کانون

(1399 آذر 3، 11:31)Rira نوشته است: [ -> ]سلام به همگی. من تازه به جمعتون اضافه ‌شدم و امیدوارم بتونم کنارتون تجربه موفقی داشته باشم

سلام عزیزم
خوووش اومدی
پیش به سوی روزهای خوب

عزیزم اگه دوست داری بیشتر از خودت بگو

نقل قول: موضوع گفتگو هفته سوم مسابقه گروهی 
اعتماد به نفس و اراده  

این موضوع گروه سرو بود
من چون نمیتونستم اونجا پست بزنم
اومدم اینجا حرفام را بگم 
حرفام تو دلم نمونه

حقیقتا کلمه اراده اش منو خیلی به فکر فرو برد
یاد آیه های قرآن افتادم که میگه کن فیکون
خدا اراده میکنه میگه باش و بی درنگ میشود

به این فکر کردم که آدم ها هم میتونن تا حدودی برای یه سری از کارهایی که قدرتش را دارن از این اراده واقعی استفاده کنن
قبلا میگفتن تو اراده کنی دیگه همه چی حله باور نداشتم
ولی الان بنظرم درسته 
اگر زمان وسوسه فقط تصمیم بگیریم و اراده کنیم مسلما میتونیم پیروز بشیم
تو صوت هایی که آقای زندگی آزاد گذاشتن جلسه های اولش خیلی قشنگ میگفت 
میگفت ذهن شما دیگه عادت کرده در مقابل وسوسه بی هیچ چون و چرایی شکست را قبول میکنه
شما باید تمرین کنید به ذهنتون یادآوری کنید که شکست اشتباه 
شکست چه پیامدهای بدی برای شما داره
این مدلی وقتی ذهنتون همیشه پیامدهای بد شکست را د ، خودش داره
و وقت وسوسه میگه خب من یه اراده ای  هم دارم
یه قدرت تصمیم گیری هم دارم 
میتونم ازش استفاده کنم
حالا که شکست انقدر ضرر داره بگذار ازش استفاده کنم
اینجوری میشه که وقتی همیشه شرایط جور شما حتی تن به شکست نمیدهید

نمیدونم حرفام چقدر درسته 
ولی بنظرم همه آدم ها از روزی که به دنیا میان این اراده را،دارن
همه دارن
چون این اراده از ذات خدا میاد 
خدا خودش در روح ما دمیده
این خصلت را از خدا به ارث داریم
فقط کافیه از این اراده استفاده کنیم
فقط کافیه بگیم باش تا بی درنگ بشود
فقط کافیه بگیم تصمیم زندگی من پاکیه تا بی درنگ در مسیر پاکی قرار بگیریم

 خیلی حرف زدم 
ببخشید ولی حرفام تو دلم میمونه
تو سرم هم میمونه سر درد میگیرم

دوستون دارم قشنگ ها
بیاین از این اراده تو مسیر پاکی استفاده کنیم

یعنی هم چنان حالتون گرفته است و دوست ندارین حرف بزنین؟

یا گروه را دوست ندارین?
یا کار دارین؟
یا واقعا هیچ چیز مشترکی نداریم
چرا یه چیز مشترک بین ما نیست


خلاصه که با هر ایده و طرز فکری دوستون دارم
مراقب پاکی ها باشید
یادتون نره ما تو مسابقه هستیم

سلام ، ببخشید نرسیدم ب باران .
راستش کم کم دارم فعالیت هام و کم میکنم و فکر کنم کمتر تو باران باشم .
از نظر پاکی حالم هیچ خوب نیست ،مغزم داره منفجر میشه .ب شدت مریض شدم و الان ن اما قطعا در آینده نیاز ب کمک تخصصی خواهم داشت .
این شک ، این بدبینی ،این وسواسی بودن من و داره میکشه .
فردا مفصل تر میام مینویسم . 
شرمندم .



پ ن: تو هرچی هم مشترک نباشیم تو دردی ب اسم خودارضایی مشترکیم ، ب خاطر خودارضایی اومدیم کانون

پ ن۲:هیچ حس خوبی ندارم ، نمیدونم با چ حس خوبی ایجاد کنم برا خودم .بعضی موقع ها هم اینطور مریض گونه فلج میشم و ذهنم قفل میکنه . 
پ ن۳:ساعت 00:00 شد یعنی کی بهم فکر میکنه : )
پ ن۴:کاش یکی بود میتونستم حرف هام و بهش بگم اما ن تو واقعیت ن تو کانون کسی نیست و نمیتونم .
پ ن۵:دیروز برف اومد امروز یخ بندانش بود خیلی سرده .
پ ن۶: دوستان راه حلی برای موخوره میدونین؟حتما باید کوتاه کنم؟
پ ن۷:ساناز دوست داشتی تو چ چیزی مشترک باشیم؟دلت میخواد در مورد چ حرف بزنیم؟

(1399 آذر 3، 11:41)Queen نوشته است: [ -> ]

(1399 آذر 3، 11:31)Rira نوشته است: [ -> ]سلام به همگی. من تازه به جمعتون اضافه ‌شدم و امیدوارم بتونم کنارتون تجربه موفقی داشته باشم

سلام عزیزم
خوووش اومدی  
پیش به سوی روزهای خوب  

عزیزم اگه دوست داری بیشتر از خودت بگو

من واقعا معذرت میخوااام دو روزی نیومدم توی گروه
من خب نمیخوام خیلی حرف از گذشته بزنم فقط میگم که هنوز یک سال نشده که درگیر این کارم ولی مطمئنم ان شاء الله یه آینده خوبی رو رقم میزنم در کنارتون.
من دانشجو ام و خب این روزا کار کلی سرم ریخته اما حال انجام هیچ کدوم رو ندارم.. و واقعا هم استرس دارم.. امیدوارم این باعث نشه شکست بخورم.

وای بچه ها.. شکست خوردم..
هیچی نمیتونه حالمو توصیف کنه.. نمیدونید سر چه چیز کوچیکی.. 
بچه ها خیلی مراقب پاکیتون باشیدااااا حتی یک لحظه غفلت نکنید مثل من
برا منم دعا کنید..
من باز هم شروع میکنم..

(1399 آذر 5، 17:33)Rira نوشته است: [ -> ]وای بچه ها.. شکست خوردم..
هیچی نمیتونه حالمو توصیف کنه.. نمیدونید سر چه چیز کوچیکی.. 
بچه ها خیلی مراقب پاکیتون باشیدااااا حتی یک لحظه غفلت نکنید مثل من
برا منم دعا کنید..
من باز هم شروع میکنم..

چرا شکست خوردی؟
آگاهانه بود؟
کاش میومدی اورژانس
ولی خب عیبی نداره ، هنوز اول راهی .بیخیال باش.
دیگه گذشته رفته .
غسل بده و ی بار دیگه محکم تر شروع کن

بچه هاااا امشب بیایم دورهمی؟
ساعت ۱۰ و نیم اینا؟

(1399 آذر 5، 17:54)شادن نوشته است: [ -> ]بچه هاااا امشب بیایم دورهمی؟
ساعت ۱۰ و نیم اینا؟

من قول نمیدم 
نیاز ب حرف زدن دارم ولی نمیتونم چیزی بگم و حس شوخیمم نیست ،اگر بودم چشم میام .
اگرم نبودم من و ببخشید 

بیا یاقوت جون صفایی نداره بدون شما

خیلی وقته از خودمون نگفتیم و تو سکوت رفته گروهمون

من خیلی دوست داشتم بیام
ولی فکر نکنم بتونم
فردا سمینار دارم
خسته ام خیلی
تموم نمیشه
ببخشید  

تو این گرونی رفتم براتون مرغ آوردم ها ،قدر من و نمیدونین ک

عی بابا   
به درست برس عزیزم ی شب دیگه میگیریم

(1399 آذر 5، 2:01)Rira نوشته است: [ -> ]

(1399 آذر 3، 11:41)Queen نوشته است: [ -> ]

(1399 آذر 3، 11:31)Rira نوشته است: [ -> ]سلام به همگی. من تازه به جمعتون اضافه ‌شدم و امیدوارم بتونم کنارتون تجربه موفقی داشته باشم

سلام عزیزم
خوووش اومدی  
پیش به سوی روزهای خوب  

عزیزم اگه دوست داری بیشتر از خودت بگو

من واقعا معذرت میخوااام دو روزی نیومدم توی گروه
من خب نمیخوام خیلی حرف از گذشته بزنم فقط میگم که هنوز یک سال نشده که درگیر این کارم ولی مطمئنم ان شاء الله یه آینده خوبی رو رقم میزنم در کنارتون.
من دانشجو ام و خب این روزا کار کلی سرم ریخته اما حال انجام هیچ کدوم رو ندارم.. و واقعا هم استرس دارم.. امیدوارم این باعث نشه شکست بخورم.

عزیزم برنامه ریزی کن تا به همه ی کارهات برسی
این شکلی از استرست هم کم میشه
مشغول بود بهتر از بیکاری هست
خیلی وقت ها بیکار بودن میتونه ما رو به سمت خ.ا بکشونه
اگه فرصت داشتی بیشتر اینجا سر بزن و مشارکت کن

(1399 آذر 5، 17:33)Rira نوشته است: [ -> ]وای بچه ها.. شکست خوردم..
هیچی نمیتونه حالمو توصیف کنه.. نمیدونید سر چه چیز کوچیکی.. 
بچه ها خیلی مراقب پاکیتون باشیدااااا حتی یک لحظه غفلت نکنید مثل من
برا منم دعا کنید..
من باز هم شروع میکنم..

عزیزم اتفاقیه که افتاده
بهترین کار اینکه که دلایل شکستت رو پیدا کنی و سعی کنی کنترل کنی یا از بین ببری
تو مواقع اورژانسی حتما به کانون سر بزن
افرین که ناامید نشدی و دوباره شروع کردی