آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

(1394 اسفند 14، 19:22)Hossain نوشته است: مرسی داداش رند که جواب دادین، 
من از این حالت هیچ که خوشم نمی یاد متنفرم فقط میخوام راه نجات رو دنبال کنم...
چند ساله با وجود همه سختی های خ.ا روی ذهنم خیلی کار کردم و تقریبا قدرت تفکرم تماما دست خودمه،میتونم دید منفی داشته باشم یا مثبت
حرفاتون رو کاملا قبول دارم.من به این جملات قشنگ واسه لذت بردن نگا نمی کنم بلکه اگر هر جمله ی درستی ببینم درجا عملی میکنم...
بارها و بارها تونستم از این حالت در بیام ولی چون قبلا خیلی از خ.ا شکست خوردم،یه مدتی خیلی بهتر میشدم ولی پایدارنبود...
دوباره روزی از نو روزی از نو،کلا از زندگی خسته شدم هیچی واسه ام دیگه مهم نیست.روحیه داغون شده...
یادم میاد چند سال پیش وقتی ده روز خ.ا ترک کردم از خوشحالی بالا و پایین میپریدم
ولی این دفه بعد چهل روز ترک احساس چندانی نداشتم...انگار چیزی نشده،تغییری پیش نیومده
یه روزایی بود...یه روزایی بود دو هدف بزرگ داشتم یکی موفقیت در کنکور و درسام و یکی ترک
ولی ترکم که بعد از سه سال مبازره با هزار و یک سختی و بدبختی بهش رسیدم،کنکور هم برای سومین بار یه دانشگاه درجه پایین قبول شدم در حالی این نتیجه یه معتاد خ.ا بود نه من قبلی
به خصوص این دو چیز زندگی منو نابود کرد...همه امیدهامو بر باد دادن...خیلی غصه خوردم،دعا میکردم،تلاش میکردم،ولی نه...انگار تقدیرم این بود...
زمانم دیگه رفت که به بدست نمی یاد...

---

میدونم اگه به خودم جرات بدم فقط واسه یه دفه همه چیز راه میفته ولی انقد از این لعنتی شکست خوردم،انقد به خودم امید الکی دادم میترسم دوباره پشتم خنجر بخوره و نتونم بلند بشم،ولی مطمئنم تنها راه همینه که یه با فقط یه بار دیگه امتحان کنم دوباره از نو شروع کنم اینبار چون دشمنمو شکست دادم نمیفتم...
بچه ها لطفا برام دعا کنین
خدا خودت نیروی  بلند شدن بهم بده 

(1394 اسفند 14، 4:06)Hossain نوشته است: سلام به همگي...نمي دونم چرا من از اين گروه هميشه فراريم،شايد واسه خ.ا باشه که منو افسرده و خشک کرده

هميشه فکر اينو ميکنم زندگي من بعد ده سال چي ميشه؟ يه شخص تنها که دوس داره از خونواده و فاميلاشم دور باشه فقط خودشو خودش...
توي يه خونه تنهايي زندگي کنه و فقط کتاب بخونه و اون شخص منم،چون تو دانشگاه همش ميگن من حرف نمي زنم و خيلي ساکتم تو خونه هم وضع همينه،اصلا حوصله ارتباط با هيچ واسه ام نمونده.اين موضوع خيلي منو اذيت ميکنه...
هميشه دوس دارم برم يه جايي تنها زير باروني برفي چيزي غمگين ترين آهنگا رو گوش بدم و گريه کنم...
خيلي زندگيم خشک شده ميدونم همش تاثير خ.ا ولي نمي دونم چجوري باهاش مبارزه کنم

(1394 اسفند 14، 15:41)صادقین نوشته است: سلام دوستان 
ان شاء الله که حال همگی خوب باشه.
ببخشید هر چه می خواستم اینجا صحبتی بکنم ولی تمرکز درستی نداشتم.
اما برای اینکه حرف برادر عزیزم عاشق فاطمه زهرا زمین نمونه نظرم رو میگم.

در مورد ازدواج و مباحث پیرامونش سخن ها بسیار است و مجال اندک.
اما راستش خودم موانع زیادی رو پیش رو دارم. از مسائل مادی و معنوی گرفته تا مهمترین هاش که مشکلات خانوادگیه.

وقتی شرایطش برام فراهم نیست نمی خوام بهش فکر کنم. چون اینجور بیشتر داغون میشم. 
من فعلاً تمرکزم رو گذاشتم روی پاکیم وحفظش. شش دانگ حواسم باید جمع باشه.
اگه بخوام به چیزی که شرایطش برام  فراهم نیست فکر کنم، ذهنم مشغول میشه و خدای نکرده کار دست خودم میدم.

(1394 اسفند 14، 22:39)راسخ نوشته است:

(1394 اسفند 14، 22:25)only god نوشته است: سلام........... امروز 5مین روز پاکیم بود ...... با اینکه دوست نداشتم برم بیرون ولی چون میدونستم بمونم پاکیم از بین میره برای همین با خانواده رفتم بیرون.... درسته درس نخوندم ولی پاااک بودم این مهمه

همین درسته زدی وسط خال اگه خ.ا می کردی شاید فردا درستم نتونستی بخونی ولی فردا با امادگی بیشتر میری سراغ درست ... افرین

---

دقت کنید دوستان عزیز حرفتون رو قبول دارم و بحثی که کردید تو زندگی افراد زیادی هستن که می تون کمک کنن من حرفتون رو کاملا درک می کنم مثل اینکه پای ادم شکستیه باشه مجبوره که بره پیش دکتر درسته و این مسئله غریق نجات هم قبول دارم ادم نیاز داره که بهش کمک بشه به قول اون شعر

بنی ادم اعضایی یکدیگرند که در افرینش ز یک گوهرند          که عضوی بدرد اورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

ولی مسئله اصلی خ.ا هست که ریشه اش بر میگرده به خود ما و تصمیم ما شاید ما به دلایلی در دریای غرایز جنسی غرق بشیم و در منجلات شهوات این حرف کاملا درست و منطقی هست ما سر دعوا با کسی نداریم ولی ما نباید روان پزشک رو خدا بدونیم متوجه هستید ما باید مشکلت خودمون رو فقط به خدا بگیم این رو فراموش نکنید و از خدا کمک بخواییم حتی اعمع ما هم این رو گفتن رازت رو پیش هیچ کسی بر ملا و فاش نکن چون ابرو انسان خیلی با ارزش تره که ابروش رو ببره پیش یه بنده خدا مثل خودش بریزه و از اون کمک بخواد من حتی اگه بمیرم پیش یه روان پزشک نمی رم نماز ی خونم و صبر می کنم تا از راه درست به نتیجه برسم هیچ وقت رازتون رو پیش کسی بر ملا نکنید ادمی خیلی با ارزش تر از اینکه بره همه چیزش رو پیش یه ادم بریزه و از اون کمک بخواد من این مواقع فقط یاد خدا می افتم لحظات اخر همیشه و هر لحظه ای و همین موضوع نمیذاره که یعنی فراموش نکردن خداوند برم پیش یه راون پزشک که شاید از خودمم هم خیلی ضعیف تر باهش از کجا معلوم من از اون بیشتر ندونم قطعا همین طوره ولی دلیلش چیه که ما میریم سراغ این و ان چون یه کم شده داریم یه کسی که حرف خود مارو به خودمون بزنه اون روان شناس ، روانکاو یا پزشک فقط القاء می کنه نتیجه اش با خودته اگه بری پیش روان پزشک از کجا معلوم دیدی چن سالی پاک بودی و پاک زندگی کردی ولی اون روان شناس همه جای زندگی کمه کنارت نیست و نمی تونه کمک کنه البته برای کمکشم پولش رو میگیره و خدا اینطور نیس

پس سعی کنید وقت و پول خودتون رو صرف این چیزا هزینه نکنید خیلی سادش اینه ما انسانیم و عقل داریم درسته پس منطقی و کاملا درسته که چیزی که ضرر داره رو ازش صرف نظر کنیم چرا این کارو نمی کنیم و میریم با  قرص و دارو این کارو انجام میدیم تنها دلیلش اینکه ایمان مون ضعیفه

در کل زمانه ی عجیبی شده روان پزشک خوبه ولی در مواقع اضطراری مثلا یکی بخواد خودکشی کنه حتی اون موقع ام باید از خدا مدد گرفت نه اینکه سر مسائل جزعی خودمون رو بسپاریم به دست سایر افراد ...

به هر حال از ما گفتن بود اراده شاید نقش مهمی نداشته باشه ولی تصمیم و عقل و خواسته های ما چرا شیاد دلیلش توقع زیاد ما باشه که اینطور نیس ... مشکل ما اینه می خواییم یه زندگی سالم داشته باشیم ولی خودمون نمی دونیم زندگی سالم برعکس کاری و راهی که ما داریم انجام میدیم.


البته این روان پزکشی از از اروپا اومده و ریشه اش بر میگرده به اعترافاتی که افراد در کلیسا برای پدر روحانی پشت اون پردها انجام میدادن و بابت اعتراف و تخلیه کردن خودشون یه پولی برای بر طرف شدن گناهاشون به اون پدر روحانی میدادن حتمن خودتون خبر دارید افراد گناه کار برای رفع گناه میرفتن پیش پدر روحانی و گناهشون رو اعتراف می کردن و اون در اعضای دریافت مبلغی می گفت گناه تو ریخته شده و طرف احساس رضایت از خودش می کرد یه سری هم نون و اب مقدس و از این چیزا به خوردشون میدان که اره مثلا تو پاک شدی و طرف احساس رضایت از خودش می کرد البته این و من تو یه مقاله خوندم تو یه سخنرانی هم به این موضوع گوش کردم می تونید خودتون تحقیق کنید

همین کاری که الان دارن این روان پزکا انجام میدن پول مردم میگرن و جیب بنده های خدا رو خالی می کنن از روی جهالت اخه ادم مگه عقل نداره بعدشم یه سری قرص و میدن بعد از شنیدن اون حرفا و خوردن اون قرصا یه طورای اون صحبت ها تو ضمیر ناخوداگاه و ذهن طرف ملکهمیشه و جای گذین اعقایدش بعدش احساس رضایت می کنه نوعی در ابتدا تلقیت و نشستن توی ذهن ....

در کل من به نوبه خودم اعتقادی به این چیزا ندارم یه زمانی مردم سنگ و چوب می پرستیدن الان ام میرن برای رفع نیاز خودشون پیش روان پزشک هیچ فرقی نمی کنه شیاد رفتن پیش غیر خدا و رفع حاجت خودش گناه بزرگی بشه ... ( البته در غیر موارد خواص )

بهتر دارو برای هر دردی ورزش کردن باور کنید همه این افسردگی ها این مسائل از همین شهر نشینی نشات می گیره تو روستاها شما برید ببنید یه ادم فسرده می بینید که نیاز داشته باشه به یه روان پزشک..