کانون

سلام بچها
به عنوان آخرین پیامم توی باران می‌نویسم . .برای همتون . .
قاره از کانون برم و یکسری حرف ها داشتم . . .



اول برای رعنا (ساناز عزیزم)
ساناز جانم بار اولی که اومدی کانون اواخر سال 98 بود با نام کاربری 123sanaz123
چقدر برام عجیب بودی...
حتی یه مدت خیلی روی مغزم راه میرفتی . .
از همون موقع اولین نفری بودی که رفتی توی لیست فرند هام ..
و هیچوقت هم خارج نشدی . .

قطعا دلم برات تنگ میشه . .
همش یاد اون کاسه ی پفیلا میفتم . ..
تصور میکردم یه لباس زنبوری راه راه پوشیدی داری پفیلا میخوری


میدونی تو این یک سال و نیمی که رفیقم بودی.. همدمم بودی.. سنگ صبورم بودی. . . همیشه خودت رو دست کم گرفتی..
همیشه خودت رو الویت قرار ندادی...
یه بار گفتی من میرم که حال کانونیا بد نشه . .
یه بار گفتی من سکوت میکنم که فلانی ناراحت نشه ..
یه بار گفتی تو خونه میخندم و کسی نمیدونه من مشکل دارم . .
نمی‌دونم ناراحت و افسرده ام . . .
حتی گفتی وقتی مامانت مشکل خ.ا رو پرسید گفتی خوب شدی . .

حتی یه حرف وحشتناک زدی . . . گفتی با اینکه بچه دوست ندارم بخاطر طرف مقابل حاضرم این مسئولیت رو بپذیرم. .

ساناز دلم میخواد به عنوان آخرین حرفای من این رو قبول کنی که

تا زمانی که خودت به خودت احترام نزاری تا زمانیکه خودت اولین نباشی... تا زمانیکه به خودت و خواسته هات اهمیت ندی .. .
بقیه برات تره هم خورد نمیکنن . .

بزار بفهمم توهم انسانی هستی که غرور داری

و هیچوقت بخاطر دیگران از خواسته هات نگذر. . .
من نمی‌دونم تناسخ واقعیه یا نه . ..
ولی اگر تناسخ واقعی نباشه
..
اونوقت یه این فکر کن که ما فقط یک بار زندگی میکنیم. . و قرار نیست این یک بار زندگی رو عزلت نشینی پیشه کنیم . . .



عطر رهایی جانم : متاسفانه تازه باهات صمیمی شدم . .
سال گذشته و سال قبلش که من سوپر فعال بودم توی کانون .. تو زیاد آنلاین نبودی . . .
از آدم های مهم مجازی برای من بودی . ..
قطعا از مدیر خوشحال بودم . . .
فقط از مدیر بودن تو .. . خیلی ها استفاده بردن
بنظرم تو واقعا لیاقت رنگی شدن داری...
به دور از نیش و کنایه . . به دور از منظور شخصی . . با همه گرم و خوب رفتار کردی. . .
از اونایی هستی که باعث میشن کانون زدگی کم بشه
امیدوارم همیشه اینطور خوب باشی. ..
واقعا برات آرزوی موفقیت میکنم . ..
امیدوارم همیشه شاد باشی. . . .
و خوشبخت. . .


کویین عزیزم. .
جدیدا برام خیلی کمرنگ بودی ..
ولی خیلی به من کمک کردی ‌ . . .
مخصوصاً اون موقع ها که توی گروه نسیم حیات دورهمی دخترونه داشتیم . .
وای یکبار گیر داده بودم اسمت رو باید بهم بگی
با کلی تهدید که صدات نکنم به اون اسم بهم کفتی
واقعا کمک بزرگی توی کانون هستی ..برای همه . . .

حتی یه بار رفته بودم گروه پسرونه رهروان . .. به پست آقایون اعتبار دادم . . . برای اینکه گند قضیه درنیاد ... اعتبار هارو پاک کردی.. در واقع آثار جرمم رو پوشوندی . ..
امیدوارم موفق خوشحال سلامت و عاقبت بخیر باشی همیشه


متاسفانه شقایق ((formica))(( shinsama)) توی این گروه نیست...
خیلی دلم براش تنگ شده


و رضوانه ... واقعا نبودش خیلییییییی برای من سخت بود . ..


آدم وقتی با یکی راحت میشه . . نمیتونه سریع جای خالیش رو پر کنه . . .

زمان لازمه تا آدم با یکی راحت بشه و بتونه باهاش صحبت کنه.. در واقع حس بگیره .. .

نبودش خیلی حس میشه...
امیدوارم سلامت و خوشحال باشه

آهو جان رفتن چرا؟ 
.

سانازجان از این جهت گفتم صحبت کنیم که من در دوره ای از زندگیم تجاربی تاحدی شبیه بهت رو داشتم از این جهت گفتم شاید شنیدن حرفای ادمی که بخشی از مسیر فعلی تورو سالها پیش طی کرده بتونه کمک کننده باشه برات

چقدر سوت و کوره ...

سلام من عضو جدید هستم 
چه جوری باید ، عضو گروه ترک بشم
ممنون میشم راهنماییم کنین??⚘

(1399 ارديبهشت 11، 1:33)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]حامی گروه:
Queen

سرپرستان گروه:
عطر رهایی

اعضای گروه:

1. Queen
   
2. شادن
   
3. رعنا
   
4. سبز آبی
   
5. Raha99
   
6. عارفه
   
7. نور الزهرا
   
8. عطر رهایی
   
9. آستوریا
   
10. Khodaaa
    
11. بهاران
    
12. Setareh-tarik
    
13. فاطمه۱۱
    
14. Melika2004
    
15. آبی آسمانی
    
16. AN99
    
17. golgoli
    
18. Leyla
    
19. Rashel
    
20. mrym
    
21. Angel
    
22. rahayii
    
23. Roshana
    
24. Delaramman
    
25. Kosar
    

وایی منم میخوام باشمم

(1399 خرداد 4، 12:27)_رعنا_ نوشته است: [ -> ]ای دل غافل اومدم نفر اول پست بگذارما

سلام علیکم

احوالتون

عیدتون مبارکااااااااااااااااااااااااااا
 

چه جوری میتونیم پست بزاریم؟

یا زیر پست ک نظر میدن پاسخ بدیم به نظرات؟

نقل قول: اول برای رعنا (ساناز عزیزم)
ساناز جانم بار اولی که اومدی کانون اواخر سال 98 بود با نام کاربری 123sanaz123
چقدر برام عجیب بودی...
حتی یه مدت خیلی روی مغزم راه میرفتی . .
از همون موقع اولین نفری بودی که رفتی توی لیست فرند هام ..
و هیچوقت هم خارج نشدی . .

قطعا دلم برات تنگ میشه . .
همش یاد اون کاسه ی پفیلا میفتم . ..
تصور میکردم یه لباس زنبوری راه راه پوشیدی داری پفیلا میخوری 


میدونی تو این یک سال و نیمی که رفیقم بودی.. همدمم بودی.. سنگ صبورم بودی. . . همیشه خودت رو دست کم گرفتی..
همیشه خودت رو الویت قرار ندادی...
یه بار گفتی من میرم که حال کانونیا بد نشه . .
یه بار گفتی من سکوت میکنم که فلانی ناراحت نشه ..
یه بار گفتی تو خونه میخندم و کسی نمیدونه من مشکل دارم . .
نمی‌دونم ناراحت و افسرده ام . . .
حتی گفتی وقتی مامانت مشکل خ.ا رو پرسید گفتی خوب شدی . .

حتی یه حرف وحشتناک زدی . . . گفتی با اینکه بچه دوست ندارم بخاطر طرف مقابل حاضرم این مسئولیت رو بپذیرم. .

ساناز دلم میخواد به عنوان آخرین حرفای من این رو قبول کنی که

تا زمانی که خودت به خودت احترام نزاری تا زمانیکه خودت اولین نباشی... تا زمانیکه به خودت و خواسته هات اهمیت ندی .. .
بقیه برات تره هم خورد نمیکنن . .

بزار بفهمم توهم انسانی هستی که غرور داری

و هیچوقت بخاطر دیگران از خواسته هات نگذر. . .
من نمی‌دونم تناسخ واقعیه یا نه . ..
ولی اگر تناسخ واقعی نباشه
..
اونوقت یه این فکر کن که ما فقط یک بار زندگی میکنیم. . و قرار نیست این یک بار زندگی رو عزلت نشینی پیشه کنیم . . .

دیروز انقدر حالم بد بود نفهمیدم رفتی
دلم خواست بیام پروفایلات بشینم زار زار گریه کنم دیدم نیستی تازه فهمیدم رفتی
بی معرفت قبلش یه کاسه پفیلا تو پروفایلت برام میذاشتی 
پفیلا همیشه دوست داشتم ولی از وقتی تو گفتی حسم نسبت بهش خیلی عوض شده. همش چشمم دنبالشه
چه خوب همه حرفام یادته. فکر کنم از خیلی ها بهتر منو بشناسی. کاش تو این روزای سخت پیشم بودی. 
میدونم مهمان میای پست ها را میخوانی. سعی میکنم همینجاها برات بنویسم. 
حال من بهتره. نمیدونم مدت پاکیم به یه روز کشیده یا نه . ولی صبح که نشکستم خوشحالم. پاکی نگاهمم سه روزه درست شده. مونده پاکی ذهن
این روزا با کلی پسر دوست شدم. مثل ۸ سال پیش. یه سری دور همشون را خط کشیدم. ولی دوباره رفتم سراغشون. ولی دیشب بازم دور همشون را خط کشیدم
تنهایی سخته. یارا بنظرت آدم ها با تنهایی چیکار میکنن؟
نمیدونم.با تنهاییم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟

امیدوارم کارات زودتر تموم بشه. به چیزی که دوست داری برسی. مراقب خودت و چشمات و ذهنت و دستات باش قشنگم. مراقب پاکی ها باش. هر وقت شد بیا

---

نقل قول: سانازجان از این جهت گفتم صحبت کنیم که من در دوره ای از زندگیم تجاربی تاحدی شبیه بهت رو داشتم از این جهت گفتم شاید شنیدن حرفای ادمی که بخشی از مسیر فعلی تورو سالها پیش طی کرده بتونه کمک کننده باشه برات 

قشنگ جانم. اتفاقا چون از حرفات فهمیدم مسیرم با مسیر تو یکی نبوده میگم.
 تو از دخترای خوبی. من این روزا هر روز با چندتا پسر بودم. 
یه ذره در مورد ازدواج گفتم . فکر کنم برای این میگی . نمیدونم. بهش خیلی فکر کردم. دیدم الان شرایط ازدواج را ندارم. از نظر مالی.
حالا چیکار کنم. بنظرتون با یه نفر با ایده ازدواج دوست بشم تا زمانی که شرایطش پیش بیاد و ازدواج کنیم . و تا اون موقع برای ازدواج تلاش کنم؟ چون یه دیروز بعدازظهر خوشحال بودم . بعد مدت ها تو خیابون سرم را بالا میگرفتم راه میرفتم. حس قشنگی بود. چرا؟ چون بین اون همه پسر یکی اشون بود دهه شصتی. و من دهه شصتی خیلی دوست دارم. همین کفایت میکرد منو. ولی وقتی برگشتم خونه دیدم این آقا دیدش فقط دوستیه نه ازدواج با غصه فراوان از گزینه های روی میز حذفش کردم. 
گفتم اگر یکی باشه. که خوشم بیاد ازش. و ایده اش ازدواج باشه. شاید بشه یه مدت باهم دوست باشیم. نمیدونم؟ اگر نظری دارین بگید. 
همیشه حرف از عشق و عاشقی میشد میخندیدم و مسخره میکردم. دیدین عاشقا میگن عشق مقدسه. من خندم میگرفت. هیچ وقت فکر نمیکردم دوست داشتن یا عاشق بودن مهم باشه. تا اینکه فیلم یوسف پیامبر را دوباره دیدم.زلیخا را دیدین. بنظرم خدا زلیخا را خیلی دوست داشت. کاری که برای زلیخا کرد برای هیچکس دیگه نکرد. چرا؟ زلیخا زنی بود که خودشو کنترل نکرد. خیانت کرد. فیلم نشون میداد شیطان تا چه حد بهش نزدیکه. ولی عاشق بود. به واقع نشون داد تا آخرین لحظه که پیر میشه و هیچی نمیبینه بازم عاشق حضرت یوسف. بازم چشماش که شفا پیدا میکنه بازم فقط حضرت یوسف را نگاه میکنه. زلیخا عاشق بود واقعا. میدونم خیانت کرد. سزای کاری که کرد  را دید. ولی نمیدونم به گمانم عشق نیروییه که خدا دوسش داره. نمیدونم. من تا چند ماه پیش بهم میگفتین میگفتم عشق وجود نداره. همیشه آدما به خاطر یه سری سودهایی که از هم میبرن الکی میگن عاشق شدیم. نمیدونم هنوز هم دوست داشتن و عشق برای من درکش سخته. ولی میدونم یه چیزی هست


دیشب دیگه بد گفتم. بلند گفتم بخاطر اشتباه های پدر مادرا این همه مشکل جنسی تو جامعه است. بد نگاهم کردن. ولی به قول آقای شارمین پدر مادرامون خودشون همه چی را میدونن. کاش مادرم قبل اینکه به این موضوع فکر میکرد که بچه اش درس بخوانه و تا چه مقطع تحصیلی بره. به این فکر میکرد نیاز بچه هاش چجوری رفع میشه. 
نمیدونم ولی اگر حقی به گردنم باشه در رابطه با این موضوع سخت میشه حلال کنم. چون خیلی لهم کرد

خیلی حرف زدم این مورد آخر هم بگم و تمام
یه کانال مشاوره عضوم. مادر میگه دختر ۱۴ ساله دارم که با یه پسر ۲۰ ساله دوست شده. بهم قول ازدواج دادن. چیکار کنم از سرش ییفته 
مشاوره راهکار داد که پسر را فراموش کنه . میگفت یه دختر ۱۴ ساله  از زندگی چی میدونه. میگفت بهش بگو آینده درسی رشته ای کاری آینده ات مهم تر. همه یه روزی آخرش ازدواج میکنن البته خودشم پشتش میخنده میگه البته الان یه ذره اوضاع فرق کرده
اون لحظه که جواب را گوش دادم خیلی عصبانی شدم. هیچکس نگفت اون پسر ۲۰ ساله کیه. چه شرایطی داره. هدفش چیه. برنامه اش چیه. هیچ کس نگفت شاید گزینه خوبی باشه. چرا؟ چون آینده درسی و کاری دختر خانم خراب میشه. کدوم آینده؟
منم وقتی ۱۶ سالم بود میتونستم انتخاب های بهتر داشته باشم. نمیدونم . بازم شایدم من اشتباه میکنم. ولی بی انصافی بود. حداقل میپرسیدن شرایط پسر چجوریه.
میگن کشور اسلامیه. دختر الگوش حضرت فاطمه است. حضرت فاطمه ۹ یا ۱۰ یا ۱۱ سالگی ازدواج کرد. با حضرت علی که ۲۱ سالش بوده. کجای جوابی که مشاور داد با اسلام یکی بود. 
کجای حرفای مامان بابا های امروز با اسلام یکی هست؟


در کل میدونم هر چی هستیم یا نتیجه کارهای خودمونه یا نتیجه تصمیم های نسل قبلمونه. 
چقدر حرف زدم. ببخشید . شادن بانو من حرفام زدم بازم هر چی تو بگی. فقط نمیخوام مزاحمت بشم اذیت بشی همین. بسی ممنونم ازت

(1400 فروردين 22، 12:23)pleiades نوشته است: [ -> ]سلام من عضو جدید هستم 
چه جوری باید ، عضو گروه ترک بشم
ممنون میشم راهنماییم کنین??⚘

(1399 ارديبهشت 11، 1:33)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]حامی گروه:
Queen

سرپرستان گروه:
عطر رهایی

اعضای گروه:

1. Queen
   
2. شادن
   
3. رعنا
   
4. سبز آبی
   
5. Raha99
   
6. عارفه
   
7. نور الزهرا
   
8. عطر رهایی
   
9. آستوریا
   
10. Khodaaa
    
11. بهاران
    
12. Setareh-tarik
    
13. فاطمه۱۱
    
14. Melika2004
    
15. آبی آسمانی
    
16. AN99
    
17. golgoli
    
18. Leyla
    
19. Rashel
    
20. mrym
    
21. Angel
    
22. rahayii
    
23. Roshana
    
24. Delaramman
    
25. Kosar
    

وایی منم میخوام باشمم

(1399 خرداد 4، 12:27)_رعنا_ نوشته است: [ -> ]ای دل غافل اومدم نفر اول پست بگذارما

سلام علیکم

احوالتون

عیدتون مبارکااااااااااااااااااااااااااا
 

چه جوری میتونیم پست بزاریم؟

یا زیر پست ک نظر میدن پاسخ بدیم به نظرات؟

سلام خوش اومدی خواهر 
الان شما پست گذاشتی دیگه 
نقل قول یا پاسخ رو که بزنی میشه پاسخ بدی 
یه معرفی میکنین ؟






رعنا جانم بزار یچیزی رو بهت بگم 
دوستی های قبل از ازدواج هیچ آخر و عاقبتی نداره 
یه کلیپ دیدم مصاحبه کرده بودن دخترا همه میگفتن برا ازدواج دوست میشیم
ولی پسرا میگفتن هدف ما اصلا ازدواج نیست 
پاک باش تا همسری پاک نصیبت بشه
عاقبت بخیر شی ان شاءالله
راستی داداش رضا یه کتاب نوشته درمورد ازدواج هستش اسمش اینه : تا بوی گل ندی پروانه سمتت نمیاد  اگر تونستی بخونش
خواهری بوی گل بده تا یه پروانه سمتت بیاد از همین جمله میشه خیلی چیزا رو فهمید

ممنونم ستاره جان منم همین مدلی فکر میکردم قبلا
ولی بنظرم اشتباهه . نمیدونم. ۸ سال نظرم همین بود. حالا که دارم فکر میکنم انگار خیلی اشتباه میکردم نمیدونم


 اینجا چرا همه از کتاب های اون بنده خدا تعریف میکنن
من یه بار رفتم خواندم متن هاشون را خیلی خوب بود
ولی حقیقت اینه که دیگری معروف اسمش رضا بود. خواهر نداشت . خیلی دوست داشت داداش صداش کنی. در مورد ترک خ.ا خیلی مطالعه داشت.  به قصد کمک اومد ولی خو نشد . بسی شخصیتش شبیه این آقایی هست که همه معرفی میکنن. یه بار از سر کنجکاوی رفتم ببینم خودشه یا نه؟ دیدم این شخص. اون دیگری نیست. اصلا سنش خیلی کمتره. ولی اسمش و لقبی که به خودش داده منو یاد دیگری میندازه
الان اونم تو این شرایط حقیقتا گفتن اسمش هم برام یادگار گذشته است. همون دیگری بهتره. 
بسی ممنونم عزیز

---

امروز بعد مدت ها ترشی سیر خوردم. نمیخوردم که نشکنم. ولی دیگه امشب خوردم. تو دنیا دو تا خوراکی هست که رو دستش نمیاد. یکی ترشی سیر یکی پیتزا
 
نمیدونم نتیجه شکست داره یا نه ولی سعی میکنم با هندوانه اثرش را خنثی کنم.

آخ جون یکم حرف زدید ...
حالا رعنا جون به ترشی حساسه من به شکلات تلخ و بادمجان و آجیل ...

اصلا یه وضعی میشمااااا

ممنونم ستاره جان منم همین مدلی فکر میکردم قبلا

ولی بنظرم اشتباهه . نمیدونم. ۸ سال نظرم همین بود. حالا که دارم فکر میکنم انگار خیلی اشتباه میکردم نمیدونم 



به نظرت خدا اشتباه میکنه ؟ 
معلومه که نه پس چرا تو قرآن گفته پاک باش تا پاک نصیبت بشه 
چرا گفته نامحرمان را به دوستی نگیری ها ؟ 
راستش من با داداش رضا خیلی تغییر کردم مثل خیلی های دیگه 
مثه داداشمه با کتابا و سایت هاش کلی ارتباط برقرار میکنم انگار میدونه سوالای ما چیه خودش همه رو جواب میده  

(1400 فروردين 22، 21:00)آبی آسمانی نوشته است: [ -> ]آخ جون یکم حرف زدید ...
حالا رعنا جون به ترشی حساسه من به شکلات تلخ و بادمجان و آجیل ...

اصلا یه وضعی میشمااااا

 خو اینجا کسی حرف نمیزنه. خودت از روزی که گذروندی بگو.  آدمای اینجا همشون کم حرف ان. قدرتی خدا نمیدونم چرا
یه مدت به خوراکی هایی که میخوردم دقت کردم. ترشی سیر را یافتم 
 تو چه زود کلی چی یافتی

(1400 فروردين 22، 21:24)Setareh tarik نوشته است: [ -> ]ممنونم ستاره جان منم همین مدلی فکر میکردم قبلا

ولی بنظرم اشتباهه . نمیدونم. ۸ سال نظرم همین بود. حالا که دارم فکر میکنم انگار خیلی اشتباه میکردم نمیدونم 



به نظرت خدا اشتباه میکنه ؟ 
معلومه که نه پس چرا تو قرآن گفته پاک باش تا پاک نصیبت بشه 
چرا گفته نامحرمان را به دوستی نگیری ها ؟ 
راستش من با داداش رضا خیلی تغییر کردم مثل خیلی های دیگه 
مثه داداشمه با کتابا و سایت هاش کلی ارتباط برقرار میکنم انگار میدونه سوالای ما چیه خودش همه رو جواب میده  

 نمیدانم. ولی میدونم بی هیچی هم نمیشه. این همه سال نشد. واقعا نمیشه. خ.ا دیگه امونم را بریده. 
باز هم نمیدونم 

بسی ممنونم عزیز
 کی میشه تاریک از رو اسمت برداشته بشه

سلام دخترا شبتون بخیر 
چقدر که اسماتون جدیده و من نمیشناسمتون ولی از بودن کنارتون خوشحالم  
وقتایی که میام کانون احساس رهایی میکنم تو این اتمسفر نفس کشیدن هم غنیمته ..ی فضای طاهر و طیب 
.
ساناز جون هر آدمی حرفهای برای نگفتن داره و گذشته ای که امروزش رو ساخته ..سردرگمی و استیصالت رو کاملا درک میکنم 
صادقانه بگم دوست ندارم اینجا و در فضای عمومی اون مسائلی رو ک‌میخوام‌باز کنم .. ازدواج ک دغدغه هر جوونیه اما صحبتهای من پیرامون مسائلی بود ک بنوعی تو باهاشون درگیری
.
آهو چرا یهویی رفت آخه؟ ی سر برم پروفایلش ببینم این دختر چش بود 

 نمیدانم. ولی میدونم بی هیچی هم نمیشه. این همه سال نشد. واقعا نمیشه. خ.ا دیگه امونم را بریده.     صبر صبر صبر خدا میخواد بنده های خوبشو گلچین کنه مطمئن باش روزای خوب تو هم میرسه فقط باید تحمل کنی صبر کنی تا همه چی بیاد سر جاش
باز هم نمیدونم 

بسی ممنونم عزیز 
 کی میشه تاریک از رو اسمت برداشته بشه 
نمیدونم 
شاید چند روز دیگه 
شاید نتونم کامل تغییر کنم ولی با تغییر اسمم تغییر واقعیم شروع میشه ان شاءالله 

ساناز جان من یه کامنت دارم به حرفت 
شاید دوست پسر بعدا بتونه یک کیس ازدواج بشه اما نه تو کشور ما. تو کشور ما این فرهنگ جا افتاده که پسرهایی که ازدواج نمی خوان از این طریق عمل می کنن.
و دوستی دختر و پسر تو ایران به جاهای باریک می کشه
شاید اگه کشور دیگه ای بودیم نه لزوما اروپا و آمریکا حتی، شاید می شد دوستی با یک پسر حالت سالم هم پیدا کنه اما اینجا اگه تو هم قصدت خوب باشه قصد بد ازت برداشت میشه.

ما هم امروز مهمون داشتیم و کلی شلوغی از نظر کار آشپزخونه قبل اومدنشون. پدرمون درومد  
دیگه اینکه درگیرم با ساعت مطالعاتی/خواب آلودگی شدید طی درس خوندن/نفهمیدن بعضی مطالب جدید کنکوری 
طوری خواب آلود میشم که حتما می خوابم عصرها و ریتم خواب شبم خواب میشه نمیتونم صبح زود پاشم.
فعلا تصمیم گرفتم یه روز درمیون بعد از ظهرها برم حمام یا برم دوچرخه سواری که خوابم بپره.
به امید خدا ببینم میشه یا نه.
البته سه روز کلا مونده بعد دیگه احتمالا شب زنده دار بشم روزها بخوابم

---

عارفه/ ۱۴ دی / ۹۹ روز خوب / روز نهم از چله

خودمراقبتی امروزم: تلاش کردم خودم رو سرزنش نکنم و سعی کردم با دید حل مسئاه ای با خودم صحبت کنم.

سلاااممم 
اولین روز پاکی پر قدرت  ✌?
خوشحالم ک باهمیم

ابدی هممونن