ولی یه چیز بگم من نمیدونم طلسم شدم، چه مرگم هست، اصلا برای یه لحظه هم از دوست پسرم بدم نمیاد، هیچیش به من نمیخوره، نه قیافه،نه قد، نه فرهنگ، نه طرز فکر، ولی پایبندم بهش
من همین جام فقط یه سر رفتم شبانه چیزی متوجه نشدم برگشتم
نمیتونم بگم تنها پسری هست و بوده که دوسش دارم،یا تنها کسی که باهاش دوستم ولی تنها کسی هست که باهاش رابطه داشتم
(1399 آبان 3، 22:44)تولد دوباره نوشته است: [ -> ]یاقوت جان خیلی باحالی،
اینم بگم من قد بلند و خوش تیپم ، مردها خیلی بهم نگاه میکنن
شاعر میفرمان: جذاااب لنتی عمرا اگه دنیا مثه تو رو بیاره ..بازم مثه قدیم نی نای نای حالا بشکننن بشکن
تنها موجودی که اگر بتونم از زندگیم حذفش کنم، خیلی چیزها درست میشه،
رابطه ام با خانواده، رابطه ام با خودم، امید و باورهام ، همه برمیگرده،
(1399 آبان 3، 22:46)تولد دوباره نوشته است: [ -> ]ولی یه چیز بگم من نمیدونم طلسم شدم، چه مرگم هست، اصلا برای یه لحظه هم از دوست پسرم بدم نمیاد، هیچیش به من نمیخوره، نه قیافه،نه قد، نه فرهنگ، نه طرز فکر، ولی پایبندم بهش
خب مسئله همینجاس تلی جون( ما به ابجی میتوانم هم میگفتیم میتی
)
مسئله این نیس ک چرا اون اینطوریه مسئله اینه تو چرا باعلم به اینکه این آدم هم ترازت نیس ولی باز نمیتونی از این رابطه که داره تو رو در بی ارزشی فرو میبره خارج بشی؟ چرا تو خودتو مجبور ب موندن در این رابطه میکنی؟
(1399 آبان 3، 22:48)تولد دوباره نوشته است: [ -> ]نمیتونم بگم تنها پسری هست و بوده که دوسش دارم،یا تنها کسی که باهاش دوستم ولی تنها کسی هست که باهاش رابطه داشتم
دلیل موندنت این رابطه داشتنت هس؟
یه چیز بگم دعوام نکنید،
بعدازظهری باهم دعوا کردیم، الان با هم حرف میزدیم،
بهم میگفت بیا فردا ببرمت بیرون،
ن خوب دعوات نمیکنیم ما نخوردیم نون گندم ولی دیدیم کح دس مردم
رابطه باهاش هیچ جذابیتی برای من نداره، من فقط دوست دارم پیشش بلشم،
یه چیز بدتر ایشون فامیل ما هستن،و خانواده من میدونن من دوسش دارم
من ب این چیزها کلا از نظر نامحرم بودن و این ها نگاه نمیکنم ،فارغ از محرم نامحرمی آسیبه.
واقعا دوستی ی دخترو از ارز میندازه مشکلات زیادی میاره تازشم سه سال زیاده .قصدت از ته این رابطه چیه تولد؟؟؟
ازدواج؟تو ک میگی هیچیش ب تو نمیخوره پس جذب چیش شدی؟تازشم میگی خرجشم کردی .اون اصلا چرا باهاته؟دوستت داره یا نفعی داره ؟ک مورد دوم ب چشم من اومد.
وقتی پیشش نیستم و کارام را انجام میدم ، خیلی ارومم،
دوست ندارم زیاد باهاش حرف بزنم ، چون رو مخه
(1399 آبان 3، 22:54)تولد دوباره نوشته است: [ -> ]رابطه باهاش هیچ جذابیتی برای من نداره، من فقط دوست دارم پیشش بلشم،
یه چیز بدتر ایشون فامیل ما هستن،و خانواده من میدونن من دوسش دارم
عاغا هر چی قبل از این نوشتم بیخیال.
من سکوت.
چون رابطه با فامیل و بعد از اونم خبر داشتن بقیه چیزیه ک واقعا راه برگشتی نداره .حداقل برای منکه اینطوره .
چون ما پرجمعیتیم و عشق و ازدواج فامیلی در اوجه دیدم .
(1399 آبان 3، 22:52)شادن نوشته است: [ -> ] (1399 آبان 3، 22:46)تولد دوباره نوشته است: [ -> ]ولی یه چیز بگم من نمیدونم طلسم شدم، چه مرگم هست، اصلا برای یه لحظه هم از دوست پسرم بدم نمیاد، هیچیش به من نمیخوره، نه قیافه،نه قد، نه فرهنگ، نه طرز فکر، ولی پایبندم بهش
خب مسئله همینجاس تلی جون( ما به ابجی میتوانم هم میگفتیم میتی )
مسئله این نیس ک چرا اون اینطوریه مسئله اینه تو چرا باعلم به اینکه این آدم هم ترازت نیس ولی باز نمیتونی از این رابطه که داره تو رو در بی ارزشی فرو میبره خارج بشی؟ چرا تو خودتو مجبور ب موندن در این رابطه میکنی؟
(1399 آبان 3، 22:48)تولد دوباره نوشته است: [ -> ]نمیتونم بگم تنها پسری هست و بوده که دوسش دارم،یا تنها کسی که باهاش دوستم ولی تنها کسی هست که باهاش رابطه داشتم
دلیل موندنت این رابطه داشتنت هس؟
اینارو جواب بده تا بگیم ادامشو
(1399 آبان 3، 22:55)یاقوت نوشته است: [ -> ]من ب این چیزها کلا از نظر نامحرم بودن و این ها نگاه نمیکنم ،فارغ از محرم نامحرمی آسیبه.
واقعا دوستی ی دخترو از ارز میندازه مشکلات زیادی میاره تازشم سه سال زیاده .قصدت از ته این رابطه چیه تولد؟؟؟
ازدواج؟تو ک میگی هیچیش ب تو نمیخوره پس جذب چیش شدی؟تازشم میگی خرجشم کردی .اون اصلا چرا باهاته؟دوستت داره یا نفعی داره ؟ک مورد دوم ب چشم من اومد.
چقدر سوال؟؟؟؟
من و ایشون همدیگر را دوست داریم ولی خیلی لجبازیم،
قصد ازدواج نداریم،
ولی الان پول رو هم گذاشتیم که خونه بسازیم،
همیشه بهم میگه بیا با هم خوب باشیم،
منم میگم تو به من دروغ نگو ،منم خوب میشم،
من خرجش را نمیدم ولی همین شریک بودنمون له نفع او بیشتر هست،
نمیتونم بگم دوستم نداره ولی از نظر من دوست داشتن یعنی تلاش کردن برای به دست اوردن شخص،
ولس از نظر او یعنی همه چیز را اکاده کردن و هدیه دادن به شخص، و این شاید چندین سال طول بکشه
(1399 آبان 3، 22:59)شادن نوشته است: [ -> ] (1399 آبان 3، 22:52)شادن نوشته است: [ -> ] (1399 آبان 3، 22:46)تولد دوباره نوشته است: [ -> ]ولی یه چیز بگم من نمیدونم طلسم شدم، چه مرگم هست، اصلا برای یه لحظه هم از دوست پسرم بدم نمیاد، هیچیش به من نمیخوره، نه قیافه،نه قد، نه فرهنگ، نه طرز فکر، ولی پایبندم بهش
خب مسئله همینجاس تلی جون( ما به ابجی میتوانم هم میگفتیم میتی )
مسئله این نیس ک چرا اون اینطوریه مسئله اینه تو چرا باعلم به اینکه این آدم هم ترازت نیس ولی باز نمیتونی از این رابطه که داره تو رو در بی ارزشی فرو میبره خارج بشی؟ چرا تو خودتو مجبور ب موندن در این رابطه میکنی؟
(1399 آبان 3، 22:48)تولد دوباره نوشته است: [ -> ]نمیتونم بگم تنها پسری هست و بوده که دوسش دارم،یا تنها کسی که باهاش دوستم ولی تنها کسی هست که باهاش رابطه داشتم
دلیل موندنت این رابطه داشتنت هس؟
اینارو جواب بده تا بگیم ادامشو
دوسش دارم،
حس خوبی پیشش دارم، شده همه چیزم، بدیهاش را میبینم ولی خوبی هم داره،
دلیل موندنم رابطه نیست،من خودم جواب مثبت به درخواستش دادم،