کانون

(1399 شهريور 15، 22:11)شادن نوشته است: [ -> ]چرا چرا.. الان میذارم یه شروع بارانی خفنننننن

هاااااااا
همینههههههههههه
    
پیش به سوی پاکی

نمیدونم چرا فکر کردم به 10 روز رسیدم
ولی هنوز مونده
چقدر سخت گذشت
از همه چی زدم تا به پاکی برسم
جدی جدی سر شکست قبلی نزدیک بود رابطه هایی که قطع کردم و دوباره شروع کنم
یه قدمی اش بودم
چقدر خوشحالم که پاکی را انتخاب کردم و پاکی ها باعث شد کتاب را بخوانم

میدونین
تو دنیایی که وقتی میری بیرون وقتی تو نت میگردی وقتی با دو تا آدم حرف میزنی میبینی همه و همه و همه هدفشون ، ایده اشون ، راهی که انتخاب کردن همه اش بوی اینو میده که خوشگل تر بشن و بهتر دیده بشن و بیشتر تو چشم باشن از خودم نا امید میشم
منم یه روزی از این ایده ها داشتم
یادمه 17،18  سالم بود 
وقتی یه دفعه سر هیچی گفت تمام و خداحافظ
احساس کردم سرم کلاه بزرگی گذاشتن
احساس نبود
واقعیت بود
دیگه تصمیم گرفتم هیچ رابطه ای نداشته باشم
خ.ا نکنم 
و سعی کنم به خدا نزدیک بشم
نماز های اول وقت
خواندن زیارت عاشورا
حس قشنگ نزدیک شدن به خدا 
حس قشنگی که یکی هست که زورش از همه بیشتر و تو را واقعا دوست داره خیلی قشنگه
به حجابم بیشتر بها دادم به فکر و ایده هام یه رنگ دیگه دادم
من هنوزم میگم حجابم را فقط برای خاطر دل خدا رعایت میکنم
فقط واسه اینکه این یه نکته + ای باشه که داشته باشم بعد مرگم ببرم پیشش بهش بگم فقط واسه خودت


دیگه از اون روزها تا الان به خوشگل تر شدن و اینکه صبح تا شب بشینم ببینم کجای صورتم را چیکار کنم که بیشتر تو چشم باشم فکر نکردم
بیشتر به این فکر کردم به خدا نزدیک بشم
نمیگم خوشگل شدن بده
خدا دوست داره
ولی خوشگلی که برای خدا باشه یه چیزه برای پسرای تو خیابون یه چیز دیگه است



دیگه بعد اون سال ها کلا این خوشگلی و اینکه رو مد باشی و اینکه فکر و ایده ات این باشه چه کنی که بیشتر دیده بشی از سرم رفته بود
تا اینکه چند روز پیش دو تا همسایه با هم دعواشون شد صداشون رفت هوا 
لهجه داشتن نمیفهمیدم چی میگن
فقط یه جاییشو فکر کنم فهمیدم این خانمه به اون خانمه گفت
کشتیمون صبح تا شب پای تلفن میگی دماغم را عمل کردم من خوشگلم من خوشگلم
این تیکه من خوشگلم را مطمئنم بقیه اش را خیلی مطمئن نیستم
اونجا این کلمه خوشگلم موند تو ذهنم
امروز چندتا سرچ زدم ببینم اصلا حالا چه کارهایی میشه کرد
چجوریه
چشمتون روز بد نبینه کار به جاهای باریک کشیده شد
هر چی فیلم مستهجن دیدم اومد جلوی چشمم
وسوسه اوج گرفت
آخه من کنج خونه چه به این کارا
دیدم بله
نقشه شیطانه
کاملا از قبل نقشه کشیده و داره خوشحال خوشحال رو من پیاده اش میکنه
بهم بر خورد
واقعا بر خورد
دوباره احساس کردم یکی سرم کلاه گذاشته
این دفعه خود شیطون بود
خیلی قشنگ نقشه کشیده بود
عصبانی شدم
به خدا گفتم
خدایا من که چیزی گیرم نمیاد از این کارا الکی پاکی را هم از دست میدم 
تو نامه عملمون مینویسن شکست و واویلا
بعدش اومدم اورژانس و بعدم فیلم دیدم و الانم خیلی خیلی خوشحالم که پاکم



ببخشید خیلی حرف زدم
دلم گرفته بود


یه روزی من خودم تصمیم گرفتم از اینستا
از دنیای آدمای این مدلی خودمو بکشم بیرون که به خدا نزدیک بشم
ولی راستش انقدر همه گفتن آدم باید دلش پاک باشه و اینا اصلا مهم نیست
داشتم سر میخوردم میرفتم تو همون داستان ها
ولی 
حقیقتش 
کتابه نجاتم داد
احساس میکنم اون همه سختی ارزشش را داشت
حداقل اون طرف امتیاز + گرفتم

دیگه حجاب برام خیلی خیلی کمرنگ شده بود
فقط میتونم بگم ایده های و طرز فکر اون کتاب برام پررنگش کرد
الان بیشتر از قبل بهش اهمیت میدم
هم حجاب ظاهری هم حجاب فکری
این دنیا و آدماش چیزی ندارن که براشون بجنگم
من برای همون دنیا میجنگم
اینطوری بیشتر احساس مفید بودن میکنم

---

راستش بنظرم این کلیپ همه چی را درست میگه
این دنیا خیلی پست
اینکه پست شده فقط واسه اینه که خودمون به اینجا کشوندیمش
پس دیگه نمیتونم برای یه چیز پست بجنگم
کلیپ

اگر اشتباه فکر میکنم زودتر بهم بگید که بفهمم
شما دوستای خیلی خوبی هستید
خیلی با دوستایی که تو اون سالها داشتم فرق دارین  دوست دارم نظر شماها را هم بدونم

چه قشنگ نوشتی سانازجان ..بیراه نیس که میگن هر چی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند 

شادن/ ۱۶شهریور/ الهی به امید تو

(1399 شهريور 16، 6:10)شادن نوشته است: [ -> ]چه قشنگ نوشتی سانازجان ..بیراه نیس که میگن هر چی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند 

شادن/ ۱۶شهریور/ الهی به امید تو

ممنونم عزیز دل

پیش به سوی پاکی
فقط و فقط و فقط ، پاکی پاکی پاکی

سلاااام بچه هااا
چطورین؟

من میخوام برم الان قرمه سبزی درست کنم
گفتم شما هم درجریان باشید

اووف برا فردا ناهار؟
عاااااااشق آشپزی اممممممم 
ایده آلم اینه صبح با صدای رادیو بیدار شم یه خونه با پنجره بزززرگ نورگیر داشته باشم با پرده های ناازک توری کله صبخ بیدار شم بااا حوصله صبحونه آماده کنم رادیو آوا گوش کنم بعد بساط ناهارمو بچینم سبزی پاک کنم یه کیک کوچولو آماده کنم برا عصرونه سر ظهر که همه چی آماده  شد بشینم کتاب بخونم و منتظر اهالی خونه شم 
اینقده دوس دارم خانه دار باشمم ک نگو

خواهر شما خیلی کدبانو هستی
چه جالب که خونه داریو دوست داری
من برای اولین بار تنهایی دارم قرمه سبزی درست میکنم
خدا کنه خوب بشه ابروم نره

برا فردا ناهار می خوام کتلت درست کنم
پدرو مادر گرامی دارن میان خونه بعد پدر دستور داده کتلت درست کنم
خلاصه ماهم گفتیم به روی چشم
ولی چون می خواستم خودم رو به چالش بکشم و قرمه سبزی درست کنم، گفتم استارتشو بزنم
بزای فردا شام یا پس فردا ناهار می خوریم

کویین من عاشق آشپزی و کارای خانومانه‌ام 
دلم میخاد خونه دار باشم یا ی کار خونگی داشته باشم اصن یه وضی
همچنین حرکات موزون نیز دوست میدارم 
 و آرایشگری و گلدوزی و روبان دوزی و این خرت و پرتا

(1399 شهريور 16، 22:44)Queen نوشته است: [ -> ]خواهر شما خیلی کدبانو هستی
چه جالب که خونه داریو دوست داری
من برای اولین بار تنهایی دارم قرمه سبزی درست میکنم
خدا کنه خوب بشه ابروم نره

آقا خععلی خوبه عاالی میشه اصن بنظرم قورمه سبزی رو باید یه روز قبل پخت و بذاری حسابی جا بیفته بعد بخوری و بری فضاااااا

(1399 شهريور 16، 23:01)شادن نوشته است: [ -> ]کویین من عاشق آشپزی و کارای خانومانه‌ام 
دلم میخاد خونه دار باشم یا ی کار خونگی داشته باشم اصن یه وضی
همچنین حرکات موزون نیز دوست میدارم 
 و آرایشگری و گلدوزی و روبان دوزی و این خرت و پرتا

چه عااااالی
خوش به حالت
ولی من خانه داری زیاد دوست ندارم
البته کارهای هنری رو دوست دارم

پاک

من نظری در مورد آشپزی ندارم
یه روز حسش هست یه روز نیست
کاریش نمیشه کرد


سرکار خانم *s* حواسمون هست سپاس میزنی جواب نمیدیا
شکایت

(1399 شهريور 15، 21:13)شادن نوشته است: [ -> ]مشارکت شادن:

عصر دم غروب رفتم گلزار شهدا ..جایی که میتونم بلندبلندددد گریه کنم یه دل سیر درددل کنم
مدد بگیرم و حس کنم برادرام صبورانه نشستن پای حرفام ..و در حقم دعا میکنن
برای من گلزار شهدا آرامش بخش ترین جای دنیاست .. هر وقت به بن بست میرسم پناهم اونجاست 
سالهاس که پاتوقم شده فرقی نمیکنه شنبه اس یا پنجشنبه، صبحه یا شب هروقت بی قرار میشم تا به خودم میام میبینم اونجام

پ.ن: گلزارشهدای اینجا تو مرکز شهره کنار خیابون تقریبا همیشه توش رفت و آمد هس ..

خودمون باید حال خودمونو خوب کنیم هیچ راهی به جز این وجود داره و شما راه بسیار خوب و جالبی برای این کار دارید   من تا حالا مزار شهدا نرفتم هیچ وقت فکر نمیکردم بشه با شهدا هم حرف زد

(1399 شهريور 16، 3:43)*دختر پاک* نوشته است: [ -> ]نمیدونم چرا فکر کردم به 10 روز رسیدم
ولی هنوز مونده
چقدر سخت گذشت
از همه چی زدم تا به پاکی برسم
جدی جدی سر شکست قبلی نزدیک بود رابطه هایی که قطع کردم و دوباره شروع کنم
یه قدمی اش بودم
چقدر خوشحالم که پاکی را انتخاب کردم و پاکی ها باعث شد کتاب را بخوانم

میدونین
تو دنیایی که وقتی میری بیرون وقتی تو نت میگردی وقتی با دو تا آدم حرف میزنی میبینی همه و همه و همه هدفشون ، ایده اشون ، راهی که انتخاب کردن همه اش بوی اینو میده که خوشگل تر بشن و بهتر دیده بشن و بیشتر تو چشم باشن از خودم نا امید میشم
منم یه روزی از این ایده ها داشتم
یادمه 17،18  سالم بود 
وقتی یه دفعه سر هیچی گفت تمام و خداحافظ
احساس کردم سرم کلاه بزرگی گذاشتن
احساس نبود
واقعیت بود
دیگه تصمیم گرفتم هیچ رابطه ای نداشته باشم
خ.ا نکنم 
و سعی کنم به خدا نزدیک بشم
نماز های اول وقت
خواندن زیارت عاشورا
حس قشنگ نزدیک شدن به خدا 
حس قشنگی که یکی هست که زورش از همه بیشتر و تو را واقعا دوست داره خیلی قشنگه
به حجابم بیشتر بها دادم به فکر و ایده هام یه رنگ دیگه دادم
من هنوزم میگم حجابم را فقط برای خاطر دل خدا رعایت میکنم
فقط واسه اینکه این یه نکته + ای باشه که داشته باشم بعد مرگم ببرم پیشش بهش بگم فقط واسه خودت


دیگه از اون روزها تا الان به خوشگل تر شدن و اینکه صبح تا شب بشینم ببینم کجای صورتم را چیکار کنم که بیشتر تو چشم باشم فکر نکردم
بیشتر به این فکر کردم به خدا نزدیک بشم
نمیگم خوشگل شدن بده
خدا دوست داره
ولی خوشگلی که برای خدا باشه یه چیزه برای پسرای تو خیابون یه چیز دیگه است



دیگه بعد اون سال ها کلا این خوشگلی و اینکه رو مد باشی و اینکه فکر و ایده ات این باشه چه کنی که بیشتر دیده بشی از سرم رفته بود
تا اینکه چند روز پیش دو تا همسایه با هم دعواشون شد صداشون رفت هوا 
لهجه داشتن نمیفهمیدم چی میگن
فقط یه جاییشو فکر کنم فهمیدم این خانمه به اون خانمه گفت
کشتیمون صبح تا شب پای تلفن میگی دماغم را عمل کردم من خوشگلم من خوشگلم
این تیکه من خوشگلم را مطمئنم بقیه اش را خیلی مطمئن نیستم
اونجا این کلمه خوشگلم موند تو ذهنم
امروز چندتا سرچ زدم ببینم اصلا حالا چه کارهایی میشه کرد
چجوریه
چشمتون روز بد نبینه کار به جاهای باریک کشیده شد
هر چی فیلم مستهجن دیدم اومد جلوی چشمم
وسوسه اوج گرفت
آخه من کنج خونه چه به این کارا
دیدم بله
نقشه شیطانه
کاملا از قبل نقشه کشیده و داره خوشحال خوشحال رو من پیاده اش میکنه
بهم بر خورد
واقعا بر خورد
دوباره احساس کردم یکی سرم کلاه گذاشته
این دفعه خود شیطون بود
خیلی قشنگ نقشه کشیده بود
عصبانی شدم
به خدا گفتم
خدایا من که چیزی گیرم نمیاد از این کارا الکی پاکی را هم از دست میدم 
تو نامه عملمون مینویسن شکست و واویلا
بعدش اومدم اورژانس و بعدم فیلم دیدم و الانم خیلی خیلی خوشحالم که پاکم



ببخشید خیلی حرف زدم
دلم گرفته بود


یه روزی من خودم تصمیم گرفتم از اینستا
از دنیای آدمای این مدلی خودمو بکشم بیرون که به خدا نزدیک بشم
ولی راستش انقدر همه گفتن آدم باید دلش پاک باشه و اینا اصلا مهم نیست
داشتم سر میخوردم میرفتم تو همون داستان ها
ولی 
حقیقتش 
کتابه نجاتم داد
احساس میکنم اون همه سختی ارزشش را داشت
حداقل اون طرف امتیاز + گرفتم

دیگه حجاب برام خیلی خیلی کمرنگ شده بود
فقط میتونم بگم ایده های و طرز فکر اون کتاب برام پررنگش کرد
الان بیشتر از قبل بهش اهمیت میدم
هم حجاب ظاهری هم حجاب فکری
این دنیا و آدماش چیزی ندارن که براشون بجنگم
من برای همون دنیا میجنگم
اینطوری بیشتر احساس مفید 

چقد زیبا نوشتین . حرفای دلی هم خود آدمو سبک و راحت میکنند هم حتما کسی که میخوند شون  احساس همدلی میکنه و سعی میکنه چیزای که خودشم اونا رو قبول داره توشون پیدا کنه و این باعث احساس نزدیکی ما کانونی هایی که حتی تصویر همدیگر و ندیدیم بهم میشه 

(1399 شهريور 16، 22:02)Queen نوشته است: [ -> ]سلاااام بچه هااا
چطورین؟

من میخوام برم الان قرمه سبزی درست کنم
گفتم شما هم درجریان باشید

در رابطه با آشپزی میشه گفت آشپزیم خوبه کلا به خاطر درس و مدرسه کم آشپزی کردم تا حالا اما همیشه گزینه رستوران باز کردن یکی از گزینه های پیشنهادی خانواده برای آیندمه بوده   

نقل قول: راستش چند وقتیه کتاب ۳ دقیقه در قیامت را خواندم
بخاطر کتابه
خیلی تغییر کردم

اینطور که همه گفته بودید واجب شد برم بخونمش

(1399 شهريور 15، 4:07)*دختر پاک* نوشته است: [ -> ]سلام 
منم پاک

ببخشید خیلی حرف نمیزنم
خیلی حوصله اش نیست
ولی دوست دارم یکی حرف بزنه من گوش کنم

هر حرفی بزنید در دادگاه بر علیه خودتون استفاده میشه در جواب این 

نقل قول:

سرکار خانم *s* حواسمون هست سپاس میزنی جواب نمیدیا 
شکایت 

 
راستی خانم queen  عکس قرمه سبزی رو نمیذارن  ؟؟




خداییش این پیامایی که فرستادمو بیش تر از سه بار از اول نوشتم هی نقل قول میکردم یه دف گوشیم خاموش شد یه دف دستم رفت روش همش پرید خلاصه که خیلی سخته فعالیت در گروه