقت. درس 
فعلا رفتم سمت درس و تمرین های دانشگاه که این چند روز مونده بود. امیدوارم فردا بتونم ورزش یا نماز اول وقت شروع کنم
ولی نباید خیلی امید داشت
این مسیر خیلی سخته. حتی از پاکی سخت تر
سعی میکنم حسرتش را نخورم. 
سعی میکنم

_رعنا_ /۱۸ فروردین ۱۴۰۰ / شروع روزهای خوب


آره عزیز فقط شروع کن یه توصیه بهت میکنم از نماز که شروع کنی بقیش ردیف ردیفه امتحان کردم میگم  128fs318181
این مسیر اصلا سخت نیست اون مسیر شیطان و بدی هست که سخته
تو این مسیر خدا کمکت میکنه نترس عزیز
(1400 فروردين 19، 6:31)آبی آسمانی نوشته است: [ -> ]سلام و عرض صبح بخیر به خواهرای گل بارانی  Khansariha (96)

آبی آسمانی هستم   Kool / 5 فروردین / 14 روز خووووب  bliss

خدایا شکرتتتتتتتتتتت  2uge4p4

آخ جوننننن دو هفتگیت مبارک خواهرییییی 
(1400 فروردين 19، 8:24)آبی آسمانی نوشته است: [ -> ]سلام دوست عزیز [تصویر:  balloons.gif]

تو  روند ترک به مشکل برخوردی ؟ [تصویر:  hanghead.gif]


به دنبال احساس آرامش میگردی ؟ [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

میخوایی در این ایام، که در شرف ورود به ماه مهمانی خدا هستیم، ارتباطت رو با خدا قوی تر کنی و خودتو به حلقه آرامش واقعی وصل کنی؟ [تصویر:  khansariha%20(121).gif]

پس معطل نکن و خیلی زود بیا اینجا تا اولین قدم های خودتو به سوی خدا برداری [تصویر:  2uge4p4.gif]

منتظر حضور با شکوهت هستیم [تصویر:  49-2.gif]

بچه ها یه یه پارتی بازی کنیم از گروه خواهرا بیشتر شرکت کنیم  4fvfcja
میدونین تو ماه رمضان یه صفحه قرآن بخونین انگار کل قرآنو ختم کردی ؟  17
پس فکر کن اگر یه ماه مداوم بخونی انگار چند بار قرآنو ختم کردی 
چقدر خوبه شروع کن زودی بیاید لطفا 
هوای منو خواهر آسمانی رو داشته باشین  4fvfcja
[تصویر:  Debbie_Tung_on_Instagram_This_might_be_m...i_JPG_.jpg]


خیلی طول می کشه که آسیب ناپذیر بشی و بری دنبال قلبت.

ولی وقتی بشی،

می‌تونه یک دنیای جدید از امکان ها رو بهت نشون بده...



عارفه/۱۴ دی/۹۶ روز خوب/روز ۶ از چله 53

خودمراقبتی امروزم: ذوق خودمو کردم که تلاشم رو کردم و از یک ساعت در روز تونستم بیشتر بخونم و انتظار بیش از توانم رو کنار گذاشتم. آففرین عارفه 49-2


ایشالا می ترکونیم ستاره جون  cheshmak
فقط هم قرائت نیست، ارزش فکر کردن در آیات الهی بسیار بیشتره.
ایشالا خدا در این ماه پر روزی توفیق عبادت با آگاهی بهمون بده.
ایشالا می ترکونیم ستاره جون  [تصویر:  i.gif]
فقط هم قرائت نیست، ارزش فکر کردن در آیات الهی بسیار بیشتره.
ایشالا خدا در این ماه پر روزی توفیق عبادت با آگاهی بهمون بده.

مرسی عزیز
بله درسته قطعا 128fs318181
ان شاءالله  
یه سلام ویژه به برو بچز  4chsmu1
یه سلااااام ویژه تر به برو بچز جدید  ، خیلی خوش اومدین  Khansariha (57)  
من نور الزهرام، 21 سالمه ، اصفهانی ام... دلتون خواست شمام معرفی کنین دوست بشیم  49-2

بچه ها اونایی که چله خود مراقبتی و خودسازی میخواستن توجه توجه!
این پستو بخونیدThankyou  بساط ترکوندن فراهمه ... این گوی و این میدان .    Khansariha (129)


نورالزهرا / دی ماه / 104 / 6 از 40

زیارت عاشورا 5  53
_رعنا_ /؟ / ؟

[تصویر:  y529969_.jpeg]
دیروز خیلی فکر کردم. به خیلی چیزا. فکر نمیکردم هر چی بیشتر فکر کنی سرعت قدم هات کمتر میشه 

نتیجه همه فکرام شد اینکه طبق اون صوتی که آقا رامین دادن باید به اعمالم فکر کنم. به رفتارام فکر کنم.
نتیجه دیگشم شد عکس پروفایل مدیر کل. آره خواستن توانستنه. ولی مهم خواستنه. چی را باید بخوای؟؟؟

یه زمانی بود میگفتم به قول یاس من رو خاکریز باورام وایسادم. ولی الان بهتر بگم کدوم باور؟
دیگه اصلا باوری نمونده
یه روزی یکی میگفت ازدواج موقت راه حلیه که خدا گذاشته میگفتم اشتباه همونم اعتیاد آوره. ولی امروز میگم نمیدونم
یه روز یکی میگفت خب یه جوان چیکار کنه اگر خودارضایی نکنه. میگفتم گناه باید ترک کنه. امروز باید بگم نمیدونم
یه روز یکی میگفت دوستی راه حل خوبیه. آرامش میده. میگفتم اشتباه امتحانش کردم تهش ولت میکنن میرن. امروز میگم نمیدونم
یه روز یکی در مورد حجاب میگفت. میگفتم حجاب مهمه. خیلی جاها سعی میکنه از تو چاه افتادن در بیای. امروز میگم نمیدونم. شایدم اگر حجاب نبود. یه فشار کمتر بود. به راه کج افتادن کمتر میشد
یه روز یکی میگفت خواستن توانستن. بهش لبخند تلخی میزدم میگفتم سرنوشت ما از قبل تعیین شده . کدوم خواستن. اصلا خواستن ما مهم نیست. ما هیچ کاره ایم. امروز میگم نمیدونم
یه روز یکی میگفت به خودت برس به خودت فکر کن بهترین خودت باش. همش میگفت خودت. بهش میگفتم خودخواهیه نمیخوام. امروز میگم نمیدونم. 
خیلی روزا  خیلی ها گفتن ازدواج کن. با چشم های نگران و متعجبشون گفتن چرا ازدواج نمیکنی. گفتم نه. بازم با نگرانی گفتن اشتباه نکن. ازدواج کن. گفتم نه ازدواج اشتباه. امروز میگم کاش ازدواج کرده بودم.
یه روز کانون و کانونی مهم بود . امروز مهم نیست. نمیدونم چرا.

یه روزی میدونستم چی میخوام. یه روز دوستی با پسرها را خواستم بهش رسیدم. یه روز پاکی خواستم بهش رسیدم. یه روز ارشد کامپیوتر خواستم بهش رسیدم. یه روز خدا را خواستم بهش رسیدم. یه روز دوستی با کانونی ها را خواستم بهش رسیدم. یه روز دوستی با ناکجا آبادیا را خواستم بهش رسیدم. یه روز ورزش کردن را خواستم بهش رسیدم.
چیزای متفاوتی را خواستم. چیزایی که خیلی هاش در تضاد بودن ولی بهش رسیدم. یادم به سال دوم دبیرستان و سوم دبیرستان افتاد
دوم دبیرستان دختری بودم که همه نمره هاش با ۱۰ و ۱۱ و اوجش با ۱۲پاس بودم. حرص معلم ها را در میاوردم. یادمه معلم درس میداد من سر کلاس جلو چشمش پررو پررو آلوچه میخوردم هسته هاش را رو لبه دیوار ردیف میکردم. انواع و اقسام نقاشی ها را رو صندلی ها میکشیدم. یادمه همش از مدرسه فرار میکردم. با پسرا دوست شدم. نمیدونم چندتا بودن. روزی چندتا. خیلی بودن. ولی یکی از راه رسید گفت فقط من بقیه برن کنار. گفتم باشه. این متفاوته تا حالا امتحانش نکردم. امتحان میکنم. روزگاری را با اون یه نفر گذروندم. نمیدونم دقیقا کی گذاشت رفت. ولی رفتنش همانا . حس انتقام جویانه من هم همانا. هر چی انرژی بود گذاشتم پای درس. یادمه. سال سوم دبیرستان نگاه معلم ها و دانش آموزا را یادمه که با تعجب نگاه میکردن میگفتن تو همون دختری؟ یادمه معلم منو با یکی دیگه  برای درس پرسیدن صدا زد. بچه درس خوانی بود. من بهتر جواب دادم. همه اش را بلد بودم. بعدش زد زیر گریه. چرا؟ میگفت چون دختری مثل من با شخصیت پارسال و درس نخوان تونسته بهتر از اون جواب بده.

آره خواستن توانستنه. این را تجربه نشان داد. یادمه سر امتحان ورزش. داشتم درازنشست میزدم. گفتم دیگه نمیتونم. معلمه برگشت به بقیه گفت . میتونه. نمیخواد. حرفش را باور نکردم. ولی راست میگفت. ورزش را دوست نداشتم

خواستن توانستنه. ولی الان چی بخوام؟ نمیدونم.دلی بگم ازدواج میخوام. اندکی در موردش تحقیق کردم. خیلی شرایط میخواد. استرسشم زیاده. ولی دیشب به خدا حرفام را زدم
گفتم اگر قراره ازدواج بیاد و این آزادی که با هر پسری حرف بزنم و بگیره بگذار بیاد
اگر قراره ازدواج بیاد و کار خونه را به مسئولیتام اضافه کنه بگذار بیاد
اگر قراره ازدواج بیاد به خودم رسیدن و به مسئولیتام اضافه کنه بگذار بیاد
اگر قراره ازدواج بیاد درس خواندن اونم رشته کامپیوتر را که انقدر براش زحمت کشیدم را ببره ، بگذار بیاد
اگر قراره ازدواج بیاد کار کردن را که انقدر دوست دارم و میخوام براش کلی تلاش کنم و بهش برسم، از زندگیم حذف کنه بگذار بیاد
اگر قراره ازدواج با خودش بچه دار شدن را بیاره هر چند که خیلی بدم میاد ولی اگر فرد مقابل بخواد و مجبور باشم، باشه بگذار بیاد. 
این آخری برام سنگین بود
به خودم اومدم
به حرفام فکر کردم. من تحت فشار بودم هر چی خواستم به خدا گفتم. اصلا این آخری خیلی تکونم داد. یه لحظه نفهمیدم این نکته آخری از کجای ذهنم اومد بیرون. 
ناراحت شدم از خودم. گفتم اصلا تو ازدواج را میخوای چیکار؟
تو که همیشه ازدواج را انداختی عقب بخاطر تک تک دلایلی که گفتی. چی شده همه دلیل ها با هم برن کنار ازدواج بیاد؟
جوابش این بود. دلم برای خدا تنگ شده. میدونم بدون ازدواج دیگه از پس حس درونم بر نمیام. باید ازدواج کنم تو مسیری که خدا دوست داره قدم بگذارم تا بهش برسم. 
واقعا دلم برای خدا تنگ شده. من دیروز خدا را دیدم. وقتی تو کوه داشتم قدم میزدم. به سبزه ها نگاه میکردم. کفشدوزک و حشره ها را میدیدم. پریدن ملخ ها. صدای جیر جیرک ها. آواز پرنده ها. آسمان آبی. آفتاب گرم. نسیم قشنگی که هر از گاهی تو گرما از راه میرسید. 
من دیروز خدا را دیده بودم. دلم براش تنگ شده بود. دوباره میخواستم داشته باشمش. به شب که رسید همه دلیل هام را گذاشتم کنار گفتم باشه اگر قراره با ازدواج مسیر هموار بشه برسم به خودت باشه. قبول من تسلیمم

من نگاه خدا را چند شب پیش هم دیدم. وقتی برای بار اول با هدف زشت رفتم ناکجا آباد. قبلش بهش نگاه کردم. بهش گفتم بگذار انجام بدم. ولی خواهشا اون مهر تیره بختی که میگی میزنی رو قلب ها اون را قلبم نزن. نگاهم کرد. نگران بود. ناراحت بود. راضی نمیشد. انقدر التماس کردم با کلی نگرانی انگار قبول کرد. صادقانه بگم هر لحظه اش استرس داشتم نکنه با این کارم دیگه اون مهر تیره بختی زده بشه. راه بدیه. انگار کشیده میشی جایی که هر کی از راه میرسه میخواد تو را با زور بکشونه سمت شیطان. با جمله های قشنگ. با تعریف کردنای عجیب. با چیزای جذاب. فکر نمیکردم بیفتم تو اون مسیر انقدر زود در بیام. اگر مهر تیره بختی زده میشد دیگه در نمیومدم. ولی خدا نگذاشت. خدا بازم پیشم موند. 
فقط میدونم با تمام وجودم خدا را میخوام. همین.
ساناز کاش امکانش بود باهات خصوصی صحبت کنم شاید صحبتهای من بدردت بخوره...
سلام خواهریا


تازگی ها وقتی پیام های شما رو تو گروهمون می خونم بهش فکر می کنم و جواب هایی دارم اما حال ندارم بنویسم. تازگی زیاد پیش میاد که حال ندارم بنویسم. اما گاهی غرق حرفاتون میشم و فکر می کنم تخیل می کنم که چه شخصیتی دارید.


نوشتن تو کانون خیلی حس خوبی داره اما خودش می‌تونه تبدیل به یک اعتیاد وقت گیر بشه که باید حواسمون بهش باشه.

این ها رو گفتم که بگم سکوت رو مساوی بی تفاوتی نگیرید.
خودتون با توجه به شناختی که از من دارید حدس بزنید اگه حال داشتم چی می گفتم 4chsmu1


آبی جان هنوز سوالت یادمه فکر نکنی یادم رفته cheshmak

رعناجان همه حرفاتو خوندم فقط همینو بگم که برات خوشحالم 2uge4p4



عارفه/۱۴دی/۹۷ روز خوب/روز ۷ از چله 53
خودمراقبتی امروزم: یه ماجرایی پیش اومد که احساس ناامنی بهم دست داده بود فکر می کردم من هم مقصرم اما اینطور نبود. با خودم حرف زدم گفتم طوری نشده عزیزم و دست کشیدم به بازوی خودم و با کودک درونم که احساس ناامنی می کرد حرف زدم تا حالش خوب شد 4chsmu1
سلام دخترا 
حال و احوالتون ؟؟


چطورید جون دلا 

ادای حال بدا رو در نیاریدااااا   Gigglesmile

وگرنه خودم به حسابتون میرسم والا ...

Gigglesmile

آبی آسمانی / 5 فروردین /16 روز خوب 

حالا یه دست و جیغ و هورااااا

Confetti Confetti Confetti
نقل قول: ساناز کاش امکانش بود باهات خصوصی صحبت کنم شاید صحبتهای من بدردت بخوره...
عزیز دل یک دنیا ازت ممنونم. واقعا ممنونم
ولی من میدونم با حرف زدن فقط بین من و تو اختلافات به وجود میاد و من اینو نمیخوام
من الان حالم خوش نیست. بعد ۸ سال، افتادم زمین. تا حالا شده فکر کنی ۸ سال خ.ا را ترک کنی. بعد ۸ سال دوباره انجامش بدی. چه حسی داره. من بعد یک سال ترک انجامش دادم حسش بده. ولی این یه مورد بعد ۸ سال اتفاق افتاده. واقعا میترسم ، میترسم از تکراری و روزمرگی شدنش. من دیگه حتی کنترلی را خودم ندارم. فکر نکنم هم صحبتی گزینه خوبی باشه. چون بعضی وقتا عصبی ترم میکنه. من نمیخوام از کانون زده بشم. اگر عصبی بشم و برم دیگه برگشتش معلوم نیست. 

اینو از ته دل میگم اصلا دوست ندارم چیزی بگم کسی ناراحت بشه . میترسم چیزی بگم ناراحت بشی. برای همین اگر اجازه بدی زمان بگذره خودش یه سری چیزا را حل کنه
یک دنیا ازت ممنونم. بسی ممنونم عزیز دل.امیدوارم سلامت و خوب باشی 302 مراق خودت باش عزیز دل 302
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420 421 422 423 424 425 426 427 428 429 430 431 432 433 434 435 436 437 438 439 440 441 442 443 444 445 446 447 448 449 450 451 452 453 454 455 456 457 458 459 460 461 462 463 464 465 466 467 468 469 470 471 472 473 474 475 476 477 478 479 480 481 482 483 484 485 486 487 488 489 490 491 492 493 494 495 496 497 498 499 500 501 502 503 504 505 506 507 508 509 510 511 512 513 514 515 516 517 518 519 520 521 522 523 524 525 526 527 528 529 530 531 532 533 534 535 536 537 538 539 540 541 542 543 544 545 546 547 548 549 550 551 552 553 554 555 556 557 558 559 560 561 562 563 564 565 566 567 568 569 570 571 572 573 574 575 576 577 578 579 580 581 582 583 584 585 586 587 588 589 590 591 592 593 594 595 596 597 598 599 600 601 602 603 604 605 606 607 608 609 610 611 612 613 614 615 616 617 618 619 620 621 622 623 624 625 626 627 628 629 630 631 632 633 634 635 636 637 638 639 640 641 642 643 644 645 646 647 648 649 650 651 652 653 654 655 656 657 658 659 660 661 662 663 664 665 666 667 668 669 670 671 672 673 674 675 676 677 678 679 680 681 682 683 684 685 686 687 688 689 690 691 692 693 694 695 696 697 698 699 700 701 702 703 704 705 706 707 708 709 710 711 712 713 714 715 716 717 718 719 720 721 722 723 724 725 726 727 728 729 730 731 732 733 734 735 736 737 738 739 740 741 742 743 744 745 746 747 748 749 750 751 752 753 754 755 756 757 758 759 760 761 762 763 764 765 766 767 768 769 770 771 772 773 774 775 776 777 778 779 780